سیمای جهان پس از فروپاشی دیوار برلین و نظریه “پایان تاریخ”

یکشنبه نهم نوامبر، مصادف است با ۲۵ امین سالگرد فروپاشی دیوار برلین. ۲۵ سال پیش در چنین روزی در میان هلهله و غوغای رسانه های مزد بگیر سرمایه داری جهانی و کف زدن مشتی خودباختهِ فرصت طلب و مردمانی بی خبر از پیامدهای این رویداد، دیوار برلین، بعنوان سمبل جدائی شرق و غرب و محصول جنگ سرد ترک برداشت و فروریخت. به دنبال این رویداد بقایای حکومتهای بحران زده استالینیستی بلوک شرق که سالها پیش از این واقعه زمینه های عینی فروپاشی شان نمایان شده بود، یکی پس از دیگری فروریختند. سپس احزاب پرو روس ( احزاب برادر) در اروپای غربی و خاورمیانه در مسابقه ایی چندش آور یک شبه عناوین و مضمون برنامه های حزبی شان را با سرعتی حیرت انگیز با شرایط روز منطبق کردند. قماش ایرانی این نوع احزاب( حزب توده و اکثریت ) با تغییر جهت کعبه “چه پرو غربی های ارتدکسی” از آب در آمدند.

همزمان با فروپاشی دیوار برلین “فرانسیس فوکویاما” بنام فیلسوف و نظریه پرداز سرمایه داری، شیپور پایان تاریخ را به صدا درآورد و بر اساس این نظریه کتاب “پایان تاریخ و واپسین انسان” را نوشت که پیروزی لیبرال دمکراسی غرب و پایان تکامل انسان را تئوریزه می کرد. با پیروی از این نظریه، سیاستمداران کوته بین بورژوا به همراهی بنام کمونیستهای سابق، در یک سمفونی ضد کارگری و ضد کمونیستی، استالنیسم و جنایتهای استالین را که بسیاری از کمونیستهای اصیل دنیا و شوروی از اولین قربانیان جنایتهایش بودند را دستاویز قرار داده و اصالت مارکسیسم و جامعه کمونیستی را زیر حملات شرم آور تبلیغاتی قرار دادند. تسلیم سرمایه داری دولتی در مقابل اقتصاد آزاد بازار و نئولیبرالیسم را بعنوان شکست کمونیسم به ذهنیت توده های مردم تزریق کردند و فریبکارانه دنیایی عاری از نابرابری و برقراری عدالت اجتماعی در نظم نوین بعداز فروپاشی دیوار برلین و شکست بلوک شرق را وعده دادند.

۲۵ سال از آن غوغاسالاری میدیای غربی و همراهی فرصت طلبانی که عزرائیل نرسیده قبض روح شده بودند، می گذرد. با مروری گذرا بر عملکرد سرمایه داری جهانی و نهادهای وابسته به آن در این ۲۵ سال، از جمله صندوق بین المللی پول و بانک جهانی با اجرای سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی اش، پنتاگون و پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در راستای میلیتاریزه کردن جهان و افزایش اعضا و گسترش عمق استراتژی این پیمان، به ژرفای فجایعی که این نظام به طبقه کارگر و مردم زحمتکش و اکثریت ساکنین کره زمین تحمیل کرده است، پی خواهیم برد.

***

با فروپاشی دیوار برلین سرمایه داری جهانی ابتداء به سراغ اروپای شرقی و کشورهای اقمار شوروی رفت و با تکیه بر عناصر دست پروده در مکاتب و مدارس نئولیبرالیسم غربی، با براه انداختن یک سری انقلابات مخملی هدایت شده و دامن زدن به کینه و دشمنی ملی، مذهبی و منطقه ای جنگ ویرانگر و خونین بالکان را برپا کردند. با برافروختن آتش این جنگ  وحدت و همزیستی مردم یوگسلاوی را در هم شکستند و این کشور را تکه و پاره کردند و رژیمهای دست نشانده غرب را بر شماری از کشورهای اروپای شرقی حاکم کردند. در جریان این جنگ ها خون صدها هزار انسان ریخته شد، مناطق مسکونی به تلی از خاک تبدیل شد و میلیونها انسان در پی آینده و سرنوشتی نامعلوم خانه و کاشانه خود را ترک و آواره شدند. با آغاز آواره گی میلیونی قربانیان این جنایت و بر ویرانه های دیوار برلین و تصویب قوانین جدید در پارلمانهای بنام “دمکراتیک و انسان دوست” دیوارهای بلندتر و آهنین تری بدور اروپای غربی کشیدند، تمام مرزهای آبی، زمینی و هوائی اش را بروی قربانیان بی پناه کشورهای دیکتاتور زده شرق، خاورمیانه و شمال آفریقای را بستند و اعماق دریاها را به آخرین پناهگاه آواره گان و پناهجویان تبدیل کردند و حقوق بشر و کنوانسیونهای مصوب خودشان را لگد مال کردند.

سپس، دولتهای سرمایه داری غرب که چهره واقعی خود را سالهای سال پشت پرده وجود کشمکش با بلوک سرمایه داری دولتی شرق پنهان کرده بودند، با کاهش نگرانی از بابت پیامدهای تنش دنیای دو قطبی، این چهره کریه را به شهروندان خود نیز نشان دادند. ماسکها برداشته شد و به خیال واهی – رفع خطر کمونیسم- تعرض بیرحمانه ای را به دستاوردهای مردم کارگر و زحمتکش آغاز کردند. سطح استاندارد زندگی کارگران در اروپای غربی را بشکل حیرت آوری پائین آوردند، بیکاری، فقر، بی سرپناهی با سرعتی برق آسا افزایش یافت، بطوریکه قوت روزانه و سر پناه شمار زیادی از شهروندان قربانی این تعرض توسط نهادهای خیریه تامین می شود و این پدیده برای دولتهای سرمایه داری غربی نه تنها شرم آور نیست بلکه بعنوان واقعیتی از جهان امروز به مردم قبولانده شده است. امروز تکدی گری در گذرگاهها، متروها و در مقابل فروشگاههای بزرگ و کوچک شهرهای اروپای غربی و شکستن غرور انسانها پدیده غم انگیزی است که روزانه با آن روبرو می شویم. با زدن از سطح معیشت طبقه کارگر و حمله به دستاوردهای مبارزاتی این طبقه در قلمرو اقتصادی، اجتماعی و مبارزاتی شماری احزاب دست راستی نژادپرست و فاشیست در اروپای غربی و شرق اروپا پا به عرصه وجود گذاشته و کرسی های پارلمانها را به اشغال خود در آورده اند.

به دنبال آن، به سراغ خاورمیانه و شمال آفریقا رفتند و با هدف تغییر نقشه جغرافیای سیاسی خاورمیانه و تسلط بر منابع طبیعی و سرشار شمال آفریقا و اشغال منابع انرژی جهان که، با چشم انداز استراتژیک محاصره کامل چین و روسیه صورت می گرفت، به جنگ با تبعات سیاستهای خود در این مناطق پرداختند. در فلسطین با چشم پوشی از سیاستهای نژادپرستانه دولتهای اشغالگر اسرائیل با ایجاد دیواری بلند دو کشور در یک سرزمین ایجاد کردند، که بر یکی فقر و سیه روزی و ضجه مادران سینه چاک سایه افکند و دیگری سرشار از ثروت و قدرت است. سرکشی و تلاش جمهوری اسلامی پرداخته دست خود در ایران را بهانه قرار دادند و آبهای خلیج فارس، دریای عمان و مدیترانه را با ناوهای هواپیما بر جنگی به اشغال در آورند، زراتخانه تسلیحاتی کشورهای حاشیه خلیج فارس را نوسازی کردند و مردم زحمتکش ایران را با اعمال تحریمهای اقتصادی در تنگنای دشوار زندگی قرار داده اند. طالبان و القاعده ساخته دست خود و حادثه ۱۱ سپتامبر را به دستاویزی برای حمله به افغانستان تبدیل کردند و بر منابع غنی و ارزشمند معدنی در آنجا مستقر شدند. صدام حسین مورد حمایت خود و وجود دروغین سلاحهای هسته ایش به  توجیهی برای تسلط بر غنی ترین منابع انرژی خاورمیانه در عراق بهانه شد و این کشور را به اشغال در آوردند. اما این تعرضات و جنگ افروزیها و تلاش برای تقسیم مجدد ثروت و سامان دنیا مابین خود و تحمیل دردناک ترین رنج ها به طبقه کارگر و مردم زحمتکش مانع از بروز بحرانهای ادواری سرمایه داری نشد. بحرانهای عمیق و طولانی مدت تر سرمایه داری اینبار در قلب سرمایه داری جهان ( آمریکا) سربرآورد و بسرعت فراگیر و جهانی شد. با بروز این بحران، فاز سرشکن کردن بار بحران بر دوش طبقه کارگر را با تعرضی دیگر به سطح معیشت این طبقه را با اجرای سیاستهای ریاضت اقتصادی آغاز کردند و آتش جنگ های جدیدی را برافروختند.

***

طبقه کارگر در حالیکه در تمام این سالها علی رغم موانعی که بر سر راه مبارزه اش ایجاد شده بود، برای حفظ دستاوردهای مبارزاتی اش همچنان در صحنه مبارزه باقی ماند و سنگر بندی و مقاومت در مقابل تعرض سرمایه داری را شدت بخشید. جنبش اشغال والستریت و ۹۹درصدی ها و اشکال دیگر مبارزه محلی و منطقه ای از جمله تظاهرات یکصد هزار نفری کارگران بلژیک علیه سیاست ریاضتی دولت دست راستی این کشور در روز پنجشنبه ششم نوامبر (سه روز مانده به برگزاری جشنهای ۲۵ امین سالگرد فروریختن دیوار برلین) که بعنوان بزرگترین تظاهرات کارگری پس از جنگ دوم از آن نام برده می شود را طی این دو دهه شاهد بوده ایم. ادامه و تداوم این مبارزات برپائی قیام ها و انقلابات مردم شمال آفریقا و خاورمیانه بود. قیام هائی که شماری از رژیمهای وابسته به غرب را از قدرت پائین کشید اما، بعلت عدم آمادگی و سازمانیافته بودن طبقه کارگر و ناظر نبودن افق و چشم انداز سوسیالیستی بر نقش طبقه کارگر، جریانات ارتجاعی –  اسلامی دستاوردهای آن را به یغما بردند و زمینه های دخالت بیشتر غربیها برای به بیراهه بردن این جنبش ها را فراهم آوردند. به دنبال رویدادهای خاورمیانه و شمال آفریقا و دخالت کشورهای غربی در آن، یکبار دیگر تنش بر سر منافع اقتصادی مابین روسیه و غرب در این مناطق شدت گرفت.

 غربیها به تسلیم سرهنگ قذافی رضایت ندادند و از لیبی نفت خیز ویرانه ایی ساختند و دست روسیه را از این منابع سرشار کوتاه کردند، بطوریکه امروز در لیبی تنها نقطه امن مسیر انتقال انرژی این کشور است و دیگر بخش هایش جولانگاه عشایر و افراط گریان اسلامی است که با به جان هم انداختن مردم حمام های خون جاری کرده اند. در مصر گرچه اخوان المسلیمن و “محمد مُرسی” می توانستند منافع آمریکا را تامین کنند، اما چون مقبولیت مردمی نداشتند و پاسخگوی خواسته های کارگران نبودند، دستاورد حرکت عظیم کارگران و مردم حق طلب مصر علیه دولت اخوانی محمد مرُسی را با یک کودتای نظامی به ریاست “عبدالفتاح السیسی” به یغما بردند و خیال خود را از بابت مصری که آمریکایی بماند، راحت کردند. به سراغ جنبش اصیل مردم سوریه علیه بشار اسد رفتند و  با حمایت از یک مشت جریانات اسلامی بنام میانه رو و افراطی از جمله، هسته های اولیه داعشی که در عراق ساخته بودند جنبش مردم سوریه را به بیراهه بردند. عملکرد دولت فرقه ای نوری مالکی چهره مورد توافق خود با ایران در عراق و اعمال تبعیض آن علیه اقلیت سنی و مردم کردستان را به فال نیک گرفتند و زمینه های شکل گیری و تشدید فعالیتهای القاعده و داعش و خونریزی در عراق را فراهم آوردند. با شعله ورشدن آتش جنگ های قومی و مذهبی و پیشروی داعش دست بکار تشکیل ائتلاف نظامی شدند و فضای خاورمیانه را مجددا”به اشغال در آورند. تشدید این تنش ها تاکنون جان صدها هزار انسان را گرفته و کینه و دشمنی مذهبی و ملی مابین ساکنین خاورمیانه را به اوج خود رسانده است، بطوریکه شانس همزیستی های مجدد عمیقا” کاهش یافته و خطر بالکانیزه شدن خاورمیانه را تهدید می کند. بر بستر این تحولات تجدید نظر در پیمان سایکس – پیکو که ۱۶ ماه دیگر صد ساله می شود، یکی از احتمالات است.

در عمق اروپا  عدم امضای قرار داد تجارت آزاد دولت اوکراین با اتحادیه اروپا را بهانه قرار دادند و با براه انداختن حرکتی به ظاهر مردمی از نوع انقلابات مخملی دهه ۹۰ در این کشور، با امید به گسترش نفوذ اقتصادی غرب در اوکراین و تحکیم موقعیت آمریکا و ناتو در اروپای شرقی و نزدیک شدن به مرزهای روسیه، رئیس جمهور طرفدار روسیه را از قدرت برکنار کردند و احزاب فاشیستی پرو غرب را به قدرت رساندند. گستاخی غرب در اوکراین با مقاومت شدید روسیه و پوتین روبرو شد. کریمه را در یک رفراندوم برق آسا ضمیمه خاک روسیه کرد و شرق روسی تبار نشین اواکراین را برای استقلال از این کشور مورد حمایت قرار داد. در حال حاضر با بروز یک جنگ داخلی تمام عیار، اوکراین به یکی از کانونهای تلاقی منافع اقتصادی و نظامی و تشدید تنش مابین روسیه و غرب که روسیه در آن موقعیت بهتری پیدا کرده است و غرب زمین را به روسیه باخته است روبرو هستیم. غرب و آمریکا برای گرفتن انتقام از پوتین و به بهانه جنگ با تبعات سیاستهایش در خاورمیانه ( جنگ با داعش ) ائتلاف بین المللی تشکیل داد و با تشدید میلیتاریزم خاورمیانه و استراتژی عراقیزه کردن سوریه در صدد برداشتن گامهای ناتمام خود در راستای “طرح خاورمیانه جدید یا بزرگ” است. طرحی که با مقاومت روسیه و ایران روبرو بوده است و پیامدهای خونینی برای مردم این کشورها تاکنون به دنبال داشته است.

تمام این رویدادها بر متن تداوم بحران سرمایه داری بعداز فروپاشی دیوار برلین و زدن شیپور پایان تاریخ از جانب ایدئولوگهای بورژوازی صورت می گیرد. بحرانی که پیامدها و تبعاتش بر دوش مردم کارگر و زحمتکش در جهان سنگینی می کند و تاوان آن را آنان می پردازند. ۲۵ سال پس از فروپاشی دیوار برلین و در حالیکه دستگاههای تبلیغاتی غرب و آلمان ابتکار فریبکارانه برگزاری جشن های ۲۵ ساله فروپاشی این دیوار را با ایجاد یک دیوار نوری از بالونهای ساخته شده که قرار است شب نهم نوامبر بر ویرانه دیوار برلین به هوا پرتاب شوند را در بوق و کرنا می دمند، استاندارد زندگی مابین کارگران این سوی دیوار با آنسوی دیوار بیش از هر زمان دیگری کاهش یافته است. در همین روزها خبرها حکایت از آن دارد که یک سوم جمعیت جهان گرسنه و با خود و بار آوری کارش بیگانه است. بیکاری، فقر، مهاجرت برای نان و بقاء، تن فروشی برای تامین قوت روزانه، اعتیاد و کودکان کار و خیابانی، شعله ور بودن دهها جنگ منطقه ایی و پدیده کارگران و مهاجرین غیر قانونی در جهان، گسترش تکدی گری در کشورهای اروپای غربی و بیماریهای ریشه کن شده جهان از جمله “مالاریا”، “وبا” و “سل” که اخیرا” اپدمی “ایبولا” هم افزون بر آنها شده است، بیش از هر زمان دیگری جان انسانها را می گیرد.

بر متن این اوضاع و بی نظمی جهانی همین چندی پیش “فرانسیس فوکویاما” که با نظریه “پایان تاریخ و واپسین انسان” اعتبار علمی اش با تمسخر جهانیان روبرو شد، در گفتگویی با برنامه های “هارد تالک” و “به عبارتی دیگر” از شبکه بی بی سی به شکست نظریه پایان تاریخ اعتراف کرد و به خدمت گذاری پنتاگون رضایت داد. اعتراف به شکست نظریه پایان تاریخ نمی تواند شکست لیبرال دمکراسی غربی و نئولیبرالیسم اقتصادی نباشد.

در چنین شرایطی و در حالیکه سرمایه داری کره زمین  را برای بشریت ناامن و ترسناک  کرده است. در حالیکه بودجه های رفاهی دولتها بشدت کاهش می یابد و در مقابل بودجه های دفاعی افزایش می یابد و در چهار گوشه جهان آتش جنگ شعله ور است، ما کمونیستها و جنبش کارگری نه تنها فرصت اثبات حقانیت مارکسیسم مارکس را داریم، با این پرسش هم روبرو هستیم. در شرایطی که سرمایه داری مبتنی بر اقتصاد بازار آزاد و نئولیبرالیسم دچار بحران و بن بست است و برای تداوم سلطه خود بر جان و هستی طبقه کارگر و بشریت راهی جزء حمله به معیشت کارگران و راه اندازی جنگ و جنایت علیه بشریت را ندارد. در حالیکه تئوریزه کننده “پایان تاریخ” پس از ۲۵ سال شکست تئوری خود را اعلام می کند، و در حالیکه هر جنبشی در هر کجای جهان پا می گیرد بسرعت جهانی می شود، کدام ایدئولوژی و استراتژی جزء مارکسیسم و انقلاب کارگری پاسخ پایان این مصیبت هاست؟ برای تحقق این استراتژی چه باید کرد و چه راه حلی را باید پیش پای طبقه کارگر و بشریت قرار داد؟

تجربه ۲۵ سال حاکمیت مطلق سرمایه داری بازار آزاد و نئولیبرالیسم و اشکال دیگر سرمایه داری از ناسیونالیسم آن گرفته تا مذهبی اش بر جهان، نشان داد که آنچه که شکست خورد و فروپاشید کمونیسم مارکس نبود بلکه، یکی از سیستمها و مدلهای سرمایه داری بود که بر ویرانه های شکست انقلاب عظیم اکتبر ساخته شد. برماست که با تکیه بر اصالت مارکسیسم و اندیشه های مارکس و تجارب ارزشمند کموناردهای پاریس و بلشویکها و مبارزات وسیع کارگران در اقصی نقاط جهان برای برپایی انقلابی دیگر که ستمکشان و استثمار شوندگان جهان را از این سیه روزی و زندگی مصیبت بار نجات دهد و رها سازد از هیچ تلاشی توام با اعتماد به نفس و باور عمیق به ایده های مان فروگذار نباشیم. کلید حل این معما و پیروزی این انقلاب در گرو سازمانیابی طبقه کارگر، حزبیت این طبقه و ناظر بودن افق سوسیالیستی بر تشکلهای کارگری و جسارت هرچه بیشتر ما کمونیستها در دفاع از ایده ها و آرمانهای انسانی مان می باشد.