آیا تاریخ برای راه حل های خود آماده نمی شود؟

سؤال اینجاست. چرا باید یک دسته چند صد نفره از ارازل و اوباش مسلح، در گوشه ای از جهان، در سومالی، آفریقای مرکزی، خاورمیانه، مکزیک و نقاط دیگری که در یکصد سال گذشته در آنها دولت های مدرن بورژوایی برپا و عهده دار اداره امور و تامین امنیت جامعه به شیوه جدید شده اند، بتوانند گرد هم آیند، مردم را در روستاها، مدارس و محل های خرید مورد حمله قرار داده، و به اینطریق از کل جامعه سلب امنیت نمایند؟

در نظامات فئودالی گذشته، امنیت محلی به نیروها و سرکردگان محلی که در سلسله مراتب هیرارشیک هرم قدرت جایگاه ویژه خود را داشتند سپرده می شد. هر یک از این نیروهای محلی و منطقه ای نیروی مسلح خود را داشت و باینطریق، شورش ها و ماجراجوئی های مسلحانه محلی مستقلا و بلافاصله توسط این نیروهای خودمختار پاسخ گرفته و سرکوب می شد. با پیدایش بورژوازی و بازار یکپارچه ملی، دولت مرکزی و نیروی مسلح یکپارچه ملی نیز مطرح می شود. نیرویی که با گستراندن خود به اقصی نقاط کشور همان وظیفه نیروهای محلی و پراکنده خود مختار را توسط شعبات بهم پیوسته یک ارتش ملی انجام می دهد. اما امروزه، بنظر می آید که این ارتش ها، تحت فساد بی سابقه و باور نکردنی کل بورژازی که در وضعیتی بمراتب پوسیده و انگلی قرار دارند، یارای بانجام رساندن هیچیک از وظایف تاریخی خود را ندارند.

در سومالی دستجات خود ساخته بوکو حرام اینجا و آنجا، آزادانه، و تو گویی که هیچ نیروی بازدارنده ای در برابر آنان وجود ندارد، به روستاها حمله می کنند، مردم بی دفاع را به قتل میرسانند و دختران آنها را در دسته های چند صد نفره با خود می برند، و ارتش که گویی ابدا وجود خارجی ندارد، در هاله ای از شایعاتی که گویا با خود این دستجات غارتگر زد و بند دارد، دست روی دست گذاشته، هیچگونه عملی برای دفاع از باصطلاح شهروندان خود نمی کند.

در مکزیک وضع حتی اسفناک تر از اینست. دستگاه های دولتی و انتظامی چنان توسط مافیا و کارتل های مواد مخدر خریده و به کنترل آنها در آمده اند که در حالیکه جوانان و مردم بی گناه دسته دسته توسط آنها به قتل رسیده در گورستان های جمعی دفن می شوند، و هر از چندگاهی اینجا و آنجا این گورهای جمعی کشف می شوند، والدین این قربانیان به دستگاه های دولتی حتی برای گزارش و پیگیری سرنوشت فرزندانشان اعتماد نمی کنند.

همین امر در مورد عراق صادق است. حکومت شیعی المالکی چنان خود عامل ناامنی های بیشمار برای اکثریت اهالی سنی مذهب بوده است که ارتش چند صد هزار نفره آن که سرتاسر غرق در فساد و بی روحیه گی است، در برابر یک مشت دستجات مسلح اسلامی به راحتی از هم می پاشد. در اینجا هم از زد و بندهای قبلی این ارتش فاسد با دستجات اسلامی مزبور بعنوان یکی از علل این پاشیدگی صحبت می شود. فسادی که سر به آسمان می زند. تاجائی که معلوم می شود بسیاری از سربازان و افسران این ارتش مدتها بدون حضور در محل کار خود حقوق های ماهانه خود را دریافت می کرده اند.

تازه اینها ارتش هائی هستند که توسط آمریکائی ها و نه عراقی ها سازمان داده شده اند. معنای این امر اینست که پوسیدگی جهان سرمایه داری و دولت های آن، نه تنها دول تابعه، بلکه خود دولت های سرمایه داری بزرگ و به قول خود آنها موفق را نیز فرا گرفته. این دولت ها در انجام رسالت های باصطلاح تاریخی و رهایی بخش خود در افغانستان، عراق، لیبی و سوریه نیز بالعینه و بکرات نشان داده اند که چنان گرفتار پوسیدگی و ناکارایی تاریخی شده اند که برای برپائی دمکراسی های ایده آل خود، جز به رؤسای قبایل و فاسدترین و بدنام ترین عناصر اجتماع، به کس دیگری نمی توانند تکیه کنند. در واقع نیز این ارتش های فاسد و ناکارا ساخته دست همین عناصر فاسد و دزد و غارتگر و اربابان بمراتب فاسد تر خارجی آنها می باشند.

بنابراین، آیا دولت های بورژازی رسالت و کارایی خود را برای حفظ امنیت جامعه از دست نداده اند؟ و بنابراین، نا کارایی جامعه مدنی که زمان آن به مدت ها قبل باز می گردد، مراحل نهائی خود را نمی گذراند و به امری عریان و انکار ناپذیر تبدیل نشده است.

منشاء دولت های مدرن را باید از لحاظ نظری در عقاید و آراء فلاسفه روشنگری جستجو کرد که در آن قرار بود دولت های خودکامه قرون وسطایی که ماموریت و مشروعیت خود را از بارگاه باری تعالی می گرفتند، جای خود را به دولت های مدرن بورژوایی بدهند. دولت هائی که طرف حساب مردم و نتیجه یک قرارداد اجتماعی با آنها، بجای قرارداد الهی، بودند. در این قرارداد اجتماعی، مردم در ازاء تفویض بخشی از احتیارات و حقوق خود به حکمروایان، از امنیتی که این حکمروایان برای آنها بوجود می آوردند، برخوردار می شدند. بنابراین، قرار بر این بود که از این پس دولت های جدید توسط مردم و نه خدایان بر مسند قدرت نشانده شوند و حاکمیت خدا بر زمین جای خود را به حاکمیت مردم بر مردم بدهد، تنها با این تبصره که همانطور که بالصراحه در نوشته های خود این فلاسفه هم آمده بود، مقصود از مردم نه توده عوام، بلکه تنها صاحبان ثروت، یعنی مالکین و سرمایه داران، بودند. باینطریق، آنچه که جایگزین حکومت الهی شاهان می شد، نه حکومت مردم، بلکه حکومت سرمایه داران، یعنی همان طبقه نوپائی که فلاسفه روشنگری ایدئولوگ های آنها بشمار می رفتند، بود. در واقع هم از لحاظ تاریخی قرار و امکانی جز این نبود. بهمین طریق نیز منظور از تامین امنیت برای مردم، تامین امنیت برای صاحبان ثروت و بعبارت دقیق تر امنیت برای مالکیت خصوصی بود که وظیفه اصلی دولت های جدید بورژوایی را تشکیل می داد. باین ترتیب، هدف از جایگزینی دولت متمرکز و ارتش یکپارچه ملی بجای قدرت های خودمختار محلی حفاظت از سرمایه و تامین شرایط امن برای گردش ازادانه و بی دغدغه آن در قلمرو کشور بود.

حقیقت آنست که امروزه بنظر می آید که دولت های سرمایه داری عملا قادر به تامین چنین امنیتی نیستند. آیا این به این معناست که ما به دوران پایان قرارداد اجتماعی و کارائی دولت های مدرن بنا شده بر پایه آن رسیده ایم؟ آیا فی المثل پدیده مدیریت خودگردان در کوبانی که نوعی نفی دولت متعارف و متمرکز بورژوایی است، خود شاهدی بر این مدعا و نتیجه ناکارائی این نوع دولت ها و بپایان رسیدن دوران آنها نیست؟ آیا استقبال وسیع افکار عمومی از این شیوه متضاد مدیریت اجتماعی، اجرای روان، راحت و بلامانع آن در خود کوبانی، و روی آوری سهل و آسان مردم به آن، نتیجه و عکس العمل طبیعی مردم به ناکارائی دولت های موجود بورژوایی و دل کندن از این دولت ها در امر تامین ابتدائی ترین شرایط امن برای آنان نیست؟

آیا همزمانی دو واقعیت بشدت متضاد، ناکارائی دولت های بورژوایی و کارائی اعجاب انگیز اشکال متقابل آن، را نباید بمثابه جفت های دیالکتیکی یک واقعیت واحد، واقعیت موجود جهان حاضر، تلقی کرد؟ جفت هائی که تضاد میان آنها به شدت تشدید شده و دست بکار نفی هم و تبدیل شدن به یکدیگر شده اند؟ این امر را نباید دست کم گرفت که برای مثال در عراق هیچ قدرت دولتی بورژوایی حاضر به قبول جدی مسئولیت تامین امنیت جامعه و مردم حتی بهمان مفهوم متعارف و تاکنونی بورژوایی آن هم نیست. نه تنها باقیمانده ارتش عراق که هیچگاه چنین وظیفه ای را نه بطور جدی بعهده گرفته، و نه تاکنون در عمل نشان داده که توانائی بعهده گرفتن آنرا دارا می باشد، بلکه خود ارتش آمریکا و نه هیچ ارتش امپریالیستی دیگری نیز تاکنون حاضر به پیاده کردن نیروی نظامی در خاک عراق نیست. راه درمان این خلع قدرت چیست؟ وقتی که یک آلترناتیو شناخته شده از عهده انجام وظایف اش بر نمی آید، آیا به خودی خود راه را برای مطرح شدن آلترناتیوهای دیگر هموار نمی کند؟ آیا نمونه های خود مسلح شدن توده ای که این روزها در رسانه ها منعکس می شوند که در آنها می بینیم شکارچیان مسلح در یک روستای سومالی دار و دسته های بوکو حرام را فراری می دهند، یا در افغانستان تصویر زنان مسلح در یک روستا به نمایش گذارده می شود نشان هایی از این واقعیت نمی باشند.

حقیقت آنست که توده های مردم وقتی کاملا بی پناه می شوند، و وقتی شرایطی بوجود می آید که در آن امید خود را نسبت به اوضاع موجود از دست می دهند، آنگاه فراست لازم برای جستجوی راه ها تازه و اراده لازم برای به عمل در آوردن آلترناتیوهای نو را بدست می آورند.

امروزه مردم بدلایل عینی اشاره شده در بالا، بیش از هر زمان، هم فراست دریافتن و هم اراده بکاربستن اصل قدیمی خود- مسلح شدن توده ای یا تسلیح عمومی برای دفاع از خود را دارا می باشند. این اصل بارها در تاریخ ملل آزمایش شده و صحت خود را به اثبات رسانده است. با اینحال، تا کنون این امر، بدلایل عینی و ذهنی، یعنی هم بخاطر آنکه تاکنون مردم جهان تا این حد بی پناه و ناامن نبوده، و هم بخاطر آنکه مردم حافظه تاریخی چندانی ندارند، جز در موارد خاص، مورد توجه و عمل آنها قرار نگرفته. ولی در شرایط کنونی با نمونه ها و تجربیاتی که هر روزه از برابر چشم آنها می گذرد، این برای آنها کاملا قابل فهم است که ساده ترین و عملی ترین راه برای مقابله با دار و دسته های سیاه، مسلح شدن خودشان است. چه کسی می تواند انکار کند که اگر مردم روستاها در سومالی، کنیا، مکزیک، افغانستان، عراق و سوریه و آفریقای مرکزی، مناطقی که دار و دسته های اسلامی به راحتی و با دست باز مردم را قتل عام می کنند و دولت قادر به هیچ حمایتی از آنها نیست، خود را مسلح کرده از روستاها و محلات خود دفاع نمایند، این دار و دسته های سیاه مانند آنچه که در کوبانی رخ داد، فلج شده و عاجز از هر گونه تعرضی به جان و مال مردم می شوند؟ آیا تاریخ برای به کرسی نشاندن راه حل های جدید آماده نمی شود؟ www.siamacsotudeh.com