پول
پول نتیجهی تکامل مبادلهی کالاست. ارزش یک کالا به وسیلهی کالای دیگر، سادهترین شکل ارزش است. یعنی سادهترین شکل ارزش این است که مثلا” بگوییم ۵ کیلوگرم گندم به یک کیلوگرم پشم میارزد. در جامعهی ابتدایی به طور اتفاقی چنین مبادلههایی صورت میگرفته است، اما بعدها با تکامل مبادله، شکل بیان ارزش نیز تکامل یافت. در این مرحله، دو کالا دیگر روبروی هم قرار نمی گیرند و هر کالا فقط با کالای دیگر قابل مبادله نمیباشد، بلکه میتواند با کالاهای بسیاری مبادله شود. برای نمونه در مثال بالا، ۵ کیلوگرم گندم نه تنها با یک کیلوگرم پشم قابل مبادله است، بلکه میتواند با کالاهای دیگر، مانند برنج، نمک، پارچه و غیره مبادله شود. یعنی:
۵ کیلوگرم گندم مساوی است با یک کیلوگرم پشم
۵ کیلوگرم گندم مساوی است با ۵۰ کیلوگرم نمک
۵ کیلوگرم گندم مساوی است با یک کیلوگرم برنج
۵ کیلوگرم گندم مساوی است با یک متر پارچه
در بالا ارزش یک کالا (گندم) را به وسیلهی چندین کالا بیان کردیم. یعنی کسی که گندم دارد به آسانی میتواند کالاهای مورد نیاز خود را به این شیوه تامین نماید. اما اگر کسی به جای گندم، برنج داشت و نیازی به گندم هم نداشته باشد، چه کار کند؟ او برنجش را با گندم عوض میکند و گندم را به عنوان معیار ارزش با کالاهای دیگر مورد نیازش، مانند نمک و پارچه تعویض میکند.
به عبارت دیگر کالایی را که هر دارندهی محصولی حاضر باشد، محصولش را با آن مبادله کند، گندم است، در این حالت ارزش چندین نوع کالا به وسیلهی یک کالا یعنی گندم بیان شده است. این شیوه مبادله تا مدتها رواج داشت.
اما این نوع مبادله به تدریج با موانعی روبرو شد، زیرا در مناطق مختلف، کالاهای مختلفی مورد قبول صاحبان کالا بود. مثلا” در یک منطقه صاحبان کالا حاضر بودند که کالاهایشان را فقط با گوسفند عوض کنند و در جایی دیگر صاحبان کالا حاضر بودند که کالایشان را فقط با گندم مبادله نمایند. در مناطقی پوست، نقش گوسفند و گندم را داشت و در جای دیگر برنج چنین جایگاهی داشت. این معضل به تدریج به وسیلهی آلیاژهایی مانند مفرغ، برنج و فلزاتی مانند طلا و نقره که نقش بسیار مهمی در انجام مبادلات پیدا کردند، برطرف گردید. به دلیل آسانی در حمل و نقل و نیز معیار کلی ارزش، بسیاری حاضر بودند با این شیوه، کالاهایشان را با طلا و نقره مبادله نمایند. به این ترتیب شکل پولی ارزش به وجود آمد. در مثال بالا پول جایگزین گندم گردید. یعنی :
نیم گرم طلا مساوی است با یک کیلوگرم پشم
نیم گرم طلا مساوی است با ۵۰ کیلوگرم نمک
نیم گرم طلا مساوی است با ۵ کیلوگرم برنج
نیم گرم طلا مساوی است با یک متر پارچه
“پول خود یک کالا است که مانند هر کالای دیگری دارای ارزش ذاتی است، که به دلیل برخورداری از برخی ویژگیها نقش مقیاس سنجش ارزش کالاهای دیگر و واسطهی مبادلهی آنها به عهدهی آن قرار گرفته است. به عبارت دیگر پول، واحد اندازهگیری ارزش است.۱“
عملکردهای پول کدامند؟
۱- پول به عنوان میزان یا معیار ارزش
۲- پول به عنوان واسطه گردش
۳- پول به عنوان اندوخته ثابت ارزش
۴- پول به عنوان وسیله پرداخت
۵- پول به عنوان پول همگانی یا جهانی
۱٫ پول به عنوان میزان یا معیار ارزش
پول وسیلهای است که ارزش را اندازهگیری میکند. وقتی که مقداری پول میدهیم و کالایی را میخریم، آن مقدار پول ارزش آن کالا را بیان میکند. یکی از مهمترین وظایف پول بیان ارزش کالاهاست. ارزش یک کالا که به وسیلهی پول آن را نشان میدهیم، قیمت نامیده میشود. مانند قیمت یک کیلو گوشت گوسفند ۳۵۰۰۰ تومان است.
۲٫ پول به عنوان واسطه گردش
پول وسیلهی گردش است. وقتی بین دو نفر خرید و فروش صورت میگیرد، کالا از دست فروشنده به دست خریدار میرسد و پول برعکس از دست خریدار به دست فروشنده میرود. یعنی جهت حرکت کالا و پول در دست خریدار و فروشنده برعکس همدیگر است. در اینجا پول به عنوان وسیلهی گردش کالا عمل کرده و این نیز یکی از وظایف پول است.
وقتی شخصی کالایش را میدهد و در ازای آن مقداری پول میگیرد، قصدش این نیست که آن پول را برای همیشه در جیب خود نگاه دارد؛ بلکه هدفش آن است که با آن پول کالای دیگری که مورد نیاز دارد بخرد. یعنی پول همچنان گردش میکند.
در گذشته دورتر که پول نبود و یا مقدار پول در گردش کم بود، مبادله کالاها به صورت کالا به کالا بود و فردی کالایش را با کالای دیگری عوض میکرد. دو نفر که کالاهای خود را با یکدیگر مبادله مینمودند، هر دو در یک زمان و به طور مستقیم هم خرید میکردند و هم جنسشان را می فروختند.
اما زمانی که پول بیشتر شد و به عنوان وسیلهی گردش به کار رفت، شخصی که کالای خود را به فروش میرساند، میتوانست تا هر وقت که دلش میخواست، پولی را که از فروش کالا به دست آورده بود در جیب خود نگاه دارد. بسیار واضح است که اگر اشخاص بسیار زیادی، بفروشند، اما چیزی نخرند، گردش کالاها با مشکل روبرو شده و حتا ممکن است متوقف شود و بحران اقتصادی به وجود آید.
کارل مارکس در مورد پول به عنوان وسیلهی گردش در کاپیتال جلد یکم مینویسد:
“پول به عنوان وسیلهی گردش، کالاها را که در خود و برای خود فاقد قدرت حرکتاند، به گردش در میآورد، و آنها را از دست کسانی که برایشان ارزش نامصرفی به شمار میآیند به دست کسانی میرساند که برایشان ارزش مصرفی هستند؛ و این فرایند همیشه جهتی مخالف با سیر خود کالاها در پیش میگیرد. پول پیوسته با گرفتن جای کالاها در گردش و به این طریق با دور کردن پیوستهی آنها از نقطهی شروع خود، کالاها را از قلمرو گردش خارج میکند.”
“کالاها با نخستین حرکتهایش در گردش، به وسیلهی خریداران منفرد، از گردش خارج میشود و کالاهای جدیدی جایش را میگیرد. اما “پول به عنوان وسیلهی گردش، همیشه به قلمرو گردش رفت و آمد دارد و پیوسته درون آن پرسه میزند۲.”
۳٫ پول به عنوان اندوخته ثابت ارزش
پول وسیلهای برای انباشت (اندوخته) است. زیرا که نگهداری پول آسان و نیز قابل تبدیل به هر کالایی است. اما هر کالایی را نمیتوان به آسانی به پول تبدیل کرد. بنابراین در شرایط موجود، تقریبا” همهی افراد جامعه از داشتن پول زیاد، لذت میبرند و انگیزهی شدیدی برای جمع کردن پول در آنها ایجاد میشود.
اما اکثریت افراد جامعه که به اصطلاح امروزی حقوقبگیر (کارگران یقهآبی و یقهسفید) و یا کارگران خدماتی و فروشندگان خُرد کالاها میباشند، به ناچار از پولی که به دست میآورند برای تهیهی کالاهای مورد نیاز خود و خانواده، به مصرف برسانند.
عدهی کمی هم هستند که با انباشت پول، پولدارتر میشوند. آنها پولشان را از کانالهای نزولخواری، بورسبازی، قماربازی، بانکداری، تجارت و تولید به کار میگیرند تا به این طریق، در هر مرحلهی گردش فعالیتشان، پول بیشتری صاحب شوند.
۴٫ پول به عنوان وسیله پرداخت
پول وسیلهای برای پرداخت است. در این شیوه، فروشنده کالا، همیشه کالایش را به طور نقدی نمیفروشد، زمانی که مشتری فوری برای کالاهایش نباشد، آن را به خریدار به صورت نسیه میفروشد. مانند اکثریت کشاورزان که گندم و یا ذرت تولیدی خود را به دلالان و یا دولت میفروشند و ماهها بعد، پول آن را دریافت میکنند. در چنین داد و ستدهایی، فروشنده طلبکار و خریدار بدهکار میشود. خریدار باید پس از مدتی بدهی خود را به پردازد.
زمانی که خریدار، کالا را از فروشنده میخرد، فروشنده کالای خود را از دست میدهد بدون این که پولی به دست او برسد. فروشنده معمولا” چِکی را که تاریخ پرداخت پول توسط خریدار در آن قید شده است، و یا برگهای که تاریخ پرداختی در آن قید نشده، دریافت میدارد. هنگامی که خریدار کالایش را فروخت موقع پرداخت فرا میرسد. با فرارسیدن تاریخ پرداخت، خریدار به فروشنده پول پرداخت میکند، بدون این که کالایی دریافت کند؛ زیرا او کالاهایش را قبلا” دریافت کرده است.
در این مورد کارل مارکس مینویسد:
“او (خریدار) پیش از پرداخت قیمت کالا آن را خریداری کرده است. فروشنده کالایی را میفروشد، خریدار به عنوان نمایندهی صرف پول یا به عبارتی به عنوان نمایندهی پول آتی آن را میخرد. فروشنده به طلبکار و خریدار به بدهکار تبدیل میشود. از آنجا که در اینجا فرایندهای استحالهی کالاها، یا تکامل شکل ارزش آنها، دستخوش تغییر شده است، پول نیز کارکرد جدیدی پیدا میکند و به وسیلهی پرداخت تبدیل میشود. نقش طلبکار یا بدهکار در اینجا ناشی از گردش سادهی کالاهاست.”
“… مبارزهی طبقاتی در دنیای باستان عمدتا” شکل جدال بین بدهکاران و طلبکاران را به خود گرفت و در روم به خانه خرابی پلبینهای بدهکار انجامید که بردهها جای آنها را گرفتند. در سدههای میانه، این مبارزه به خانهخرابی بدهکاران فئودالی انجامید که قدرت سیاسی خود را همراه با پایهی اقتصادیشان از دست دادند۳.”
“وقتی شیئی را میخرند تا دوباره آن را بفروشند، میگویند پول مورد استفاده پیش پرداخت است؛ وقتی شیء خریداری شده فروخته نمیشود، میگویند این پول خرج شده است۴.”
۵٫ پول به عنوان پول همگانی یا جهانی
پول وسیلهای همهگانی یا جهانی است. در داد و ستدهای بین کشورهای مختلف (بینالمللی)، پول جهانی که با عنوان ارز معرفی میگردد، در معاملات به عنوان واسطه مبادله عمل میکند. طلا پول جهانی است زیرا مردم سراسر جهان خواستار آنند و هرکس آن را در دست داشته باشد، در هر کجای جهان که باشد میتواند کالای مورد نظر خود را با آن بخرد. امروزه دلار آمریکا، یورو اتحادیه اروپا، پوند انگلیس، ین ژاپن و یوان چین به عنوان پولهای جهانی عمل میکنند. مثلا” اگر کشور عقب نگاه داشته شدهای، کالاهایش را در بازار جهانی بفروشد، در قبال آن، یکی از پولهایی که در بالا نام بردیم، دریافت میکند که با این پولها میتواند کالاهای مورد نیاز مردم خود را در هر نقطه از جهان تهیه نماید.(در داخل هر کشوری به پولهای کشورهای دیگر ارز میگویند.)
نقش پول جهانی از نظر کارل مارکس این چنین است:
“پول در این بازار جهانی پیش از هرچیز به طور کامل در مقام کالایی عمل میکند که شکل طبیعیاش بیواسطه شکل اجتماعی تحقق کار مجرد انسانی است. شیوهی وجود آن مناسب مفهومش میشود۵.”
“کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. … پول نخست نمایندهی همهی ارزشهاست؛ در عمل این وضع وارونه میشود و فرآوردهها و کار واقعی همه نمایندهی پول میشوند. … وقتی فرآورده تابع کار و کار تابع مبادله شد لحظهای میرسد که هر دو از صاحبان خود جدا میشوند. … وقتی پول وارد مبادله شد من مجبورم فرآوردهام را با ارزش مبادلهای عام آن و یا با ظرفیت عام مبادلهپذیریاش مبادله کنم و فرآوردهی من وابسته به وضع تجارت عمومی میشود و از پوستههای محلی، طبیعی، و فردیاش بیرون میآید. درست به همین دلیل است که دیگر فرآورده (یعنی محصول طبیعی کار) نیست۶.”
کارل مارکس در مورد نقش پول در دستنوشتهها مینویسد:
“کاری را که از انجام دادنش ناتوان هستی، پولت انجام میدهد. پول میتواند بخورد، بیاشامد، به سالن رقص و تئاتر برود، میتواند سفر رود و هنر، اندیشهها و گنجینههای گذشتگان، قدرت سیاسی، همهی اینها را میتواند از آن تو کند، میتواند همهی اینها را برایت بخرد. پول موهبتی راستین است. با این همه، گرایش پول به آن است که کاری جز خلق خویش و خریدن خویش نکند زیرا اساسا” چیزها خدمتکار او میباشند. اگر اربابی داشته باشم، خدمتکاری نیز از آن خودم دارم و به خدمتکار او نیازی ندارم۷.”
“آنچه که از طریق واسطهای به نام پول برایم انجام میشود و بابت آن میتوانم وجهی بپردازم(یعنی چیزی که پول میتواند بخرد)، خودم هستم: صاحب پول. حدود قدرت پول، حدود قدرت من است؛ ویژگیهای پول، ویژگیها و قدرتهای ذاتی من است: ویژگیها و قدرتهای صاحب آن. بنابراین آنچه که هستم و آنچه که قادر به انجام دادنش هستم ابدا” براساس فردیت من تعیین نمیشود. زشت هستم اما میتوانم برای خود زیباترین زنان را بخرم. بنابراین زشت نیستم زیرا اثر زشتی، قدرت بازدارندهی آن، با پول خنثی میشود. چلاق هستم اما پول بیستوچهار پا (اشاره به شعر شکسپیر: اگر من بتوانم شش نریان نیرومند داشته باشم … که تو گویی بیستوچهار پای آنان همه از من است.) در اختیارم میگذارد بنابراین چلاق نیستم. آدم رذل، دغل، بیهمه چیز و سفیه هستم اما پول و طبعا” صاحب آن عزت و احترام دارد. پول سرآمد تمام خوبیهاست پس صاحبش نیز خوب است. علاوه براین پول مرا از زحمت دغلکاری نجات میدهد بنابراین فرض براین قرار میگیرد که آدم درستکاری هستم. آدمی سفیه هستم اما اگر پول عقل کل همهی چیزهاست، آن وقت چطور صاحبش سفیه است؟ علاوه براین او میتواند آدمهای با استعداد را برای خود اجیر کند آن وقت کسی که چنین قدرتی بر آدمهای با استعداد دارد، از آنها با استعدادتر نیست؟ آیا من که به یمن داشتن پول قادرم کارهایی بکنم که قلوب تمام بشر مشتاق آن هستند، تمام امکانات انسانی را در اختیار نمیگیرم؟ بنابراین آیا پول من، تمام ناتوانیهایم را به عکس خود تبدیل نمیکند؟”
“فرضا” اگر طالب غذایی باشم یا کالسکهای بخواهم به این دلیل که آنقدر قوی نیستم که پیاده بروم، پول غذا و کالسکه را برایم میفرستد یعنی پول آرزوهایم را از حیطهی تخیل به حیطهی واقعی میآورد، آنها را از هستی تخیلی یا خواسته به هستی حسی و بالفعل ترجمه میکند: از تخیل به زندگی و از وجودی تخیلی به وجودی واقعی تبدیل میسازد. پول به دلیل نقش میانجی که در این میان دارد، قدرتی به راستی خلاق است.”
“بیتردید حتی آن که پولی در بساط ندارد، خواستههایی دارد اما خواستهی او فقط چیزی است تخیلی که هیچ اثر یا موجودیتی برای من یا هر شخص ثالث و یا کلا” دیگران ندارد و بنابراین برای من غیر واقعی و بدون ابژه است.
“اگر برای سفر پولی نداشته باشم، در واقع به معنای آن است که نیازی واقعی و قابل تحقق برای سفر کردن ندارم. اگر گرایش به تحقیق داشته باشم اما پولی برای آن نداشته باشم، در عمل به معنای آن است که گرایشی به تحقیق ندارم یعنی هیچ گرایش مؤثر یا واقعی ندارم. از طرف دیگر اگر واقعا” هیچ تمایلی به تحقیق نداشته باشم اما اراده و پول آن را داشته باشم، آمادگی مؤثری برای آن دارم.
“بنابراین پول به عنوان نیرویی واژگون کننده ظاهر میشود که هم در برابر فرد و هم در برابر پیوندهایی در جامعه قد علم میکند که مدعیاند به خودی خود، ذات و گوهر میباشند. پول وفاداری را به بیوفایی، عشق را به نفرت، نفرت را به عشق، فضیلت را به شرارت، شرارت را به فضیلت، خدمتکار را به ارباب، ارباب را به خدمتکار، حماقت را به هوش و هوش را به حماقت تبدیل میکند۸.”
و بالاخره در دستنوشتهها با مقدمه لوچیو کولتی۹ آمده است:
“تحلیل عظیم پول در گروندریسه را را باید در این چشمانداز جای داد، تحلیلی که مارکس به اشکال گوناگون در قطعات زیر خلاصه کرده است: افراد نیروی اجتماعی خویش را در کنار قید و بندهای اجتماعیشان در جیب خود حمل میکنند. بنابراین پول میان کالاها، خداست. چون پول شیئی است فردیت یافته و ملموس، بدون حساب و کتاب آن را میجویند، مییابند، میدزدند و کشف میکنند و بدینسان ثروت عام به نحوی محسوس به تملک شخصی معین در میآید . به این ترتیب، پول مستقیما” و همزمان به کالایی واقعی تبدیل می شود؛ زیرا هم گوهر عام بقای همه چیز است و هم محصول اجتماعی آنها۱۰.”
آیا طلا پشتوانه نشر اسکناس است؟
تا قبل از جنگ جهانی دوم، پول کاغذی نمایندهی طلا بود. بدینسان که اسکناسی که منتشر میشد باید برابر با مقدار طلایی باشد که در بانک مرکزی نگهداری شده و برای گردش کالاها لازم است.
فرض کنیم در کشوری برای گردش کالاها، صد هزار سکهی طلا لازم است، و دولت باید پانصد هزار تومان اسکناس چاپ کرده و به جریان بیاندازد. در اینجا هر اسکناس پنج تومانی معرف یک سکهی طلا است، یعنی هر اسکناس پنج تومانی به اندازهی یک سکهی طلا قدرت خرید دارد. مثلا” اگر با یک سکهی طلا میتوان یک کیلو برنج خرید، با یک اسکناس پنج تومانی هم میتوان یک کیلو برنج خرید.
اما اگر دولت به جای انتشار پانصد هزار تومان، یک میلیون تومان اسکناس منتشر کند، در اینجا هر اسکناس ده تومانی معرف یک سکهی طلا خواهد شد؛ یعنی هر اسکناس ده تومانی به اندازهی یک سکهی طلا قدرت خرید دارد. مثلا” اگر با یک سکهی طلا به توان یک کیلو برنج خرید، با ده تومان هم میتوان یک کیلو برنج خرید کرد.
میبینیم که اگر دولت بیش از آن مقداری که طلا برای گردش کالاها لازم است، اسکناس منتشر کند، ارزش اسکناس پایین آمده و قیمت کالاها بیشتر میشود؛ به طوری که اگر قبلا” با پنج تومان میشد یک کیلو برنج خرید کرد، حال که مقدار اسکناس دو برابر مقدار لازم منتشر شده، با ده تومان میتوان همان یک کیلو برنج را خرید.
هم اکنون تقریبا” همهی کشورهای جهان طلا را به عنوان پشتوانه اسکناس حذف کردهاند. زیرا اسکناس بدون پشتوانه ارزش کمتری نسبت به اسکناس با پشتوانه دارد. در نتیجه سبب کاهش دستمزد و کاهش هزینهی تولید کالاها میشود.
زیاد شدن اسکناس (پول) و پایین آمدن ارزش اسکناس از طریق بالا رفتن قیمت کالاها را تورم میگویند. تورم یعنی ورمکردن، آماسکردن که در اینجا یعنی ورم کردن و آماس کردن پول. و معنای عملی و واقعی آن در زندگی مردم یعنی بیارزشی پول رایج آن کشور که به کاهش دستمزد میانجامد.
تورم بیش از همه فشار را بر کارگران و کارمندان و به طور کلی فروشندگان نیروی کار، وارد میکند. چون دستمزد کاهش مییابد و قدرت خرید کردن کالاها، از آنان گرفته میشود.
در ایران چندین سال است به خاطر تورم افسارگسیخته هر ساله به طور رسمی دستمزدها را چند درصدی افزایش میدهند:
اگر افزایش دستمزد برابر تورم باشد به این معنی است که عملا” دستمزد افزایش پیدا نکرده است و سطح درآمد شما همانند سال گذشته ثابت مانده است.
اگر افزایش دستمزد کمتر از تورم باشد به این معنی است که دستمزد به ظاهر افزایش یافته، اما عملا” و به صورت واقعی آن، دستمزد افزایش پیدا نکرده، بلکه کاهش یافته است.
اگر افزایش دستمزد بیشتر از تورم باشد به این معنی است که دستمزدها به اندازهی مقداری که بیشتر از تورم است، افزایش پیدا کرده است.
ادامه دارد
سهراب.ن ۰۷/۰۹/۱۳۹۳
۱ – استادنیچنکو / نظام پولی بینالمللی و بحران مالی جهانی/ ترجمه ناصر زرافشان ص ۲۲-۲۱ چاپ اول ۱۳۸۹ انتشارات آزادمهر
۲ – مارکس. کارل ؛ کاپیتال جلد یکم صص ۱۴۵و ۱۴۶ترجمه حسن مرتضوی، چاپ یکم سال ۱۳۸۶ انتشارات آگاه
۳ – مارکس. کارل ؛ کاپیتال جلد یکم ص ۱۶۴ترجمه حسن مرتضوی، چاپ یکم سال ۱۳۸۶ انتشارات آگاه
۴ – مارکس. کارل ؛ کاپیتال جلد یکم ص ۱۷۹ترجمه حسن مرتضوی، چاپ یکم سال ۱۳۸۶ انتشارات آگاه
۵ – مارکس. کارل ؛ کاپیتال جلد یکم ص ۱۷۱ترجمه حسن مرتضوی، چاپ یکم سال ۱۳۸۶ انتشارات آگاه
۶ – کارل. مارکس؛ گروندریسه جلد یکم ص۸۲ -۸۴ ترجمه باقر پرهام و احمد تدین
۷ – دستنوشتههای فلسفی اقتصادی و فلسفی۱۸۴۴ / مارکس کارل؛ ص ۱۹۴ ترجمه حسن مرتضوی انتشارات آگاه ۱۳۸۷
۸ – دستنوشتههای فلسفی اقتصادی و فلسفی۱۸۴۴ / مارکس کارل؛ صص ۲۲۰-۲۲۴ ترجمه حسن مرتضوی انتشارات آگاه ۱۳۸۷
۹ – لوچیو کولِتی (Lucio Colletti) فیلسوف و نظریهپرداز سیاسی مشهور ایتالیایی، شاگرد گالوانو دولاوُلپه (G. Dello Volpe) مارکسیست معروف است و تفسیر او را از مارکسیسم در بسیاری از آثار مهم خود گسترش داده است که شامل مقدمهای بر ترجمهی ایتالیایی Dialectic of the Abstract and Concrete اثر IL ENKOV و یادداشتهای فلسفی لنین میشود. در اوائل سالهای۱۹۵۰ به عنوان یک مبارز در حزب کمونیست ایتالیا، در تدوین و چاپ مجلهی SOCISTA همکاری میکرد. پس از بسته شدن مجلّه در سال ۱۹۵۷، مدیریت ماهنامهی غیر حزبی LA SINISRA را در سال ۱۹۹۶ به عهده گرفت و همواره یک دید چپ انتقادی را در مورد سیاستهای حزب کمونیست ایتالیا (PCI) و اردوگاه سوسیالیستی ادامه داد.
۱۰ – مارکس،کارل؛ دستنوشتههای فلسفیاقتصادیوفلسفی۱۸۴۴/ ص۳۸ مقدمه لوچیوکولتی ترجمه حسن مرتضوی