اقتصاد سیاسى به زبان ساده(١٣)

تولید‌ کالایی‌ ساده

‌‌در نظام فئودالی، آن زمان که هنوز از صنعت ماشینی خبری نبود، تولید‌ به وسیله‌ی تولیدکنندگان کوچک یعنی صنعت‌گران و دهقانان صورت می‌گرفت. آن‌ها مالک ابزار تولید‌ خود بودند و با آن، کار و پروسه تولید را انجام‌ می‌دادند. مثلا” دهقان با ابزار کار خود(گاوآهن)، روی زمین کار می‌کرد. کفاش با ابزار کار خود، کفش‌دوزی می‌کرد. آهنگر با ابزار کار خود آهنگری می‌کرد و تیشه و داس و غیره تهیه می‌نمود.

به عبارتی، هر صنعت‌گری که با ابزار خود، کار و تولید‌  می‌کرد، در جهت رفع نیازهای خانواده اش بود. اگر صنعت‌گری کالای تولیدی‌اش را می‌فروخت، با پول حاصل از فروش آن محصول، اجناس مورد نیاز دیگری که خود و خانواده قادر به تولید‌ آن نبودند، می‌خرید.

یعنی در حقیقت “فروختن به خاطر خریدن” بود. به این نوع تولید‌، تولید‌ کالایی ساده می‌گویند.

بنابراین تولید‌ کالایی ساده، تولید‌ی است که توسط تولیدکنندگان کوچک صورت می‌گرفت که خود مالک ابزار و محصول تولید‌ بودند. در این دوره تولید کننده‌گان بزرگ وجود نداشتند.

کارل مارکس که آموزه‌های ما از اوست، در این رابطه با تبحری بی‌نظیر می‌نویسد:

“آدمی هزاران سال تحت اجبارِ نیاز به پوشیدن، لباس می‌دوخت، بی آن که حتی یک نفر هم خیاط شود. اما پالتو، پارچه کتانی و هر عنصری از ثروت مادی که از پیش در طبیعت فراهم نیامده است، همیشه باید به وساطتِ یک فعالیت مولد خاص و متناسب با هدف آن به وجود می‌آمد؛ فعالیتی مولد که مواد طبیعی ویژه‌ای را برای نیازهای مشخص انسانی جذب می‌کرد. بنابراین، کار به عنوان آفریننده‌ی ارزش‌‌های مصرفی و به عنوان کارمفید، مستقل از تمامی شکل‌های جامعه (اولیه،برده‌داری، فئودالی، سرمایه‌داری) شرط حیات انسان است؛ این ضرورتی طبیعی و ابدی است که میانجیِ ناگزیر رابطه‌ی سوخت‌و سازی بشر با طبیعت، و بنابراین خود زندگی انسان می‌شود۱.”

هم اکنون نیز، بقایای تولید‌ کالایی ساده وجود دارد. دهقانان جزء و صنعت‌گران کارگاهی از نمایندگان این نوع تولید‌ هستند. این‌ها نه فقط برای مصرف خویش، بلکه برای فروش تولید‌ می‌کنند تا با پول حاصل از آن، کالای مورد نیاز خود را بخرند. یعنی “فروختن به خاطر خریدن”.

انگلس در کتاب درباره “سرمایه” مارکس، در مورد گردش کالای ساده می‌نویسد:

      “فروش به خاطر خرید: یک کالای C در برابر پول M به مبادله گذارده می‌شود، که این پول مجددا” با یک کالای دیگر C مبادله می‌گردد؛ یا به صورت: C-M-C   یا کالا-پول-کالا    (۱)

      فرمول C-M-C نمایشگر گردش ساده کالاهاست، که در آن پول به عنوان وسیله گردش، به عنوان پول رایج عمل می‌کند.

این فرمول(C-M-C) به معنای فروختن به منظور خریدن است، فروختن چیزی که به آن نیازی ندارد و به منظور خریدن چیزی که به آن نیازمند است.

در پروسه‌یC-M-C، (کالا-پول-کالا) پول صرفا” نقش میانجی را دارد و کالا، ارزش سودمند[ارزش مصرفی]، نقطه ابتدا و انتها را تشکیل می‌دهد. در پروسه‌ی   C-M-C پول یک باره و برای همیشه خرج می‌شود.

هدف از فروختن به منظور خریدن، به دست آوردن ارزش سودمند[ارزش مصرفی] بوده۲.”

  اشخاصی که در چرخه‌ی تولید‌ کالایی ساده قرار می‌گیرند با توجه به موقعیت مادی که در آن زندگی می‌کنند و امرار معاش خود را می‌گذرانند، دارای خصلت دوگانه‌ای هستند. آن‌ها از یک طرف مالک ابزار کار خود بوده و با آن تولید‌ می‌کنند و چون بر این ابزار مالکیت دارند، شبیه سرمایه‌دار بوده و به آن‌ها نزدیکند. اما از طرف دیگر، چون تولید‌ کالایی ساده بر کار شخصی تولید‌کننده متکی است و تولید‌ات صنعت‌گر و یا دهقان، جهت مصرف شخصی و خانواده خودشان می‌باشد و نمی‌توانند سرمایه‌ای را انباشت کنند، زحمتکش محسوب شده و از این جهت به کارگران نزدیک می‌باشند.

 تولید‌ کالایی‌ سرمایه‌داری:

گفتیم که در تولید‌ کالایی ساده هدف تولید‌، کالاهایی برای مصرف (ارزش مصرفی) خود و خانواده است، اما در تولید‌ کالایی سرمایه‌داری هدف اصلی فروش (مبادله) است. در شیوه تولید سرمایه‌داری‌ کالاهای فراوانی بدون این که مالک به آن نیاز داشته باشد، تولید‌ می‌شود تا در معرض فروش قرار بگیرد. با فروش آن پولی بیشتر از پول اولیه به دست می‌آید.

برای انجام این عمل آقای سرمایه‌دار باید کارگرانی را استخدام کند و از نیروی کار آن‌ها خط تولید‌ کارخانه‌ی خود را که از قبل آماده کرده، به کار انداخته و کالای مورد نظر خود را تولید‌ ‌نماید.

یعنی در حقیقت خریدن کالای نیروی کار‌ + کالای مواد اولیه= کالای تولید‌ی مورد نظر که فروخته می‌شود به پول بیشتر. به این شیوه تولید‌ “خریدن به خاطر فروختن“، شیوه تولید‌ سرمایه‌داری‌ یا کالایی گفته می‌شود.

فردریک انگلس دوست نزدیک کارل مارکس در کتابی تحت عنوان “درباره سرمایه مارکس” به این شیوه تولید سرمایه‌داری‌ هم اشاره دارد و می‌نویسد:

      “خرید به خاطر فروش: پول M در مقابل یک کالاC  مبادله می‌شود و این کالا مجددا” در برابر پول M مورد مبادله قرار می‌گیرد؛ که می‌توانیم به صورت خلاصه بنویسیم:

M-C-M            یا           پول  – کالا  –  پول  (۲)

      فرمول M-C-M، (پول-کالا-پول) از طرف دیگر نمایانگر آن شکل گردشی است که پول در آن خود را به سرمایه‌ تبدیل می‌نماید.

      پروسه خرید به منظور فروختن: بدیهی است که می‌توان فرمول M-C-M (پول-کالا-پول) را در فرمول M-M گنجاند، این یک مبادله غیرمستقیم پول با پول می‌باشد. فرض کنید من مقداری پنبه را به ۱۰۰۰ پوند بخرم و آن را به ۱۱۰۰ پوند بفروشم. پس من در نهایت ۱۰۰۰ پوند را با ۱۱۰۰ پوند مبادله کرده‌ام – یعنی مبادله‌ی پول با پول.

حال این دو فرمول (۱و۲ )را با هم مقایسه می‌کنیم:

      هر پروسه از دو عمل (خریدن و فروختن) یا مرحله تشکیل شده است. این دو عمل در هر دو فرمول یکسان می‌باشند ولی تفاوت بزرگی میان دو پروسه وجود دارد. در پروسه‌ی C-M-C،(کالا-پول-کالا) پول صرفا” نقش میانجی را دارد و کالا، ارزش سودمند[ارزش مصرفی]، نقطه ابتدا و انتها را تشکیل می‌دهد. در پروسه‌ی M-C-M،(پول-کالا-پول) کالا رابط میانی است در حالی که پول ابتدا و انتها می‌باشد. در پروسه‌ی C-M-Cپول یک مرتبه و برای همیشه خرج می‌شود، در حالی که در پروسه‌ی M-C-M ، پول به قصد وصول آن صرفا” به مساعده گذاشته می‌شود و به نقطه صدور باز می‌گردد. و بدین طریق نخستین تفاوت آشکار مابین گردش پول به عنوان پول رایج و گردش پول به عنوان سرمایه به دست می‌آید.

      در پروسه‌ی فروختن به منظور خریدن،  C-M-Cپول فقط به شرطی می‌تواند به نقطه‌ی صدورش باز گردد که تمام پروسه تکرار شود، بدان معنی که مقدار تازه‌ای از کالا به فروش برسد. بنابراین، بازگشت، مستقل از خود پروسه می‌باشد. اما در پروسه‌ی M-C-M، این بازگشت یک ضرورت می‌باشد چرا که مقصود، از ابتدا همین بوده است. چنان‌چه این بازگشت به وقوع نپیوندد، محظوری در کار می‌باشد و پروسه ناتمام باقی می‌ماند.

      هدف از فروختن به منظور خریدن، به دست آوردن ارزش سودمند[ارزش مصرفی] بوده و هدف از خریدن به منظور فروختن به دست آوردن ارزش قابل مبادله [ارزش مبادله‌ای] می‌باشد.

      در فرمولC-M-C دو انتها، از لحاظ اقتصادی، همانندند. هر دو کالا می‌باشند، به علاوه هر دو دارای ارزش کمیّ یکسانی می‌باشند، چرا که کل تئوری ارزش دلالت بر این فرض دارد که معمولا” فقط معادل‌ها [هم‌ارزها] مبادله می‌شوند۳.”

بنابراین در این‌جا می‌توانیم تفاوت و شباهت‌های تولید‌ کالایی ساده و تولید‌ کالایی شیوه سرمایه‌داری را بیان نماییم.

 شباهت تولید‌ کالایی ساده با شیوه تولید کالای سرمایه‌داری در آن است که:

صاحبان هر دو شیوه تولید‌ بر ابزار تولید‌ مالکیت دارند.

اما تفاوت تولید‌ کالایی ساده با شیوه تولید سرمایه‌داری‌ در این است که:

در تولید‌ کالایی ساده، تولیدکنندگان کوچک، مانند دهقانان جزء و صنعت‌گران کارگاهی‌ مالک ابزار تولید‌ هستند.

و در شیوه تولید سرمایه‌داری‌، تولید‌کنندگان بزرگ (سرمایه‌داران)، مالک ابزار تولید‌ هستند.

در تولید‌ کالایی ساده، تولید‌کنندگان کوچک خود نیز با ابزار کارشان، کار می‌کنند و محصول تولید‌ی خود را نیز مالک می‌شوند.

در حالی که در شیوه تولید سرمایه‌داری‌، خود آن‌ها هیچ کاری انجام نمی‌دهند و با تحت استثمار قرار دادن کارگران، محصول کار آن‌ها را تصاحب می‌کنند.

بنابراین‌ در شیوه تولید‌ سرمایه‌داری‌ کارگران فقط کالا تولید‌ نمی‌کنند، بلکه سرمایه‌ هم تولید‌ می‌کنند. در این رابطه جورج لوکاچ از کارل مارکس نقل قول می‌کند:

“آیا کارگر کارخانه‌ی پنبه فقط پنبه تولید‌ می‌کند؟ نه. او سرمایه‌ تولید‌ می‌کند. ارزش‌هایی تولید‌ می‌کند که دوباره در خدمت سلطه بر کار او قرار می‌گیرند تا به وسیله‌ی آن، ارزش‌های تازه‌یی آفریده شوند.”(کارِ مزدی و سرمایه‌)۴.

ادامه دارد

سهراب.ن ۰۲/۰۸/۱۳۹۳


۱ – مارکس. کارل ؛ کاپیتال جلد یکم ص ۷۲ ترجمه حسن مرتضوی، چاپ یکم سال ۱۳۸۶ انتشارات آگاه

۲ – انگلس فردریک؛ درباره “سرمایه” مارکس ترجمه ج. آزاده، صص۲۴لغایت۲۷ چاپ یکم سال ۱۳۵۸ انتشارات مازیار(نسخه اینترنتی)

۳ – انگلس فردریک؛ درباره “سرمایه” مارکس ترجمه ج. آزاده، صص۲۵لغایت۲۷ چاپ یکم سال ۱۳۵۸ انتشارات مازیار(نسخه اینترنتی)

۴ – تاریخ و آگاهی طبقاتی/پژوهشی در دیالکتیکِ مارکسیستی/ جورج لوکاچ/ ص۳۶۲ ترجمه محمدجعفر پوینده/ نشر تجربه/ تهران ۱۳۷۷