مبارک تبرئه شد، کشمکش طبقاتی ادامه خواهد داشت!

سه سال پیش حسنی مبارک دیکتاتور مصر توسط یک انقلاب شکوهمند سرنگون شد. روز شنبه  همین هفته ۲۹ نوامبر، دادگاهی در مصر مبارک، دو پسرش و هفت فرمانده نیروهای سرکوب از جمله  حبیب العادلی وزیر کشور مخوف مبارک را از همه اتهاماتشان تبرئه کرد.

مبارک که به زور انقلاب و به اتهام کشتار، فساد، دزدی و چپاول ثروت مردم در زندان بود از همه این اتهامات تبرئه شد و حتی صحبت از این است که ممکن است بزودی از زندان آزاد شود! همان دادگاهی که رئیس اصلی ضدانقلاب مصر را تبرئه کرد قبلا رهبران جنبش ۶ آوریل، سازماندهنگان انقلاب را به زندان محکوم کرده بود.

مبارک شخص اول، چهره سیاسی ومرد قدرتمند دیکتاتوری سرمایه در مصر بود. انقلاب بدرستی در آغاز کار ساقط کردن او را به مثابه هدف اصلی در دستور گذاشته بود. سرنگونی مبارک گام اول اما بسیار مهم در پیشروی سیاسی انقلاب بود. سمبل پیروزی سیاسی اولیه اش بود. در مقابل، تبرئه او اعلام رسمی پایان انقلاب، سمبل شکست انقلاب است. میگویم اعلام رسمی چون انقلاب مصر عملا مدتها پیشتر از حرکت قدرتمندش باز ایستاده بود. قبلا پیشروی انقلاب مصر را با مجموعه پیچیده ای از توطئه های فکر شده و بخوبی سازمانیافته سد کرده بودند. توطئه هایی که با خود انقلاب آغاز شد. توطئه سرمایه داری مصر و حامیان دولتیشان در غرب برای پایان  دادن به انقلاب با خود انقلاب آغاز شد. تبرئه مبارک فقط لحظه ای نمادین و پایانی در انتهای این توطئه ها و تلاشهاست.

انقلابی قدرتمند و هشیار!

انقلاب مصر بسیار قدرتمند بود. آنقدر قدرت داشت که برای ساقط کردن دیکتاتوری ۳۰ ساله فقط ۱۸ روز نیاز داشت. عظمت عصیان مردمی که در مقابل هر گونه توحش نظم قدیم ایستادگی کردند و با سنگ و چوب در مقابل سلاح آتشین ایستادند و میدان تحریر را به یک نام محبوب در جهان تبدیل کردند فراموش نشدنی است. این انقلاب، محرک اقتصادیش قدرتمند، انگیزه های سیاسی اش عمیق، قدرت سازمانیابی، سازماندهی و بسیجش خیره کننده، جسارتش تحسین برانگیز، پیگیری و عزمش کم سابقه و مهمتر از همه آرمانهایش عمیقا انسانی و شورانگیز بود.

درکنار جسارت سیاسی، انقلاب مصر از هشیاری سیاسی قابل توجهی هم برخوردار بود آنچنانکه برای مدتی طولانی تاکتیکها و حقه ها و توطئه های سیاسی ضد انقلاب را یکی پس از دیگری خنثی میکرد و پیش میرفت.

خط مشترکی که همه تلاشهای توطئه گران علیه انقلاب مصر را به هم وصل میکرد این بود که به هر تغییری تن میدادند تا  تغییر بنیادی در نظام رخ ندهد. به هر جابجایی مقامات در هر نهادی تن میدادند تا خود نهادها پابرجا بمانند. از هر شخصیت سیاسی میگذشتند تا ساختار سیاسی دست نخورده بماند.

فراموش نکرده ایم که مخصوصا در آن ۱۸ روز اول، همه دوز و کلکها و نقشه ها برای پایان دادن به انقلاب توسط ارتش “بیطرف” یکی بعد از دیگری خنثی میشدند و انقلاب همچنان پیش میرفت. به خاطر همین هشیاری بود که بعد از سقوط مبارک مردم به خانه باز نگشتند. به مصاف “شورای عالی نیروهای مسلح” (اسکف) به سرکردگی طنطاوی رفتند. مبارک رفته بود اما “طنطاوی باید برود” در میدان تحریر طنین افکند. این یعنی مردم انقلابی فریب “بیطرفی” ارتش را نخوردند. با پایان عمر سیاسی مبارک عمر انقلاب را پایان یافته تلقی نکردند. در مراحل اول انقلاب، مجری اصلی توطئه علیه انقلاب “شورای عالی نیروهای مسلح” بود که با ضد توطئه توسط انقلاب خنثی شد. اگر چه انقلاب تا همینجا در نفی پی در پی دشمنانش بی تردید و هشیارانه و مصمم عمل میکرد اما جای قدرت سلب شده را خود پر نمیکرد. نقصی که در هر مقطع خودش را نشان میداد. نقصی که در به قدرت رسیدن اخوان المسلمین حتی برجسته تر بود.

توطئه مشترک ارتش و اخوان:

مقطع قدرت گیری اخوان المسلمین محل تلاقی تحولات مهمی در انقلاب مصر است که پیشروی و عقب نشینی انقلاب را یک جا در بر دارد. حتما فراموش نکرده اید که با چه عجله ای آن “انتخابات” کذایی را که منجر به قدرت گیری اخوان المسلین شد سر هم کردند. پشت آن “عجله” یک تلاش سیاسی سازمانیافته قرار داشت که بازیگران اصلی اش اسکف و اخوان المسلمین بودند. اسکف زیر فشار انقلاب بود و دیر یا زود باید میدان را خالی میکرد. اخوان المسلمین هم تنها نیروی سازمانیافته حاضر و آماده بود که میتوانست در لباس اپوزیسیون از طریق “انتخابات” به قدرت سیاسی چنگ بیاندازد. یا بهتر است بگوییم در قدرت سیاسی سهیم شود. بی تردید در محاسبات سیاسی ضد انقلاب، حضور اخوان المسلمین در قدرت آنهم از طریق “انتخابات” یک گام مهم در شکست دادن انقلاب مصر تلقی میشد. اما این محاسبه با حرکات و سکنات محمد مرسی سریعا بر هم خورد. او که تصور میکرد انقلاب مردم پشتوانه اش است و میتواند به نام انقلاب بر آرمانهای انقلاب نقطه پایان بگذارد و مردم را به خانه ها برگرداند خیلی زود علیه مردم شمشیر از رو بست. کسی که میخواست انقلاب را خاموش کند محرک عظیمترین تحرک  انقلابی مردم شد. تحرکی که به “انقلاب دوم” مشهور شد. اما این “انقلاب دوم” قدرت حاکم در قالب اخوان را نفی کرد بدون اینکه ساختار قدرت سیاسی را در هم بشکند و خود را به صورت قدرت سیاسی حاکم متشکل کند. قدرت را از اخوان المسلمین سلب کرد بدون اینکه خود بدست بگیرد. انقلاب همچنان نقش اپوزیسیون بازی کرد.

اما این بار قدرت سیاسی حتی لحظات کوتاهی هم آویزان باقی نماند. اگر بار اول نفی ارتش مسیر پیشروی اخوان المسلین به قدرت را هموار کرده بود، این بار نفی اخوان ارتش را به قدرت بازگرداند. در متن نفرت سیاسی گسترده مردم از اخوان و بر روی امواج عظیم تظاهرات توده ای ژنرال السیسی به نمایندگی از ارتش و ارتش به نمایندگی از نظم کهنه قدرت سیاسی را تماما قبضه کردند. رئیس اطلاعات مبارک به قدرت رسید تا به نوبه خود رئیس سابقش را تبرئه کند. قدرت گیری اخوان المسلین اینجا نقشی دوگانه بازی کرد. از یکطرف محرکی برای ادامه انقلاب شد و از طرف دیگر میدان را برای بازگشت قدرتمندتر ضدانقلاب آب و جارو کرد. این اتفاق به این دلیل رخ داد که خود نیروی انقلاب آماده کسب قدرت نبود. انقلابی که قدرت را نفی کند اما کسب نکند به پای خود گلوله میزند.

نقص اساسی انقلاب مصر:

برای سرمایه داری مصر، مثل هر طبقه حاکم در معرض انقلاب، حفظ ساختار سیاسی قدرت همراه نهادها و ارگانهای امنیتی و سرکوب و ایدئولوژیکش حیاتی بود. طبقه ای که اقتصاد در دستش بود اما قدرت سیاسی اش بشدت ترک خورده بود، تمام همش بر این بود که نگذارد این قدرت بیشتر ترک بردارد و دست آخر به دست انقلاب تماما ویران شود و مهمتر از این توده های انقلابی، کارگران، زنان و جوانان خود را به صورت قدرت سیاسی متشکل کنند.

ضعف بنیادی انقلاب مصر هم دقیقا در همینجا بود. در عین حالیکه با جابجایی مقامات عقب نمی نشست، به وعده های توخالی رضایت نمیداد، به رفتن دیکتاتور راضی نمیشد و خواهان پایان دیکتاتوری بود، از خواست پایه ای اش یعنی “نان، آزادی، کرامت انسانی” کوتاه نمی آمد و بالاخره به مصاف قدرت سیاسی حاکم میرفت اما هرگز در قامت مدعی قدرت سیاسی ظاهر نشد و برای ارتقا توده های انقلابی به قدرت سیاسی قدم بر نداشت.

بیدلیل نبود که این انقلاب به حزب سیاسی انقلابی مسلح نبود و برایش تلاش نکرد. انقلابی که از کنار زدن مقامات سیاسی فراتر نرود به حزب سیاسی نیاز ندارد. انقلابی که جلوه های سیاسی قدرت را نفی کند اما به ساختار قدرت با همه ارکانهای سرکوب و ایدئولوژیکش دست نبرد به حزب سیاسی نیاز ندارد. در بهترین حالت انقلابی که قدرت سیاسی را نفی کند اما تسخیر قدرت سیاسی در دستورش نباشد به حزب سیاسی انقلاب نیازی ندارد.

حتی اگر سازمان دهندگان و پیشروان و رهبران انقلاب مصر اهمیت تسخیر قدرت سیاسی را میدانستند، بدون حزب سیاسی نمیتوانستند قدرت بگیرند. وقتی حزب سیاسی انقلاب در صحنه نباشد، قدرت سیاسی میان بخشهای مختلف ضد انقلاب – چه از صف خود نظم حاکم و چه از صف اپوزیسیون ارتجاعی و ضد انقلابی – دست بدست میشود. در انقلاب مصر دقیقا همین اتفاق افتاد.

آیا بازگشت انقلاب ممکن است؟

انقلاب مصر در ژانویه ۲۰۱۱ با سرنگونی مبارک اولین جشن پیروزی اش را گرفت. ضد انقلاب مصر در نوامبر ۲۰۱۴ با تبرئه مبارک شکست آن انقلاب را اعلام کرد. این شاید خوشترین خبر برای آن طبقه ای است که مبارک ۳۰ سال تمام در خدمتشان بود. اما این خوشی میتواند زودگذر باشد. سئوال این است که آنهایی که برای “نان، آزادی و کرامت انسانی” انقلاب کردند اما نه به نان رسیدند و نه آزادی و نه کرامت انسانی در خانه خواهند ماند؟

انقلاب مصر نقطه اوج یک کشکمش طبقاتی بود که گاه نهان و گاه آشکار اما دائم و پراکنده در محیط کار و زیست توده های طبقه کارگر و مردم محروم در جریان بود. اعتراضات کارگران نساجی محله یکی از برجسته ترین لحظات این کشمکش در تاریخ مصر است.

با تبرئه مبارک، نیروهای ضدانقلابی مصر میتوانند پایان رسمی و سمبلیک یک انقلاب را اعلام کنند اما نمیتوانند به این کشمکش طبقاتی نقطه پایان بگذارند.

دیر یا زود، کارگران، زنان و جوانانی که با هدف نان، آزادی و کرامت انسانی به خیابانها ریخته بودند مجددا خیابان ها را به صحنه رویاروویی میان خود و طبقه حاکم و دولتش تبدیل خواهند کرد. این بار حتما با کوله باری از درسها. درسهایی که میتوان دراین چند جمله خلاصه کرد: انقلاب مصر علیرغم صلابت و استواری و جسارت و شکوهمند بودنش یک نقص بنیادی داشت: تظاهرات سازمان داد اما در حزب سیاسی اش سازمان نیافت. به نبردی جسورانه با نیروهای سرکوب دست زد اما سازمان سرکوب را در هم نشکست. با قدرت سیاسی در افتاد و اما ارکانهای آن قدرت را ویران نکرد. و بالاخره به مصاف قدرت سیاسی رفت و اما خود در قدرت سیاسی نمایندگی نشد. قدرت سیاسی را بدست نگرفت. *

۵ دسامبر ۲۰۱۴، ۱۴ آذر ۱۳۹۳

منتشر شده در انترناسیونال شماره ۵۸۵