خودکشی در نوجوانان / مگی میلر و زهره مهرجو

“خودکشی در نوجوانان”

از: مگی میلر و زهره مهرجو

مقدمه:

مثل اغلب پدیده ها، خودکشی پدیده ایست چندجانبه، ولی همچنین پدیده ایست نفی کننده و پیچیده؛ که پرداختن به آن را نیازمند نگرشی باز و ظرافتی خاص می سازد.

با آنکه در جوامع انسانی همواره به نسبتهای مختلف، به این امر بعنوان یک پدیدۀ منفی – نفی کننده زندگی – نگریسته شده؛ و در جوامعی از سوی عموم حتی بعنوان یک تابو (پدیده منع شده) پذیرفته شده است؛ هنوز نه تنها راه حل واقعی و مؤثری برای پایان دادن به آن پیدا نشده؛ بلکه متاسفانه همچنان رو به گسترش است.

تناقضاتی که در نتیجۀ رشد مادی و قابلیتهای تکنولوژیکی جوامع از یکسو، و بقای شکافهای طبقاتی و ستمهای وارد شونده به طبقات فرودست از سوی دیگر، بوجود می آیند؛ تاثیرات خود را در کنار سایر عرصه های زندگی، همچنین در عرصۀ فکری و روانی زندگی افراد بروز می دهند؛ و با گذشت زمان مشکلات این جنبۀ مهم زندگی به شکل هر چه عمیق تر و گسترده تری نمایان می گردند.

تحقیقات علمی و آماری نیز تصدیق کنندۀ این واقعیت اند، و هیچ نمونه ای در جهان دیده نمی شود که در آن به صرف باصطلاح رشد صنعتی، اقتصادی یا سیاسی جامعه؛ بر این معضل تفوق یافته و یا حتی از درصد آن کاسته شده باشد. اما آنچه که بروشنی نمایان است، افزایش نسبی این پدیدۀ منفی در زمانها و مکانهایی است که در آنها مشکلات افراد در زمینه های مختلف فردی و اجتماعی افزون گشته اند.

هدف این مقاله، نگاهی از زاویۀ علم روانشناسی به پدیده خودکشی است؛ تا با تکیه بر تئوری ها، تجارب و مثالها ذهن خواننده را به سمت سئوالهایی پایه ای در این زمینه جلب کند، تا روحیۀ کنجکاوی و پژوهشگری را در او برانگیزد؛ و او را به مطالعات بیشتر و عمیقتر در این زمینه دعوت نماید.

خودکشی در نوجوانان:

یکی از تئوری های جالب در زمینه خودکشی، از تئوری روان پویا شناسی سنتی “Psychodynamics“، مانند نظریات فروید و یونگ برگرفته شده است. این پیشنهادات روان پویا شناسی درباره خودکشی، بر تاثیرات تضادها، از دست دادن ها و تغییرات در روابط؛ در بوجود آوردن ریسک خودکشی تاکید دارند، و غالبا به خودکشی بعنوان یک عمل سرزده از افسردگی یا روانپریشی؛ و گاهی اوقات وابسته به تخیلات مربوط به گریز، پاداش، دیدار مجدد یا تجدید حیات نگریسته اند.

“افسردگی” در دیدگاه روان پویا شناسی لازم نیست که اختلال روانی عمده قابل تشخیصی باشد، ولی می تواند با مکانیزم های خود – تنبیهی برخاسته از احساس جرم یا شرم مرتبط باشد. فروید خودکشی را برآمده از سردرگمی بین خود و پدیده های از دست رفته در نظر گرفت، که به خشم قتل جویانه متمایل به سوی خویش هدایت می شود.

(liteman, RE 2009 & maltsberger, JT 2009)

روان پویا شناسی بر این عقیده است که دینامیک های خودکشی ممکن است از احساس جرم بخاطر آرزوی مرگ والدین، یکی انگاری با مرگ پدر یا مادر، انتقام  برای ناکامیها، در جستجوی کمک بودن، و یا کشاکش بین انگیزان زندگی “Eros” و انگیزان مرگ “Thanatos” حاصل شوند.  (Friedman, L)

از سوی دیگر، یونگ عقیده داشت که خودکشی، بر اساس گرایشات پرتکاپوی سرکوب شده “repressed aggressive impulses” که بخشا به سمت اجزاء جنس مخالف در درون خود هدایت شده اند؛ همگونی بین ضمیر آگاه و ناخودآگاه را برهم می زند، و این به لحاظ فرض علمی توسط هوشیار شدن از تناقضات ضمیر ناخودآگاه؛ قابل تصحیح می باشد. (Leannaras, AA)

عقاید روان پویا شناسی، در بررسی درصد خودکشی ها در میان نوجوانان قابل مشاهده است. در طی چند سال اخیر، هر بحثی درباره خودکشی نوجوانان، نام یک یا چند الگوی اجتماعی آنها را که دست به خودکشی زده است؛ در بر می گیرد.

بعنوان مثال خودکشی کِرت کوبین “Kurt Cobain“، خواننده مشهور گروه نیروانا. مدت کمی پس از این اتفاق ناگوار، گروه کمتر شناخته شده ای بنام “For Squirrels” آهنگی را بنام “کرت کوبین بزرگ” “the mighty K.C” منتشر کرد، که تنهاییِ طرفداران باقیمانده او را به تصویر می کشید. مرگ کوبین نه تنها تاثیرات منفی بر زندگی همسر و دخترش گذاشت، بلکه همچنین بر زندگی میلیونها نوجوان که برای آنها نقش الگو را بازی می کرد اثرات منفی به دنبال داشت.

Steve Dallaire” در اینباره نوشت: “وقتی کرت کوبین مرد، من مردم.”

 qtd. In Came & Nemeth, 2009, p.14

او و دو همکارش بزودی به زندگی خود پایان دادند.

در حقیقت، گزارشات سایر خودکشی ها و اعمال تقلیدگرانه از آنها، اشاره بر این می کنند که خودکشی نوجوانان بطور دسته ای اتفاق می افتد. بعنوان مثال، یک مورد دیگر نوجوان ۱۷ ساله ای در مونترال بود که در حین گوش کردن به نیروانا – گروه کوبین – با واکمن؛ خودش را از پل ” Jacques Cartier” پرتاب کرد و این عمل منجر به مرگ او گشت.

آنچه که درباره کوبین اهمیت داشت، این بود که او به گونه ای نقش یک رهبر را برای بخشی از نوجوان ها ایفا می کرد.

اینگونه عمل ها والدین و مدرسه ها را به حدی نگران کرد که در پی آن بسرعت قرارداد عدم – خودکشی در برخی از مدارس تنظیم شد. همچنین در چند سال اخیر، جنبشی برای آموزش بهتر معلمین جهت تشخیص دادن و برخورد مناسب با نوجوانان دارای گرایشات خودکشی شروع شده است. اما حوادث نظیر “Columbine” و “Little Rock” حاکی از این هستند که دستورالعمل ها و سیستم های ما، برای رسیدن به موفقیت هنوز راه طولانی در پیش دارند. سئوالات زیادی لازم به جواب دادن اند، و زمان بسیار بیشتری برای مواجه شدن با مشکلی که از بین برنده زندگی های جوان بسیاریست؛ لازم است صرف شود.

خودکشی نقش تغییر دهنده را نه تنها در زندگیِ شخصی که این عمل از او سر می زند؛ بلکه در زندگی نزدیکان او که ترک می شوند تا مرگ وی را سوگواری کنند ایفا می کند. در واقع، بر اساس محاسبات نهاد پیشگیری از خودکشی “Foundation for Suicide Prevention“، هر نفر از حدود ۳۲۰۰۰ نفری که هر سال اقدام به خودکشی می کنند، تقریبا شش باقیمانده؛ متشکل از دوستان نزدیک و اعضای خانواده، بر جای می گذارد که توسط مرگ آنان بطور جالب توجهی تاثیر می پذیرند (Parsons,2009).

خودکشی در روند پذیرش، و عبور از مراحل مختلف روانی که خاص از دست دادن است؛ بار اضافۀ احساس جرم و مشغول شدن ذهن به اینکه چنین حادثه ای قابل پیشگیری بود، را نیز در پی دارد. شاید در بعضی موارد چنین چیزی حقیقت داشته باشد، و شاید کسی توان نجات دادن نوجوان را از چنین سرنوشتی داشته باشد.

مشاهیر زیادی درباره خودکشی اعضای خانواده خویش سخن گفته اند. بعنوان مثال “جون ریوِرز” ” Joan Rivers ” میزبان دائمی “نمایش امشب” “Show Tonight” بود، اما این برنامه را برای کار کردن در برنامه شب رقیب در “شبکه فاکس” “Fox Network” ترک کرد. این کار او فاجعه برانگیخت، و مدت کوتاهی بعد در ۱۴ آگوست ۲۰۰۹ میلادی، همسرش ادگار نومید از شکست جون دست به خودکشی زد. پس از مرگ وی جون اینچنین گفت: “من در طی چند سال اخیر زیاد دست داده ام، از کجا شروع کنم ..؟ ادگار مرد؛ من هم ماندم تا بمیرم.” (qtd. In Kauffman, pg 67)

ضرب المثلی می گوید: “زمان همه زخم ها را التیام می بخشد”. جون ریورز نهایتا بهبود یافت.

در صورتیکه هیچ چیز از خودکشی نزدیکان ناگوارتر نیست، شاید خودکشی یک کودک ناگوارترین باشد. والدین گزارش می دهند که هیچوقت به واقع چنین حادثه ای را فراموش نمی کنند، اگرچه زندگی نهایتا راحت تر می شود.

والدین و همسران افراد خودکشی کننده، معمولا به همان اندازه و یا بیشتر از بستگان افرادی که به دلائل دیگری می میرند رنج می برند. افکار بسیاری نگران عکس العمل های نوجوانانی هستندکه خواهر، برادر و یا دوستان خود را به این نحو از دست می دهند.

این نوجوانان چگونه متاثر می شوند ..؟ اکثر تحقیقات مرگ شناسی “thanatology” درباره عکس العمل نوجوانان به مرگ در کل، بر روی تاثیرات مرگِ والدین یا خواهران و برادران آنها تمرکز یافته، اما محققین همچنین سوگواری در نتیجه از دست دادن دوستان؛ و تاثیرات خودکشی را نیز بررسی کرده اند. (Morin and Welsh)

نتیجه این تحقیقات این بوده است که نوجوانان در مجموع مفهوم مرگ را مانند بزرگسالان درک می کنند: بعنوان پدیده اجتناب ناپذیری که توسط آن زندگی پایان می یابد. بر اساس گزارش یک محقق در این زمینه، نوجوانان قادر به درک جوانب مختلف مرگ؛ از جمله مسائل مربوط به جوانب طبیعی، روانی و معنوی آن می باشند.

در نتیجۀ مرگ با خودکشی، هم والدین و هم سایر افراد خانواده سوگواری می کنند، و احساس جرم غالبا پروسه عادی سوگواری را در این موارد همراه می باشد. خودکشی نوجوانان بطور حتمی خانواده های آنها را متاثر می سازد. اتفاقی است ویرانگر؛ اما مسئله دیگری نیز وجود دارد. پدیده خودکشی نوجوانان به دلایل متعدد، گاهی اوقات بطور گروهی انجام می گیرد. نمونه های بسیار زیادی از اینگونه خودکشی ها موجودند.

در سال ۲۰۰۹ میلادی، چهار نوجوان در بِرگنفیلد، نیو جِرزی “Bergenfield, New Jersey” یک هفته پس از خودکشی یکی از دوستانشان از طریق پرش از یک پل؛ اقدام به خودکشی بوسیله تولید گاز کشنده مونو اکسیدکربن نمودند (Wilentz). این اقدام آنها در عرض یک ساعت به موفقیت انجامید. سپس، این مرگ – چندگانه الهام بخش تقلیدکنندگان دیگری گشت.

در واقع، امکان دارد که مرگ و میرها در نوجوانان ساکن برگنفیلد؛ بخشی از یک دسته از خودکشی های اعلام نشده باشد – مثل مرگ جو مِیجر “Joe Major” (سردستۀ گروهی از دانش آموزان حاشیه ای که خود را “burnouts” می نامیدند)؛ که دوستانش را بسیار متاثر ساخت. (Wilentz)

اما بغیر از میجر و چهار نفری که بعد از وی اقدام به خودکشی کردند، مرگ های گروهی تصادفی و مشکوک دیگری نیز در بین گروه دوستان اتفاق افتاد.

از آنجا که خودکشی های گروهی نوجوانان نقش ویران کننده ای در اجتماع دارد، مدارس گوناگونی شبکه های مشاوره ای تشکیل داده اند؛ از جمله خطوط تلفن مستقیم پیشگیری از خودکشی، و برنامه های آموزشی برای آگاهی والدین (Wilentz).

در روز پس از خودکشی گروهی در برگنفیلد، دسته ای از نوجوانان از محلی که خودکشی در آن اتفاق افتاد ملاقات کردند. این عمل نشان دهنده اهمیت دادن آنها به این موضوع، و نیز شاید اشاره ای بر این باشد که آنها از چنین عملی تقلید نخواهند کرد. بر اساس گزارشی این نوجوانان هم به لحاظ روحی صدمه دیده؛ و هم از مرگها دچار ترس شده بودند. در حقیقت، دیدار از مکان حادثه و یادآوری درگذشتگان؛ روشی برای مواجه شدن و سوگواری کردن هم شاگردی ها و دوستانشان بود (Wilentz).

البته والدین آن چهار قربانی، می بایست با مشکلات بیشتری روبرو می شدند. این والدین نیز دچار شوک و ترس گشتند (Wilentz).

این مورد خاص، نمونه خوبی از چگونگی تاثیر خودکشی نوجوانان بر خانواده ها، دوستان و اجتماع است. نهایتا، از آنجا که بیشتر نوجوانان به مدرسه و یا مرکز تحصیلی تعلق دارند؛ خودکشی آنها تاثیراتی بر این مکانها نیز می گذارد. از آنجا که تاثیرات جمعی “Cluster Effects” واقعی هستند، دانش آموزان حقیقتا از خودکشی هم شاگردی های خویش آزرده می شوند؛ در چنین مواقعی مسئولین اداری مدرسه ها باید بطور سازنده عمل کنند. خودکشی نوجوانان مشکلی است که سیستم های تحصیلی لاجرم روزی نیاز  به برخورد کردن با آن دارند.

نمونۀ دیگری از خودکشی، در اواسط دهه هشتم قرن بیستم میلادی (۱۹۸۰) در دبیرستان برایان “Bryan High School” واقع در دامنه های اوهاما گزارش داده شد. اغلب دانش آموزان بگونه منفی از این رویداد تاثیر پذیرفته بودند. مشاورین همچنین گزارش دادند که بعضی از دانش آموزان از رفتن به کلاسها به دلیل ترس از اینکه شاید شاگرد دیگری دست به این عمل زده باشد؛ امتناع می کردند (Leo 2010).

یک مشاور راهنما گزارش داد که عده ای از دانش آموزان بقدری نگران شده بودند که از کنترل کردن احساسات خویش ناتوان بودند (۲۰۰۹). معلمین تلاش بر آرام کردن شاگردان نمودند و از آنها قول گرفتند که از روی عجله کاری نکنند. والدین نیز درگیر شدند و به همین مناسبت جلسه ای دربارۀ خودکشی در این دبیرستان برگزار شد.

آیا آنها در واکنش به حادثۀ بالا، اعمال مناسبی انجام دادند؟ براستی مدارس در مواجه شدن با چنین مواردی چگونه باید برخورد کنند ..؟

دیویدسون اند رنج “Davidson and range” (2009) پیشنهاد می کند که معقولانه است انتظار داشته باشیم معلمین در مرحله ای از دورۀ کاری خود با مسئله خودکشی دانش آموزان مواجه خواهند شد. بنابراین، آنها باید در این زمینه فعال شوند و برای روبرو شدن با چنین موقعیت هایی آموزش ببینند. یک نمونه از چنین پاسخی به مسئله خودکشی، راضی کردن دانش آموز در معرض خطر؛ به وارد شدن به قرارداد عدم – خودکشی است.

موافقتهای اولیه عدم – خودکشی، قراردادهایی هستند که در آن فرد امضا کننده موافقت می کند که او علیرغم هر گونه اتفاقی و در هیچ زمانی؛ اتفاقی و یا بطور عمد خودکشی نخواهد کرد (Drye, Goulding & Goulding, 2009 cited in Davidson et al, 2010).

اگرچه این کاریست که یک مدرسه برای جلب کردن توجه عموم به این مشکل در حال رشد، و شاید کمک کردن جوانانی که از این مشکل رنج می برند، می تواند بکند؛ اما این قراردادها در صورتیکه فرد زیر قول خود بزند، بی اثر اند. به بیان دیگر، برای نوجوانی که این قرارداد را زیر پا بگذارد و دست به عمل خودکشی بزند، پیامدی وجود نخواهد داشت.

بنابراین، با اینکه چیزیست قابل پیشنهاد؛ این قراردادها بنوعی سست هستند. در حالیکه این قراردادها شبیه قراردادهای مربوط به شبهای میهمانی پایان تحصیل می باشند، که در آن نوجوانان قول می دهند در صورت عدم دسترسی به یک راننده هوشیار در هنگام بازگشت، به خانه تلفن خواهند کرد؛ و در صورت شکستن عهد پیامدهایی وجود خواهد داشت؛ با یک قرارداد خودکشی هیچ مجازاتی قابل اجرا کردن نیست. خیلی دیر خواهد بود. حتی اگر فرد به هدف خود هم نرسد، بر خلاف آن فکر خواهد کرد، و اینکه شکستن پیمان ملزم تحمل کیفری نخواهد بود.

دیویدسون “Davidson et al” (2009) واقعیتهای جالب دیگری را، مانند پدیدۀ سردرگمی و ناراحتی معلمین از احتمال مواجه شدن با خودکشی شاگردان؛ پیدا کرد. یکی از معانی این کشف شاید این باشد که معلمین نیاز به آموزش بیشتری در زمینه برخورد کردن با خودکشی دانش آموزان دارند. این امر همچنین ممکن است روشنگر ناراحتی جامعه در مسئله روبرو شدن با خودکشی باشد. بنابراین، از عهده برآمدن خودکشی های گروهی برای یک معلم که کار اصلی اش آموزش به دانش آموزان است؛ ممکن است بار ناعادلانه ای را در بر داشته باشد.

خودکشی اغلب تنها یک عمل نیست؛ بلکه یک عمل نهایی است، و غالبا برایش دلیلی موجود است. گاهی اوقات مفاهیم برنامه ها و گفتگوهای دیگر؛ آن چیزیست که برای پیشگیری از خودکشی و بدست آوردن مهارتهای لازم برای روبرو شدن با خودکشی های گروهی لازم اند. لورنس استینبرگ “Laurence Steinberg“،  پرفسور روانشناسی در دانشگاه تمپل فیلادلفیا “Temple University” اظهار می دارد که خودکشی کوبین به عنوان مثال، در کنار مسائل دیگر، همچنین فرصت ایده آلی را برای صحبت کردن با نوجوانان دربارۀ افسردگی مهیا می کند (cited in Boyd). وی متوجه این نکته شد که مهمترین موضوعی که والدین و معلمین لازم است بر آن تاکید کنند؛ رنج بردن کوبین از یک بیماری بود.

به نظر می رسد که رسیدگی به عوامل ریشه ای خودکشی، هم برای خانواده ها و هم برای مسئولین مدرسه ها امر مهمی است. اینگونه نگرش بطور حتمی بر احساسات ترس غلبه خواهد کرد. یک دانش آموز درمی یابد که در پشت هر پدیده ای دلیلی وجود دارد؛ و چنین چیزی نیز تنها یک عمل اتفاقی نیست. خودکشی برای هر کسی اتفاق نمی افتد!

لوئیز کاپلن “Louise Kaplan“، روانشناس متخصص کودکان و نوجوانان اهل نیویورک، توضیح می دهد که نوجوانان در نتیجه از دست دادن پیوندهای کودکی “Childhood Attachments“؛ یک دورۀ طبیعی افسردگی و سوگواری را طی می کنند. والدین باید به نوجوانان کمک کنند تا عشق و علاقه های خود را از اولین خانواده، به مردم و چیزهای خارج از خانه انتقال دهند. این روانشناس توضیح می دهد که پدیدۀ خودکشی در نوجوانان پس از جدائی های عشقی؛ برخاسته از احساس شکست در رشد کردن و بیرون رفتن از ساختمان خانواده است. به واقع اینطور بنظر می رسد که دلایل چنین امری، با مدرسه و خانواده پیوند دارند. نوجوانی که دست به خودکشی می زند، بیشترین تاثیر را از این دو محیط پذیرفته است؛ زیرا او هنوز بطور کامل با محیط های کاری درگیر نشده است.

در حالیکه عوامل روانی در خودکشی نوجوانان نقش دارند، تعداد زیادی از عوامل اجتماعی نیز تاثیر گذار هستند. فشارهای مدرسه بر روی افراد خیلی جوان، حتی پیش از دورۀ نوجوانی، ممکن است نقش کاتالیزور (فعال کننده) را در دست زدن آنها به خودکشی داشته باشد. بعلاوه، کودکان بسیاری که سالم هستند؛ دست به عمل خودکشی می زنند. نزاریو “Nazario” گزارش داد که در واقع تعداد زیادی از کودکان، پیش از انجام عمل خودکشی؛ هیچ نشانه ای از مشکلات روانی از خود بروز نمی دهند. او توضیح می دهد که آنها ممکن است تنها به ابزار مورد نیاز برای مواجه با واقعیتهای پدیدۀ بزرگ شدن در این دهه مجهز نباشند.

در حالیکه خودکشی در بین کودکان نسبتا کمیاب می باشد، پدیده ایست مخوف که رشد یافته است. بعنوان مثال، جرج دیوید لیسای “Jorge David Licea” که می ترسید دعوت نامه معلمش را برای ملاقات به والدین خود بدهد. او بجای برخورد کردن با فشارهای مدرسه و خانه؛ جان خود را گرفت. صبح روز پس از دریافت نامه، لیسای در حیاط بازی دربرابر همشاگردی های خود گریست. سپس تفنگ کالیبر ۳۸ پدرش را از کوله پشتی خود بیرون آورد، و از دوستانش تمنا کرد به او شلیک کنند. سرانجام، پس از امتناع همشاگردی ها از انجام این کار؛ خودش تفنگ را بر روی شقیقۀ راستش گذاشت و شلیک کرد.

نمونه های زیادی از خودکشی نوجوانان موجودند. باقیماندگان بسیاری از آنها نیز وجود دارند. آنچه که افراد باقیمانده از خودکشی های گروهی، یا خانواده های خودکشی کنندگان، می بایست انجام دهند نه تنها مواجه شدن با مشکلات خودشان؛ بلکه کمک رسانی به راههای پیشگیری کننده است. خودکشی نوجوانان بواقع بنظر می رسد که شهرها را مثل آفتی گرفته. مرگ تیره ایست که شب هنگام، یا گاهی در روزهای روشن به زمین مدرسه ها می آید؛ اما در هر صورت باید با آن بطور مناسب مواجه شد. خودکشی پیش از هر چیزی، یک پدیدۀ اجتماعی است. این پدیده گاهی به بیماری های روانی مربوط؛ و گاهی اوقات به آن مربوط نمی باشد.

در حالیکه مدارس می توانند در این زمینه هوشیار باشند و قراردادهایی را با کودکان ببندند، حتی قوانین مربوط به اسلحه تا به حال نتوانسته اند بعضی از دانش آموزان را از گرفتن جان انسانها در زمین مدرسه ها بازدارند. مطالعات بیشتری بویژه درباره خودکشی نوجوانان لازم است. بنابراین به جاست گفته شود که هیچیک از روشهای بکار گرفته شده توسط مؤسسات مختلف، تاکنون بطور موفق با این بیماری جدی که سیستم مدارس را مورد حمله خود قرار داده است؛ مواجه نشده است.

در واقع، از آنجا که بنظر می رسد خشونت در بین نوجوانان رو به گشترش است؛ توجهات و تبلیغات زیادی در زمینه خودکشی نوجوانان انجام می گیرد. اکنون بنظر می رسد که هدف نوجوانانی که دست به خودکشی می زنند، نه تنها پایان دادن به رنج خود، بلکه ضربه وارد کردن به افرادی که باعث آن شده اند؛ می باشد. کلمبین “Columbine” و سایر حوادث شبیه به آن، که در آنها نوجوانان عصبانی پیش از خودکشی، همشاگردیها و یا والدین خویش را به ضرب گلوله به قتل رساندند؛ یادآوری های دردناکی از این حقیقت اند که هنوز باید کارهای زیادی برای پیشگیری از چنین تراژدی هایی انجام بگیرند.

اما چه می توان کرد؟ شاید لازم است تا به وضعیت کنونی جامعه نگاه کنیم. ما هر روزه با تصاویری از خشونت و مرگ بمباران می شویم. حتی فعالیت هایی که انتظار می روند برای تغییر دادن لحظه ای مسیر ذهن نوجوانان انجام گیرند، مثل بازیهای ویدئویی؛ لبریز از خشونت اند، .. و هر قدر خشونت بیشتر باشد، پیروان آن هم بیشتر خواهند بود.

بنابراین، آیا قراردادهای عدم – خودکشی، و معلمین مراقب مانع خودکشی نوجوانان خواهند شد؟

به نظر ما، یک تغییر اساسی تر، یک تغییر در نحوه نگرش ها، و  چشم انداز تازه ای در چگونگی عرضه کردن جهان به نوجوانان و کودکان جوان؛ لازم است. نمی توان تنها به تنظیم کردن خطوط کمک رسانی و مشاوره ها بسنده کرد؛ برای راهنمایی کردن نوجوانان به سوی مسیری بهتر از دست زدن به خودکشی، لازم است تا تمام جامعه را – از ستارگان فیلم ها و برنامه های رسانه ای، تا الگوهای ورزشی – درگیر سازیم. ما باید بیشتر درگیر این مسئله شویم، زیرا بوسیله توجه مناسب و تعهد کافی؛ حتی نومیدترین موارد را می توان به نتیجه رسانید.