از زخمِ قلبِ ریحان جان / مهستی شاهرخی

از زخمِ قلبِ ریحان جان

جوانه ای بودم در معرضِ بادها
دخترکی در چهارراه حوادث
طفلکی سرگردان، گمشده در هزارتویی پنهان
رویاهایم رویید چون دامی هولناک
شاپرکی بودم در میانِ مًشتی مرگبار
زندگیم آغاز نشده، به پایان رسید
طرح هایم نکشیده ماند
پروژه هایم همه ناتمام
جوانیم بلای جانم شد
ریحانی بودم که نروییدم مگر بر چوبه دار
خروشی که هرگز نرود از یادا
مهستی شاهرخی