هژمونی ناسیونالیسم بر کومەله

عبدالله دارابی

بدنبال اعلام فراکسیون جدید در تشکیلات کومه له در تابستان امسال(۲۰۰۸)، کورش مدرسی در یک سمینار بعنوان یکی از مدافعین قاطع  تاریخ کمونیستی حزب کمونیست ایران و کومه له، به بحث پیرامون این موضوع پرداخته و بدرست بار دیگر گرایشات ناسیونالیستی درون کومه له و حزب کمونیست ایران را به نقد کشیده  است. کورش سپس،  از همه شاخه های فی الحال موجود این جریان  خواسته است بجای "مطلق گرایی و جزم اندیشی" در مورد کومه له، به تاریخ زنده و مملو از جدل آن بپردازند، تعلقات سیاسی خویش را نسبت  به  مقاطع مختلف آن تاریخ و سنت های زنده و انکار نا پذیر کمونیستی و ناسیونالیستی درون کومه له  اعلام کنند و به صراحت کامل در برابر جامعه از آن دفاع نمایید و….  

از قرار معلوم بحث روشن و غیر تفسیر بردار کورش مدرسی، به مزاج تعداد خاصی در درون و بیرون کومه له و فراکسیون سازگار نبوده در نتیجه آنان را چنان آزرده و پریشان خاطر نموده که بجای برخورد سیاسی به قضیه، بروال همیشگی خودشان بدور از رعایت هر نوع پرنسیپ انسانی،  چشم و گوش بسته هر چه از دهانشان بیرون آمده بسوی کورش و حکمتیست ها پرت کرده و بدینوسیله از پاسخ دادن به اصل موضوع سر باز زده و طفره رفته اند.

من هم بسهم خود با رجوع به تاریخ و سنت های انکار نا پذیر و مملو از جدال کومه له  و حزب کمونیست ایران که هر کدامشان مهر دوره خاص و معینی از حیات سیاسی این تشکیلات را بر پیشانی خود دارد ، می پردازم و با تکیه بر آن به نگرانی های عمیق و ریشه دار ناسیونالیست های درون و بیرون کومه له علیه کمونیسم،  پاسخ خواهم داد.

من، بعنوان یکی از رهبران و کمونیست های پیگیر دوره انقلاب ۵۷ ایران و بعنوان کسی که در شکل دادن به  کومه له(سازمان زحمتکشان کردستان ایران) و حزب کمونیست ایران سهم غیر قابل انکاری داشته ام، لازم می بینم در این رابطه دخالت کنم و به این پدیده زنده و بسیار مهم بپردازم. با این نیت که واقعیات مربوط  به دورانی را بازگو کنم که در بطن آن به یک تاریخ عظیم کمونیستی بر خواهیم خورد که دانستن و چگونگی آن برای نسل امروز و آینده ضروری و حیاتی است.

من برای بررسی این تاریخ از بدو آن تا امروز، به ۲ گرایش اصلی و سکاندار در درون کومه له و حزب کمونیست ایران  و عملکرد سه دوره مختلف اشاره میکنم، و با تشریح هر کدام از آنها بحث مورد نظر خودم را در معرض قضاوت قرار می دهم.  دوره اول که اساسا دوره تشکیل کومله است تا سال ۶۲ و تشکیل حزب کمونیست ایران، دوره دوم دروان ساختن و رشد حزب کمونیست ایران و دروه سوم که دروه تحرکات ناسیونالیستی، جدایی کمونیسم کارگری و عروج راست در کومله است.  

دوره اول،  کومله انقلاب ۵۷

دوره اول از سال ۱۳۵۷ شمسی شروع و در سال ۱۳۶۲ شمسی پایان می پذیرد . پراتیکی که  کومه له در دور اول انجام داد تاریخی و بیاد ماندنی است. چون در آن دوره، اقدامات عملی کومه له جوان و تازه به پا خواسته چنان بر جسته و قابل توجه است که باعث میشود کومه له را بسرعت نه تنها در سطح کردستان در سطح ایران نیز مطرح کند. نمونه های گلچین این پراتیک، عبارت بودند از:  تشکیل نیروی مسلح اتحادیه دهقانان، کوچ تاریخی مریوان و حمایت و راه پیمایی عظیم مردم دیگر شهرهای کردستان از آن، سازمان دادن مقاومت مردم شهر های جنوب کردستان در برابر یورش وحشیانه رژیم، خلع سلاح رزگاری و…. این موقعیت امروز به نادرست مورد بهره برداری تبلیغاتی انواع گرایشات غیر کمونیستی – ناسیونالیستی درون کومله قرار میگیرد.

دروره اول، کومله بعنوان یک سازمان چپ – پوپولیست از سایر سازمانهای چپ در سراسر ایران متمایز بود. نقطه قدرت کومله در قیاس با سایر جریانات چپ غیراجتماعی و حاشیه ای در سراسر ایران، اجتماعی بودن و انقلابی بودن آن بود. کومله بعنوان یک جریان چپ و اجتماعی در دل انقلاب ۵۷ و بخصوص با رهبری و سازماندهی مردمی برای مقاومت در مقابل حملات جمهوری اسلامی برای بازپس گرفتن دستاور های انقلاب، از کردستان ایران سنگر مقاومت و دفاع از دستاورهای انقلاب ساخت. این مشخصه کومله ربطی به مطالبات قومی و ناسیونالیستی جریانات سنتی و ناسیونالیستی در کردستان ایران در همان زمان هم نداشت. مقاومتی که کومله رهبریش میکرد، باید به تعرض گسترش می یافت. چپ حاشیه ای و غیر اجتماعی در سراسر ایران قربانی هالوکاست اسلامی شد. کومله برای بقا و پیشروی نیازمند خط روشن کمونیستی و یک سازمان کمونیستی بود. ماندن در سازمان اساسا پراگماتیست – پوپولیست "خود" و حمل التقاطات سیاسی – تئوریکی و به عاریت گرفتن تئوری های مائوئیستی، در دل بحران چپ سنتی و در شرایط سرکوب انقلاب ۵۷، دیگر پاسخگو شرایط روز بنود. در پاسخ به نیازهای مبارزاتی پیشآرو بود که کومله نیاز داشت بعنوان یکی از جریانات سازنده حزب کمونیست ایران به منصور حکمت و سازمانش (اتحاد مبارزان کمونیست) نردیک شود و برنامه این سازمان را بپذیرد.  کومله برای پیشروی و ادمه حیاتش بعنوان یک سازمان چپ و انقلابی،  باید برنامه طبقه کارگر را میپذیرفت و به یک سازمان و حزب طبقه کارگر تبدیل میشد. این نیاز بود که کومله را به منصور حکمت، خط و سیاست کمونیستی – کارگری او نزدیک کرد.

در بررسی دوره اول ضمن بررسی نقاط قوت، بدون تعصب باید گرایشات و تعلقات کومله در آن دوران را هم گفت. بخصوص نقاط اشتراک و اختلافات آن با دوره سوم که دوره  تحرکات ناسیونالیستی و راست در کومله است، را روشن کرد. این کمک میکند تا در پرتو بررسی نقاط اشتراک و اختلاف با دوره سوم آن،  عملکرد گرایشات راست و چپ درون کومه له و حزب را در معرض قضاوت قرار دهم.

ابتدا در بطن دوره اول، بمنظور تفهیم هر چه بیشتر بحث، به توضیح در مورد  نقاط اشتراک و اختلافات آن با دوره سوم میپردازم  و در پرتو آن عملکرد گرایشات راست و چپ درون کومه له و حزب را در معرض قضاوت قرار میدهم.
چرا که اگر این واقعیت بررسی نشود نفس بیان پوپولیسم بودن تشکیلات کومه له در دوره اول،  بخودی خود نقش و جایگاه کلیدی  هر یک از دو گرایش اصلی ناسیونالیسم و چپ درون کومه له را در دور اول روشن نمی کند. اینکه گفته میشود کومه له در دور اول پوپولیست بود و الگویی مبارزاتی فعالیت دوره اول خود را از سنت پوپولیستی رایج در جامعه میگیرفت  نا درست نیست. اما بدون تشریح نقش سیاسی –  طبقاتی هر یک از گرایشات موجود آنزمان، موضوع  گویا و قابل لمس نخواهد بود. نمیشود تنها با تعریف صرف پوپولیسم، عملکرد طبقاتی گرایشات چپ و راست آن دوره را توضیح داد. پوپولیسم، سیاست و عملکرد کارگر کمونیست و کمونیستها نبود و نیست و درست در نقطه مقابل آن قرار دارد. پوپولیسم اگر بتواند در دوران تحرکات وسیع توده ای از اقبالی برخوردار باشد، که کومله در دوران انقلاب از این اقبال برخوردار بود، در ادامه ناچار به پیوستن به یکی از دو قطب اصلی طبقاتی است. کومله پوپولیست می بایست به سمت یک  استراتژی طبقاتی روش میرفت، چرا که بدون یک سیاست  یا کارگری – کمونیستی یا راست – ناسیونالیستی، سرانجام ماندگاری نمی داشت. کومله برای ادامه حیات باید به یکی از دو جنبش اصلی در کردستان ایران، یا طبقه کارگر یا بوژوازی کرد، می پیوست. که در دوره اول به طبقه کارگر و برنامه و سیاست کمونیستی اش پیوست، هرچند که با  حمل گرایش ناسیونالیستی فرهنگ و سنت اش.

امروز می بینیم چگونه بازده سیاسی- عملی پوپولیسم در دور اول، نهایتا به نفع گرایش ناسیونالیستی درون کومه له تمام شد و آنرا تقویت کرد. اینکه میگویند پشت هر نوع پوپولیسمی، ناسیونالیسمی هست، واقعی است و از موقعیت جنبشی – طبقاتی پوپولیسم ناشی میشود و کومله یک تجربه مهم اثبات این ادعا است. واقعیت این است که تمام دست آورد های مهم و گرانبهای دور اول به نادرست نهایتا به کیسه گرایش ناسیونالیستی درون کومه له سرازیر شد نه چپ آن. چپ پوپولیستی آن دوره،  هرچند که در عمل نقش می آفرید و فدا کاری میکرد اما بلحاظ سیاسی عمدتا مطیع و سر بزیر بود و به این اعتبار گرایش کمونیستی پرچم دار اصلی کومه له پوپولیست نبود.

عکس گرفتن کومه له با ناسیونالیست های آن دوره، امری تصادفی نبود، درست شبیه این دوره کومه له در اردوگاه های زرگیوز کردستان عراق و ادامه آن است. یکی از دلایل کینه عمیق ناسیونالیست های درون و بیرون کومه له نسبت به منصور حکمت،  از همینجا شروع  میشود. میگویند: قبل از ورود منصور حکمت و سازمانش بکردستان، چپ و راستی در کار نبود و همه داشتیم با هم می سوختیم و میساختیم! ولی به محض ظهور منصور حکمت  در کردستان، همه چیز کومه له یکباره بهم خورد و عوض شد. هنوز خیلی از ناسیونالیست ها بر این باورند که وجود گرایشات چپ و راست  درون کومه له " اختراع" منصور حکمت بود، نه واقعیات سیاسی- اجتماعی موجود در جامعه!  فغان فراکسیونی ها و حواریونشان، کسانی چون شعیب ذکریایی، وحید عابدی و…….. درست از همینجا آغاز میشود. اینها بر مبنای این "تئوری" به نقد منصور حکمت و کنگره  شش کومه له میروند که منصور حکمت "گرایش تراشی غیر مارکسیستی" کرده است! "تئوری" که واقعیات مربوط به رشد و گسترش کومله بر متن تاریخ واقعی اش در دل جنبشهای طبقاتی موجود در  جامعه کردستان ایران، را قلب میکند.

 در ادامه مراجعه به برخی سنت های ناسیونالیستی کومله در بدو شکل گیری میتواند به خوبی موقعیت سنت و فرهنگ و گرایش ناسیونالیستی در کومله از ابتدا را به خوبی نشان دهد. نام گذاری"کومه له زحمتکشان" در دور اول، درست با الهام از کومه له رنجدران کردستان عراق که یکی از شاخه های قدرتمند آن زمان اتحادیه میهنی کردستان عراق را تشکیل میداد، بود. کومه له رنجدران کردستان عراق  یک جریان مائویستی بود و گرایش مائویستی در کومه له آن دوره هم قوی بود و بعضی از پرچمدارانش هم همین امروز در شاخه های کومه له موجودند. حمایت مادی و دارویی  کومه له از اتحادیه میهنی در دور اول  و دید و بازدید مرتب این دو تشکیلات از همدیگر به نوعی تداخل تشکیلاتی منجر شد. مثلا از طرف کومه له افرادی برای دیدن آموزش نظامی به نزد اتحادیه مینهی فرستاده شدند و الگوی فعالیت پیشمرگایه تی هم از آنان تقلید شد. حمایت سیاسی کومه له از اتحادیه میهنی و حضورش در کردستان ایران، بر همه آشکار بود و این برای کومله پدیده ای بود که از آن با افتخار یاد میشد.

در همین دور، شیخ عزالدین حسینی از حمایت همه جانبه کومه له بر خوردار بود، به همین دلیل مدتی ماموستای "سرخ" لقب گرفت، در میان مردم گاها اینطور تصور میشد که گویا این شیخ رهبر کومه له است! چرا که در معیت و حمایت کومه له در مناطق مختلف رفت و آمد میکرد، در اکثر شهر های کردستان ظاهر میشد و سخنرانی میکرد. بر خورد کومه له به حزب دمکرات هم همچون دوران سوم حیاتش در همان دوره اول هم طبقاتی نبود و در بهترین حالت خود به عنوان یک جریان سازشکار با رژیم از آن نام برده می شد. و بالاخره بر خورد کومله و مایی که در رهبریش بودیم به بقیه احزاب و جریانات سیاسی دیگر هم در چهارچوب همین سنت بود. برتری گرایش راست بر چپ در آن دوره رنگ خودش را بر مخدوش کردن مرزهای سیاسی – طبقاتی با سایر  جریانات بخصوص ناسیونالیست زده بود.

چپ آن دور
ه کومه له، علاوه بر یدک کشیدن پوپولیسم، از نبود یک پرچم مشخص سیاسی و نظری و یک رهبر تیز و کاردان چون منصور حکمت بشدت در مضیقه بود. اگر چپ آندوره، منصور حکمت را از ابتدا داشت، تغییر و تحول بنیادی در درون کومه له از همان بدو تأسیسش کومه له آغاز میشد  و کل سناریو را نیز در همان موقع به نفع کل چپ تغییر میداد. امروز این واقعیت که بخاطر فقدان این پرچم، نه تنها ما بلکه  کل چپ ایران و منطقه در آن دوره متحمل ضرر بزرگی شد، انکار ناپذیر است.

در بررسی این دوره خارج از موضوع نیست که چند کلمه ای هم  در مورد برخورد کومه له به مذهب اشاره کنیم تا توهمات غیرواقعی در مورد کومله بدون منصور حکمت، فرو بریزند. در برخورد به مذهب هم باز سکان در دست گرایش راست تشکیلات بود و آنچه صورت می گرفت تماما غیر مارکسیستی و بضرر کمونیسم بود. به چند نمونه اشاره کنم، نمونه هایی که فواد مصطفی سلطانی هم در جریانش بود. اما مقدمتا لازم است در مورد فواد چند کلمه بگویم که اگر کومه له در آنزمان یعنی در بدو تأسیس ش فواد مصطفی سلطانی را نداشت، بی تردید این تشکیلات از دایره همان محفل گمنام  ده سال قبلش پا فرا تر نمیگذاشت و همان موقع محو میشد. اما با این وجود  برخورد غیر کمونیستی کومه له آنزمان به مذهب را نمی توان انکار کرد و از یاد برد. یک روز در یکی از روستاهای حومه مریوان، با حضور فواد و تعداد دیگری از رفقا، با دنباله روی از "سنت رایج در جامعه" و فشار ملا و تعدادی دهقان مرتجع در یک روستا،  بیانیه ای خطاب بمردم صادر کردیم که عنوان آن با "بسم الله الرحمان رحیم" و آوردن یک آیه از قرأن که معنی آن این بود که "دست به ریسمان خدا ببندید تا پیروز شوید"،  شروع میشد!  هنگامی که این بیانیه پخش شد،  بلافاصله و بدرست مورد نقد سازمان چریکهای فدایی قرار گرفت و بهمین دلیل هواداران ما تا مدتها تحت فشار فدائیان بودند و جرأت نمی کردند در این رابطه یک با آنان صحبت کنند. چون شعار فدایی آنها در آندوره این بود که، " داس و چکش سر نیزه را محکوم میکند". با این نمونه های تاسف بار به چند نمونه از فرهنگ رهبری برسیم. مثلا از ازدواج به رسم مذهبی نوع عبداله مهتدی و سایر رفقای رهبری نام ببریم که  در شرایطی که جمهوری اسلامی در قدرت نبود و در مناطقی که قدرت در دست تشکیلات کومله بود، مراسم ازدواج مذهبی با حضور آخوند برگزار میشد. نمونه دردناک دیگر برخورد به زن و رفتار سنتی – مردسالارانه به زن بود که در این مورد دهها و دهها نمونه وجود دارد. همه میدانند که برابری زن و مرد، حقوق کودک، حقوق برابر اعضا تشکیلات و مخالفت با فرهنگ سنتی قبیله ای و…  همه و همه دستاوردهای خط و سیاست منصور حکمت بود و این فرهنگ از ابتدا با کومله بیگانه بود.

بعلاوه در مورد دخالتگری ما در اعتراضات کارگری در دور اول هم خوب است نمونه ای که بسیاری از آن مطلع اند را بیاد بیآورم.  یک روز بعد از اولین درگیری نیروی مسلح اتحادیه دهقانان مریوان با مالکین مرتجع روستای خانگاه جوجو، وارد یک روستای کوچک به اسم "نصل" شدیم. من و فواد مصطفی سلطانی حدود یک ساعت برای حاضرین در جلسه که اکثرشان کارگران فصلی بودند و به شهر های خارج از کردستان سفر میکردند،  صحبت کردیم. بعد از صحبت های ما، چند کارگر صحبت کردند و خطاب به ما  گفتند: ما شما را دوست داریم، برای  تک تک شما احترام قایلیم، اما این را هم بدانید که در تمام صحبت هایتان نکته مشخصی برای کارگران نگفتید!  چون شما فاقد برنامه و سیاست مشخص کارگری هستید و…. این عکس العمل روشن و صریح کارگران، برای اولین بار همه  ما را به خود آورد و وادار شدیم روز بعد دور هم جمع شویم و در همین زمینه صحبت کنیم. به این فرهنگ و منش و رابطه با طبقه کارگر و زن و مذهب، نمی توان نام پیشرو  داد. 

 دوره دوم، کومله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران:

این دوره، دوره شیفت کومه له به سمت مارکسیسم است که نزدیک به هشت سال طول میکشد و پر جدال ترین دوره کومه له نیز محسوب میشود چون با نبردی جدی در درون و بیرون خود روبرو است. جدل درونی کومه له، در عین حال  یک جدل بیرونی تمام عیار هم هست چون در پراتیک رو به بیرون آن بسرعت منعکس میشود و در آن شرایط بسیار حساس که جامعه ایران گرفتارش بود، کومله توانست توجه کارگر و زن و جوان جامعه را با دیدی امیدوار کننده بسمت خود جلب نماید.

در اثر این تحول بنیادی، توازن قوای گذشته، در درون و  بیرون کومه له به نفع چپ و کمونیسم تغییر کرد. در این دوره، کومه له با نقدی مارکسیستی از گدشته خود پروسه شکل گیری حزب کمونیست ایران را در دستور خود گذاشت  و با سرعت به آن پیوست. این اقدام تاریخی و کم نظیر،  در عین حال سرمنشا نگرانی کمپ ناسیونالیسم درون و بیرون کومه له است. در این مقطع برای اولین بار کسانی چون جلال طالبانی و حزب دمکرات و شیخ عزالدین، به صورت آشکار علیه این تحول بحرف آمدند و نا خوشنودی شان را علنی کردند. پرچم این دگرگونی، دست منصور حکمت بود که با سرعت در سراسر ایران مورد استقبال گرم قرار گرفت. در دوره دوم، هژمونی کمونیستی در حزب و کومه له حاکم شد و بر اساس آن،  فعالیت کمونیستی در زمینه مبارزات کارگری، برابری زن و مرد، حقوق کودک، خلاصی مردم کردستان از ستم ملی و حقوق زحمتکشان و ….. مبنای کار و پراتیک روزمر