اقتصاد سیاسی به زبان ساده(۱۷)
رابطهی انسانها در شیوه تولید سرمایهداری
نخست این پرسش را طرح میکنیم که منظور از روابط کالایی چیست؟ در پاسخ باید گفت که در شیوه تولید سرمایهداری، روابط میان انسانها عبارت از روابطی است که میان کالاها وجود دارد. یعنی وقتی نجار میز میسازد، آیا میتواند برای سیر کردن شکم خود و خانوادهاش میزهایی را که ساخته است، بخورد؟ پر واضح است که چنین نیست. نجار میزها را میفروشد و با پول آن، برنج، نان، آب، برق، گاز، نفت، کفش، لباس و غیره میخرد. نانوا هم نان میپزد و با پولی که از فروش آن تهیه میکند، میز، کیف، میوه، نفت، کفش، برنج، لباس و غیره میخرد. کفاش هم کفشهایی را که میسازد میفروشد تا بتواند با پول آن چیزهای مورد نیاز خود را بخرد.
میبینیم که یک روابط تولید و یک همبستگی میان اشخاص اجتماع وجود دارد. نجار میز، کمد، و … میسازد تا نیاز کفاش، نانوا و تولیدکنندگان دیگر را رفع نماید. نانوا نان میپزد تا نیاز کفاش، نجار و غیره را رفع نماید. کفاش، کفش تولید میکند تا به نوبه خود احتیاج دیگران را برطرف سازد. و دیگران هم به همین ترتیب چنین پروسه ای را طی می کنند.
میان نانوا، نجار و کفاش و غیره روابطی معین در تولید وجود دارد که این روبط در مبادله کالاها نمایان میگردد. نانوا نان میدهد و به ازای ارزش آن مقداری پول میگیرد، کفاش، کفش میدهد و به ازای ارزش آن مقداری پول میگیرد و نجار هم به همین ترتیب. پس کاملا” روشن میشود که در تولید کالایی، روابط تولید میان افراد، عبارت است از روابط میان کالاها. یعنی روابط تولید میان انسانها به شکل گردش کالاها از دست نانوا به کفاش، کفاش به نانوا، و غیره نمایان میشود.
کارل مارکس و فردریک انگلس در مانیفست کمونیست مینویسند:
“بورژوازی هرجا که قدرت داشته، تمام مناسبات فئودالی، پدر سالانه و روستاییوار را بر هم زده است. پیوندهای رنگ وارنگ فئودالی، که آدمی را به “بالادستان طبیعیاش” وابسته میکرد، بیرحمانه از هم گسیخته و میان انسانها رابطهای جز نفع شخصی صرف و “پرداخت نقدی” بیعاطفه باقی نگذاشته است. ملکوتیترین شوریدگیهای مذهبی و شور و شوق شهسوارانه و احساساتگرایی نافرهیخته را در آبهای یخزدهی حسابگریهای خودپرستانه غرق ساخته است. ارزش شخصی را به ارزش داد و ستد تبدیل ساخته و به جای آزادیهای بیشمار اعطا شده و فسخناپذیر تنها یک آزادی ناسنجیده، یعنی تجارت آزاد را برقرار ساخته است. در یک کلام، استثمار عریان، بیشرمانه، سرراست و ددمنشانه را جایگزین استثماری کرده که در لفافهی اوهام مذهبی و سیاسی پیچیده شده بود.
بورژوازی هالهی [قداست] تمام پیشههایی را که تا آن هنگام گرامی شمرده میشد و با هراسی توام با وقار به آنها مینگریستند، دریده است. پزشک، وکیل، کشیش، شاعر و دانشمند را کارگر مزدبگیر خود ساخته است.
بورژوازی پوشش احساساتی مناسبات خانوادگی را از هم دریده و آن را به مناسبات صرفا” پولی تقلیل داده است۱.”
قبلا” اشاره کردیم، کالا محصولی است که برای فروش (مبادله) تولید میشود. بنابراین هرگاه شخصی چیزی تولید کرد که آن را خود مصرف کند، آن شخص کالا تولید نکرده است، بلکه ارزش مصرفی تولید کرده است که برای مصرف خود و خانواده است. تولید کنندهای که برای مصرف شخصی خویش تولید مینماید، با افراد دیگر اجتماع هیچ رابطه کالایی برقرار نمیکند. در جوامع گذشته شیوه برتر تولید برای مصرف شخصی بود نه فروش. بنابراین رابطه کالایی هم بین آنها برقرار نبود.
اما شخصی که کالا تولید میکند، با افراد جامعه در ارتباط کالایی است. زیرا اولا” یکی از نیازهای جامعه را رفع مینماید و دوما” کار او جزیی از تمام کارهایی است که در جامعه وجود دارد. بنابراین هر تولیدکننده کالا به صدها تولیدکننده دیگر احتیاج دارد و مجبور است که با آنها در ارتباط باشد.
پس کار تولیدکننده کالا، اجتماعی است، زیرا تولیدکننده در کار خود به صدها تولید کنندهی دیگر بستگی دارد. از سوی دیگر چون در تولید کالایی، مالکیت بر وسایل تولید خصوصی است، مالکان وسایل تولید به طور مستقل و جدا از هم دست به تولید میزنند. هیچ سرمایهداری کالاهای خود را با نیاز واقعی جامعه منطبق نمیکند و با میل و نیاز خود، که به دست آوردن سود و پول بیشتر است، منطبق میکند.
به این ترتیب میبینیم که تولید کالاها در شیوه تولید سرمایهداری به وسیلهی جمعیت بسیار زیادی از کارگران که به صورت جمعی مجبورا” کار کنند، صورت میگیرد. این در حالی است که مالکیت ابزار و وسایلی که با آن کار میکنند از آن خودشان نیست، بلکه در دست عدهی معدودی سرمایهدار است. معنای چنین رابطه ای یعنی: خصلت اجتماعی تولید و خصلت خصوصی مالکیت بر ابزار تولید.
این ناهماهنگی بین این دو خصلت، مبارزه طبقاتی را تولید مینماید. به بیان دیگر ایجاد تضاد میکند، تضادی که حاضر به آشتی با هم نیستند. نیروهای درونی این تضاد همیشه در حال جنب و جوش است. دو نیروی آشتیناپذیر یعنی خصلت اجتماعی تولید و خصلت مالکیت خصوصی بر وسایل تولید همیشه در ستیزند. این ستیز باید روزی با پیروزی یکی بر دیگری پایان پذیرد.
کارل مارکس و فردریک انگلس در مانیفست کمونیست مینویسند:
“بورژوازی بدون ایجاد انقلاب دائمی در ابزارهای تولید، و از این رهگذر بدون ایجاد انقلاب در مناسبات تولید، و همراه با آنها کل مناسبات جامعه، نمیتواند به حیات خویش ادامه دهد. برعکس، نخستین شرط هستی تمام طبقات صنعتی پیشین حفظِ شیوههای کهن تولید به شکل ثابت بوده است. ایجاد انقلاب پیاپی در تولید، آشفتگی بیوقفهی تمامِ اوضاعِ اجتماعی، ناپایداری و بیقراریِ بیپایان دوران بورژوازی را از تمام دورانهای پیشین متمایز میکند. تمام مناسبات تثبیت شده و سخت منجمد، همراه با زنجیرهای از پیشداوریها و نظرات کهنه و مقدس، فرو میپاشند، و هر آن چه به تازگی شکل گرفته است پیش از آن که قوام گیرد منسوخ میشود. هر آنچه سفت و سخت است ذوب میشود و به هوا میرود، آنچه مقدس است نامقدس میگردد، و سرانجام آدمی ناگزیر میشود با دیدگانی هشیار با شرایط واقعی زندگی و مناسبات خویش با نوع خود روبرو شود۲.”
بتوارهگی (فتیشیسم) کالا
همهی افراد جامعه به نحوی با هم دیگر در ارتباط هستند. افراد تشکیل دهندهی یک خانواده به خاطر رابطهی مادر، پدر، فرزندی بودن در طول دوران زندگیشان با هم ارتباط دارند.
عدهی دیگر به خاطر رابطهی فامیلی (دایی، عمو، خاله، عمه) با هم رابطهی اجتماعی دارند.
عدهی دیگر از طریق رابطهی سببی (داماد، عروس) با همدیگر ارتباط برقرار میکنند.
عدهی دیگر از طریق همسایهبودن و یا هم محله بودن و یا همشهری بودن با همدیگر روابط اجتماعی برقرار میکنند.
آیا رابطهی اجتماعی دیگری وجود دارد که بین تمام افراد یک جامعه عمومیت اجتماعی داشته باشد؟
به عبارت دیگر آیا رابطهای اجتماعی وجود دارد که تمام افراد جامعه بدون آن که خود متوجه آن باشند، از آن طریق با همدیگر ارتباط برقرار کنند؟
میدانیم که همهی افراد جامعه در درجهی نخست باید غذا بخورند، استراحت کنند، بخوابند و بقیهی نیازها مادی و روانی خود را در هر روز انجام دهند. این نخستین عمل انسانها برای زنده ماندن، در طول تاریخ بشری بوده است.
بنابراین برای برآورده شدن این نیازها امروزه باید همهی انسانها اجبارا” وارد روابط کالایی با همدیگر شوند. باید هر شخصی، کالایی برای عرضه داشته باشد تا بتواند به زندگی ادامه دهد.
امروزه نماد واقعی و عینی تمام کالاها پول است که به صورت دلار، یورو، طلا و غیره آنها را میشناسیم. صاحبان پول (دلار، یورو، طلا) در جوامع سرمایهداری دارای قدرت لایزالی هستند. آنها بیمحابا میکشند، میخورند، میدزدند، حکومت میکنند، غارت میکنند، قانون وضع میکنند و به ظاهر خود هم ماسک انسانی میزنند!
آیا در دنیای واقعی امروزی قدرتی بالاتر از پول (دلار،یورو،طلا) وجود دارد؟
آیا همهی مردم که دستشان به پول لازم برای زندگی نمیرسد، شبها خواب پولدار شدن را نمیبینند؟
مگر همهی ما نمیدانیم اگر پول داشته باشیم همه چیز داریم؟ خانه مجلل، ماشین مجلل، و به طور کلی زندگی مجلل و …
مگر ما در زندگی روزانه بارها و بارها نشنیدهایم که اگر پول داشته باشم میتوانم چه کارهایی را انجام دهیم.
آیا پول (کالا) به قدرتی خارج از ذهن ما تبدیل نشده است؟ آیا پول خالق همه چیز نیست؟ در دنیای امروز پول خلقکننده و نابودکننده هر چیزی است.
آیا این قدرت (خلقکننده و نابودکننده) قابل پرستش نیست؟ آیا پول (کالا) یک بت نیست؟
در دنیای امروز اگر من پولی نداشته باشم به زودی زود باید با مرگ دستوپنجه نرم کنم و اگر پول داشته باشم به این زودیها نمیمیرم. در نتیجه باید به دنبال آن (پرستش) بِدَوَم، چون مانع از مرگ زودرس من شده است.
آیا غیر از این است که همهی دزدیهای رسمی و غیررسمی و بیشتر درگیریهای خانوادگی و اجتماعی سرمنشاء در پول دارد؟ به خاطر به دست آوردن آن بت (طلا=پول=کالا) دست به چنین اعمالی میزنند؟
آیا این حلال مشکلات (پول) و این قدرت (پول) و این قیافه آراسته (پول) و این به ظاهر دانشمند (پول)، قابل تعظیم نیست؟ آیا او حاکم مطلق نیست؟
بنابراین آن چیزی که در دنیای سرمایهداری همه مجبورند شب و روز به دنبال آن بگردند، کالا (پول) است. کالایی که همهی انسانها را با هم مرتبط میکند. این همان بتوارهگی کالاست. این همان فتیشیسم کالا است.
مارکس مینویسد: “افراد نیروی اجتماعی خویش را در کنار قید و بندهای اجتماعیشان در جیب خود حمل میکنند. بنابراین پول میان کالاها، خداست. چون پول شیئی است فردیت یافته و ملموس، بدون حساب و کتاب آن را میجویند، مییابند، میدزدند و کشف میکنند و بدینسان ثروت عام به نحوی محسوس به تملک شخصی معین در میآید . به این ترتیب، پول مستقیما” و همزمان به کالایی واقعی تبدیل می شود؛ زیرا هم گوهر عام بقای همه چیز است و هم محصول اجتماعی آنها۳.”
کارل مارکس در کاپیتال جلد یکم مینویسد:
“محصولات کار انسانها به طور عمومی شکل کالاها را به خود میگیرد. بنابراین معمای بتوارهی پول چیزی جز معمای خیره کنندهی بتوارهی کالا نیست۴.”
آنچه بیان نمودیم خصوصیات ذاتی کالا در نظام سرمایهداری است که با تکامل تولید کالایی، بتوارگی کالا تشدید و توسعه مییابد. اکنون جای همهی کالاها را در سرمایهداری انحصاری پول (دلار،یورو، طلا) گرفته است که به صورت بتوارگی پول درآمده است. در حالی که چنین خصوصیاتی ذاتا” در کالاها (پول) وجود ندارد.
کارل مارکس نخستین شخصی بود که بتوارگی کالا با نماد پول (طلا) در عصر سرمایهداری برای عموم افراد جامعه جهانی فاش ساخت.
در جامعهی سوسیالیستی تولید بر اساس نیاز واقعی جامعه صورت میگیرد، کالاها جهت مصرف تولید میشوند نه جهت فروش. در این صورت انسان بر کالا حاکم و مسلط میشود نه برعکس. فتیشیسم در جامعهی سوسیالیستی از بین میرود.
ادامه دارد
سهراب.ن ۲۰/۰۹/۱۳۹۳
۱ –لئو پانیچ، کالین لیز؛ مانیفست پس از ۱۵۰ سال؛ ترجمه حسن مرتضوی ص۲۷۹ چاپ سوم ۱۳۸۶ انتشارات آگاه
۲ –لئو پانیچ، کالین لیز؛ مانیفست پس از ۱۵۰ سال؛ ترجمه حسن مرتضوی ص۲۸۰ چاپ سوم ۱۳۸۶ انتشارات آگاه
۳ – مارکس،کارل؛ دستنوشتههای فلسفیاقتصادیوفلسفی۱۸۴۴/ ص۳۸ مقدمه لوچیوکولتی ترجمه حسن مرتضوی
۴ – مارکس. کارل ؛ کاپیتال جلد یک ص۱۲۳ترجمه حسن مرتضوی، ۱۳۸۶ انتشارات آگاه