احزاب کمونیست کارگری باید تغییر می کردند! … قسمت اول: “حزب و شخصیت ها”ی منصور حکمت تز دوران گذار بود

احزاب کمونیست کارگری باید تغییر می کردند!
قسمت اول: “حزب و شخصیت ها”ی منصور حکمت تز دوران گذار بود

با فروپاشی دیوار برلین و از هم پاشیدن کامل بلوک شرق یک زلزله سیاسی در دنیا رخ داد، آوار این زلزله بر پیکر زخمی کمونیسم آن دوران فرو ریخت و آن را تا مرز نابودی کشاند، دیگر صحبت از برابری انسانها به طنز و جوک تبدیل شد، روزنامه نگاران، هنرمندان، نقاشان ، ترانه نویسان … هر کس که فکرش را بکنید تز هایی در مورد ورود دنیا به آخرین برگ تاریخ خود دادند! پایان دنیا سوت زده شد، انسانیت به عقب برگشت و دنیای سرمایه داری بدون هیچ مزاحمی، بدون هیچ ترسی، بدون هیچ مقاومتی شیپور حمله به دست آوردهای طبقه کارگر را که بعد از انقلاب اکتبر و در هنگام جنگ سرد بدست آ ورده بود را نواخت.
در چنین دوران سیاهی تشکیل یک حزب کمونیستی که بتواند کمونیسم را از این دوران عبور دهد مشخصات خاص خود را می خواست.
این حزب می بایست بزرگ باشد! بزرگ به معنی داشتن اعضای زیاد، حتی اگر سیاه لشکر باشند!
برای چنین امری این حزب احتیاج به سازمانهای جانبی داشت که بتواند با وجود ترس مردم متوسط از نام کمونیسم نیروی زیادی را دور خود جمع کند، سازمانهای مثل، سازمان دفاع از زنان، دفاع از حق پناهندگی، جوانان و و و
این حزب باید وارد مدیای جهانی یا همان مدیای دنیای آزاد می شد، برای این کار احتیاج داشت رادیکال باشد، کمپینر داشته باشد و دست روی مسائل مهم جامعه بگذارد، حتی اگر ربط مستقیمی به کمونیسم و انقلاب کارگری نداشته باشند.
عضویت در این حزب باید آسان می شد تا هر کس با هر انگیزه ای و حتی با قبول یکی از بندهای برنامه می توانست به عضویت حزب در آید، تا جایی که در بخش تقسیم بندی اطلاعات محرمانه اعضای حزب با بقیه مردم فرقی نداشتند و فقط اطلاعاتی را دریافت می کردند، که در اختیار عموم قرار می گرفت.
اگر در آن دوران کمونیست زیر تیغ بود هنوز شخصیت های کمونیست ایرانی بخصوص بخش کردستان آن محبوب بودند، یعنی عده ای زیاد بدون اینکه چیزی از کمونیسم بدانند به واسطه این شخصیت ها عضو حزب شوند.به همین دلیل کمونیست ها باید از زیر خروار ها یخ بیرون می آمدند و با عکس ها و مشخصات واقعی خود شروع به فعالیت می کردند،باید بلندگو به دست صدای خود و حزب خود را به جامعه می رساندند. این امر احتیاج به نشریات فراوان، رادیو و تلوزیون داشت. بحث “حزب و شخصیت ها”ی منصور حکمت جواب به این مسئله بود.
چنین حزبی به درست حزب گذر از یک دوران بود، چرا که تجربه انقلاب اکتبر به ما نشان داده بود برای گرفتن قدرت توسط کمونیستهای همیشه در اقلیت(قبل از قدرت گرفتن) یک حزب منظبت با کیفیت بالا لازم است نه یک حزب با کمیت زیاد
حزب کمونیست کارگری وقت تمام این مشخصات را داشت و منصور حکمت تنها راه ممکن را پیدا کرد که کمونیسم را ازاین مخمصه نجات دهد. اما حزبی با این مشخصات فقط حزب گذر از یک دوره بود نه حزب گرفتن قدرت سیاسی و انقلاب کارگری. تز حزب و قدرت سیاسی منصور حکمت مربوط به بعد از گذر از این بحران بود که متاسفانه مرگ این اجازه را به او نداد.
اما بحث این است که دیگر آن دوران تمام شده است، تقریبا خیلی وقت است که تمام شده است، از کنگره چهارم کمونیسم کارگری تمام شده بود و حزب کمونیست کارگری باید تغییر می کرد و یا تاریخ مصرفش تمام شده بود. این حزب باید با دنیای جدیدی که این بار آوار مشکلات دنیای سرمایه داری بر سر خودش خراب شده بود تطبیق می یافت.
اما چرا این حزب نتوانست تغییر کند و حتی امروز که تغییر کرده است به همان راهی رفته است که برادران او در اروپا رفته بودند؟
تغییر دوران و متوقف شدن رشد حزب و حتی ریزش در آن در کنگره چهار کاملا مشهود بود، ماحصل این تغییر دوران و عدم داشتن پاسخی به آن در حزب باعث سه تیکه شدن آن شد! دو حزب و عده ای زیادی که از حزبیت کناره گرفتند.
از این پس سرنوشت این دو حزب باید جداگانه مورد بررسی قرار گیرد، چون دو راه کاملا متفاوت را در پیش گرفتند.
حزب کمونیست کارگری: این حزب در جواب به این معضل مانند دیگر احزاب چپ اروپایی به راست چرخید و این تغییر ریل آن چنان به سرعت پیش می رود که ممکن است در آینده ای نزدیک تا حد تغییر اسم این حزب و حذف نام کمونیسم در آن پیش رود. از تز های آن دوران منصورحکمت به تز حزب و شخصیت های آن چسبید و در حزبی که شخصیتی چنان محبوب و مردمی نداشت کمر به ساختن شخصیت های جعلی کرد.کمپینر های این حزب میدان داران اصلی این حزب شدند و صدای هر کس بلند تر بود و چهار پایه بیشتری در اختیارش قرار می گرفت در حزب پیشرفت کرد، درواقع این حزب بجای جذب کردن مردم جذب مردم شد. اکنون از این حزب بجز اسم چند نفر کمپینر چیز دیگری نمانده است و بقیه اعضای این حزب در خدمت این کمپینر ها قرار گرفته اند. انقلاب کارگری به طور کلی از پراکتیک این حزب حذف شد و مقوله انقلاب انسانی در آن متولد شد.
این حزب هنوز در دوران فروپاشی دیوار برلین درجا می زند و این نوشته قصد ندارد آن را که بر همگان روشن است تحلیل کند. در واقع هدف من از این نوشته پرداختن به بخش دوم آن یعنی چرا حزب حکمتیست باید تغییر کند؟ چرا این حزب نمی تواند با این شیوه کنونی به جایی برسد است؟
بزودی بخش دوم این نوشته در مورد حزب حکمتیست، رشد و ریزش آن، اشتباهات مهلک رهبری آن، مسیر غلطی را که در چند سال گذشته پیموده است، سنت های بجا مانده حزب دوران گذر و چه باید کرد آن را خواهم نوشت