اقتصاد سیاسی به زبان ساده(۱۸)

سرمایه‌ و ارزش‌اضافی

انباشت ابتدایی سرمایه‌:

 برای پیدایش نظام سرمایه‌داری دو شرط اساسی لازم است:

۱٫ جمع شدن و یا انباشته شدن مقدار زیادی پول و وسایل‌تولید‌ در دست عده‌ی‌ معدودی از افراد جامعه‌‌.

در عصر فئودالی صنعت‌گران کارگاهی‌ رواج کم‌تری داشت، اما تجارت کالاها رونق بیش‌تری داشت. سوداگران با غارت ثروت‌های مردم کشور خود و ملل دیگر، توانستند پول هنگفتی را انباشت نمایند و به تدریج کارگاه‌ها و کارخانه‌ها را خریده و آن را گسترش دهند. طی این روند آن‌ها به سرمایه‌دارانی تبدیل شدند که مالک بر وسایل‌تولید‌ گشتند.

۲٫ پدیدار شدن عده‌ی زیادی از مردم که به ظاهر آزادند، اما هیچ‌گونه وسیله‌ی تولید‌ی در اختیار ندارند. این افراد برای سیر کردن شکم خود و خانواده‌شان مجبورند نیروی‌کار خود را به فروشند.

نخستین کشوری که وارد چرخه نظام سرمایه‌داری گردید، انگلستان بود. هنگامی که صنعت پارچه‌بافی رونق گرفت و تقاضا برای پشم زیاد شد، سرمایه‌داران انگلیسی، دهقانانی را که مقدار کمی زمین جهت امرار معاش در اجاره خود داشتند را به شیوه‌ای غیرانسانی از زمین‌ها و خانه‌های‌شان بیرون راندند. آن‌ها با این اقدام، دو هدف را دنبال می‌کردند؛ یکی تولید‌ ارتش نیروی‌کار و ذخیره‌ی آن، که به صورت بیکاران، ولگردان، خانه‌ به دوشان، گدایان و دزدان ظهور پیدا کردند. و دیگری با غصب زمین‌های دهقانان، آن را به چراگاه‌هایی برای گوسفندان تبدیل کردند تا از این طریق، پشم لازم را برای صنعت پارچه بافی تامین نمایند.

در اواخر قرن پانزده میلادی، سرمایه‌دارها برای کنترل دوره‌گردان، خانه‌به‌دوشان، گدایان و دزدان که خود تولیدکننده آن‌ها هستند، به وسیله‌ی دولتی که از آن خودشان بود قوانینی وضع کردند که طبق آن هر ولگردی را که برای بار نخست می‌گرفتند، باید آن‌قدر شلاق بزنند تا خون از بدنش جاری شود. و اگر برای بار دوم، تکرار می‌شد، نصف گوشش را می‌بریدند و هرگاه برای بار سوم ولگردی دستگیر می‌شد، او را اعدام می‌کردند. براساس اسناد و مدارک تاریخی بر مبنای همین قوانین جنایتکارانه، در ابتدای قرن شانزدهم تعداد ۷۲۰۰۰ ولگرد را اعدام کردند.

در نتیجه در ابتدای عصر سرمایه‌داری، ارتش بزرگی از کارگران مزدبگیر به وجود آمدند که مجبور بودند برای زنده ماندن نیروی‌کار خود را به سرمایه‌داران بفروشند.

قانون ارزش

درک روزمره کلمه ارزش بسیار ساده است. به این جمله‌ها توجه کنید: چه کار با ارزشی؟ ارزش این ساختمان چقدر است؟ کاری که انجام دادید هیچ ارزشی نداشت؟ آن یخچال چقدر ارزش دارد؟ این خودرو سواری چند قیمت است؟ گوشت گوسفند کیلویی ۳۵۰۰۰ تومان ارزش دارد.

می‌بینیم که ارزش و قیمت‌ هر کالایی با پول بیان می‌شود. اگر ارزش کالایی را با پول بیان نماییم به آن قیمت‌‌ می‌گویند.

چه عاملی در کالاها نهفته است که آن را با ارزش می‌کند؟

دو قطعه سنگ که در طبیعت رها شده‌اند، ارزش ندارند و رایگان هستند. در کارگاه سنگ‌تراشی یکی از آن‌ها را برابر نقشه‌ی‌‌ دلخواه تراش می‌‌دهیم و بعد از چند ساعت آن را آماده می‌‌کنیم. اکنون این دو قطعه سنگ را با هم مقایسه می‌کنیم. سنگ نتراشیده هم‌چنان رایگان است، اما سنگ تراشیده شده دارای ارزش است. مالک آن، با فروختنش مقداری پول به دست می‌آورد.

پس آن چیزی که در سنگ تراشیده شده نهفته و ذخیره گردیده است نیروی‌کاری است که در هنگام کار و عمل تولید توسط کارگر به کار مرده تبدیل ‌گردیده است. کار کارگر ارزش است که قیمت دارد.

به بیان دیگر، آن نیرویی را که کالا خلق می‌کند، ارزش است. ارزش هر کالا از روی مقدار کار لازمی که برای تولید‌ آن کالا صرف می‌شود، تعیین می‌گردد. اما قیمت‌‌ هر کالا می‌تواند کمی بالاتر و یا پایین‌تر از ارزش واقعی همان کالا باشد. این یک قانون است.

قانون ارزش، قانون اقتصادی تولید‌ کالاست. طبق این قانون چند کالا وقتی می‌توانند با یکدیگر مبادله شوند که برای تولید‌ همه‌ی‌ آن‌ها یک مقدار کار لازم مورد نیاز باشد.

قبلا” هم نوشتیم که دو نوع ارزش داریم، یکی ارزش‌مصرف که در طول دوران تاریخ اجتماعی انسان وجود داشته و نیز در آینده وجود خواهد داشت که کار مجسم آن را تولید‌ می‌نماید. و دیگری ارزش‌مبادله که ویژه‌ی شیوه تولید‌ سرمایه‌داری‌ است که کار مجرد آن را تولید‌ می‌نماید به طوری که می‌توان نوشت؛ کار مجرد= ارزش. منشاء ارزش‌اضافی کار مجرد است.

 

تبدیل پول به سرمایه‌

قبلا” در مورد تکامل پول نوشتیم که مبادله کالاها، پول را به تدریج به وجود آورد. قبل از این که پول در جامعه‌‌ نقش مهمی پیدا کند، مبادله کالاها به صورت کالا به کالا (کالا-کالا) یعنی کالا در برابر کالا معاوضه می‌گردید. مثلا” شخصی که گندم داشت و خودش نیازمند گوسفند بود، مقداری گندم به آن شخص گوسفندار می‌داد، و گوسفند مورد نیازش را می‌خرید.

پس از این که مبادله کالاها تکامل یافته‌تر شد، دیگر لازم به مبادله کالا به کالا نبود، زیرا پول نقش واسطه را بازی کرد و بین این دو کالا (کالا-کالا) قرار گرفت و به صورت زیر درآمد:

۱کالا-پول-کالا۲

به این نوع مبادله، کالا در برابر پول و پول در برابر کالا می‌گویند (فروختن به خاطر خریدن) که پیش از به وجود آمدن نظام سرمایه‌داری وجود داشته است. کالا در برابر پول و پول در برابر کالا را همیشه با فرمول خطی بالا نمایش می‌دهیم.

در فرمول فوق ارزش کالای اولی با کالای آخری از لحاظ ارزش (ارزش مبادله) فرقی نمی‌کنند، زیرا برای تولید‌ هر دو کالا باید به یک اندازه کار صرف شده باشد تا صاحبان آن‌ها حاضر به انجام مبادله شوند. به عبارت دیگر قیمت‌‌ کالای اولی با کالای دومی با هم برابر است و چون دارای ارزش مصرف متفاوت هستند با هم مبادله می‌گردند.

برای درک بیش‌تر مطلب مثالی می‌آوریم: فرض می‌کنیم شخصی که گوسفندار است احتیاج به گندم دارد. او یک گوسفند را به قیمت‌‌ ۵۰۰۰۰۰ تومان می‌فروشد و با همان پول مقدار ۵۰۰ کیلوگرم گندم را از قرار کیلویی هزار تومان می‌خرد. یعنی:

یک گوسفند =  ۵۰۰۰۰۰ تومان

۵۰۰ کیلوگرم گندم= ۵۰۰۰۰۰ تومان

یک گوسفند=۵۰۰ کیلوگرم گندم

در رابطه‌های فوق متوجه می‌شویم که ۵۰۰ کیلوگرم گندم با یک گوسفند مبادله شده است، در واقع مقدار کار لازم برای تولید‌ هر دو کالا (گوسفند و گندم) یکی است و با هم برابرند یعنی این دو کالا از نظر ارزش (ارزش مبادله) با هم برابرند. اما کاملا” مشخص است که از لحاظ ارزش مصرف مختلف هستند؛ زیرا یکی از کالاها گندم است که با آن نان می‌پزیم و دیگری گوسفند است که از شیر، پشم و گوشت آن استفاده و مصرف می‌کنیم.

این شیوه‌ی گردش کالاها (کالا-پول-کالا) یعنی کالا در برابر پول و پول در برابر کالا، در نظام‌های اجتماعی اقتصادی گذشته (برده‌داری، فئودالی)که دست برتر را داشته است، مرسوم بوده و اکنون هم برای آنانی که هدف‌شان ارزش مصرف است، وجود دارد.

اما در عصر سرمایه‌داری در کنار این نوع گردش کالا یعنی کالا-پول-کالا، گردش کالایی دیگری به وجود می‌آید که این بار دست برتر از آن اوست. و آن عبارت است از:

پول۱ – کالا- پول۲

به این نوع مبادله، پول در برابر کالا و کالا در برابر پول می‌گویند (خریدن به خاطر فروختن) که ویژه و مختص نظام سرمایه‌داری است. پول در برابر کالا و کالا در برابر پول را همیشه با فرمول خطی بالا نمایش می‌دهیم.

در فرمول فوق سرمایه‌دار با پول کالا تولید‌ می‌کند و سپس کالاها را فروخته و دوباره آن را به پول تبدیل می‌کند در این حرکت و گردش کالا، پولی بیش‌تر از پول اول به دست سرمایه‌دار می‌رسد. زیرا هدف نهایی او هم همین بوده است. یعنی به دست آوردن سود. اگر  پول آخری با پول اولی برابر بود، هیچ فایده‌ای برای او نخواهد داشت که پولش را در این گردش کالاها بیندازد.

 اگر سرمایه‌دار تجاری (تاجر) هم باشد فرق نمی‌کند و همین روند ادامه پیدا خواهد کرد. فقط در این‌جا کار برای تاجر آسان شده است، زیرا او در تولید‌ شرکت نمی‌کند. تاجر کالاهای سرمایه‌دار صنعتی را می‌خرد و در بازار با پول بیش‌تری به فروش می‌رساند که در این گردش، مقداری سود نصیبش می‌شود که سرمایه‌دار صنعتی برایش در نظر می‌گیرد.

در حقیقت سرمایه‌دار صنعتی مقداری از سود خود را به تاجر می‌دهد تا کالاهایش را توزیع نموده و به فروش برساند.

حال فرمول خطی گردش کالاها در نظام سرمایه‌داری، پول۱ – کالا- پول۲ به صورت زیر تغییر می‌کند که در آن پول۲ برابر است با پول۱ به اضافه‌ی مقداری پول اضافی:

پول۲ = پول۱  + مقداری پول اضافی

به این مقدار پول اضافی، که در این شیوه‌ی گردش کالاها به دست می‌آید، ارزش‌اضافی می‌گویند:

پول۲ = پول۱  + ارزش‌اضافی

پس، سرمایه‌ آن پولی است که ارزش‌اضافی تولید‌ و یا همراه خود داشته باشد.

اما این ارزش‌اضافی چگونه به وجود می‌آید؟ پول که خود به خود ارزش‌اضافی به همراه نمی‌آورد.

سرمایه‌دار برای تبدیل پول به کالای تولید‌ی، به بازار کالاها می‌رود و مواد خام، مواد سوختی و کلیه‌ی وسایلی که برای تولید‌ کالایش لازم است را می‌خرد. اکنون او باید این مواد خام را به کالای مورد نظر تبدیل کند.

سرمایه‌دار باید یک کالای دیگر، یعنی نیروی‌کار‌ را هم بخرد تا این مواد خام را در کارخانه‌اش تبدیل به کالا نماید.

او فرایند تولید‌ کالا را به سرانجام می‌رساند و سپس با فروش آن، پولی بیش‌تر از پول‌هایی که صرف تولید‌ کالایش نموده بود به دست می‌آورد.

اگر او معادل پول‌هایی را که صرف خرید کالاها برای تولید‌ نموده است، کم ‌کند مقداری پول برایش باقی می‌ماند که قبلا” معادل آن‌ها را پرداخت نکرده است.

به عبارت دیگر، پولی اضافی ای که به دست آورده، برای او بدون معادل بوده، یعنی مجانی و رایگان به دستش رسیده است. این پول از کجا آمده است؟ از نیروی‌کار‌ کارگر‌ است که ارزش آفریده و معادل آن به کارگران‌ پرداخت نشده است.

پس نیروی‌کار‌ کارگران‌ بسیار ارزشمند است.

 نیروی‌کار کارگران است که ارزش‌اضافی به وجود می‌آورد.

کارل مارکس در ارتباط با تبدیل نیروی کار به سرمایه‌  در کاپیتال جلد یکم چنین نوشته است:

“توانایی کارکردن، مجموع توانایی‌های ذهنی و جسمانی موجود در یک کالبد مادی، شخصیت زنده، یعنی نوع انسان را در نظر می‌آوریم، توانایی‌هایی که هنگام تولید هر نوع ارزش مصرفی به کار انداخته می‌شوند.”

“نیروی‌کار فقط هنگامی می‌تواند به عنوان کالا در بازار ظاهر شود که مالک آن یعنی فردی که این نیروی‌کار از آنِ اوست، آن را برای فروش عرضه کند یا آن را به عنوان کالا بفروشد. باید آن را در اختیار داشته باشد و دارنده‌ی آزاد توانایی انجام کار خود و از همین‌رو شخص خود باشد. او و صاحب پول همدیگر را در بازار ملاقات می‌کنند و برمبنایی برابر به عنوان مالکان کالا با هم رابطه برقرار می‌کنند، تنها با این تفاوت که یکی خریدار است و دیگری فروشنده؛ بنابراین از دید قانون هر دوی آن‌ها با هم برابرند. برای تداوم چنین رابطه‌ای، مالک نیروی‌کار باید همیشه آن را فقط برای دوره‌ی معینی به فروش رساند، چرا که اگر قرار بود آن را کلا” یک‌بار برای همیشه بفروشد، خود را می‌فروخت و از انسانی آزاد به برده و از مالک کالا به کالا تبدیل می‌شود. وی باید پیوسته با نیروی‌کارش چون دارایی، در حکم کالایش، برخورد کند و این کار را تنها با واگذار کردن آن به خریدار، یعنی با تسلیم آن به خریدار برای مصرف در یک دوره‌ی معین و به طور موقت، می‌تواند انجام دهد. وی به این طریق می‌تواند هم نیروی‌کار خویش را واگذار کند و هم از حق مالکیت خود بر آن چشم نپوشد.”

“انسان برای فروش کالاهایی غیر از نیروی‌کار خود مسلما” باید صاحب وسایل تولیدی نظیر مواد خام، ابزار کار و مانند آن‌ها باشد.”

“صاحب پول برای تبدیل پول به سرمایه باید کارگری آزاد را در بازار کالا بیابد؛ و این کارگر باید از دو لحاظ آزاد باشد: به عنوان فردی آزاد نیروی‌کار خود را به عنوان کالای خویش در اختیار داشته باشد و از طرف دیگر هیچ کالای دیگری برای فروش نداشته باشد یعنی به طور کامل از آن‌ها خلاص شود و از همه‌ی چیزهایی آزاد باشد که نیازمند تحقق نیروی‌کار وی هستند۱.”

ادامه دارد

سهراب.ن ۰۳/۱۰/۱۳۹۳

 



۱ – مارکس. کارل ؛ کاپیتال جلد یک صص۱۹۷-۱۹۸-۱۹۹ترجمه حسن مرتضوی، ۱۳۸۶ انتشارات آگاه