بیاد آنانکه ایستاده میمیرند!

بیاد آنانکه ایستاده میمیرند!
بیاد و خاطره سه برادر ، سه ستاره جانباز ، فداکار و رزمنده صفوف کومه له وحزب کمونیست ایران رفقا جمیل (احمد) ، خسرو و فرید یاراللهی !
اندیشه کنان به راه خویش ، به مقصد خویش
اندیشه کنان به راهی که ، پس پشت نهاده ام
هر چه که در حاشیه راه رسته است
آنچه شایسته عشق ورزیدن است ، نه بایسته کج اندیشی
آنچه شایسته به جای ماندن در خاطره!

جانباختگان همیشه گرامی وعزیزاند و هیچگاه از خاطره ها زدوده نمیشوند ، بویژه آنانیکه در راهی بس دشوار مبارزاتی و خون دل خوردنها برای هدفی والا و انسانی و عدالتخواهانه فدا شده اند . رفیق جمیل متولد ۱۳۲۷ خورشیدی واز خانواده ای متوسط در شهر سنندج است ، رفیق جمیل که در تشکیلات مخفی به احمد شناخته میشد . اوان کودکی و نوجوانی وجوانی در کنار درس و تحصیل علاقمندی شدیدی به ورزش ودر رشته فوتبال از چهره های شناخته شده شهر سنندج بود و این خود درروحیه والا و بزرگمنشی ، مردمداری و اجتماعی بودنش افزوده بود و بقول افراد دیگر خانواده نه تنها نقش یک برادر بلکه معلم وآموزگار صمیمی و با وقار و پر حوصله برای دیگر برادران و خواهران و حتی در محله ومیان دیگروابستگان و اقوام نیز بود . متانت و وقار او در حرکات و رفتارش تاثیر بسزائی بر دیگر افراد که حتی در وهله اول با او روبرو میشدند میگذاشت . چه کسی میتواند فراموش کرده باشد صدای گرم و ذلالش را در مجالس و محافل دوستانه و حتی خانوادگی هنگامیکه دم میگرفت چه شور و شعفی در اطرافیان ایجاد میکرد و این شخصیت مادامیکه به مسائل سیاسی روی آورد و در کنار همفکرانش بویژه از قیام ۲۲ بهمن ببعد و جدیتش در این زمینه به چهره ای کاردان و سخت کوش مبدل شده ولیکن این د وران پر شور و شرر دریغا کوتاه بود ، بعد از جنگ ۲۴ روزه شهر سنندج در بهار ۵۹ خورشیدی ، در ارتباط با فعالیت در بخش مخفی به تهران فرستاده شد ودر جریان یورش های بی امان رژیم به جریانات سیا سی و بیاری جریانات معلوم الحالی چون توده ایها و اکثریتی ها و ماهیت ارتجاعی رژیم تازه بقدرت رسیده جمعی از فعالین کومه له در تهران از جمله عزیزمان رفیق جمیل در کنترلی که بدنبال ماموریتی بود دستگیر ودر مدتی کوتاه تحت فشار و اذیت و آزار وشکنجه بیش از حد قرار دادند . رژیم برای شکستن کرامت انسانی این آزادگان از هیچ جنایتی فروگذار نکرد تا آن حدهم که برای ایجاد فضای رعب و وحشت در جامعه به پای برنامه مسخره تلویزیونی بکشاند ، اما مردم آگاه و شرافتمند این مانورهای نمایش مسخره را بی ارزش و فاقد اعتبار و درآنهنگام محکوم نمودند . این انسانها در دست رژیمی غدار و ستمکار که به هیچکس و هیچ چیزی رحم نمیکرد ، گرفتار آمدند ولیکن آنها همان انسانهای معتقدی بودند که رژیم از وحشت حتی جنازه هایشان نیز جا و مکان بخاکسپاریشانراهم نمیتوانست تحمل کند ، ولی امروز گلزار خاوران و از این دست اماکن میعادگاه عاشقان آزادی و عدالتخواهیست که بویژه هر ساله در روزهای بخصوصی گلباران ومحل سخنرانی وشعرخوانی و انزجار نشاندادن به رژیمی که فقر تنگدستی وفشار وخفقان است ، و رفیق جمیل عزیزمان در این گلزارآرمیده است . لبخندها، خاطرات شیرین از این انسان پرشور و جستجوگرانقلابی در دل هزاران دوست وآشنا و فامیل وبستگان دورورو نزدیک همیشه زنده است و در فردای روشن مبارزه طبقاتی همچون ستاره ای میدرخشد .

رفیق خسرو برادر کوچکتر و رهرو همین راه در سال ۱۳۳۱ خورشیدی بدنیا آمد و تحصیلاتش را تا سطح دیپلم در سنندج وآنگاه برای ادامه تحصیل در تهران لیسانس بازرگانی گرفت ، انسانی بالنده و جستجوگر واهل مطالعه یادگیری وبا این زمینه ها با محافل سیاسی در تماس تا دردوران قیام در همکاری با جمعیت کردهای مقیم مرکز در تهران فعالیت ودر کنار ان با جمع آوری کمکهای گوناگون ازجمله دارو و وسائل ضروری برای شهرهای کردستان در شرایط فراهم آمدن مقاومت توده ای فعالیت مینمود ، مدتی هم در زمان جنگ سنندج در بهار ۵۹ درآنجا حضورداشت آنگاه به تشکیلات مخفی در تهران فرستاده شد ، بعد از مدتی بدلایلی تصمیم به فعالیت درصفوف پیشمرگان کومه له گرفت و در ناحیه دیواندره وکمیته جنوب بفعالیت خود ادامه داد . متاسفانه مدت فعالیت او در این عرصه نیزکوتاه واین رفیق رزمنده در درگیری گسترده رژیم در روستای که نولان و حماسه مقاومت این عزیزان در ۳۰ اردیبهشت ۶۳ زخمی وسپس بدست جنایتکاران بهمراه دو رفیق دیگر بعد ازآزار وشکنجه اعدام نمودند که خاطره جسارت و حماسه این رفقا در دل زحمتکشان منطقه دیواندره زنده و بجای ماندنیست .

آخرین فرزند خانواده فرید عزیز نیز تحت این فضای سیاسی و بعد از قیام او نیز چهره ای فعال در دوران برپائی بنکه ها ی سنندج وفعال در عرصه های گوناگون مدتی بهمراه راه کارگر و سپس با شناخت ماهیت آنان به اتحاد مبارزان کمونیست در سنندج و سپس در تهران بفعالیت ادامه داد تا زما نیکه فعالتش بمخاطره افتاد به کردستان و به صف پیشمرگان کومه له آمده و پس ازمدت کوتاهی به مسئولیت دسته و آنگاه مدتی در مرکز پزشکی و مسئولیت سیاسی این ارگان مرکزی را به عهده داشت و آنگاه در رادیو سازمان داده شد،فرید عزیز ۲۷ سال بیشتر نداشت که بعلت سکته قلبی در چهاردهم دیماه ۶۷ خورشیدی قلب مالامال از عشقش به راه رهائی کارگرن و زحمتکشان از تپش باز ایستاد و به کاروان جانباختگان راه آزادی و سوسیالیزم پیوست .

این سه ستاره راه آزادی و برابری انسانها همیشه در آسمان مبارزه طبقاتی بهمراه دیگر یاران جانباخته مان میدرخشند .
راهشان گرامی و پر رهرو باد!

اردشیر نصرالە بیگی