به قربانیان اسیدپاشی اصفهان

به قربانیان اسیدپاشی اصفهان

نه حتی یک پشیز
آیه ی ابلیس یا که خدایان
تو را با چُماق و دشنه
غُل و پنجه ی آهن
یکی خُنبه ی تیزاب
یا دگر آیه های دستمزدی ات
بازمی شناسم هر بار
به یکباره .

دست هایم به بند زنجیر می کشی
آری،
با انگشتان بذرفشانم چه می کنی؟
گیسویم به خیمه در بند می کنی
آری،
با پیچش آزاد مویم چه می کنی؟
چشمانم به جوهرآهن سوز می سوزانی
آری،
با افق نگاه سوزانم چه می کنی؟
سینه ام یک بند سوراخ می کنی
آری،
با شکوفه های بارور قلبم بر شاخه ی آفتاب چه می کنی؟
پوستم با قیرجهل از تن ام برمی کنی
آری،
با رقص موزون پیکرم بر پوستِ مهتاب چه می کنی؟
سرم به آهن پنجه ای درهم می شکنی
آری،
با چشمکِ اجتماع سُرخ ستارگان مغزم چه می کنی؟

راستی تو را !
با قهقهه ریشخند نوزادم چه می کنی ؟

آه آه
چرکین دُمل آواره
تشنه گشنه بی ریشه ،
به وزن و مقدار
نه حتی یکی پشیزه .
تو را
چیزی آیا
بیش از یکی قهقهه ریشخند
به پایت پرداخت باید کرد ؟

سعید آوا….مهر ۱۳۹۳