تشکل سراسری،ثقفی-کوهستانی،وحدت یا خیانت؟

پیشگفتار: در این نوشته به صورت فشرده به ۳ مورد زیرخواهیم پرداخت:

۱- شرایط عمومی جنبش کارگری و نقشه ها و توافقات سرمایه داری جهانی با حکومت سرمایه سالار ایران چیستند و چرا این نشست های وحدت و ادعای ایجاد تشکل سراسری چیزی جز بخشی از نقشه ی سرمایه داری برای کاستن از توان موجود جنبش کارگری نیست؟

۲- شرایط عینی و واقعی ایجاد تشکل سراسری چیست؟ آیا این شرایط اکنون موجودند؟ یا اینکه ماجرا، تنها ایجاد یک تشکل جدید از تعدادی فعال کارگری( و یا حتی  فعال ضد کارگری؟) برای خروج از انزوا و پوشاندن سوابق ضد کارگری با عناوینی نفسا مثبت و خوشحال کننده چون تشکل سراسری ولی در اصل به جهت به وجود آوردن دسته ای به جهت ارضای میل رهبری در میان تعدادی از افراد زیر دست و گوش به فرمان است؟ و از طرفی جامه ی عمل پوشاندن به پروژه ی سرمایه داری برای پی ریزی تشکلی تحت کنترل؟

۳- تشکیل دهندگان اصلی این نشست ها و اقدام کنندگان اصلی برای ایجاد به اصطلاح تشکل سراسری چه کسانی هستند و چرا این افراد اکنون دست به این اقدام فریبکارانه زده اند؟ در این بخش به مالک همیشگی کانون مدافعان حقوق کارگر، ثقفی اشاره خواهیم کرد و ضمن برشمردن بعضی از رئوس اصلی خیانت هایی که با همکار و دوست نزدیکش مهدی کوهستانی به جنبش کارگری انجام داده نشان خواهیم داد چگونه او در شرایطی که کمیته هماهنگی زیر ضرب است اقدام به یارگیری از این تشکل کرده است و نیز محمود صالحی به چه علتی با این پروژه همراه شده است.

……………………………………………………………………….

در چند ماه اخیر به صورت جسته و گریخته از طریق  تعدادی مصاحبه و بیشتر توسط  چند اطلاعیه از سوی ” کانون مدافعان حقوق کارگر”  موضوع-پروژه ای به نام نشست وحدت، ایجاد تشکل سراسری و مفاهیمی از این دست رو به عموم اعلام شده است. این نوشته اشاره ای به این نکته ی ضروری است که این نشست ها و ادعای ایجاد تشکل سراسری کارگری، در واقع در پوشش مفاهیم و برچسب هایی ظاهرا خجسته و مثبت اما گول زننده، اسب تروایی برای ورود و ضربه زدن به توان موجود و واقعی جنبش کارگری و به ویژه جناح رادیکال این جنبش است. در شرایط واقعی مبارزه ی امروزین طبقه ی کارگر در ایران، و در نبود تشکل های مستقل و طبقاتی کارگران بحث عده ای برای ایجاد تشکل سراسری کارگری، آنهم از پس مهمانی و جلسات چند نفره ی بی برنامه و هدف معین  و بی خط و مشی، نه تنها بحثی جدی و عینی برای ایجاد تشکل سراسری کارگری نیست که اصولا بحثی جدی در جهت ایجاد یک تشکل کوچک و مینیاتوری کارگری هم نیست. از این هم ساده تر با دقت در کارنامه ی دو تا نهایتا سه نفر اصلی در محوریت این پروژه میتوان فهمید حتا این موضوع در جهت ایجاد یک تشکل محدود از فعالین کارگری هم قابل دسته بندی نیست که در اصل ضربه زدن به یکی از تشکهای موجود در جنبش کارگری- و البته در مقیاس توان این افراد قطعا ضربه ای ناتوان- است. برای بسیاری از کارگران و فعالین کارگری در داخل و خارج کشور که با دقت و دلسوزی مباحث جنبش کارگری را دنبال کرده اند محتوا و انگیزه ی اصلی این اقدامات و اعلامیه ها مشخص است(۱)؛ با اینحال اما با  توجه به اینکه برای برخی از فعالین کارگری جای ابهام و سوال در این مورد وجود دارد و نیز برخی جریانات راست با خوشحالی از کلید خوردن این نمایش میان تهی شادمانه دست به مصاحبه و برنامه شده و برای خود سرگرمی و یا امیدی جدید مییابند،لازم است به صورتی کوتاه، به انگیزه های ضد کارگری، انحلال طلبانه و نقشه ها و چراغ سبزهای سرمایه داری که حامی اصلی  این نشست ها و ادعاها است، اشاره ای شود.

در اطلاعیه ی مربوط  به سومین نشست با عنوان وحدت و ایجاد تشکل سراسری کارگری که در شهر سقز بر پا شده-به مانند سایر اطلاعیه های پیشین- البته هیچ اشاره ی مستقیمی به شرایط عینی احتمالی برای آماده بودن ایجاد تشکل سراسری نمیشود و محتوای اطلاعیه به مواردی دیگر پرداخته است. این اقدام بیشتر بعدی تبلیغی دارد و قصد دارد تا عکس العمل های احتمالی از درون جنبش کارگری را رصد کند تا صادر کنندگان آن بتوانند برای برداشتن قدم های بعدی اقدام کنند. عنوان اطلاعیه ها هم تصافی نیست. سقز یادآورمقطع مهمی از جنبش کارگری ایران است. اما سقز سال های ۸۳ تا ۸۶ یادآور سقزی بود که اتفاقات مثبتی در جنبش کارگری در آن رقم خورد و اکنون سقز همان سقز است با این تفاوت که اینبار با سو استفاده از خاطره ی سقز در جنبش کارگری و با عنوان کردن نام سقز هدفی دیگر در حال پیگیری است.

در این نوشته  به صورت فشرده به ۳ مورد زیرخواهیم پرداخت و در آخر نتیجه گیری کوتاهی از نوشته ارائه خواهیم داد.

۱- شرایط عمومی جنبش کارگری و نقشه ها و توافقات سرمایه داری جهانی با حکومت سرمایه سالار ایران چیستند و چرا این نشست های وحدت و ادعای ایجاد تشکل سراسری چیزی جز بخشی از نقشه ی سرمایه داری برای کاستن از توان موجود جنبش کارگری نیست؟

۲- شرایط عینی و واقعی ایجاد تشکل سراسری چیست؟ آیا این شرایط اکنون موجودند؟ یا اینکه ماجرا، تنها ایجاد یک تشکل جدید از تعدادی فعال کارگری( و یا حتی  فعال ضد کارگری؟) برای خروج از انزوا و پوشاندن سوابق ضد کارگری با عناوینی  نفسا مثبت و خوشحال کننده چون تشکل سراسری ولی در اصل به جهت به وجود آوردن دسته ای به جهت ارضای میل رهبری در میان تعدادی از افراد زیر دست و گوش به فرمان است؟ و از طرفی جامه ی عمل پوشاندن به پروژه ی سرمایه داری برای پی ریزی تشکلی تحت کنترل؟

۳- تشکیل دهندگان اصلی این نشست ها و اقدام کنندگان اصلی برای ایجاد به اصطلاح تشکل سراسری چه کسانی هستند و چرا این افراد اکنون دست به این اقدام فریبکارانه زده اند؟ در این بخش به مالک همیشگی کانون مدافعان حقوق کارگر، ثقفی اشاره خواهیم کرد و ضمن برشمردن بعضی از رئوس اصلی خیانت هایی که با همکار و دوست نزدیکش مهدی کوهستانی به جنبش کارگری انجام داده نشان خواهیم داد چگونه او در شرایطی که کمیته هماهنگی زیر ضرب است اقدام به یارگیری از این تشکل کرده است و نیز محمود صالحی به چه علتی با این پروژه همراه شده است.

۱- سرمایه داری همواره تلاش میکند نه تنها از طریق ارگان های مستقیم قانون و سرکوب خود، بلکه با استفاده از افرادی از درون جنبش کارگری و با ایجاد و تقویت نهادهای کارگری دست نشانده، در صفوف طبقه ی کارگر نفوذ کرده و تا حد امکان از رادیکال شدن سازماندهی و آگاهی کارگران بکاهد. در این مسیر از رسانه و بودجه های کلان و تطمیع تعدادی کارگر و فعال کارگری گرفته تا تخریب و ترور شخصیتی کارگران و فعالین کارگری مبارز و کوشا و یا هر روش مخرب دیگری نیزفروگذار نمیکند. در بعد جهانی، نهادهای کارگری دست نشانده ی سرمایه داری، سازمان جهانی کار و نهادهایی چون فدراسیون جهانی کارگران( آی.تی.یو.سی) و یا نهادهای فرعی دیگری چون سولیداریتی سنتر و غیره و در بعد کشوری و داخلی مثلا در ایران، خانه ی  کارگر، انجمن‌های صنفی وابسته به دولت و شوراهای اسلامی کار و دیگر شرکا و همکارانشان هستند.

جنبش کارگری ایران در چند ساله گذشته به ویژه از سال های نخست دهه ی هشتاد وارد فاز جدیدی از مبارزه ی خود با محوریت ایجاد تشکل های مستقل از دولت و کارفرما شد؛ کمیته های پیگیری برای ایجاد تشکل های(آزاد) کارگری، کمیته ی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری(که نخست با نام کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری ایجاد شد و سپس با نام و روش عملی تری ادامه به کار داد) ، شورای همکاری تشکل ها و فعالین کارگری، اتحادیه آزاد کارگران، کانون مدافعان- هر کدام با خصایص و شیوه و گرایش خود- جمع های فعالین کارگری شدند و تشکل هایی چون سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه- با همان اتفاقات و سیر وقایعی که میدانیم- ، هیات موسس سندیکای کارگران نقاش و …تشکل های کارگری به وجود آمده در این فاز جدید بودند. شرایط اقتصادی و اجتماعی  و سرکوب تشکل ها و فعالین کارگری توسط سرمایه داری ایران، به طور فزاینده فشار بیشتر و بیشتری بر کارگران وارد کرده و میکند.

از طرفی، حاکمیت سرمایه داری ایران در یک سال اخیر وارد توافقاتی با شرکای جهانی اش شده است؛ از این رو برای حفظ ظاهری اندکی دموکراتیک تر، لازم است درجه ای صوری از آزادی تشکل های مستقل کارگری را به نمایش بگذارد. تا جایی که وزیر خارجه ی کشور سوئد به هنگام ملاقات با مقامات ایرانی نامه ای به آنها تسلیم کرد که ضمن گوشزد کردن شرایط توافق ایران و غرب، به لزوم آزاد کردن فعالین کارگری دربند و بازکردن بیشتر فضا برای برخی نهادها و تشکل های کارگری- مقداری آزاد تر و خارج از چهارچوب خانه کارگر و شورای اسلامی کار- اشاره کرده بود تا از این رهگذر شرایط عمومی همکاری اقتصادی-سیاسی و سرمایه گذاری طرفین نیز تامین شود و مضافا ژست تلاش غرب بر ایجاد حقوق دموکراتیک و ارتقای حقوق بشر در خلال مذاکرات نیز نصیب سرمایه داری غرب شود. از سویی پیشتر و در سال ۸۳ نیز دولت ایران توافق نامه ای که به توافق نامه ی آزادی سندیکایی مشهور شد را با سازمان جهانی کار تنظیم کرده بود.

در متن این تغییرات، از سوی سرمایه داری جهانی و حاکمیت ایران چراغ سبزهایی به برخی عوامل کارگری داده شده است تا مقدمات پروژه ی تشکل سازی زیر کنترل سرمایه داری را آماده کنند.(به جزئیات این ماجرا باز خواهیم گشت)

طبیعی است که شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر نخواهند توانست آلترناتیو مورد توافق ایران و غرب برای این پروژه باشند بلکه نیاز است تا با پوششی کارگری تر و توسط افرادی نه به بدنامی خانه ی کارگری ها و ترجیحا فرد یا افرادی با سوابق و شهرت مناسب، برای این پروژه دست چین شوند.

از سویی به علت شرایط دشوار اقتصادی برای کارگران و شرایط امنیتی و پلیسی موجود و نیز درجه و سطح آگاهی و سازماندهی متوسط در جنبش کارگری،  باعث شده تشکل های فعالین که خود  برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری ایجاد و سازماندهی شده اند زیر فشارهای سرکوب و مشکلات سازماندهی درونی و معضل اقتصادی که گریبان اعضای آنان را گرفته ست، با درجه ای از رکود نسبی در فعالیت  مواجه شوند. نتیجتا سرمایه داری تلاش میکند از وضعیت موجود نیز به کمک تعدادی از افراد درون جنبش حداکثر بهره برداری را بکند، به اختلافات دامن بزند، تا حد ممکن ضربات بیشتری به فعالین وارد کند و در لباس فعال خیرخواه طبقه – و در معیت و یاوری همکار راستینش یعنی جناح راست و رفرمیسم- ، شروع به یارگیری از ظرفیت موجود مبارزه کند؛ به همین دلیل با تعریف و تبلیغ پروژه هایی که ظاهرا رادیکال هستند نیز سعی میکند تعدادی از فعالین را از بدنه ی مبارزه ی واقعی شان بکند و به هپروت تخیل و توهم پرتاب کند. گاها شرایط ذهنی و روحی برخی فعالین نیز برای اینگونه پروژه ها آماده است.در این فضا افرادی که پا در عرصه ی مبارزه ی واقعی ندارند یا منافعشان با منافع طبقاتی کارگران نسبتی ندارد و یا از خود و فعالیتشان سرخورده شده و یا دچار استیصال و انزوا شده اند برای تغییر فضای ذهنی و روحی خود و دوستانشان، به جای صبوری برای ایجاد پایه های مبارزاتی، به یکباره به سیم آخر میزنند و  برای ارضا و توجیه خود، دم از فاز بعدی و بالا دستی تری از سازماندهی- یعنی تشکل سراسری کارگری زده و آرزوی کارگران پیشرو را فریاد میکنند و به کلام دیگر، به عنوان، محتوا و ظرفی که مورد علاقه و آرزو و در دستور کار پروسه ی مبارزاتی هر فعال و تشکل پیشرو ای باید باشد خود را آویزان میکنند.

برای انجام اینگونه پروژه ها به جز تعدادی که از سر استیصال و یا عدم آگاهی کافی و یا به دلیل درگیر نبودن در مبارزات عینی طبقه ی کارگر از مبارزه بریده و در انتزاع سیرمیکنند باید افراد دیگری نیز باشند که امکاناتی را برای جرقه های نخستین این مخفلیسم و تامین زرق و برق ظاهری پروژه فراهم میکنند؛ برای اینکار باید دلال های آشنا و دارای یار و همپالکی در درون جنبش کارگری توسط سرمایه داری انتخاب شوند.

 در بخش سوم این نوشته به دقت به این مورد خواهیم پرداخت و خواهیم دید که یک طرف اصلی گرداننده ی نشست وحدت و از نفرات اصلی ایجاد به اصطلاح تشکل کارگری سراسری(ثقفی)، خود، همکاری قدیمی برای سرمایه داری و عضوی از این طبقه بوده و هست.

۲- تشکل سراسری کارگری در چه شرایطی شکل میگیرد؟

گفته شد که در سال های اخیر با محوریت ایجاد تشکل های مستقل از دولت و کارفرما، تعدادی تشکل کارگری و تشکل فعالین کارگری در جنبش کارگری ایران شکل گرفته است. سکوت و یا کم کاری و مشکلات و اتفاقاتی که برای دو تشکل کارگری ایجاد شده یعنی سندیکای کارگران واحد و هفت تپه افتاده است از سر تصادف و یا بد شانسی نبوده است؛ عامل سرکوب سرمایه داری که عاملی ثابت است و کماکان نیز فعال است در این وضعیت منشا اثر بوده است؛ عامل  قوی نبودن آگاهی و درجه ی سازمانیابی کارگران که در عدم پیشروی و تقویت این دو تشکل، عمل کرده است نیز کماکان به درجاتی کم و بیش به همان منوال است. درنتیجه نه تشکل مستقلی شکل گرفته و نه امکان سربرآوردن یکباره ی چندین و چند تشکل مستقل کارگری در نقاط مختلف ایران معقول به نظر میرسد که کسی بخواهد از اتحاد آنان تشکلی سراسری تشکیل دهد. چند اعتراض شکوهمند کارگری  رخ داده است اما در عرصه ی تشکل یابی، کارگران ایران هنوز در حال تمرین رزم برای مقابله ی سازمانیافته تر علیه نظام سرمایه داری هستند. در این شرایط  برای اتصال چندین تشکل مستقل کارگری به هم، از رسته و دسته های مختلف به هدف ایجاد تشکل سراسری، نخستین پیش زمینه ی ضروری، در واقع  وجود داشتن خود این این تشکل های کارگری است؛ ادعای ایجاد تشکل سراسری کارگری بدون وجود و حضور ده ها تشکل کارگری مستقل، ادعایی اشتباه – و البته در مورد بحث اخیر اعلام شده کاملا عامدانه و خیانتکارانه- است. تشکل های فعالین کارگری که خود به درجات زیاد زیر ضرب امنیتی هستند غالبا خود را با دستور کار کاملا ضروری و عینی ای با محتوای کمک و یاری و اعمال  پشتیبانی برای  کارگران برای ایجاد و یا تقویت تشکل های خودشان و در محیط کارشان تعریف کرده اند.

تشکل سراسری کارگری از سوخت و ساز مبارزه ی طبقه ی کارگر و در شرایطی که سطح سازماندهی به شرایطی خاص نزدیک شده باشد امکان حضور و ایجاد می یابد؛ حداقل این شرایط، پیدایش چندین و چند تشکل در رسته ها و رشته های مختلف در طبقه ی کارگر است. مرحله ی بعد ایجاد نوعی اتحاد و سازمانیابی در درون هر دسته و رسته است و سپس از اتحاد و همیاری و سازماندهی مشترک این فرا تشکل ها، ایجاد تشکل سراسری کارگری ممکن میشود. اینکه تعدادی معدود بعد از یکی دو میهمانی و دور هم جمع شدنی بنشینند و بخواهند در غیاب مبارزات سازماندهی شده ی کارگران و به جای آنان و یک تنه تشکل سراسر کارگرانی به وسعت و عمق کمی چند ده میلیون نفر را ایجاد کنند بیشتر به طنزی سیاه شباهت دارد تا به بحثی جدی تعدادی فعال معقول. این ماجرا آنچنان کاریکاتوری و تفننی است که حتی نمیتوان به آن یک اقدام و بحث اراده گرایانه نام نهاد.

ادعای ایجاد تشکل سراسری کارگری بدون وجود ده ها تشکل مستقل در طبقه ی کارگر بیش از ۵۰ میلیون نفری ایران مانند این است که کسی ادعا کند با یک گروه ۱۰ نفره میخواهد یک شبه یا یک ساله، یک بنای عظیم با زیربنایی به وسعت یک کشور برپا کند؛ حال آنکه بخش جدی فعالین کارگری، با وجود فشارهای شدید ناشی از سرکوب مداوم  و با وجود مشکلات معیشتی و کمبود درجه ی آگاهی و سازماندهی در عموم کارگران، در حد توان واقعی و موجود خود و با هدفی که برای این مقطع از جنبش کارگری هدفی عاجل و ضروری است ، به درستی در حال تلاش برای پی ریزی برای ایجاد پی های لازمه برای این بنا هستند؛ بنایی که ضروری است و هدف همه ی فعالین ایجاد آن است. اما وقتی تعدادی معدود با  ادعاهای فریبکارانه از میان همان تعدادی که با مشقت فراوان در حال ایجاد پی های لازم هستند، نیرو گیری میکنند و آنان را سرگرم پروژه هایی پوشالین کرده و از عرصه ی مبارزه دورشان میکنند، آیا هدفشان چیزی جز تضعیف همین ظرفیت موجود تشکل های مستقل جنبش کارگری ایران است؟ آیا هدفی جز انحلال طلبی، تفرقه افکنی و ضربه زدن به تشکل ها و فعالین جنبش کارگری دارند؟ اگر هستند کسانی که نااگاهانه بازیچه ی این پروژه شده اند بحثی جدا است، اما آنان که عامدانه و آگاهانه دست اندرکار این تفرقه افکنی و به هم ریختن صفوف فعالین جنبش با وعده ها ونقشه های دروغین هستند بدون شک نزد فعالین جنبش جایگاهی نخواهند داشت و راه به جایی نیز نخواهند برد.

امکان ندارد دست کم بازیگردانان این پروژه از بیهوده بودن این پروژه بیخبر باشند؛ بحث اینجاست که بدون شک تنها انگیزه ی آنان ایجاد یک فرقه-سکت برای تقابل و یا جداسری از تشکل های موجود است. چرا؟ تا بتوانند عقده های فروخورده ی شخصی و حس رهبری و سرجوخگی  خود را به نحوی با یاری گرفتن از تعدادی سرباز فرمانبردار ارضا کنند و از این رهگذر نیز از امکانات پشت پرده ی نهاد های سرمایه داری بهره ببرند بلکه در آینده ای نزدیک ستاره ی ژنرالی ای که به لخ والسا تعلق گرفت، از سوی سرمایه داری داخلی و جهانی بر دوش آنها نیز بنشیند.

در واقع  صحنه گردانان این نمایش قصد دارند وحدت چند فعال کارگری(؟) را به اسم تشکل کارگری جلوه بدهند که در بهترین حالت به همان خانه ی اولی که همین تشکل های فعالین در آن هستند بازمیگردند. پس اینهمه ادعا برای چیست؟ جنبش کارگری ایران دارای چند تشکل فعالین کارگری است که تا حدودی هر کدام گرایشی  فکری را بازتاب میدهند. چرا این موسسین تشکل سراسری به همین تشکل های موجود نمی پیوندند و یا از آنجا که خود اکثرا عضوی از همین تشکلهای موجودند چرا امر مبارزه ی کارگری را در درون تشکل های خود، دنبال نمیکنند؟

چرا در حالی که این افراد با اطلاعیه های عمومی و مصاحبه و غیره از قصد خود برای ایجاد تشکل سراسری و پروژه ی وحدت میگویند اصل موضوع، تحلیل خود از اوضاع، سبک کار و دیدگاه خود را برای فعالین کارگری شرح نمیدهند؟ چرا نقد خود به فعالین و یا تشکل های موجود را به صورت صریح و مکتوب و فارغ از انگ و اتهام و ترور شخصی و شخصیتی، به جنبش ارائه نمیدهند؟ آیا دستگاه امنیتی سرمایه داری محرم است و فعالین کارگری نامحرم؟

نزد کارگران و فعالین کارگری آگاه موضوع روشن است: برای این به اصطلاح موسسین تشکل سراسری،مساله، پیشبرد امر جنبش نیست، بلکه بلند کردن تابلویی جدید اما اینبار با نامی دهن پر کن است؛ میدانند که نشدنی است اما میخوهند بلکه نامی برای آنان داشته باشد که روزگاری گفته شود فلانی از کسانی بود که از تشکل سراسری صحبت کرد و برایش تلاش کرد اما به دلایل مختلف نشد. مثل این است که در میان صحرایی که در دوردست ها گاهی علفی یا درختی دیده میشود و برای به هم رساندن آبادی هایش  و درخت و سبزه اش تلاش های مداوم نیاز است ، شخصی تفی بیاندازد و بگوید من میخواهم در این نقطه ای که تفم فرود آمده است جنگلی انبوه ایجاد کنم. و از کسانی که در پای گیاهی، سبزه ای و یا درختی، به سختی و مرارت و دشواری و با کمترین امکانات مشغول داشت و نگهداری هستند بخواهد که  بیایند و در حول و حوش تفی که او انداخته است به صحبت درباره ی ایجاد جنگل بپردازند بلکه جنگل ایجاد شود. بدیهی است آن افراد را نیز از کار خود دور کرده است اما لابد روزی میتواند ادعا کند من بودم که فلان روزگار تفی انداختم به نیت برپایی یک جنگل !

لزوم ایجاد تشکل سراسری باید امر تمامی فعالان جنبش طبقه ی کارگر در سراسر جهان باشد همانطور که هست؛ اما افشا و توضیح کسانی که بدین نام اهدافی ضد کارگری را دنبال میکنند نیز به همان مقدار از وظایف فعالین رادیکال جنبش کارگری است.

در بخش های فوق از شرایط عینی ایجاد تشکل سراسری گفتیم و از واقعیات موجود در جنبش کارگری و از انگیزه های علم کنندگان این پروژه و از نیاز سرمایه داری داخلی و جهانی و چراغ سبزشان برای ایجاد شمایل و ظاهری و کاریکاتوری از آزادی ایجاد تشکل های مستقل و سرمایه گذاری نهادهای سرمایه داری روی افرادی که بتوانند نقشی چون لخ والسا در جنبش کارگری ایران ایفا کنند.

بگذارید اشاره ی کوتاهی به طرف و یا طرفین اصلی این پروژه بیاندازیم.

۳- کم نیستند کسانی که با کانون مدافعان حقوق کارگر آشنا هستند. کم نیستند کسانی که تنشان به تن این کانون خورده و نیز بسیارند افرادی که به عنوان عضو در این کانون بوده اند و با دیدن اتفاقاتی،  حیثیت و اعتبار خود را برداشته و گریخته اند؛ اینهمه بدون شک به ماهیت و خصلت های دبیر همیشگی این کانون، علیرضا ثقفی بازمیگردد. فعالین جنبش کارگری به خوبی میدانند نام کانون مدافعان و نفرات متغیر و موقتی ای که چند ماه یک بار جذب کانون میشوند و به محض رخ دادن کوچکترین اختلافی به علت توطئه ها صاحب کانون به سرعت میگریزند، در اصل چیزی جز پوششی برای امیال شخصی ثقفی و خانواده اش نیست. وی با دور زدن جمع موسس کانون دفاع از حقوق کارگران( در اواخر سال ۸۶ و  بالاخره در بهار ۸۷) با قال گذاشتن آنها، اقدام به ایجاد کانون مدافعان کرد و به طور مداوم شگرد همیشگی اش درست کردن شایعات و پاپوش برای افرادی از اعضای کانون بوده که به کمترین درجه با نظریات و برنامه های وی موافق نبوده اند. ثقفی سرمایه دار کلانی ست که کارخانه اش در اطراف کرج به جز اینکه از استثمار کارگران ادامه کار میدهد، فقط اصل سرمایه اش در این کارخانه با کل دارایی هزاران کارگر برابری میکند و اینکه علاقه ی ویژه ای به دفاع از حقوق کارگران پیدا کرده است از زبان آنان که مستقیما به هر علتی حتا در مقعطی کوتاه، منجمله حتی جلسه ای با او دمخور بوده اند- حکایتی است شنیدنی اما تاسف برانگیز. اما کارکرد و فعالیت هایش هرگونه نامعلومی را در این زمینه بر بسیاری از فعالین کارگری آشکار کرده است.

ثقفی در نخستین تلاشش در سال های اخیر،(در مقطع ایجاد ) ضربات زیادی به کمیته پیگیری زد و بعد از اینکه موفق نشد برنامه های خود را در این تشکل به پیش ببرد از آن کناره گرفت.او در زمان تشکیل سندیکای واحد تلاش بسیار کرد و تا حدی موفق شد که  دوست، فامیل خانوادگی و همکار و یار خود یعنی مهدی کوهستانی(‌نژاد) را به برخی از اعضای سندیکا معرفی کند تا برنامه های مالی ویژه ای را به پیش ببرند. علاوه بر فشارها و سرکوب های شدید حاکمیت سرمایه داری ایران، با برنامه ریزی سرمایه داری جهانی و در پوشش نهادهای کارگری جهانی و با واسطه گری ثقفی و از قبل ارتباط مخرب کوهستانی‌ با برخی افراد و به واسطه ی برخی برنامه هایی که به پیش برد سندیکای واحد ضربات سهمگینی خورد.

پس از تشکیل کانون مدافعان،( در سال ۸۷)، ثقفی پیشنهاد عضویت مهدی کوهستانی‌ در کانون مدافعان را میدهد که با مخالفتی که مورد توافق اعضای وقت کانون قرارنگرفته و در نتیجه  وی به طور موقت از برنامه ی خود عقب نشینی میکند. وی بعد از ایجاد سندیکای هفت تپه، تلاش بسیارکرد تا کوهستانی‌ را به عنوان یکی از عناصر اصلی فعالیت خارجی سندیکا( و به عنوان مثال یک مرتبه به عنوان سخنگوی خارجی سندیکا) معرفی کند که باز هم با مخالفت جناح رادیکال جنبش کارگری  موفق به اجرای طرح های مشترک بیشتری با مهدی کوهستانی‌نژاد نشد. اما وی در یک اقدام فردی با برنامه ریزی مهدی کوهستانی‌ و از طریق نامه نگاری با او شروع به دخالت در امور سندیکا کرد که با مخالفت فعالین کارگری به صورت موقت عقب نشینی کرد اما بار دیگر با همکاری کوهستانی‌نژاد به اقداماتی علیه فعالین کارگری به خصوص تعدادی از اعضای کمیته هماهنگی دست زد.

ثقفی در مقطع افشای سولیداریتی سنتر و عامل آن مهدی کوهستانی‌نژاد(در سال های ۸۷ و ۸۸)، به طور وسیعی شروع به شایعه پراکنی علیه فعالین کارگری و به خصوص اعضای کمیته هماهنگی کرد. او در ادعاهایی مشابهِ  ادعاهای وزارت اطلاعات، اعلام میکرد که ” اعضای کمیته هماهنگی همگی کومله ای هستند و رهبر کومله یعنی علیزاده از امریکا پول میگیرد و من سندش را دارم پس چطور است که  اعضای کمیته هماهنگی با پول های آمریکایی در جنبش کارگری مخالف اند ! ” وی ضمن پراکندن ادعاهای کذب در باره ی کمیته هماهنگی، آگاهانه تلاش میکرد برای آنان مشکل امنیتی نیز بتراشد. در واقع معلوم نبود که اطلاعات و دادگاه جمهوری اسلامی این برچسب ها را از ثقفی آموخته است یا برعکس.

هنگامی که ثقفی از طریق مهدی کوهستانی‌نژاد اعلام کرد میتواند مقادیر زیادی کمک مالی به کارگران هفت تپه بکند مورد مخالفت فعالین کارگری قرار گرفت. وی در مقابل، با تماس تلفنی با تعدادی از کارگران هفت تپه اعلام میکرد که ” کسانی که با کمک مالی کوهستانی مخالفند خودشان از کمونیست ها پول میگیرند و فردا همه ی شما اعدام خواهید شد !” وی تلاش میکرد تا هم پروژه ی مالی کوهستانی‌نژاد ( با ظاهر کمک مالی از فدراسیون های کارگری)  رابه پیش ببرد و هم بتواند با ایجاد فضای رعب و وحشت، کارگران را از فعالین کارگری به خصوص از اعضای کمیته هماهنگی بترساند و از طرفی نیز برای این فعالین انگ امنیتی بتراشد تا بلکه از این طریق بتواند انها را متوقف کند (۲)

ثقفی که مدت ها زیر فشار فعالین جناح رادیکال جنبش کارگری قرار گرفته بود، تلاش کرد دوستی و همکاری خود با مهدی کوهستانی‌نژاد را تا حدی در پشت پرده نگه دارد و حتی فراتر از آن او با یک اقدام عجیب و  مزورانه  و با فرار به جلو فعالینی که در کنفرانس ترکیه رو به همه ی تشکل های موجود در کنفرانس ، بر علیه سولیداریتی سنتر افشاگری کرده بودند را متهم به شرکت در کنفرانسی کرد که سولیداریتی در آن حضور داشته است پس در نتیجه آن فعالین مشکلی با سولیداریتی ندارند! مانند این است که شما در صفوف تظاهراتی که پلیس در حال سرکوب است فریاد بزنید ننگ بر پلیس، نابود باد پلیس و ثقفی نتیجه گیری کند شما در تظاهراتی شرکت کرده اید که پلیس هم حضور داشته پس شما با پلیس مشکلی ندارید و هم نظرید !

ثقفی تقریبا با تمامی کسانی که با پروژه های مشترک او با کوهستانی‌نژاد و دیگر سیاست بازی ها و مکاری هایش و با خیانت هایی که به جنبش کارگری کرده و میکند مخالفت کرده اند، به اشکال مختلف برخورد شدید و ترجیحا شایعه سازی و تخریب شخصیتی کرده است و یا برخی خود ترجیح داده اند برای مشارکت نداشتن در این پروژه ها از کانون کناره گیری کنند. آخرین نمونه ای که علنی اعلام شد استعفای فریبرز رئیس دانا بوده است. البته این تنها مورد نبوده بلکه برعکس موارد زیادی بوده است  که بی سر و صدا و پشت پرده به پایان رسیده است.

او اخیرا ( و به ویژه در سال ۹۳) که پروژه ی وحدت چند فعال کارگری اش به سرعت تبدیل به ایجاد تشکل سراسری شده و خود را تنها میبینید شروع به تماس گرفتن و پیغام فرستادن به اعضای سابق کانون مدافعان کرده و از انها خواسته برگردند تا در این پروژه حداقل تعدادی او را همراهی کنند و با واکنش آنها منفی انها مواجه شده است.

جالب اینجاست که در زمانی که اعضای کمیته هماهنگی زیر بیشترین ضربات از سوی حاکمیت ایران هستند و ثقفی نیز بوهایی مبنی بر وجود مقادیری اختلافات شخصی به مشامش خورده است، فرصت را مناسب میبیند تا انتقام خود را از کمیته هماهنگی  بگیرد. کمیته هماهنگی اصلی ترین تشکلی بوده است که علیه پروژه هایی که ثقفی از طراحان اصلی آن بوده است ایستادگی کرده است و ثقفی از فضای موجود استفاده میکند تا بلکه بتواند تعدادی از اعضای کمیته را به خود و پروژه ای که کوهستانی‌نژاد تدارک دیده است، جلب کند.

کوهستانی‌نژاد پیشتر، از سویی از طریق گای رایدر دبیر کل فدراسیون جهانی کارگران و از سویی دیگر از طرف سولیداریتی سنتر( نهاد نفوذ آمریکا در جنبش کارگری جهانی)، خود را به نهادهای جهانی کارگری متصل میکرد و در داخل نیز از طریق دوست، همکار و قوم و خویش اش علیرضا ثقفی.

همکاری ثقفی-کوهستانی‌نژاد باعث شد، از طریق گای رایدر، در سال ۸۷ ثقفی در کنفرانس سالانه سازمان جهانی کار شرکت کند. ثقفی در این کنفرانس خود را نماینده ی جنبش کارگری ایران معرفی کرد که با اعتراض اکثریت فعالین داخل و خارج مواجه شد و وی سراسیمه اعلام کرد لابد حرف های من درست ترجمه نشده من تنها گفته ام یکی از فعالین کارگری ایران هستم !  اکنون گای رایدر دبیر کل آی.ال.او شده است و باز هم کوهستانی از طریق این دوست خود، ثقفی را برای شرکت در کنفرانس سالانه  آی.ال.او دعوت کرد که ثقفی برای رد گم کنی و برای مدتی مسکوت نگه داشتن ارتباط ویژه اش با کوهستانی با بهانه ای مبهم اعلام کرد به دلایلی چند نمیتواند در این کنفرانس شرکت کند.

ثقفی از طریق کوهستانی‌نژاد به دبیر کل آی.ال.او متصل است و جدیدترین پروژه های سرمایه داری جهانی برای اجرا در جنبش کارگری ایران زودتر و پیش از هر کسی به ثقفی میرسد. چراغ سبز دو طرف مذاکرات اتمی، یعنی حکومت ایران و حکومت های غربی برای احتمال ایجاد نوعی آزادی های ظاهری در ایجاد تشکل مستقل پیش از همه چشمان ثقفی-کوهستانی‌نژاد را خیره کرده است.

آنان هراسان برای اینکه  نقش رهبری خود را تثبیت کنند و بدون اینکه برایشان استقلال واقعی تشکل های کارگری اهمیت داشته باشد با پشت پا زدن به دستاوردهای جنبش کارگری و با خیانت به تمامی کارگران و فعالین کارگری ای که برای ایجاد تشکل های مستقل آزار و اذیت شده اند، به فریبکاری از میان برخی از فعالین کارگری، نیرو گیری میکنند.

ثقفی با این اقدام قرار است که به چند هدف برسد(که البته خیالی خام است ): نخست اینکه خود را به عنوان یک رهبر معتمد و خوشنام کارگری مطرح میکند، دوم اینکه انتقام خود را از کمیته هماهنگی میگیرد و سوم اینکه پروژه مشترکش با کوهستانی‌نژاد برای جامه ی عمل پوشاندن به نقشه های سرمایه داری را به پیش میبرد.

سوال اینجاست که تعداد معدودی از اعضای کمیته هماهنگی با چه انگیزه و با چه آشنایی ای – اگر چه به صورت محدود- دراین نشست های مشترک شرکت کرده اند؟ آیا فرد یا افرادی از میان اعضای کمیته هماهنگی، خود را با این پروژه ی سرمایه داری و دلالانش، ثقفی-کوهستانی‌نژاد هم عقیده میداند؟ یا به طور کلی همان تعداد بسیار اندک از اعضای کمیته هماهنگی،که احتمالا در تعدادی از این جلسات بوده اند، از تمام این ماجراها خبر دارند؟ بعید به نظر میرسد.

گذشته از ثقفی و تنی چند از حواریون موقتی اش در کانون مدافعان،- و به جز یک نشست که تعدادی دیگر از فعالین کارگری دیگر در آن شرکت کردند و بلافاصله اعلام کردند این بار نیز ثقفی در حال طرح نقشه ای خیانتکارانه است و هرگز به دعوت ثقفی پاسخ مثبت ندادند-در اصل، طرف دیگر این نشست ها و از کسانی که در مورد ایجاد تشکل سراسری مصاحبه کرده است محمود صالحی و چند نفر معدود و انگشت شمار از اعضای کمیته هماهنگی هستند. با توجه به اینکه اینگونه پروژه ها برای آراستن ظاهر و موجه جلوه دادن خود نیاز دارند تا از برخی چهره های شناخته شده و ترجیحا خوشنام استفاده کنند، پروژه ی ثقفی و شرکا در  محاسبه ای کاسبکارانه و شیادانه به سراغ یکی از خوشنام ترین تشکل های موجود در جنبش کارگری ایران یعنی کمیته هماهنگی رفته است تا از رهگذر رادیکالیسم و رزمندگی این تشکل بتواند برای پروژه و کاسبی خود اعتبار اولیه ای بتراشد. که البته تا کنون دست رد اعضای کمیته هماهنگی را بر سینه ی خود دریافت کرده است.

به نظر میرسد فضای برخی اختلافات پیشامد کرده در کمیته هماهنگی و شایعاتی که ( یا از سوی صالحی و یا بدون اطلاع او از سوی یک یا چند  دوست او و یا از سوی سیستم امنیتی به نام او پراکنده شده است)که  علیه برخی  در زمینه ی مالی و غیره، ساز شده است و شایعاتی غالبا بی محتوا و در راستای ترور و حذف شخصی  بوده وبه  طور جدی از سوی سیستم اطلاعات و امنیت حکومت نیز تقویت میشود باعث ایجاد فضایی شده است که برخی معدود از اعضای کمیته هماهنگی احساس کنند منزوی شده اند و ثقفی درست از همین رخنه به خانه ای وارد میشود که مدت ها آرزوی آن را داشت و سالیان سال بود که بر علیه آن شایعه و توطئه گری میکرده است؛ ثقفی بیشترین تلاش خود را میکند که عناصر منزوی و یا افراد مستاصلی که از هزینه ی بالای زندان و تعقیب و آزار بابت فعالیت کارگری خسته شده اند را در غالب این پروژه پر و بال داده و به اختلافات میان فعالین کارگری نیز دامن بزند.

ثقفی که نمیتواند حتی برای وحدت چند فعال کارگری  که هیچ، بلکه برای یک نشست ساده و حتی سلام و علیک ساده، فعالینی چون رضا شهابی ها، علی نجاتی ها، شاهرخ زمانی ها و یا اکثریت مطلق اعضای کمیته هماهنگی – که همگی با ماهیت وی و کارهایش اشنا هستند- را راضی کند سعی میکند از فرصتی پیش امده محمود صالحی را درگیر پروژه ی خود کند.نام محمود صالحی تا مقطعی و تا چند سال پیش به عنوان نام یک فرد فعال و سازنده و مثبت و  با گذشته ای خوب درمیان فعالین در جنبش شنیده میشد؛ متاسفانه اکنون این نام در میان مباحثی حاشیه ای و عمدتا درگیری های شخصی و در فضای اتهام و تخریب شخصی به گوش میرسد.به طور قطع لازم است که او به سرعت حساب خود را با این حواشی و یا پروژه های عوامل سرمایه داری تسویه کرده و دوباره به ریل مبارزات کارگری و اتحاد با فعالین راستین جنبش برگردد. محمود صالحی در دام مسایلی گرفتار شده است که هیچ برنده ای از میان فعالین ندارد و تنها برنده اش سیستم سرمایه داری است. با توجه به  داستان هایی که به گوش میرسد، به نظر میرسد صالحی به درستی نتوانسته است بحث های شخصی و اتهام زنی هایی که  به افراد شده است را  تا جایی که بحث ها از سوی او و یا منتسب به وی بوده است را به خوبی و درخور مدیریت کند. سوالی که برای بسیاری از فعالین کارگری مطرح شده این است که که چگونه کسانی که بحث تعریف فعال کارگری را پیش میکشند و به با شرف ترین فعالین دلسوز و رزمنده ی جنبش، القاب و اتهاماتی را نسبت داده و یا برخی را متهم به مسایل مالی میکنند و یا برخی را با عنوان کارفرما یا فعال کارگری نما خطاب و تخریب میکنند میتوانند رضایت بدهند که با کارخانه داری چون ثقفی نشست و برخاست و وحدت کنند؟! پس حساسیت ویژه در مورد کارگر بودن به عنوان اصلی بدیهی برای فعالیت کارگری چه میشود؟

هر فعال کارگری که به دنبال منافع شخصی خودش نباشد و دل در گرو جنبش کارگری داشته باشد نیک میداند که باید با گذشتن از بغضها و حساسیتهای شخصی و  با ارجاع مسایل و مشکلات- به جای تلاش برای حل شخصی آن- به درون جمع دوستان در راستای شفاف سازی و ایجاد اتحاد کوشا باشد. اعضای هر تشکلی میدانند که دیگر اعضای تشکل شان باید اولین شنوندگان بحث، نقد، درد دل و مسایل آنان باشند.

از طرفی، به نظر میرسد محمود صالحی که به خوبی میداند و در مصاحبه هایش نیز تشریح کرده است که در شرایط موجود ، ایجاد تشکل سراسری برای دفاع از چند کارگر دربند – که حوزه ی فعالیت کاملا مشخص و محدود دارد- نشدنی است، قطعا میداند در شرایط کنونی، ایجاد تشکلی به وسعت طبقه ی کارگر و برای همه ی شئون طبقه ی کارگر به طبع نشدنی تر است؛ در چنین وضعیتی، جنبش کارگری محق خواهد بود تصور کند کسانی که دست اندرکار این گونه حرکات هستند در صورتی که عمیقا به نشدنی بودن ماجرا آگاه هستند در صورت ادامه ی آن فعالیت، هدفی دیگر را دنبال میکنند که قطعا مطابق منافع طبقه ی کارگر نیست.

نتیجه:

ادعای برپایی تشکل سراسری کارگران در این شرایط که خود تشکل های پایه ای مستقل وجود ندارند که بتوان بر اساس انها تشکلی سراسری تشکیل داد ادعایی ناصحیح و ضربه زننده به مبارزات جاری است. اینگونه تشکلی که ادعای ایجاد آن شده است  حتی تشکلی کارا و مثبت( هر چند کوچک و کاریکاتوری) برای فعالین کارگری نیست و بیش از هرچیز نمایشی در جهت اهداف برپاکنندگان نمایش و منتج به هرز بردن بخشی از انرژی جنبش کارگری است.

این اقدام بی سرانجام خواهد ماند اما شاید بتواند تعدادی اندک از بدنه ی تشکل های موجود را به خود سرگرم کرده و آنان را تبدیل به سربازهایی فرمانبر کند.

سرمایه داری ایران و جهان در توافق خود ناچارند با کمک تعدادی فعال کارگری نما که دلالی سرمایه داری را میکنند با ادعای ایجاد تشکل های آزاد تر، ظاهری دموکراتیک برای سرمایه داری ایران ترتیب دهند، که هم اکنون گروه ثقفی-کوهستانی‌نژاد در حال پیریزی این پروژه هستند و مایلند و برایشان بسیار حیاتی و ضروری هم هست که از میان یک یا چند تشکل رادیکال در جنبش کارگری  نیز یارگیری کنند تا بتوانند رد گم کرده و پروژه سرمایه داری را به نام جنبش کارگری جا بزنند.

سوال اینجاست که آیا محمود صالحی و دیگر معدود فعال کارگری، با اینهمه ماجرا و نیات ثقفی ها و کوهستانی‌نژاد ها و با این نیات سرمایه داری و توافقات ایران و غرب و با الزام وجود چندین تشکل کارگری، برای برپایی تشکل سراسری، آشنا هستند و بدان واقفند؟

اگر خیر که امید است او و دیگران با تحقیق و تعمق بیشتر درباره این مسایل و با همیاری دیگر دوستانشان در کمیته هماهنگی و دیگر فعالین کارگری در جناح رادیکال جنبش، بتوانند با عبور از رکودی نسبی که از گذر شدید ترین حملات و سرکوب های سرمایه داری، جنبش کارگری با آن دست به گریبان شده است بیشتر و بیشتر به فعالیت هایی که در دستور کار است بپردازند.

اگر میدانند و باز ادامه میدهند، جنبش کارگری بلافاصله حق دارد دو طرف اصلی گرداننده ی این پروژه را برابر و هم انگیزه بداند.

این ها سوالاتی است که باید رو به جنبش بدان پاسخ داده شود.

 babmiri.farzad@gmail.comفرزاد بابامیری – ۷ نوامبر ۲۰۱۴

پانویس ها:

۱-این متن علاوه بر خطوطی اصلی از کلیات تحلیلی اش، از نظر بخش های مهمی از  جزئیات اش،( و حتی بعضی نقل قول ها و جملات ) بسیار و بسیار مدیون ارتباط های پیوسته ی نویسنده با تعدادی از فعالین کارگری داخل کشور و نیز تعدادی از فعالین و دوستان در خارج کشور است که طی سالیان اخیر موارد بسیاری از اتفاقات و وقایع مربوط به جنبش کارگری را با هم و گاها در خلال سلسله جلسات مشترک تبادل کرده ایم. به ویژه مشوق اصلی تحریر این نوشته رفقایی از داخل بودند که با وجود اینکه متن پیش نویس این نوشته از نظر آنان  گذشته و به تاییدشان نیز رسیده است، و حتی جملاتی از این نوشته عینا و بی کم و کاست از سوی این دوستان است با این حال بیش از هر کسی مسوولیت این مطلب با نویسنده است.

۲– شایعات امنیتی ثقفی به طور گسترده ای و از جمله از طریق تلفن به سوی کارگران هفت تپه سرازیر میشد. وی حتا در تماس تلفنی به رضا شهابی نیز گفته بود ” این فعالین، پول های کمونیست ها را به هفت تپه میبرند تو بهتر است بیایی از منابع بهتری پول برایشان ببریم” . که این تماس تلفنی در بازجویی از رضا شهابی مطرح شده و به او گفته شده است” مگر ثقفی تلفنی به تو نگفت آن پول ها از کمونیست هاست؟” مساله این نیست که بازجو چه استفاده ای از این تماس تلفنی کرده است، مساله این است که ثقفی عامدانه این شایعات را درباره ی فعالین کارگری و اعضای کمیته هماهنگی و به صورت علنی منتشر میکرده است. در حالی که اغلب فعالین داخل و خارج منجمله اعضای اتحاد بین الملل و اعضای نهادهای همبستگی به خوبی میدانند کمک های مالی ای که به هفت تپه انجام گرفت کاملا از منابع کارگری و طبقاتی انجام شده است. ثقفی علیه این هر دو نهاد و تشکل در خارج کشور نیز شایعه پراکنی میکرد تا همه ی راه ها به رم(!) یعنی مهدی کوهستانی برسد و با تخریب فعالین و تشکل های داخل و خارج تنها گزینه ی مطرح برای ارتباط و کمک مالی همان کوهستانی باقی بماند.