نقد برخی دیدگاه های فمنیستی در رابطه با خشونت علیه زنان ( سهیلا دهماسى )

متن سخنرانی سهیلا دهماسی در اتاق پالتاکی "اتحاد زنان آزادیخواه" در تاریخ ٩ دسامبر ۲٠٠٧
همانطور که میدانید عنوان سخنرانی من  نقد برخی دیدگاه های فمنیستی در رابطه با خشونت علیه زنان است. در نتیجه فکر می کنم که در ابتدا لازم است خیلی کوتاه در مورد دیدگاه فمنیستی به طور کلی توضیحی بدهم. چون در جنبش زنان در ایران نیز این موضوع کمتر مورد نقد قرار گرفته و حتی دیده شده که بعضی ها آنقدر از ماهیت فمنیسم بی اطلاع هستند که فکر می کنند فمنیسم یک لغت خارجی برای جنبش زنان است.

امروز هم کسانی پیدا شده اند (از میان فمنیست های ایرانی) که آگاهانه سعی می کنند فمنیسم را به عنوان یک دانش که گویا زنان باید به آن مجهز شوند، جا می زنند. البته  چنین چیزی را تنها با تحریف تاریخ و زیر پا گذاشتن همه مبارزات تاریخی ای که مثلاً زنان در غرب تحت رهبری و تلاش های بیدریغ کمونیست هائی چون کلارا زتکین، رزا لوکزامبورگ، کولنتای و غیره بر علیه فمنیسم و همه اندیشه های بورژوائی نسبت به موضوع زن انجام داده اند ، شاید بشود به خورد زنان مسول و مبارز داد.

سخنم را از موضوع اصلی ستم بر زن شروع میکنم، یعنی ستم خاصی که در جوامع طبقاتی به زنان- صرفنظر از این که به کدام طبقه تعلق دارند و صرفاً به خاطر این که زن هستند- وارد می شود. در حالی که مردها چنین ستمی را متحمل نمی شوند. از این ستم به عنوان ستم جنسی یاد می کنیم. عامل چنین ستمی به زنان چه کسانی هستند؟

پاسخ فمنیست ها به این سوال خیلی ساده است: مردها.

اما مارکسیست ها جواب دیگری به این سوال می دهند. اتفاقاً درست در پاسخ به چنین سوالی است که فمنیسم و مارکسیسم در اساس در مقابل هم قرار می گیرند. 

در نگاه اول و در برخوردی که فقط به ظواهر امور توجه می کند، دلیل وجود ستم در جامعه خود مردها هستند. مثلاً می توان به کنج بسیاری از خانه ها رجوع کرد و دید که در جایی که قرار است محل امن و پر مهر و محبتی برای همه افراد آن به طور مساوی باشد، از جانب مردهای خانواده، گاه چنان ظلم و بی عدالتی ای علیه زنان روا داشته می شود که خانه را هم مثل جامعه و مدرسه و کوچه و خیابان برای بسیاری از زنان ناامن کرده است. این موضوع به خصوص در مورد زنان طبقات کارگر و زحمتکش صادق است. این زنان زحمتکش علاوه بر اینکه مثل مردهایشان از استثمار و ستم طبقاتی رنج می برند، در خانه نیز تنها به دلیل زن بودنشان هدف انواع رفتارهای زورگویانه قرار میگیرند. همچنین فکر نمی کنم هیچ زنی در این اتاق پیدا شود که به نوعی بی عدالتی ای را به جرم زن بودن خود از طرف جامعه و یا مشخصاً از طرف مردی ، اگر نه در خانواده، حداقل در اجتماع تجربه نکرده باشد.

 

اگر به جامعه ایران نگاهی بیاندازیم ستم مضاعف بر زنان را در ابعادی بسیار گسترده و با شدت هر چه بیشتری مشاهده می کنیم  و می بینیم که بسیاری از زنان با سرنوشتهای غم انگیز و غیرانسانی ای مواجه می شوند که به رویدادهای هر روزه کشور ما تبدیل شده اند. علاوه بر همه ستمهای شدید طبقاتی، آنها از طرف رژیم حاکم به دلیل قوانین زن ستیز و مجازاتهای قرون وسطایی اش و تبلیغاتی که بر علیه آنها وسیعاً اشاعه یافته و آنها را مورد توهین و تحقیر قرار می دهد به طور روزمره مورد ظلم قرار دارند. اینها تازه علاوه بر مقررات و اعمال جنایتکارانه ای است که در کوچه و خیابان توسط چماقداران رژیم علیه زنان پیاده می شود. درچنین رابطه ای حتی اگر کسی سطحی ترین نگاه ها را هم به مسأله ستم جنسی داشته باشد نمی تواند صرفاً این ستم را با "وجود جنس نر" یعنی مردها توضیح دهد. چون اتفاقاً علاوه بر این که زنان مرتجع اسلامی در میان مقامات کشوری صاحب رأی و نظر هستند بلکه بسیاری از عاملین اجرائی چنان ستم هائی بر علیه زنان تحت ستم درجامعه ایران، خود زنان وابسته به حکومت می باشند که گاه در اجرای مقرارت ارتجاعی و ظالمانه جمهوری اسلامی علیه زنان تحت ستم جامعه غلیظ تر و خشن تر از مردهای هم طبقه اشان رفتار می کنند.

 

وقتی با چنین واقعیت هائی مواجه می شویم، می بینیم که جواب این سوال که عامل اصلی ستم جنسی بر زنان چه کسانی هستند برخلاف آنچه فمنیست ها جلوه می دهند چندان هم ساده نیست؛ و به راحتی نمی شود گفت "مردها" و گریبان خود را رها کرد.

من مایلم روی این موضوع تأکید کنم که اساساً نوع بررسی ها و نتیجه گیری های ما از مسایل اجتماعی و راه حلها و وظایفی که در پیش روی خودمان قرار میدهیم و درست و یا نادرست بودن آنها، همگی بستگی به این دارد که دنیا را با چه دیدگاه و جهان بینی ای نگاه میکنیم. تفکری که به اسم فمنیسم شناخته شده، چه از نوع  لیبرال آن باشد و چه آنچه به اسم سوشیال فمنیسم مشهور شده و یا در ترم جدید به اصطلاح مارکسیسم فمنیسم، ستم بر زن را از دریچه تئوری پدرسالاری که در آن مرد عامل اصلی ستم بر زن شمرده می شود نگاه می کند. یعنی موقعیت فرودستی زنان در جامعه را با سلطه مردها بدون توجه به تعلق طبقاتی آنها  بیان می کند، و یا آن را با خشونتی که گویا در مردها ذاتی است تشریح می کند. درحالی که پدر سالاری یا مردسالاری خود محصول جوامع طبقاتی است و  این جوامع با سیستم های استثمارگرانه و ستمگر خود اساساً به مردسالاری نیاز داشته و آن را حفظ و تقویت می نمایند. در جامعه طبقاتی کنونی که سرمایه داری حاکم است، سرمایه داران بیشترین نفع را از مردسالاری و ستم بر زنان می برند. فقط به عنوان یک نمونه صنعت پر سود پورنوگرافی را در نظر بگیرید.  درست با تحقیر زنان و کالا کردن جسم و روح او در این سیستم است که چنین به اصطلاح صنایعی در جوامع براه افتاده است.

 

مردسالاری و فرهنگی که آن را توجیه می کن