هستندگی طبقه کارگر، «تشکل دهی» نه، سازمانیابی _ آسیب شناسی بازتولید رفرمیسم در جنبش کارگری(۴)
«اکنون که خطر تجزیه و فروپاشی را احساس کرده و به ضرورت آشتی ملی از طریق بازسازی اقتصادی رسیدهام نیز به لوازم آن پایبندم و چنانکه در کنفرانس مطبوعاتی یک ماه پیش اعلام کردم تمام فعالیتهای خود را در«چارچوب قوانین کشور» قرار میدهم… اکنون با توجه به بازگشتم به ایران در تاریخ اعلام شده و تصمیمم برای التزام به فعالیت در چارچوب قوانین، توقف فعالیت این رسانه را در آخر سال جاری میلادی اعلام میکنم و امیدوارم این اقدام، پایانی برای شروع دوباره باشد و این رسانه بتواند در دورهی شکوفایی و آبادانی کشورمان در چارچوب قانون آغاز به کار کند.»([i])
بیش و پیش از زدودن کانون بیماریزا در جنبش کارگری، باید به آسیب شناسی رفرمیسم در جنبش گارگری دست زد. اسالو یک رفرمیست فرصت طلب در مناسبات حاکم بود و به انحراف بردن جنبش کارگری پیشهی رفرمیستهای نفوذ کرده در جنبش کارگری که از سندیکای شرکت واحد تهران و حومه زدوده شد. وی خیانت نکرد، او همانگونه که فعالین طیف توده ای/ اکثریتی، عناصر رذل سرمایهداری جناح باندی از حکومتاند، ازآغاز رفرمیست بود و خیانت نکرد، زیرا که بخشی از جبهه اردوی کار و سوسیالیسم نبود. او انکار رهایی طبقه کارگر از یوغ استثمارگران بود و اصلاح طلب باقی ماند. وی، کارکرد و به پشتوانه امیرحسین جهانشاهی عضو گیری شد و با محسن سازگارا همراه گردیده است. بیانیه امیر حسین جهانشاهی، اسپانسور اسالو و مدعی تشکل دهنده کارگران به کارگزاری اسالوها، آشکارگر چهره و ماهیت کارگزاران سیاسی و تبلیغاتی سرمایه داران است: این عنصر، چند روز پیش (۱۹ دسامبر۲۰۱۴ برابر با ۲۸ آذر ماه ۱۳۹۳) آب پاکی روی دست تمامی کسانی ریخت که به جلبک چنگ افکنده بودند:
«اکنون که خطر تجزیه و فروپاشی را احساس کرده و به ضرورت آشتی ملی از طریق بازسازی اقتصادی رسیدهام نیز به لوازم آن پایبندم و چنانکه در کنفرانس مطبوعاتی یک ماه پیش اعلام کردم تمام فعالیتهای خود را در«چارچوب قوانین کشور» قرار میدهم… اکنون با توجه به بازگشتم به ایران در تاریخ اعلام شده و تصمیمم برای التزام به فعالیت در چارچوب قوانین، توقف فعالیت این رسانه را در آخر سال جاری میلادی اعلام میکنم و امیدوارم این اقدام، پایانی برای شروع دوباره باشد و این رسانه بتواند در دورهی شکوفایی و آبادانی کشورمان در چارچوب قانون آغاز به کار کند.» ([ii])
اسپانسور تشکل کارگری، «رها» را رها ساخت تا در نقش نیمه ی دیگر، تشکل سازی را در برون به همدستانش بسپارد و خود در کنار تشکل سازان به تشکل سازی درون بپردازد. اسالو همانند هر رفرمیست مناسبات سرمایه داری، در دولت خاتمی، در نقش دبیری سندیکا، با هرگونه گرایش شوراگرایانه، و خودپو و آگاهگرانهی کارگران، مخالفت میورزید. او پیش از آن، اهداف خود را پی گیر بود. وی «تشکل مستقلی» را میجوئید که کارگران را به قانون کار پیوند دهد تا روزمرگی کارگران، در همان چارچوب استثماری تداوم یابد. او همان است که بوده؛ هیچ دگردیسی در او رخ نداده است .
سازمایابی و سازماندهی مبارزه طبقاتی استراتژی طبقه کارگری است که به خود رهایی میاندیشد و به خود آگاهی گرایش دارد. رفرمیسم بازدارنده ی این روی کرد بوده و می باشد.
نقد بیاعتنائی به سیاست، هشدار رهایی بخشی است که مارکس، در آن، ضرورت رویکرد طبقاتی پرولتاریا به سیاست را حیاتیترین راه کار طبقه کارگر برای خود رهایی میشمارد. روی سخن مارکس با یکی از بزرگترین رهبر جنبش کارگری در فرانسه، با «پرودن» بود. اینجا روی سخن با کاریکاتورهایی از رفرمیست هاست.
فرجامْ چنین بودهاست که حتا در دمکراتترین کشورهای سرمایهداری، سرانجام، اتحادیههای صنفی، نهادهای طبقاتی سوسیال دمکراسی میشوند و سوسیال دمکراسی، نهادهای سیاسی سندیکاها، اتحادیههای صنفی و فدراسیونهای منطقهای و جهانی عمل کرده و تداوم مییابند.
بورژوازی برای مهار و کنترل جنبش کارگری و طبقه کارگر، جدا از نهادهای دیگر سرکوب و مهار، به دو نهاد سیاسی و طبقاتی، یعنی سوسیال دمکراسی و اتحادیهها نیاز حیاتی دارد.
سوسیال دموکراسی، منجی سرمایه میشود. این ایدئولوژی با حکومت رایش سوم در آلمان ۱۹۱۹ همراه میگردد تا کمونیسم شورایی طبقه کارگر آلمان را به خون بکشاند؛ با فاشیسم به رهبری هیتلر دمساز میگردد و در سلطهی این نیروی ویرانگر به همقطار می شود. استراتژی سوسیال دمکراسی حفظ مناسبات است. به این هدف، کارگرانْ باید سرکوب شوند. سوسیال دمکراسی در رایش سوم، مشاور فاشیسم میشود تا رهبران تابناکی همانند روزا لوکزامبورگ، این گل سرخ انقلاب کارگران و کارل لیبکنشت انقلابی و پیشتازترین کارگران و کمونیستهای انقلابی را ترور و تروریسم سیاه را حاکم میگردانند تا حکومت سرمایه را بقاء بخشند. شوراهای انقلابی برلین، بهسان پرچمدار و پیشاهنگ انقلاب کارگری می توانستند انقلاب کارگری آلمان را رهبری کنند، پشتوانه انقلاب کارگران در روسیه و مجارستان باشند و شوراهای انقلابی در ایتالیا (تورین) و انگلستان (گلاسکو) و فرانسه را در شبکهای از رزم و همبستگی بین المللی کارگری، پیوند دهند.
«مبارزه پارلمانتاریستی، یعنی آن روی سکهی مبارزه اتحادیهای، دقیقاً همانند آن مبارزهای است که منحصراً بر اساس نظام اجتماعی بورژوایی پیریزی شده است. همانگونه که مبارزه اتحادیهای یک مبارزه اقتصادی رفرمیستی است و بههمانگونه که مبارزه ساسی پارلمانتاریستی یک مبارزه متناسب با شرایط فعلی است، بدنیسان نیر مبارزه اتحادیه ها متناسب با شرایط موجود است.»[iii]
روزا لوکزامبورگ، در سال ۱۹۰۶، از اتحادیهها و نوعی از پارلمانتاریسم سالهای ۱۹۰۰ سخن می گوید که با سوسیالیسم و طبقه کارگر همسخن و هم گرا می شدند و نه سوسیال دموکراسی و اتحادیههای ۱۰۰ سال بعد و کنونی که نقش و کارکرد یک سده نه تنها رفرمیستی، بلکه همدستی با فاشیستها و مستبدترین حکومتهای سرمایه را پیشینه و و در برنامه دارند.
شگفت آور نیست که سوسیال دمکراسی «بومی»- فاسد و واپس مانده، در ایران با فانوس کور، در پی جناحی، نماینده یا باندی از دولتها میچرخد، خواه این چهره قوامالسلطنه باشد، رضا خان میرپنج، یا خاتمی و موسوی یا روحانی ووو نامیده شوند. طیف عفونی و مزمن و ناسور سوسیال دمکراسی، از جمله مداحانِ «جامعه مدنی»، هم نعل و نحلهی حکومتها در ایران، در دههی شصت خورشیدی، در قامت «طیف تودهای – اکثریتی»، بازوی جاسوسی، و همکاری سیاسی و امنیتی میشود. به یاری و همدستی آنان، سرمایهداری حاکم در ایران، به یاری «سلاحهای سنگین» و نیروی سرمایهداری دلال، بزرگترین خیزش چپ را در هم پاشید. طبقه کارگر و شوراهای نوزای خیزش بهمن را درهم شکست، و تنور جنگ ۸ ساله را شعله ور ساخت تا به کارسازی میلیتاریسم سرمایهی جهانی در ورطهی بحران، تنفسی یابد. خود اینان با استخوانی به دندان کشیده و بسته به میخ خیمهی ولایت، پس از مصرف، چون دستمالی چرکین، سرانجام با نوک چکمهای از کارگزاری به دور افکنده میشوند .این گرایش ضدانسانی، زیر پوشش شعار «جنگ میهنی»، کارگران را به تنور جنگ فرا میخواند، و دوش به دوش نیروی سرمایه، در سرکوبی اعتراض و خیزشهای زنان، دانشجویان و تهی دستان، و فعالین سیاسی مخالفِ حاکمیت شرکت میکند. آنان همدستی خویش و دست اندرکاران این جنایت تاریخی، هنوز به آشکارا، از کشتارهای دههی ۶۰ و سال ۶۷ و تا کنون را نه تنها محکوم نمی شمارند که نسل کشی و کشتارها را مشروع و واکنشی در برابر «خشونت» اپوزیسیون می شمارند، جنایتکاران را تبرئه میسازند و خشونت خونبار طبقه سرمایهدار و نیروهای سیاسیاش را در برابر کنش «قهرآمیز» گروههای سیاسی مخالف «واکنش طبیعی» میشمارند.[[iv]] اینان در شراکت اقتصادی با سپاه در ونزوئلا و آفریقا در پروژه های ساختمانسازی، دلالی شریک، پدیدار میشوند تا با نمایش چهره با دست ودندانهای خون آلود، به کارگران و حکوت شوندگان، سرسپردگی و وفاداری خویش را به بورژازی و حاکمیت آن به اثبات رسانند.
اختلاف «طیف توده ای/ اکثریت»، «جمهوری خواهان ملی» و «سکولار» لیبرالیست های ایرانی، با رهبری «نهضت آزادیها» و دیگر «ملی/ مذهبی»ها، از آن جا آغاز می شود که این جناح از بورژوازی، خصوصی سازیها را به جای انحصار گری باند سپاه در برنامه دارند و به کارشناسی های فن گرایانه این کهنه کاران، لبیک نمی گویند. «سوسیال دمکرات» ایرانی، پیشوایشان خاتمی و حسن روحانی و گاهی اکبر رفسنجانی است. به همین سبب، اینک زیر قبای سبز، پی گیر همان مشی پیشین است، این بار بدون اردوگاه. اردوگاه اینان،نولیبرالیسم است. با بلندگوهایی مانند بیبی سی و صدای آمریکا و کاخ سفید، تا در راهرو یا دالانی در میخ ولایت و هم به پادویی، اصطبلی یابند. باشد که در پیشبرد آنچه در ایران، به سان بازار پیرامونی سرمایه جهانی، به اجبار به ارابهی سرمایه جهانی بسته شده، به فراخور، از کاهدان ولایت سهمی یابند. اینان چاوشگران باندی از باندهای حکومتی، سکت روحانیت و کارتل بیت رهبری، سران سپاه، لیبرالهای رنگارنگ سبز ووو، همه و همه، برای کارگزاری چنین روندی دست به گریبان می شوند و گاهی به مدارا و گاهی تا درندگی یکدیگر چنگ و دندان نشان میدهند.
استراتژی طبقه کارگر
در کار برد مسئولانهی مفهومها، تا توان بوده، غیر مسئولانه عمل شده و همچنان می شود. در پی یک سده افرون تر، این بی توجهی یک فرهنگ شده است. اینک به سان یک پرنسیپ انقلابی، مسئولیت داریم تا به ضرورت کاربرد درست و طبقاتیِ مفاهیم، در کارکرد و نظر، وفادار باشیم. شعار«تشکل یابی مستقل» و «سراسری» و یا منطقه ای» کارگران، در ماهیت، شعاری است به تمامی متفاوت با سازمانیابی. بدون فهم متضاد بودگی این دو، مانند بسیاری از دیریافتها و کژیافت ها، به دریافت رهایی نخواهیم رسید. شعار تشکلیابی که در فضای خفقان و ممنوعیت هر نهاد مستقل و پیشرویی در ایران، بیش ازهمیشه به گوش میرسد، در بافت و ساخت به راه دیگری میانجامد.
«سوسیالیستهای نخستین (جورج فوریه، رابرت اوئن و سن سیمون و غیره) به این دلیل که شرایط اجتماعی هنوز به حد کافی تکامل نیافته بود، که به طبقه کارگر اجازه دهد خود را همچون طبقهای، مبارزه را سازمان دهد، بهجبر میبایست خود را به رؤیاهایی در باره الگوی جامعهی آینده محدود کنند و هرگونه مبارزهای مانند اعتصابات، سازمانهای کارگری و جنبشهای سیاسی کارگران برای بهبود سرنوشت خویش را محکوم سازند. اما اگر اجازه نداریم این پدرسالارن سوسیالیسم را رد کنیم، همانگونه که شیمیدانها اجازه ندارند اسلاف خود یعنی کیمیاگران را رد کنند، با این همه باید از اشتباهی که آنها در آن افتادند بپرهیزیم، اشتباهی که اگر از سوی ما صورت گیرد، پوزش ناپذیر است.»[[v]]
در فراز بالا، به بیان بنیانگزار فلسفه رهایی طبقه کارگر، درحالی که در سالهای ۱۸۵۰، «ابدی بودن اصول»، مردود شمرده میشود، اما گویا آن اصل نوزایی کارگران، اتحادیه و سندیکاها، این ساختارهای سنتی، پس از نزدیک به دو سده همچنان، ابدی و کیمیایی ماندهاند! کیمیاگران اما با حسن نیت، در آن عهد باستان، در تلاش این بودند تا مس را طلا سازند، رفرمیستهای جنبش کارگری، در تلاش آنند تا با شلاق استثمار، از گرده و استخوان کارگران، طلا استخراج شود.
بانقد ایدئولوژی آلمانی به وسیله مارکس و انگلس در «ایدئولوژی آلمانی»:
“بنابراین انقلاب نه تنها به این دلیل ضروری است که طبقۀ حاکم به هیچ طریق دیگری سرنگون نمی شود، بلکه به این دلیل نیز لازم است که طبقۀ سرنگون کنندۀ آن فقط در یک انقلاب می تواند موفق به زدودن همۀ آلودگی های قرون و اعصار از خود شده، و برازنده و شایستۀ بنیان گذاری جامعه ای نوین گردد”.( [vi])
عوامل اساسی مبارزه طبقاتی
آموزه یا تئوری انقلابی دانش مبارزه طبقاتی، پیکار طبقاتی را در دو عامل اساسی می شناساند:
۱- عامل ابژکتیو(عینی)، مادی، یا دیالکتیک نیروهای تولید و مناسبات اجتماعی تولید.
۲- عامل سوبژکتیو(ذهنی) یا ارگان های آگاهی و انقلابی و سازمانیابی طبقاتی در پیکار طبقاتی.
بین این دوعامل، پیشآیی و پیآیی (تقدم وتأخر) زمانی و مکانی در میان نیست.
پرولتاریا در این پیکار آنتاگونیستی، با مسئولیت جهانی و تاریخی خویش، باید نیروهای مولده را از اسارت و از خود بیگانگی رها سازد. این رهایی، در گروی سرنگونی بورژوازی از حاکمیت سیاسی و اقتصادی و تسخیر انقلابی قدرت سیاسی و اقتصادی است. سنگر حکومت باید تسخیر شود تا بیدرنگ، انقلاب سیاسی پی درپی به انقلاب اجتماعی تداوم یابد.
خردهبورژوازی، دربرگیرندهی لایههای فرودست و فرادست اجتماعی، بین بورژوازی و کارگران در نوسان، نه یک طبقه، بلکه گستره ایاز جامعه را تشکیل میدهد که مالکیت خصوصی و استثمار خود ودیگران را خواهان است و از همین روی هیچ همسویی حتی با شعار سرنگونی و کسب قدرت سیاسی و خود را سوسیالیست و کارگری نامیدن، با طبقه کارگر ندارد.
الگوی انترناسیونال اول کارگران و استقلال ارگانهای کارگری پیوسته در این ارگان بینالمللی، و چالش نظری به رهبری الکساندرا کولونتایها، کروپسکایاها و دیگر اعضا فراکسیون کارگری حزب بلشویک درفردای انقلاب کارگری اکتبر ۱۹۱۷ از سویی و لئون تروتسکی و لنین در آن برهه در سال ۱۹۲۰، از سوی دیگر درخشانترین و آموزندهترین آزمونهای طبقاتی پرولتاریا را به دست میدهد.
سازمانیابی
در ایران به واسطهی غلبهی رعب و سرکوب و کشتارهای همه روزهی حکومتی، رویکرد شورایی و ساختارهای نوین طبقاتی و دربرگیرندهی بخش پیشرو کارگران، دشوار، اما ناممکن نیست.
رویکرد شورایی، اما ضرورت حیاتی دارد- در شرایط کنونی، تجربهها و رهیافتهای تعیین کنندهای به سود چنین رویکردی در پیش روی و قابل دستیابیاند.
نام این سازمانها و ارگانهای کارگری،چندان تعیین کننده نیست، آنچه حیاتی است، سرشت، ساختار، راستا، استراتژی و اهداف این ارگانها است.
سازمانیابی، با برخورداری از افق رهایی، از پایین و افقی، با آگاهی طبقاتی و گرایش شورایی سازمان مییابد.
«آنتیکُرِ» یا دانش مبارزه طبقاتی کارگران، سلاح هرآینه پیشگیرانه، دفاعی و کارسازی ست در برابر آنتیژنهای بیماریزای ورودی به درون پیکر جنبش کارگری. با این آزمون پر هزینه و وجود پادزهر و این آمادگی، پیش از آنکه دیر شده باشد، و طبقه به بحران فرو رود، هشیارانه میتوان و باید تا آنجا که شدنی است از بازتولید رفرمیست ها و غلبه چنین گرایشی در جنبش کارگری پیشگیری کرد. برای برآمد خیزش ضداستبدای همه با هم، علیه استبداد حاکم، وجود اسالوها و دیگر رفرمست ها داخلی در لوییجرگهی در حال تدارک اپوزیسیون بورژوایی ضروری است…
ادامه دارد…
عباس منصوران
دسامبر /۲۰۱۴ آذرماه ۱۳۹۳
[i] http://www.rahatv.tv/index.php/component/k2/item/1153-2014-12-20-07-01-07/1153-2014-12-20-07-01-07 امیر حسین جهانشاهی ۱۹ دسامبر ۲۰۱۴/۲۸ آذر ماه ۹۳
[ii] http://www.rahatv.tv/index.php/component/k2/item/1153-2014-12-20-07-01-07/1153-2014-12-20-07-01-07 امیر حسین جهانشاهی ۱۹ دسامبر ۲۰۱۴/۲۸ آذر ماه ۹۳
[iii] ) روزالوکزامبورگ، اعتصاب تودهای، حرب سیاسی و اتحادیههای کارگری ص ۹۷.
[iv] ) فرخ نگهدار، پدرخوانده فداییان اکثریت خلق، ۳ مارس ۲۰۱۳، صدای آمریکا، گفتگو با مهدی فلاحتی،
http://ir.voanews.com/media/video/1614359.html?z=3327&zp=1
[v] ) کارل مارکس، بی اعتنائی به سیاست، ترجمهی سهراب شباهنگ.
http://www.marxists.org/farsi/archive/marx/works/1873/bietenayi-siasat.pdf