«کار»

«کار»

با دست هایم کار را نقاشی می کنم
کار می کنم، کار و کار
با پاهایم استوارم
و با قلبم خطر را لمس می کنم
کار می کنم
هر روز
هر ساعت کار.

از روزی که فهمیدم گرسنگی چیست
از روزی که خورشید پیشانی ام را محکم کرد
از روزی که انسان حاکم زمین شد،من
کار کرده ام
شکوفایی یافته ام
و طبیعت رامِ اراده ام گشته است
تمام اقیانوس ها را به زانو کشیده ام
و لنگرهایم دورترین کرانه ها را یافته اند.

و خدایان زمین
هر روز
هر ساعت
خون بازوانم را می گیرند
مطیعم می سازند
پلیس و قدیسان را مامور می کنند
که باید ساکت باشم
زانو بزنم و کار کنم
کار،کار و کار
هر روز کار
هرساعت کار
زیرا پاداش من در آسمان هاست
در دنیای خیالی
دنیای بی داربست ها و مرگ ها.

و خدایان زمین
دست در دست آسمان ها
هر روز برای بردگی ام قانون می گذارند
و من هر روز
میان چرخ های کار  ذوب می شوم
تا دنیای رنگین اشان رنگین تر گردد.

و من می توانم بیاندیشم
می توانم ریل ها را متوقف سازم
امیدِ آسمان ها را رها کنم
زمینِ سفت باورم شود
می توانم با دست های پولادینم
دنیای بردگی را به زیر کشم
ویران کنم جهنمِ واقعی را
می توانم از مسلسل ها نترسم
پاره کنم زنجیر سکوت ام را
ترانه‌ ی روزی را بخوانم که کار شادی ست
تفنگ ها و کشتن ها خاموشند
و کسی میان چرخ های کار نخواهد مرد
روزی که انسان یار است
روزی که مرزها و دیوارها تنها افسانه اند.

من می توانم بیاندیشم.

«علی رسولی_اورست»
از دفتر«جرقه»
https://www.facebook.com/ali1917
http://alirasoli.blogspot.com