حقیقت مطلق یا انکار واقعیت !

حقیقت مطلق یا انکار واقعیت !

در پاسخ به ایرج فرزاد

اخیرآ نوشته کوتاهی از نگارنده این سطور در مورد کوبانی در یکی از سایتها پخش گردید ایرج فرزاد ظاهرآ به نقد آن پرداخته وطبق عادت وسنت رایج در مکتب فکری ایشان بجای برخورد سیاسی  دست به اتهام های نادرست و ناروا زیادی زده است به همین دلیل لازم دیدم که ابتدا وقبل از پرداختن به اصل مطلب جواب مختصری را در خصوص این  اتهامات  به ایشان داده باشم .

 

مقدمتآ این را بگویم که من هم همچنان که خود وی در نوشته اش اشاره کرده ایشان را میشناسم شناخت من از ایرج فرزاد به  بیش ازسه دهه قبل بر میگردد آشنائی من با وی از طریق ر. فواد سلطانی بود به خاطڕ دارم بعداز جانباختن ر. فواد دو بار از نزدیک همدیگر را ملاقت کرده ایم . بار اول هنگامی بود که تنها یک ماه از جانباختن رفیق فواد گذشته بود شرایط بسیار سختی بودبااعلام جهاد از طرف خمینی نیروهای پاسدارو بسیجی داعش آسا در کردستان قتل و عام وسیعی راه انداخته بودند در جنوب کردستان تنها تعدادی انگشت شمار( ده تا دوازده نفری) مسلح در منطقه مانده بودیم تصمیم گرفته بودیم که حتی  اگر به قیمت نیستی همه ما تمام شود حضور کومه له و به این اعتبار جنبش کردستان را در منطقه حفظ کنیم در آنهنگام ایرج فرزاد درشهر مانده بود ومسئول تشکیلات مخفی جنوب کردستان بودند نامه ای به من نوشته وخواسته بود که من را ملاقات کند محل آن را نزدیک آلمانه ( دامنه کوه قلعه برد ) تعیین کرده بود . ما همدیگر را در آنجا باز یافتیم چقدر لحظه فراموش نشدنی بود که ایرج این همه مخاطرات را در آن شرایط سخت ودشوارتقبل نموده و به کوه آمده بود تا همرزمان خود را در کوه و در جوار ونزدیکی آرامگاه ابدی فواد ملاقات کند .او در آنزمان مثل امروز دیدش وتصورش از” پیشمرگه های کوه ” فرق داشت آنرا تحقیر نمیکرد و از مناطق صنعتی !  ( واژه ای که وی همیشه به منظور تحقیر مبارزه در کوه که آن رابه جریانات واحزاب ناسیونالیستی ربط میدهد ) صحبت نمیکرد از ادامه راه فواد در کوه ما را تحسین و حمایت میکرد .

 بار دوم هنگامی بود که بعداز سه ماه شهرهای کردستان بدست نیروی پیشمرگ ومردم افتاده بود . برای یکی از کنفرانسهای کومه له که من نماینده تشکیلات مریوان وایشان نماینده بخش مخفی تشکیلات بود قبل از اعزام به محل کنفرانس درسنندج همدیگر راملاقات کردیم در آنزمان اختلافات دیدگاهی در ارتباط با بررسی جامعه  کردستان و ایران مطرح بود قرار بود در آن کنفرانس روی آن بحث و تعیین تکلیف شود ایشان طرفدار پرو پا قورس “دیدگاه یک ” یعنی نیمه مستعمره و نیمه فئودالی بودن  جامعه ایران در مقابل “دیدگاه دوم ” که معتقد به سرمایه داری بودن جامعه ایران بود در آنهنگام به محض اینکه در بحث هایمان متوجه گردید که من جانبدار دیدگاه دوم یعنی سرمایه داری بودن جامعه ایران هستم بلافاصله من را به جانبداری از “سازمان پیکار” متهم نمود واظهار داشت این با دیدگاه فواد که شما از نزدیکان ایشان بودید کاملآ در تناقض و تضاد قرار دارد و به نوعی این را خیانتی به راه ودیدگاهای فکری وی دانست و در همین رابطه  برای اثبات دیدگاهش اشاره داشت به تشکیل اتحادیه دهقانان مریوان که ر. فواد و خود من هم در سازمان دادن و مسلح نمودن آن نقشی داشتیم . من در همانوقت جواب ایشان را دادم واز جامعیت و دگم نبودن شخصیت فواد صحبت کردم وبرایش توضیح دادم که تشکیل اتحادیه دهقانان هم نه به خاطر نیمه مستعمره و نیمه فئودالی دانستن جامعه  کردستان یا ایران بلکه بیش از هر چیزی از یکطرف جواب دادن به یک مسئله سیاسی واجتماعی حاد در مریوان که فئودالها همراه با دیگر نیروهای ارتجاع منطقه از قبیل جریان مکتب قرآن وقیاده موقت مسلحانه به مردم منطقه از جمله دهقانان زحمتکش فشار آورده بودند وازطرف دیگر مسلح شدن وآمادگی برای آینده پیش رو بود ، که فواد و ما را وادار به این کار وتصمیم نمود البته وی مدتها بعد طبق روال و سنت مرسوم در کومه له هنگامی که متوجه اشتباه بودن دیدگاهش گردید ازخود انتقاد نمودودستبردار آن شد جالب این است که ایشان بعداز این همه سال هنوز فواد را با همین دیدگا معرفی میکند و من در نوشته ای با نام “تحریف تاریخ مشکل گشا نیست ” جواب ایشان را داده ام .

 

من اینها را یادآوری نمودم که بگویم که ایرج فرزاد درآن وقتها چگونه فکرمیکردوچگونه می اندیشید او علیرغم اشتباهات سیاسی که ممکن است هر کسی در زندگی سیاسی داشته باشد به مثابه یکی ازکادرهای قدیمی کومه له نقش و وجایگاه خاص خود را داشت بر عکس تصورامروزیش که همیشه آن دوران گذشته خود و دیگران را به تمسخر و حتی در مواردی آنرا به لجن میکشد اگر امروز هم نزد بسیاری از جمله خود من که او را میشناسند ازاعتبار ووجه ای برخوردار باشد  بیشتر به خاطر آن دوران است  و ودر همانحال نشان دهم در انگ زدن ومتهم کردن دیگران به گرایشات وجریانات دیگر بدون هیچ سندی تنها به جرم اینکه با باورها ودیدگاهای ایشان وخلیفه خود ساخته دوران اخیرش در تعارض باشد سابقه دارد

 

 

ایرج فرزاد درابتدای نوشته خود به اسم حقوقی ومستعار من پیله بسته است واز  زاویه خودش به افشای هویت واقعی پشت این اسم مستعار پرداخته است وچنین وانمود کرده که گویا من اگاهانه هویت واقعی خود م را پنهان نگاه داشته ام  وایشان آنرا افشا میکنند! در جواب ایشان باید بگویم از زمانی که حدود ٢۵ سال قبل که مهاجرت سیاسی  به خارج کشورکرده ام این اسم قانونی وحقوقی من بوده است  من در بیشتر نوشته هایم بخصوص در اوایل همراه با اسم مستعار کنونی در پرانتز اسم واقعی خودم را هم در زیر آنها درج کرده ام تا کسانی که مرا میشناسند بدانند که چه کسی پشت این اسم حقوقی و قانونی ومستعار قرار گرفته است در ضمن استفاداز اسم مستعار هم حال به هر دلیلی که باشد گناه کبیره وجرمی نیست که کسی مرتکب شده باشد خود وی بهتر از هر کسی دیگری میداند که بسیاری از اعضای سابق کمیته مرکزی ما حال به دلایل مسائل امنیتی یا هر دلیل دیگری نه با نام واقعی خودشان بلکه با اسم مستعار در صفوف ما کار وفعالیت داشتند وهمین اسم مستعار راهم پای نوشته هایشان میگذاشتند وبجز تعداد معدودی از اعضای کمیته مرکزی  هیچ کس دیگری نمیدانست این آدمها از کجا آمده اند وچکاره بوده اند واسم واقعی آنها چیست . با وجود این ، اینجا حتی اگر من به دلیل مسائل امنیتی هم این کار را میکردم ایشان حق نداشت به چنین کار ناشایستی  دست بزند  چه از لحاظ سیاسی و اخلاقی  و فکر کنم قانونی هم مجاز نیست  به چنین اقدامی دست بزنند من در قبال تمام نوشتهایم خود را مسئول و متعهد دانسته و میدانم در نتیجه این کار ایرج فرزاد هیچ معنای سیاسی  خاصی بجز یک اقدام مشمئزکننده و در عین حال حقیرانه نمیتواند معنی داشته باشد

 

ایرج فرزاد در ادامه پیرامون استعفا و کنارگیری من از حزب کمونیست ایران وکومه له از فشار مسئولیت نظامی در کنار فشار ناسیونالیسم اشاره نموده است. راستش من منظور ایشان را از فشار نظامی  درست نفهمیدم وی توضیح بیشتری در این زمینه نداده است این را در همینجا بگویم که من هیچوقت به کسانی که در عرصه نظامی فعالیت نداشتند کم ارزش نگاه نکرده و نمیکنم ولی وقتی که ایشان طلبکارانه به این موضوع میپردازند دوست دارم فقطه یکی دو نکته را برای خواننده گانی که وی را نمیشناسند توضیح دهم اول اینکه ایشان با سابقه ای که دارند کسی  صاحب نظردر این مورد نیستند چرا که تا آنجا  من اطلاع دارم وی در طول تمام مدتی که جنبش مسلحانه در کردستان در جریان بود  یک فشنگ هم به هوا خالی نکرده است دوم اینکه ایشان که در نوشته اش مرا به ناسیونالیسم متهم میکند همه میدانند زمانی که همین ناسیونالیسم  مورد نظر ایشان در هماهنگی با جمهوری اسلامی نابود کردن جریان چپ را علنآ جار میزدو جنگ خونین و سرنوشت سازی در میان بود این ایشان نبوددند در عمل و در محل  فرماندهی جنگ در دفاع از چپ را بعهده داشت ایشان در بهترین حالت در چادرمحل زندگیش به هنگام مطلع گشتن از هزیمت وشکست توطئه های ناسیونالیسم توسط دیگران میتوانستند نفس راحتی بکشند و از خوشحالی هورا بکشند در این صورت آیا برای ایشان بهتر و سنگین تر نبود که دراین موردبه ابراز نظر نپردازند و تراوشات ذهن خود را به جای تاریخ واقعی وارونه به خورد خواننده گانش ندهد. اگر کسانی به هر دلیل از جمله از روی تواضع هر روزه خاطراتشان را مثل دیگران  با من من کردنهای رایج در صفحات فیسبوکی ودیگر میدیاها پخش نمیکنند  بدان معنی نیست که دیگران حق دارند غیره مسئولانه تمام افتخارات  زندگی و حرمت سیاسی آنها رازیر سئول ببرند وبه لجن بکشند .

 

ایرج فرزاد در نوشته خود مرا به ناسیونالیست متهم نموده است او به مسائلی اشاره داشته است که هیچ ربطی به آن نوشته من در مورد کوبانی ندارند . وی به استعفا وکنارگیری من از کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران و کمیته مرکزی کومه له و دلایل واسباب آن اشاره دارد که در اساس بی پایه و نادرست هستند او حتی تاریخ کناره گیری من را هم اشتباه نوشته است

جهت اطلاع من دراولین انشعاب در حزب کمونیست ایران از این حزب کناره گیری نمودم دلایل آنهم نه به خاطر فشار ناسیونالیسم درون کومه له یا هر فشار دیگری بلکه کاملآ دلایل سیاسی دیگری داشت . که من در اینجا  در مورد آن توضیحی کوتاه خواهم داد.

 به هنگام بحران و انشعاب اول در حزب کمونیست ایران  در آن موقع حال به درست یا نادرست من  همراه با بسیاری دیگر معتقد بودم که این حزب راعلیرغم همه کمبودهایش از جمله غیر کارگری بودن وکم نفوذی آن در دیگر مناطق ایران به غیر از کردستان ومشکلات ومسائل درونی آن  باید نگه داشت ودر رفع این کمبودها تلاش کرد  به عبارت دیگر من مخالف انشعاب بودم اما عده ای که اکثریت هم بودند به هر دلیلی تصمیم داشتند که از این حزب انشعاب کنند وکردند و رفتند من با وجود اینکه در باب کمبودهای این حزب باآنها در مواردی هم رای وهمسو بودم  اما انشعاب را نادرست دانسته و با آنها همراه نشدم ونرفتم . در یک نشست کمیته مرکزی که در شهر استکهلم سوئد برگذار شد ر. ابراهیم علیزاده که آنزمان  هم مثل امروز دبیر اول کمیته مرکزی بود روی ضرورت نگهداشتن حزب کمونیست ایران بحث کردند وبطور خصوصی هم با من صحبتی داشتند ایشان علاوه بر ضرورت سیاسی نگهداشتن حزب تاکید میکرد که از لحاظ حقوقی هم مهم است که هر چه تعداد بیشتری بمانند . استدلالهای ایشان نتوانست مرا مجاب کند جواب من این بود که این انشعاب کل فلسفه این حزب را به زیر سئوال برده است چراکه ا ین حزب با در نظر داشتن این  همه کمبودونارسائیهای کنونیش با بیرون رفتن اکثریت از این حزب و بویژه با از دست دادن اکثریت مطلق وقریب به اتفاق نیروی غیر کرد آن فلسفه وجودی آن به مثابه یک حزب سراسری زیر سئوال میرود شاید بیشتر از چند دهه طول بکشد تا دوباره به موقعیت کنونی این حزب برگردیم ومن دورنمای آنچنانی برای آن ندارم . بعدآ هم شخص منصور حکمت با من تماس گرفت ضمن اینکه تلاش مینمود که با آنها همراه شوم از آنجا که از تلاشهایش نا امید گشت به من توصیه کردند حالا که با انشعاب ایشان موافق نیستم بهتر است در حزب کمونیست ایران بمانم چرا که آن زمان بر این باور بود که حزب کمونیست ایران بماند بهتر است! من هم به ایشان گفتم که اگر ماندن این حزب از نظر شما ضروری است چرا خود شما نمی مانید شما با انشعاب از این حزب و بویژه محروم شدن ازکومه له که نیرو ی اصلی وپایه اجتماعی این حزب را تشکیل میدهد ، فکر میکنید چه آینده ای در انتظار شماست ، فکر نمیکنید که هیچوقت بدون کومه له که به قول خودتان کلید آنرا دست صاحبان اصلی آن میدهید نخواهید توانست به موقعیت کنونی این حزب برگردید .

امروز که این سطور را مینویسم بیش از دو دهه  یعنی بیش از بیست سال از انشعاب اول حزبی که در مورد آن صحبت میکنیم  میگذرد از آن تاریخ تا کنون این حزب وجریان منشعب از آن به بیش از بیست شاخه کوچک وبزرگ تبدیل و تقسیم شده اند دلایل این انشعابها هر چه بوده باشد وچه کسی محق وحق به جانب بود بجای خود ، در اینجا مورد بحث نیست اما  آیا هیچکدام از آنها  با همه امکانات امروزی توانسته اند به یک دههم موقعیت  آنزمان حزب کمونیست ایران برسند ؟

 

ایرج فرزاد درادامه نوشته خود از حکومت اقلیم کردستان و از اوجلان صحبت میکند ومن را به طرفداری از آنها  ودر نتیجه به ناسیونالیست متهم کرده است من باز نفهمیدم نوشته من چه ربطی به آنها دارد لابد دفاع وپشتیبانی من را از کانتونهای کوبانی  وجزیره وعفرین جانبداری ازاوجلان میداند چرا که همه میدانند که این کانتونها مستقیمآ از شخص وی متاثر هستند ونتیجه سالها حضور خود اوجلان وجریان پ ک ک در کردستان سوریه است یا شاید هم به این دلیل باشد که من قرار گرفتن پ ک ک در لیست ترور کشورهای اروپائی راسیاستی مزورانه وتبهکارانه این کشورها دانسته ام  ودر مورد  شخص اوجلان هم من علیه توطئه دستگیری وی واز خواست آزادی وی حمایت کرده ام  که به ناحق از جانب دولت فاشیست ترکیه بیش از پانزده سال در زندان انفرادی نگه داشته میشود ، اینها همه جزء حدثیات من هستند و گرنه من ربطی بین نوشته خود با اوجلان را نمیبینم .

البته ممکن هم هست از این برآشفته شده باشد که  من در نوشته ام مقاومت کوبانی را قضیه ملتی دانسته ام که در محاصره دولتها و نیروهای ارتجاعی قرار گرفته است وایشان با مقوله ملت خواندن آنها مشکل دارد .

اما در مورد حکومت اقلیم کردستان بسیار متعجب تر گشتم از دو حالت بیشتر نیست یا ایشان از دیدگاه و نظرات من هیچ اطلاعی ندارند اگر چنین باشد او دچار خطای بزرگ سیاسی ونابخشودنی است چطور میشود اتهامی به کسی واردنمود که هیچ اطلاع وشناختی از دیدگاه وتفکرات وی نداشته باشید واین برای انسان سیاسی وبا تجربه ای همچون ایرج فرزاد به هیچوجه قابل دفاع نیست حالت دوم این است که ایشان با سیستم  ودستگاه فکری من ونوشته های من کاملآ آشنا هستند در این صورت من حق دارم از ایشان بپرسم با کدام مدرک وبه استناد به کدام نوشته من از حکومت هه ریم ویا از کدام جریان ناسیونالیست دفاع کرده ام  من بسیار کم و به ندرت مینویسم ومثل بعضیها دست وقلمم هنوز دچار بیماری “روانی قلم” نشده که هر روز مقاله ای بیرون بزند  ویخه کسی را با آن بچسبم وطبق سنت معمول شده در قبال نوشته هایم هیچگونه تعهد و مسئولیتی را هم بعهده نگیرم با وجود این من به حکم باوروسابقه وگذشته وخیلی مسائل دیگرعلاقه مندی خاصی به مسائل کردستان نشان داده و میدهم و نوشته های متعددی در مورد مسائل کردستان واز جمله علیه سیاستهای احزاب وجریانات ناسیونالیت وتوطئه گری آنها در کردستان نوشته ام . جهت اطلاع خواننده دراین نوشته ها  من یکی از دلایل اصلی حل نشدن مسئله کرد را ناشی از سیاست و تبهکاری وخیانت احزاب و جریانات ناسیونالیست کرد دانسته و میدانم.  بسیار به جا می بود که ایرج فرزاد به استناد به آنها یک مورد  حتی  اگر کوچک هم باشداز آنهارا به عنوان فاکت برای اثبات ادعایش مثال میآورد حداقل من دو کتاب انترنتی ، یکی در مورد”بازبینی مختصری ازچپ در کردستان “ودیگری” پیرامون سوسیالسیم در جامعه کردستان” نوشته ام که هردودربعضی سایتها و از جمله در سایت آزادی بیان آرشیو شده اند و تا حدود زیادی دیدگاه وباورهای مرا چه در مورد برداشت ونگرشم ازچپ  وچه در رابطه با مسائل مشخص کردستان منعکس میکنند ایشان به استناد به آنها میتوانست یا میتواند این ادعا وحکم نامیمونش را به اثبات برساند وبه همه نشان دهد .

از اێنها بگذریم و به اصل موضوع ومطلب مورد نظر بپردازیم بنظر میرسد که ایرج فرزاد خود آگاهانه چنین شغلی را برای خود انتخاب کرده که هر روز و هر بار به بهانه ای به کسی گیر بدهد و غیره مسئولانه اتهاماتی به کسی وارد کند من شخصآ از اینکه وی به چنین وضعیتی افتاده متاسف هستم، آرزو داشتم که وی مسیر وموقعیت دیگری برای خود انتخاب میکرد هر چند به قول خودش این میتواند از” انتظارات من باشد نه حق من “

 

سیاست چپ در قبال  “مسئله کرد “

درارتباط با مسئله کوبانی در آن نوشته بسیار کوتاه  در آنجا من از عدم حضور جریانات چپ در تحولات منطقه  از سیاست  و استراتژی نادرست آنها  در قبال مسئله کردبه مثابه یکی از دلایل  انزوای چپ  در این تحولات اشاره نموده بودم در اینجا پیرامون  این موضوع  وهدف ومنظور از طرح این انتقاد توضیحات بیشتری را ضروری  میدانم

اگراز جنبه تئوریک سیاست مارکسیستی در خصوص مسئله ملی و درستی و نادرستی برداشتهای رایج  از آن فاکتور بگیریم  ومستقیمآ به عرصه استنتاج سیاسی آن بپردازیم ما به وضوح میتوانیم به این نکته  اشاره بکنیم که سیاست چپ از لحاظ تاریخی در قبال مسئله کرد سیاست درستی نبوده است

در گذشته ای نه چندان دور در کشورهائی که  ملت کرد در میان آنها تقسیم  گشته است   وبطور مشخص تر در دو کشور ایران وعراق که در اینجا  مورد نظر من است ا کثر جریانات چپ  احزابی را  تشکیل میدادند که اساسا مستقل نبودند و وابسته به کشورهای بلوک شرق بودند صرفنظر از اینکه این احزاب هیچگاه جریانی مارکسیستی نبودند سیاست آنها تابعی از سیاست شوروی سابق بود و از آنجا که منافع شوروی سابق با جنبشهای کردی که برای رفع ستم ملی برپا شده بودند همخوانی و همسوئی نداشتند همیشه در تقابل با آنها موضع گرفته  و سیاست کرده اند . وبه همین دلیل  ساده هم در میان مردم کردستان نفوذ آنچنانی نداشته اند . این نوع احزاب  ( حزب توده در ایران واحزاب  شیوعی  در دیگر کشورها )هم اکنون  وجود خارجی ندارند وبه تاریخ پیوسته اند اگر هم وجود داشته باشند در عرصه سیاست وزنه ای نیستند .

در چند دهه اخیر چپ در این کشورها مجددآ تلاش نمود که دوباره در اشکال جدیدی عرض اندام کند در ایران به هنگام قیام سال١٣۵٧ سازمان و گروهای زیادی در قالب چپ  ظاهرشدند در سطح سراسری سازمان چریکهای فدائی خلق  ایران در یک مقطع  معینی  بزرگترین  وتآثیر گذارترین جریان چپ بود که همزمان  و بهنگام با شکل گیری یک جنبش مقاومت توده ای در کردستان در مقابل جمهوری اسلامی این سازمان نتوانست سیاست واحد و درستی را در پیش بگیرد اکثریت این سازمان در دفاع از دولت مرکزی  و در تقابل با جنبش کردستان موضع گیری نمود اقلیت این سازمان همراه با سازمانهای کوچک دیگر در ایران در اثر سرکوب شدید و وحشیانه حاکمان جدید  ضعیف ویا متلاشی شدند تنها سازمان چپی که هم از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ عملی در یک ابعاد توده ای در مقابل جمهوری اسلامی ایستاد جریان کومه له در آن دوره وشرکت و حمایتش در مقاومت کردستان بود  این سیاست کومه له یک چرخش و یک استثنا در قیاس با  کل جریان چپ در گذشته بود و به کومه له یک جایگاه خاص وکاملآ ویژه ای بخشید .

متاسفانه کومه له علیرغم این اقدام تاریخی خود و تلاشهای سترگ وستودنی  که در جنبش کردستان نمود فاقد یک استراتژی روشن و درست برای هدایت و رهبری این جنبش و مقاومت توده ای بود . این مقاومت از سطح یک مبارزه مسلحانه  یک حزب مسلح گرچه با پشتیبانی مردم  بود  فراتر نرفت  کومه له هیچوقت جنبش کردستان را به مثابه یک جنبش مستقل و قائم به ذاتی ندید و همیشه آنرا در دامه انقلاب سال ١٣۵٧ دانست  به همین دلیل هم اعتقادی به پیروزی آن  و در نتیجه استراتژی مستقلی برای آن نداشت و استراتژی انتظار را در عمل دنبال میکرد .

تشکیل حزب کمونیست ایران و پیوستن کومه له به آن گر چه  این هم خود یک حرکت تاریخی بود وخود این حزب هم در آن دوره  تا حدودی کل چپ ایران را نمایندگی میکرد اما در عمل بعد از مدت کوتاهی به بن بست رسید ونتیجه آن انشعاب بزرگی بود که کل فلسفه وجودی آنرا زیر سئوال برد . تا آنجا که به بحث  مشخص مورد نظر امروز ما برمیگردد نه این حزب و نه منشعبیون ازآن سیاست درستی را ا در قبال مسئله کرد اتخاذ نکردند

جریان باقی مانده در حزب کمونیست ایران که وارث این حزب شد مدتی طرح خودموختاری را که پسوند  ” گسترده و دموکراتیک ” به آن به منظور مرزبندی با طرح جریانات ناسیونالیست ودر کنگره موئسس از طرف تئورسین اصلی این حزب مطرح وبه آن اضافه گردیده بود به عنوان سیاست خود دنبال نمود اما مدتی کوتاه  بعداز انشعاب بدون هیچ توضیحی آنرا به بایگانی تاریخ سپرد. سالهای بعد تر بر اثر فشارهای بیرونی واجتماعی برای روشن نمودن سیاست جدید خود در این زمینه بویژه  در تقابل با طرحای موجود دیگر از قبیل  فدرالیسم ،حقوق شهروندی ، استقلال ، و…..ناچار گردید  “طرح حاکمیت توده ای  ” را به عنوان آلترناتیو خود مطرح سازد طرحی که نه مختص به کردستان و مسئله کرد بلکه میتواند برای دیگر جاهای ایران  هم بکار گرفته شود . حکا که بافت تشکیلاتش اکثریت قریب به مطلق آن باقیمانده از کادرهای کومه له در کردستان را تشکیل میدهد از یکطرف به دلیل اینکه خود مستقیمآ درگیر با جنبش کردستان و مسئله کرد هست نمیتواند نسبت به این مسئله بیتفاوت و در برابر باآن سیاست روشنی اتخاذ نکند و از طرف دیگر با دیدگاهای کنونی جوابگو این مسئله مهم نیست این تناقض حکا را در منگنه قرارداده وسیاستهای مبهم وابهام آمیز ودو پهلو این حزب ناشی از وضعیتی واقعی است که در آن گیر کرده است .

منشعبیون هم که امروز در طیف ها ی وسیع وگروهای متعدد به اسم کمونیسم کارگری انجام فعالیت دارند و همگی سیاست مشتریکی در قبال مسئله کرد دارند هم از لحاظ تئوریک و هم سیاسی از باورهای رایج  در چپ وحتی گذشته خود فاصله گرفته اند  این جریان حق ملل در تعیین سرنوشت را رد کرده واساسآ به انکار مقوله ملت ومسئله ملی رسیدند . این آن سیاستی است که ایرج فرزاد به نمایندگی از جریان کمونیسم کارگری ، که البته اوهم اکنون نه در صفوف آنها مانده ونه هیچکدام را به ادامه دهندگان واقعی راه لیدر اصلی این جریان میداند ، ازآن بعنوان کل حقیقت نام میبرد ومن آنرا نادیده گرفتن واقعیت میدانم مقوله ملت یک واژه توخالی نیست که ما بخواهیم با یک نوک قلم آنرابه قعردریا بفرستیم وبراحتی خودمان را از آن خلاص کنیم  این یک پدیده اجتماعی است در شرایط امروز دنیا وتقسیمات کشوری و اداری  وسیاسی  که دنیای امروز و جامعه بشری بر مبنای آن شکل گرفته است فاکتور مهمی است که سرنوشت میلیونها انسان را تعیین و به خود وابسته کرده است  عدم دیدن این واقعیت ونداشتن سیاست درست در مقابل با آن میتواند فاجعه بار باشد به باور من انکار ملت یا ملتها در شرایط کنونی در عالم سیاست ما را  با سیاست حاکمان دیکتاتور همسو وهم جهت میکند از این جهت و از این زاویه سیاست درست نه انکار ملتها بلکه در قدم اول پا فشاری بر برابری حقوق این ملتها ورفع تبعیضات نژادی و ملی در میان آنها ومبارزه برای رهائی از مصیبتهای ناشی از  این تبعیضات  که سالانه جان وزندگی میلیونها انسان را به تباهی و نابودی میکشاند میتواند باشد آنها  مسئله ملی  وستم ملی را با ناسیونالیسم یکی قلمداد میکنند  در دیدگاه آنها مسئله ملی امر ناسیونالیستها ست و به آنها واگذار شده است ودر نتیجه سیاست آنها در عمل چیزی جز بی وظیفه ای در قبال مسئله کرد وبعضآ مخالفت با آن نیست . طرح حقوق شهروندی  بیان واضح  چنین سیاستی است که  آنها برای حل مسئله کرد در کردستان ایران در نظر گرفته اند چنین طرح و چنین سیاستی چه معنی و مفهومی جز نادیده گرفتن و بی وظیفه کردن خود در قبال مسئله کرد  میتواند داشته باشد در یک کلام به باور من باید  در سیاست آرمانگرائی را با واقعگرائی سازگار کرد کسی وجریانی که نتواند در اتخاذ و پیشبرد سیاستهایش چنین گزینه ومتدی را برای خود انتخاب کند در میدان عمل موفقیت زیادی نخواهد داشت

 

واما وضعیت چپ در کردستان عراق بعداز فروپاشی بلوک به ظاهر سوسیالیستی سابق ، متلاشی شدن جریانات وابسته به آن راهم بدنبال داشت حزب شیوعی عراق که زمانی یکی از بزرگترین احزاب عراق بود در فاصله زمانی کمی از صحنه سیاست حذف گردید بدنبال آن در ده هفتاد میلادی در کردستان عراق یک جریان چپ  به اسم کومه له  .م.ل اعلام موجودیت میکند  در سال ١٩٧۵/١٩٧۶ میلادی بدنبال شکست جنبش کردستان عراق در تقابل با سیاست شکست طلبانه جریانات ناسیونالیست تصمیم به برپائی یک حرکت تازه با افق و سیاست جدیدی میکند این سیاست و این تصمیم درست که بر خلاف جریان چپ در گذشته و در تقابل با دیگر جریانات ناسیونالیست بود به سرعت به یکی از پرنفوذترین جریان در کردستان عراق تبدیل میگردد  در واقع جنبش جدیدی که در کردستان عراق شکل گرفت در اساس مدیون این جریان است متاسفانه به دلیل کمبودهای سیاسی  و بویژه کشته شدن رهبر اصلی آن  ، این حرکت بدست رهبری جدیدی که سیاستهای کاملآ متفاوتی در پیش گرفت سر انجام با نقشه وبعضآ توطئه گری از مسیر خود منحرف ودر دام وسیطره نیروهای ناسیونالیست در آمد

سالها بعد به دلیل حضورکومه له وحزب کمونیست ایران در جوار مرزکردستان عراق ، تحت تاثیر آن ها چپ کردستان عراق مجددآ تحرکی به خود گرفت اما بدنبال بحران و انشعاب در این حزب ، این تحرکات در نطفه دچار شکست شد وفعالین چپ دچار سردرگمی شدیدی شدند . در نهایت قسمت عمده آنها به دنبال سیاست و خط منشعبیون یعنی کمونیسم کارگری افتادند وحزب برادر یعنی حزب کمونیست کارگری عراق را تشکیل دادند که البته با انشعابات مکرر در جریان کمونیسم کارگری آنها نیز به موازات آن به چندین گروه کوچکتر تقسیم شدند  تا آنجا که به مسئله ملی و مسئله کرد  که مورد بحث  است بر میگردد همگی آنها همان سیاست  کلی کمونیسم کارگری را دنبال میکنند سوالی که مطرح است این است که آیا وزنه نبودن جریان چپ در کردستان عراق  و غایب بودن این چپ در تحولات اخیر مستقیمآ ناشی از نادرستی سیاست هائی نیست  که جریان کمونیسم کارگری  وبطور کلی دیگرجریان چپ اگر وجود داشته باشند  اتخاذ نموده ودر دستور  کارخود دارند آیا سه دهه وقت کافی نیست تا جریانی  بتوانداجتماعی شود ودر معادلات منطقه  تاثیر گذار باشد آنهم در شرایطی که یک دنیا امکانات مساعد  وجود داشته باشد .  و باز هم آیا سه دهه زمان کافی نیست تا در عمل و در پراکتیک درستی یا نادرستی یک سیاست به محک گذاشته شود این آن سئولی است که قاعدتآ باید  نه من هر انسان دلسوزی که سرنوشت وآینده چپ برایش مهم ومطرح باشد از خود داشته باشد وبه دنبال جواب درست آن باشد

در جواب به چنین سوالی است که برخی بجای  تعمق برای جستجو کردن پاسخ درست به آن اشفته میشوند ودر بهترین حالت به توجیهاتی وا میدارد که برای کسی پذیرفتنی نیست . از جمله اینکه گویا افرادی که در این حزب کمونیست کارگری در آنجا فعالیت دارند از سیاستهای لیدر این جریان درک و فهم درستی ندارند ! و خلاصه به سادگی همه کاسه و کوزه ها بر سر آنها ریخته میشود این در حالی است که در صفوف این جریان آدمهای بسیار توانا و شریفی حضور دارند که براحتی قابلیت این را دارند در نقش رهبران با اتوریته در تحولات منطقه ظاهر و حضور داشته باشند به باور من عدم حضور وانزوای چپ در این تحولات قبل از هر چیز به سیاستهایی بر میگردد که به هیچوجه نمیتواند اعتماد مردم وتوده های محروم کردستان را به خود جلب کند  سیاستی که ملت بودن آنها را انکار میکند سیاستی که رفع ستم ملی را به امر خود نمیداند  سیاستی که وقتی  مردم کردستان از جانب حکومت مرکزی مورد ا نفال  واقع میشود  سازمان دادن مقاومت وجلوگیری از آنها در پیش نمیگیرد وقتیکه نیروی فاشسیست وجنایتکاری همچون داعش همه هستی ونیستی آنها را به مخاطره می اندازد وبجای سازمان دادن  مقاومت در برابر آن تنها به اطلاعیه دادن اکتفا میشود وعملآ صحنه برای  تاخت وتازجریانات و احزاب ناسیونالیست  خالی گذاشته میشود چنین جریانی حتی اگر خواهان استقلال برای آنها در شعار باشد کسی آنرا جدی نمیگیرد . از این زاویه بود که من به مقاومت کوبانی وپیام وتجربه آن اشاره نمودم وآرزو داشتم بجای احزاب وجریانات ناسیونالیست نیروی چپ در چنین نقشی ظاهر میشد وحمایت وسیع جهانی را به خود جلب میکرد .

باشد با طرح چنین مسائلی و  به پیش بردن دیالوگ سیاسی و منطقی  در این زمینه ها بشود در بیرون آمدن جریان چپ از وضعیت موجود و قرار گرفتن  در مسیری درست گامی هر چند کوچک روبه جلو برداشت .

 

 

                                                                                                      سامی روشن ٢٠١۴\ ١١\ ٢٧