من این قطارها را می شناسم

فریبا مرزبان:
گرامی باد خاطره جان باختگان بمباران شهر « اندیمشک » در ۴ آذر ۱۳۶۵

“من این قطارها را می شناسم”

من این قطارها را می شناسم
من این ریل های قطار را می شناسم
من رایحه عطر گل ها را می شناسم
این جا همان جایی ست
که روزگاری، زیباترین
و پرجذبه ترین محله ی شهر بود
با بلواری زیبا و زیبنده
و مست
از رایحه عطر گل ها
و نخل های سر به فلک کشیده.
من اینجا را می شناسم
همان جایی که پر تردد ترین
منطقه شهر بود
من این فضا را می شناسم
همان جایی ست
که خانه پدریی ام در آن واقع شده بود.
همان جایی که غرور جوانی ام را کسب کردم.
اینجا راه آهن ست
اینجا ” اندیمشک ” ست
واقع شده در شمال خوزستان.
اندیمشک ست که در آتش و دود می سوزد
یک ساعت و چهل و پنج دقیقه
از همه طرف می بارید
دیگر، مسافری نمی آمد.
صدای سوت قطار قطع شده بود
نخل ها در آتش سوختند
از هر سو بمب و موشک
بر آشیان مردم فرود آمد
دریغ از جان پناه!
درختان توت سفید و سیاه و کُنار
طعمه حریق بودند.
اهالی وحشت زده و شتابان
در جوی های آب و آبروها
خزیده و درازکش بودند،
تا در امان بمانند؛
در این میان، اما،
کودکان دبستانی
قربانیان همیشگی خشونت و جنگ،
اشگ ریزان در کلاس های خود برجای ایستاده و لرزیدند.
ناگهان دستی، صدایی آشنا
بهت و ترس را شکست
« امید و زندگی»
رسیدن کمک از همسایه ای فداکار!
لامذهب،
پایان آژیرِِ وضعیت قرمز اعلام نمی شد
۵۰۰ کشته،
۵۰۰ مجروح،
۴ آذر ۱۳۶۵
مفقود شدگان … هنوز نامعلوم
و دی روز و امروز،
بفرمان ملاها با نعش برهای تهی از اجساد،
در میادین و خیابان های شهر می گردند
و معرکه می گیرند.
اندیمشک یک هزار کشته
اندیمشک،
که هم چون شهرهای جنگ زده می ماند؛ هنوز.
من اینجا را می شناسم.

بر اساس خاطرات زنده یاد « گلی» همسر برادرم که نوعروس بود و خانم مهری فرجزاده که با فاصله چند خانه همسایه ما بودند. آن گونه روایت شده ست که در ۴ آذر ۱۳۶۵، “بابک” برادرم، زنده یاد همسرش را در جوی آب در یکی از خیابانی های مجاور خانه مان، ترک می کند و با از جان گذشتگی برای کمک و نجات مهری جان به دبستان می رود که او در آن روز کودکی بیش نبود.

زنده باد این دلاوری و فداکاری! در بعد از سرنگونی نظام سلطنتی در ایران که بوسیله انقلاب ۱۳۵۷، صورت گرفت؛ ساکنان اندیمشک حوادث بسیاری از سر گذرانده اند: از جمله جنگ و بمباران، سیل خانمان برانداز، سرکوب کانون بیکاران، کشتار و قتل عام فعالان سیاسی و ورزش کاران مبارز در ابعاد وسیع.

” کُنار” میوه ی درخت سدر ست.