هستندگی طبقه کارگر، «تشکل دهی» نه، سازمانیابی(۳)
کاریکاتور «تشکل دهی سراسری» در ایران
پروژه ی «تشکل دهی سراسری» در ایران از بالا، با هر باور و آرزویی، راه بورژوایی، تشکل یابی را می پیماید. این بیراهه، تکلمه رفرمیسم است. این ترفند، مجازی است. بدون خواست و با خواست مبدعین این مجاز، به پروژه حکومتی امنیتیِ «تدبیر امید» حسن روحانی توهم افزا می شود. پروژه «تشکل سراسری»، نیمه ی دیگر، جنجال فرمیستهای برون مرزی «سبزها»ی سازگارا، «توانا»، منصوراسالو هاست. پهلوان پنیه های این پروژه، صخره ای را مدعی بلند کردن اند، که جز با نیروی پهلوانی طبقاتی پرولتاریا، جابجا نمی شود. با چنین ادعایی، از سویی داستانی کمیک می آفرینند، و در سوی دیگر، توهم و شکست پذیری مختومی در روانشناختی مبارزه طبقاتی به بار می آورند.
رهیافتهای طبقه کارگر، تجربهها و واقعیت موجود، بیانگر آناند که نه این اراده گرایی اشراف منشانه، که حتا«تشکلیابی مستقل» به فرض نزدیک به محال، اگر مجال بروز یابد، تنها برای گذران زندگی برده وار کارگر، ابزار می شود. ابزاری می شود، تا توان خواهی نیروی کار را برای بازتولید خود جهت بردگی، چانه زند. این بی راهه، حتا در کشورهای کانونی سرمایه، از آنجا که سازمانیابی راستین طبقه را در برنامه، افق و چشم انداز رهایی طبقاتی نمیگذارند، سیاستگریزی و سیاست زدایی را پیشه میسازد.
تشکلیابی بورکراتیک و هرمی که همیشه به وسیله چند نخبه و یا گروهی از نخبهگان شکل مییابد، پیوسته و همواره در آماج سوداگری، داد وستد وفروش خویش و فسادپذیری، مقام دارد. کارپردازان در اینگونه تشکلها، با نگرشِ شکلدهی از بالا، کارگران را همانند مومی در دست، شکل پذیر و به دلخواه «فرم» میدهند، تا چرخهی اسارت بار تولید سرمایه و انباشت و نیروی کار همچنان چون اسب های عصاران، با چشمان پوشیده، در چرخش باشند.
در نخستین برهه ابزارخاتمیسم، ناگهان بیانیه هایی به وسیله یکی از فعالین کارگری که برای پناهندگی به سوئد آمده بود، مبنی بر شکل گیری «تشکل سراسری کارگران» پخش شد. بیانیه ها با امضا «علی اعتماد» که خطاب به خاتمی وی را تهدید به اعتصاب سراسری نیز کرده بود. از همان آغاز آشکار بود که چنین اقدام هایی، به هر ذهنیت، علیه جنبش کارگری است. به وی یادآوری شد که به هر انگیزه، از این شوخی تلخ دست بردارد([i]). این اقدام پس از چند ماهی بازتاب در یکی از سایت هایی هیجان گرا و جنجال آفرین که بدون پروا به پی آمدهای چنین شیوه هایی، اینک به «تشکیل حزب کمونیست» نیز ارتقا یافته، خاموش گردید.
جدا از کاریکاتوریسم، تشکل یابی سنتی، بیاعتنایی به سیاست را شکل میدهد. سازمان یابیِ راستین پرولتاریا، دخالت در سیاست، یعنی سرنوشت خویش را در افق دارد. از همین روی، حکومتها، دولتها، سرمایهداران، اتحادیه ها و سندیکاها و تمامی تشکلهای صنفی سنتی، سیاست زدایند. این نهادها، در حالیکه تمامی تار و پود، ساختار و کارکردشان، سیاسی- نظامی- اقتصادی اند، در هراس پرولتاریای سیاسی، کارگران را از نزدیک شدن به سیاست و سازمان یابی میهراسانند. زیرا، فراتر از سیاست ضدکارگری، با کلیبافی و تامپردازیها و بدون روشنگری مفهوم کلی «استقلال»، ناروشناییها و تناقضهای شدیدی آفریده میشود. در اینجا گرد وغباری بر میخیزد و آنچه برای طبقه کارگر میماند، بیراهگی و چشمانی غبار آلوده، و ماندن در چرخهی استثمار و بازتولید سرمایه و در کالا ماندگاری نیروی کار و شرایط اسارت خویش است.
در ایران و نیز سراسر جهان، بحران بر جنبش کارگری سایه افکنده است. در این نوشتار مجالی برای گفتمان این بحران نیست. اما افق کارگران، چندان تیره نمی باشد. بخش پیشرو پرولتاریای ایران، و نیز جهان، اینک با مغز خود میاندیشد، نه از دالان اردوگاههای ایدئولوژیک چین و روسیه. این بخش و بخش پیشرو جنبش سوسیالیستی، با پای خویش بر میدان مبارزه طبقاتی گام نهاده است، نه به پشتوانه اردوگاههای سرمایهداری دولتی چین و روسیه ی استالین تا گورباچف.
در حکومت سرمایه، در ایران در رهیافت برای تداوم طبقاتی خویش، با پروژه خاتمیسم، تاکتیک تبلیغ «رفرم سیاسی» قابل کنترل نیروهای سرکوب، و پیشبرد برنامههای نئولیبرالیسم جهانی، اندک مجالی بهدست آمد. در برهه ی جابجایی باندها در دولت ها، تشکلیابی کارگری نیز به وسیله بخشی از کارگران، به واکنش پرداخته می شوند. روند رویآوری به ساختاریابی طبقه کارگر، در نیمه دوم ۱۳۸۰، با پرداخت بهایی سنگین و ایستادگی درخشان پیشروان کارگران، تا کنون تداومی رو به گسترش داشته است. دولت ویرانگر اصلاحات، برای بقاء نظام حاکم، به پشتیبانی جهانی سرمایه نیاز داشت. همانگونه، بازار اقتصاد بازار آزاد نئولیبرالسم سرمایه جهانی به خاتمیسم ابزار گرفت. نئولیبرالیسم سرمایه و بازار آزاد برای جنایتهای اقتصادی وسیاسی، در ایران با دولت اکبر هاشمی رفسنجانی در دههی ۶۰ ایدئولوژی سرمایه گلوبال را بدون درنگ تا کنون، به رهبری حسن روحانی به گونهای فزاینده دیکته میکند. حکومت باندها ست که در رقابت های درونی، حفظ تمامیت نظام را استراتژی خویش دارند. در این پاسداری، طبقه کارگر را بایستی در مهار و کنترل، به خویش مشغول نمایند.
الفبای شناخت حقوق طبقاتی، آغازگاه فراشد به درک دانش مبارزه طبقاتی و ورود به مبارزه طبقاتی است. برای طبقه کارگر، نهادهای صنفی و طبقاتی، ابزاری بیش نیستند. این ارگان ها، محمل، به شمار میآیند و نه هدف نهایی. رفرمیسم و صنفیگرایی تشکلهای مورد نظر رفرمیستها، همان پروژهی کنترل و مهار دلخواه سرمایهداران را به پیش میبرد .
«سندیکای» مورد نظر کارگزاران رفرمیسم، محمل اجرای اسارت بار قانون کار سرمایه درحکومت اسلامی است و نه فراتر از آن. نیروی سازمانیابی کارگران، آموزشگاه آگاهی و دانش مبارزه طبقاتی است. رهبری رفرمیست، در سوی خلاف این روند، بستر بازتولید نیروی کار، کار، سرمایه و انباشت و در اساس، مناسبات حاکم را در بزرگترین بخش مناسبات سرمایهداری، یعنی صنعت حمل و نقل با ابزار اصلاحات، هموار میکرد. در شرایطی که شبکه حکومتی خانه کارگر اشغال شده و علی رضا محجوبها و سید حسن صادقیهای، علی ربیعیها و حسین کمالیها و خانم سهیلا جلودار زادهها، دسته ی چماقداران ولایت، نفرت انگیز در مجلس و نهادهای سرکوب سرمایه، بیزاری کارگران را با اوباشگریهای خود میآفریدند، کارگران شرکت واحد، در سال ۸۵، آمادهگی آن را یافته بودند تا شورای اسلامی کار و خانه کارگر- این بازوان اقصادی-ایدئولوژیک حکومتی- را برکنار و ملغی سازند. برآمد نیمه دوم سال ۱۳۸۴، زاییده چنین شرایطی بود.
کارگران شرکت واحد با ایستادگی پیشاهنگان رادیکال خویش، در نخستین برآمد خویش، بیرحمانه به وسیله نیروهای سرمایه، سرکوب و تار و مار شدند. اما سرافرازانه پرچمدار یک خیزش کارگری بودند. پیشتازان این خیزش، هنوز در زندانها و محرومیت از هرگونه حقوق انسانی، ایستادگی میکنند.
آلترناتیو سازی سبزهای سرمایه، برای مهار جنبش کارگری همانگونه که در سایت «کلمه» به یک ستون کارگری نیاز دارد، و خانه کارگر اشغال شده «ایلنا» و رادیو فردا، صدای آمریکا، این ارگان های تبلیغی سیاسی وزارت امور خارجه آمریکا، رهبر رفرمیست را جایگاه داد. ان جی اُ ها، «سازمان جامعه مدنی، توانا» با اجیر سازی ژورنالیست خود زیر نام «فیلسوف» رامین جهان بیگلو، و محسن سازگارا و منصور اسالو را به تشکل دهی و آموزش کارگران به سوی رفرمیسم، به عنصر دلخواه وظیفه دادند. بورژوازی جهانی برای کارگران ایران، چهره ساز می شود. سرمایه در ایران به چهره ای در جنبش کارگری نیازمند است. برای این نفوذ و نشر، چهره خواهند داد. عنصر رفرمیست، رهبر جنبش کارگری نامیده خواهد شد تا در آینده، وی را به لخ والسای ایران «ارتقا» دهند. در یک جنجال، وی در کنار دیگر کارگزاران سرمایهی به پیرامون پریده، وظیفه مییابد تا کارگران را با سبز اسلامی سرمایه، به بیعت نشیند. لخ والسای لهستان، گزینهی واتیکان و پاپ و سیا و سرمایه جهانی، جایزه نوبل میگیرد تا ۱۳ میلیون کارگر متشکل، اما ناآگاه به دانش مبارزه طبقاتی خویش را در اردوی سرمایه، همچنان به بردگی وادارد. اسالو در جایگاه زرد خویش نیز، نامزد کاریکاتور والسا و چنین وظیفهای شده است. او، از آغاز با خاتمیسم پای گرفت، به اعتبار کارگران و جنبش کارگری پشتوانه یافت، در«سولیدارتی سنتر» آکتور شد و به بخش برون مرزی جناحی از گروهبندی های سیاسی سرمایه پیوست. این راه رشد سرمایه سالارانه، بدون مهره ها و حقله واسطه های به کارگمارده شده دراتحادیه ها و ارگان های زرد رفرمیستی جهانی و منطقه ای امکان پذیر نبوده است. کارگزاران علنی این سیاست، با پرداخت های بی دریغ یارانه، سفر، ارتباط، کارگشایی ووو از کانادا، تا انگلستان و ترکیه و سوئد و ایالات متحده آمریکا در تکاپویند، سفرمی کنند، و در رسانه های گروهی سرمایه جهانی، بلندگو داده شده و در آمد و شدند تا به تشکل دهی دلخواه ومناسب سرمایه دست یابند.
جهان حقیقیِ کارگران حکم میکرد تا اسالوها از جایگاهی که یافته بودند، از رهبری سندیکا برکنار شوند. بخش پیشرو کارگران در سندیکای واحد، سال ۱۳۹۲ در اقدامی مستقیم، آلوده زدایی کرد. اما همانگونه که همزمان در بیانیه ای نوشتم «چه پسندیدهتر بود اگر بیانیهی این برکناری رابه کارگران شرکت واحد، و طبقه کارگر اعلام میکرد، نه نهادهای رفرمیستی وسوسیال دمکراتیک جهانی.»
پیوند اتحادیهها با دولت ها
مروری بر رویکرد و کارکرد اتحادیههای صنفی روی هم رفته، به ویژه نمونه اتحادیه همبستگی به رهبری لخ والسا در لهستان دهه ۱۹۸۰ میلادی، مورد برجسته و همروزگارِ سیاست سرمایهداری است.
نمونه آسیایی آن در شرایط انقلابی، شوراهای پیشاهنگ کارگران نفت است. این شورا از همان روزهای بهمن، گزینه حکومت اسلامی را برگزید. خواهان شرکت نماینده خویش در «شورای انقلاب اسلامی» در کنار بهشتی و بنی صدر شد. نمایندگان شورا، داشتن نماینده در «مجلس خبرگان رهبری» انباشته از آیت الله هایی شد که وظیفه تایید ولی فقیه، را به عهده داشتند. در حالیکه مجلس نه حتا مؤسسان بورژوازی، بل که مجلس اسلامی برپا شده بود و در حال تنظیم قانون اساسی حکومت اسلامی «نه یک کله بیش ونه یک کلمه کم» بودند. در همان حال، به یاد نیمه دوم سال های ۱۳۲۰ که حزب توده، چهار وزیر بوروکرات و تکنوکرات در کابینه قوام به مصلحت نظام داشت، شورای نفتگران، در سال ۱۳۵۷ بسیار دورتر از حزب بورژوایی توده، در سال ۱۳۵۸ گزینش وزیر نفت از بازرگان و خمینی را درخواست کردند. شوراهای کارگران با وزنه سنگین خویش در صنعت نفت وگاز، چشم به سازمان های چپ دوخته بودند؛ وزنه ی «سازمان چریک های فدایی خلق ایران» که باند «اکثریت» وابسته به حزب توده را در رهبری خود داشت، دراین میان سنگینی می کرد. شورای نفتگران، طرح های سازمانیابی خود را به کمتیه مرکزی فداییان که توده ای ها را در «اکثریت» داشت، می فرستاد تا سازماندهی شود. در آن برهه ای که «پیش به سوی گرفتن قدرت سیاسی» باید شعار عملی طبقه کارگر می بود، اما «پیش به سوی اتحادیه های»([ii]) سنتی و سیاست گریز، به گوش کارگران خوانده می شد.
دیروز، همانند امروز، سیاست رفرمیسم، برای مهار و غلبه بر دونیروی موجودِ ساختاری (مهمترین ساختار کارگری، نفت) و نیروی سازمانی کارگران، در نبود نیروی تعیین کننده آگاهی طبقاتی، به انحراف و دورشدن طبقه کارگر از نیروی کارساز آگاهی طبقاتی روی کرد داشت. پرسش بنیادین انقلاب که همان نخستین آن قدرت سیاسی ست، هیچگاه نه در ذهن کارگران سازمان یافته و ساختار یافته صنعت حیاتی نفت می گذشت نه در ذهن گروهبندی های سیاسی پرشمار روزهای بهمن و اسفند ۵۷٫ زنده یاد یدالله خسرو شاهی از پیشاهنگان جنبش کارگری، از نمایندگان شورای نفتگران در آبادان، نبود استقلال سیاسی و مالی کارگران، در روزهای که باید به قدرت سیاسی پرداخته می شد را ۳۰ سال بعد در گفتگویی اینگونه بیان می کند:
«یکی از نقاط ضعف همین وابستگی مالی جنبش کارگران بود. به نظرم می شد که طی یک برنامه ریزی از مردم کمک مالی جمع آوری شود نه از یک قشر خاص (بازار) که بیاید و پرچم خودش را در میان جنبش بزند و یکی از اعضای خود را در کمیته مخفی اعتصاب منصوب کند و به قول یکی از رفقا دستور گرفتن از زیر درخت سیب(منظور خمینی است) از همان جا شروع شد. این یکی از ضعف های اعتصاب نفت بود و قطعا ضعف های دیگری هم داشت.»([iii])
زنده یاد، خسرو شاهی سی سال بعد به یک فاجعه می نگرد:
«یک مسئله اساسی که در رابطه با نفت وجود داشت عدم داشتن یک دید تسخیر قدرت سیاسی بود. در کارگران شرکت نفت به طور واقعی هیچ نگرشی در باره کسب قدرت سیاسی وجود نداشت. نهایت خواسته کارگران حضور یک نفر از کارگران در شورای انقلاب یا انتخاب وزیر نفت از طرف کارگران بود. خوب حالا گیرم که انتخاب کردند قدرت سیاسی نداشتند.»([iv])
آری: «مشکل چیز دیگری بود. مشکل عدم وجود یک حزب سیاسی واقعی از کارگران سوسیالیست در جامعه بود. کارگران دید سوسیالیستی و چشم انداز تسخیر قدرت سیاسی را نداشتند. اگر این چیز ها بود که نبود ، اتفاقات دیگری می افتاد.»([v])
بیست و نه سال بعد از چنین تجربه ی فاجعه باری در سال ۱۳۵۷، این بار نه پیشروتر، در سال ۱۳۸۴ آزمون سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و حومه، در بازگشایی پروژه ی سید محمد خاتمی، به رهبری گرایش منصور اسالو، نمونهی برجستهی دیگری از سیاستهای غیرکارگری رفرمیسم است. رهبری سندیکا با رویکرد رفرمیستی در چارچوب تلاشهای دولت خواهانه ی منصور اسالو و تحمیل سیاستهای وی بر کارگران سندیکا، بیانگر رویکرد سیاسی بورژوایی اتحادیهگرایی سنتی است. این پراتیک، در امور اقتصادی و سیاسی در چارچوب تنگ سندیکایی، فضای سیاسی جامعه، رقابتهای اقتصادی و سیاسی در آپارات های حکومتی، گروهبندیهای سیاسی پیرامون و بیرون آن، و نیز اختلافها، رقابتهای سیاسی و تناقضهای جهانی سرمایه و تاثیرگذار بر سندیکا، نقش و سرانجام تمامی اتحادیههای صنفی خویش را به نمایش میگذارد. سندیکای شرکت اتوبوسرانی واحد در تهران و حومه، به رهبری گرایش اسالو، با پرچم رفرمیسم- ناسیونالیسم، بردن زیر چتر ارگانهای سرمایه جهانی، در شمار سازمان جهانی کار و «سولیدارتی سنتر» ووو را تجربه می کند. این کژراهه، بیش از پیش به خزیدن آشکار رهبر این گرایش از آغاز رفرمیست آن، منصور اسالو، زیر پرچم آشکار سرمایه داری، سرانجام اتحادیهگرایی با سیاست بورژوایی را آشکار ساخت.[[vi]] تلاش رسانه ای و تبلیغاتی مشاورین و متوهمین اسالو در خارج، پس از حضور و اعلام آشکار وی در ایفای نقش چهره برون مرزی و وطنی کاریکاتور «لخ والسا»، که نه ۱۳ میلیون کارگر، که چند صد کارگر ناآگاه به شرایط رهایی خویش را نتوانست زیر پرچم خاتمی بکشاند، نمیتوانند چهره دیگری جز همان تکنسین و عنصر بوروکرات گرویده به اردوی سرمایه را به نمایش بگذارد. هرچند در گفتگوهای رسانهای، وی را آلودهزدایی کنند و رهنمودش دهند، اما رفرمیسم اسارتآور وی عمیقتر از آن است که با این ترفندها پیرایش یابد.([vii])
عملکرد و سرانجام «حزب کارگر» و «اتحادیه سراسری برزیل» به رهبری «لولا»[لوئیس ایناسیو لولا دا سیلوا ]، رهبر بزرگترین اتحادیه کارگری مستقل برزیل که پشتوانه میلیون ها کارگر را در صندوق داشت، و کارگری ساده بود([viii])، در سال های ۲۰۰۲ و ۲۰۰۶دوبار به ریاست جمهوری نشانیده شد، تنها، نخستین و آخرین سیاهه ی یک خیانت طبقاتی نیست. «لولا»، در برزگترین کشور صنعتی آمریکای مرکزی لاتین، با گروه خویش، سالها در این جایگاه به تداوم مناسبات سرمایه داری گلوبالیستی و اقتصاد بازار آزاد نئولیبرالیستی وظیفه گرفت. وی نماینده عملی سوخت وسازها و الزامات سرمایه داری و در همدستی با سرمایه گذارانِ سمت و سوی گرفته به بازار کار برزیل برای استثمار سود مافوق بود. او کار گزار سرمایه های چند جانبه، نیز با همدستی حکومت اسلامی و پیشبرد خواستها و نیاز رهیافتهای سرمایهداری، برزیل را به پایگاه و بهشتی برای سرمایهگذاریهای «چندجانبه» تبدیل کرد.
با چه بها و هزینه ای؟ اقدامات رفرمیستی لولاها و جانشین وی، خانم «دیلما روسوف»، از کادرهای پیشین «حزب چپ» و «حزب کارگر» و فعال چریکی و اتحادیه های کارگری که امروزه به سان نخستین زن در این بازار ره یافت سرمایه، به ریاست جمهوری برزیل، نشسته است، جز برای مهار و فریب طبقه کارگر، جز اسارت نیروی کار و فلاکت برای کارگران و تمامی توده های مردم و جز سودافزایی برای سرمایه جهانی، پی آمد دیگری داشته است؟! آیا در جهان تشکلی سراسری، یکپارچه تر با رهبری خود کارگران، در سترگ ترین ساختار صنعتی، همانند ۱۳ میلیون کارگر تشکل داده شده سراسری در کشور صنعتی لهستان در اتحادیه همبستگی و نیز در برزیلِ در شمارِ ۲۰ غول صنعتی جهان، با جمعیتی افزون بر ۲۰۰ میلیون و افزون بر ۱۰۴ میلیون کارگر([ix]) تشکل داده شده در حزب کارگر و اتحادیه سراسری خویش و دولت سرمایه را به نایبی بورژوازی به دست گرفته می توان یافت!
طبقه کارگردر پیوند باهمین مناسبات است که ضدانقلاب و حکومتهای بورژوایی را برای حاکمیت بر روزگار و زیست بردهوار خویش، چند سال یکبار، برشانه های خسته و ستمکش خود به پارلمان مینشانند. در ایران اما، میخ ولایت را بر گرده نیروی کار می کوبند و کلید دولت «تدبیر و امید» نظام را به کارگزاری شیاد حسن روحانی را روغن می آلایند.
تشکلدهی از بالا، بینشی غیرپرولتری و نیابتی است. بهیاری همین تشکل دهیهاست که اتحادیههای سنتی تا کنون، بازتولید کار و سرمایه را، سبب ساز بوده اند. به کمک همین ابزارهاست که مناسبات و دروازههای آهنین سرمایهداری، همچنان برگردهی زنان و مردان کارگر و بر همان پاشنهی استثمار نیروی کار میچرخد.
در مبارزه و تضاد آشتی ناپذیر نیروی کار و سرمایه، اسالوها، علی رضا ثقفی ها و محمودصالحی ها یک واقعیت اند. جهان واقعی سرمایه، چنین روا میدارد که جمعی نیر به نام «کانون مدافعین حقوق کارگر»، نیز سرگرم باشند. از این سوی، جهان حقیقیِ کارگران آشنا به حقوق خویش، چنین حکم میکند که طبقه کارگر برای خودرهایی باید که قاطعانه به دفع و رفع رفرمیسم و از جمله چهرهی اسالویی آن و یا هر اسالویان دیگر بپردازد. هرچند این عناصر کاریکاتوری «لولا» و «والسا» تا دیروز، در انتهای راست رفرم برای کارگران، اما امروز به ارودی راست بورژوازی پیوسته برخیزد. در این میان، عوامل بورژوایی «سولیداریتی سنتر» تنها نیستند، مبلغین رواج رفرمیسم را باید به عناصر رفرم و مرتبطین با منصور اسالو و پشتوانه ی انحراف وابسته سازی جنبش کارگری زیر نام «تشکل های مستقل» و سراسری افزود.
رفرمیسم یک خطا نیست، یک خصلت است. رفرمیسم، نفوذ ایدئولوژی بورژوازی درون طبقه کارگر است.
عباس منصوران
نوامبر ۲۰۱۴
ادامه دارد…
[i] ) ایشان، که به نام «س» شناخته می شد، در تماس با من خواهان پیوند با «شورای کار» و «کمون» شد و نیز درخواست ترجمه بیانیه ها که چندین متر کاغذ فاکس را در هم پیچیده بود و تماس با نهادهای کارگری بین المللی و پشتیبانی خواست، با رفقایی تماس گرفته شد. از جمله زنده یاد یدالله خسرو شاهی. یدالله با توجه به اهمیت موضوع به شهر گوتوبورگ سوئد مسافرت کرد و در دیدار با «س» به همراه دوستانی دیگر، زیان های غیرقابل جبران چنین اقدامی را به وی یادآور شدند. وی قول داد که دست بردارد. اما در تماس با یکی از سایت ها، پایگاه یافت. آن محفل به بیانیه پراکنی پرداخت و ستاد جنبش کارگری را به این گونه «تشکل» داد.
[ii]) عباس منصوران، کتاب اتحادیه های سنتی، نهادهایی برای گذشته، پیش به سوی ارگان های
[iii] ) گفتگوی زنده یاد یدالله خسرو شاهی از سازماندهندگان شوراهای پالایشگاه نفت آبادان، در گفتکو محمد فتاحی مجری تلویزیون پرتو http://b-pak.org/2013/07/22/ سایت بنیاد پژوهشی – آموزشی کارگران (پاک).
[iv] ) همان بالا.
[v] ) همان بالا.
[vi]) روز ۱۰ اسفند ۱۳۹۱ امیر حسین جهانشاهی، اشراف بورژوا و بنیانگذار و مالک و رهبر «سازمان موج سبز»، آشکار ساخت که منصور اسالو با ایشان و سازمان وی همراه شده است و مسئولیت سازمانی به وی واگذار شده است. در پی این اعلام بود که اسالو «دبیر ستاد هماهنگی فعالان کارگری در موج سبز» نامیده شد و وی در رسانههای جهانی سرمایه بارها پدیدار شد، بدون اینکه این ماموریت جدید را انکار کند. مدتها گذشت که اسالو با مشاورت رفرمیستهایی به ویژه از سوید، رهنمود یافت تا این پیوستگی را موقتاً انکار کند و با چراغ خاموش براند. greenwavenews.com و organization.greenwavenews.com
[vii] ) جلسه ها و آموزش های سرمایه جهانی زیر نام «حقوق کارگران و تشکیلات کارگری»؛به رهبری منصور اسانلو- محسن سازگارا، سازمان توانا: آموزشکده جامعه مدنی ایران.
[viii] ) دا سیلوا، که از بنیانگذاران «حزب کارگر»، تا کلاس هشتم دبیرستان درس خواند. و از نوجوانی ناچار شد آموزشگاه را رها و به واکس زنی، روزنامه فروشی وکارگری در کارخانه بپردازد. در سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۰۶ در انتخابات ریاست جمهوری دو بار به قدرت رسید.
[ix]( data.worldbank.org/indicator/SL.TLF.TOTL.IN.