این سرزمین را باید از تباهی پاک کرد

این سرزمین را باید از تباهی پاک کرد
مانند مزرعه ای که باید از علف های هرز پاک شود
امپراطوری ولایت فقیه را باید از سر راه برداشت
مانند دیوار سیاه و بلندی که جلو نور آفتاب را می گیرد
و باید برداشته شود
قوانین این سرزمین را باید از جامعه دور کرد
مانند خاری که به دست و پا فرو می رود
و باید دور شود
……..
فرمانروایان این سرزمین را باید دور انداخت
مانند غده ی سرطانی که باید از تن بیمار دور شود
یا آب راکد حوضی که بوی گندش آزار دهنده است
باید نقاب از چهره ی این فرمانروایان برداشت
باید رسوای شان کرد
باید بال های پروانه های کشته را از جیب های شان بیرون کشید
گردن های خفه شده ی پای طناب دار را از جیب های شان بیرون کشید
صورت های اسید سوخته را از جیب های شان بیرون کشید
……..
باید تمام منبر ها و مراکز خرافات شان را یک به یک خراب کرد
منبر ها و مراکزی که حرف های ناطق ان اش
از خون های ریخته
از آرزوهای کشته
از چاقو و شمشیر و چماق و قداره
از پژمرد گی گل ها می آید
باید خط سیاه شان را پاک کرد
از دفتر مشق کودکان
از کتاب های درسی
از دیوارهای شهر و روستا ها
از ادارات
از کارخانه ها
از ایستگاه ها
از مترو ها
از کتاب خانه ها
از زمین
از خاک و گل و بوته و گیاه
از آسمان و از دریا
از خانه ها و کوچه ها و خیابان ها
………
باید خانه به خانه
خیابان به خیابان
شهر به شهر
دنبال شان گشت
باید
به درک واصل شان کرد
و بعد از آن
این سرزمین را همچون لباس چرکینی
باید شست
و در گلی پر از عشق و صفا و مهربانی
خانه ای باید ساخت
و در گلاب آن
اندیشه ها را باید شست و
در سایه ی آن خنده باید سر داد
خنده ای
مثل نغمه ی تکان های آب روشن و زلال چشمه
مثل ملودی بال پرنده زیر تابش آفتاب
مثل نشستن نرم پروانه
بر بام گلی خوش رنگ و نایاب.
………
تباهی را باید
باید از این سرزمین راند!
ناهید وفائی
۲۳٫۱۰٫۱۴