هشداری به طبقه کارگر ایران: خطر جنگ ترکیه و ایران (بخش ۲)

عروج داعش بر بستری اتفاق افتاد که امپریالیسم آمریکا و دولتهای ریز و درشت منطقه آن را در طول ۲ دهه آماده کرده بودند. تغییر تناسب قدرت آن هم در منطقه‌ای که ثبات آن شکننده بود، منجر به زلزله‌ای شد که از مخروبه‌های آن کوردلان داعشی سنی و شیعه بیرون آمدند. تنها چون امروز امپریالیسم نیاز به یک “شیطان” دارد، جنایات داعش به روی پرده میاید، در صورتی‌ که طبق گزارشات متعدد، از جمله گزارش سازمان عفو بین الملل در هفته‌های گذشته، میلیشیای نزدیک به نیروهای بدر شیعه نیز همانند پسر عموهای سنی خود، دست به جنایات متعدد بر علیه ساکنین بی‌دفاع سنی زده‌اند. عروج داعش اما بیان بارز ورشکستگی سازمان حقوقی-سیاسی نظام سرمایه داری، یعنی‌ دولت ملی‌ است. تقسیمات اجتماعی بر اساس منافع در لباس مذهب، قومیت و نژاد، آن هم در شرایط بحران جهانی‌ این نظام فرتوت، در خود توحشی بس عظیمتر را حمل می‌کند. جنگ‌های بالکان در سالهای ۱۹۱۲-۱۹۱۳، کشتار ارامنه، جنگ‌های ملیت‌های مختلف در حیطه فرمانروایی امپراطوری فرتوت عثمانی و جنگ خانمانسوز جهانی‌، دره‌ای بود که قطار تمدن بشری را تهدید می‌‌کرد، تنها انقلاب روسیه و کنش طبقه کارگر در آلمان و کشور‌های دیگر، ترمزی شد که از سقوط این لوکوموتیو جلوگیری کرد. نظری به منطق بازی در چارچوب این تقسیمات حقوقی-سیاسی بیفکنیم:

ترکیه

دولت ملی‌ در ترکیه بر ۲ پایه متخاصم اما تکمیل کننده یکدیگر استوار است: مذهب سنی و ناسیونالیسم ترک.

 با ضعف یک پایه، لاجرم دولت ملی‌ به توانمندی پایه دیگر نیازمند است. بی‌ آیندگی و بی‌ رمقی ناسیونالیست‌های ترک که ۸۰ سال عهده دار دستگاه اداری-سیاسی بودند، موجب واگذاری قدرت به نمایندگان پایه دیگر دولت ملی‌، یعنی‌ احزاب سنی شد. ضعف دستگاه حاکمه در حیطه فعالیتهای اجتماعی، به خصوص در دوران مهاجرت فزاینده از ده‌ به شهر، خلأ‌ای بود که توسط این نیروها پر شد. این فعالیتهای اجتماعی-اقتصادی بستری شد که از آن “پلنگ‌های آناتولی” پدید آمدند. شکستهای پی‌ در پی‌ تلاشهای گذشته برای چنگ اندازی به قدرت، آن هم در کشوری عضو ناتو،  راه را برای “فتح نهادهای دولتی” از پایین گشود. نفوذ در اقشار تحتانی اجتماع، فتح پست‌های کلیدی در شهرداری‌ها و انجمن‌های محلات، ارتش و پلیس این نیروها را دو سوم بورکراتیزه کرد. بحران واحد پولی‌ اوایل سالهای ۲۰۰۰ عواملی شدند که راه قدرت را برای نمایندگان پایه سنی دولت ملی‌ گشودند.

همانطور که قبلاً گفته شد، ترکیه در جستجوی حیطه نفوذ و بازارهای جدید در ابتدا به سیاست “صفر درجه اختلاف” با همسایگان تکیه کرد. در پرتو بحران جهانی‌، پول ارزان به ترکیه سر ریز شد. اقتصاد نسبتا پویا ترکیه در طول کمتر از یک دهه، تولید ناخالص ملی‌ آن کشور را ۲ برابر کرد. ناکامی ترکیه برای عضویت در اتحادیه اروپا نیز مشوق آن شد که ترکیه در مناطقی به جستجو نفوذ باشد که یا سابقا در حیطه امپراتوری عثمانی بودند و یا تعلقات زبانی‌–فرهنگی‌ نزدیکی‌ به آن کشور داشتند. ولی‌ این سیاست دیر یا زود به مرزهای خود، یعنی‌ منافع قدرتهای دیگر منطقه، ایران و اسرائیل اصابت می‌‌کرد. “بهار عربی‌” ناقوس آغاز پایان سیاست تنش زدائی با همسایگان را به صدا در آورد. قایق سیاست ترکیه ، مزیّن به بادبانی به رنگ سیاه اسلام سیاسی سنی در پس کشتی آمریکا و در پی‌ آن عربستان، قطر، مصر، و دیگر کشور‌هایی‌ که مخالف نفوذ ایران در منطقه هستند، در حرکت بودند. کار به جایی‌ رسید که حتی حماس هم سوار بر تخت پاره‌ای خود را در پشت این نیروها قرار داد. اردوغان در سخنرانی‌ در مصر چنان از خود بیخود شد که علناً هدف خود را حاکمیت اسلام سیاسی اعلام کرد.

اما این اتحاد خیلی‌ زود در تناقضات منطق عینی دولت ملی‌ مضمحل شد. تشدید بحران در مصر و گسترش اعتصابات، توفیق در انحراف “بهار عربی‌” در منطقه، ترمیم روحیه ارتش و دستگاه سرکوب در طول مدت زمامداری اخوان المسلمین و به کمک اخوان، نگرانی‌ آمریکا از رویاهای زمامداران ترکیه، ماندگاری اسد بر بستر مخالفت افکار عمومی‌ در آمریکا و غرب بر علیه دخالت در سوریه، مقاومت جدی روسیه و ایران در جلوگیری از سرنگونی اسد، توحش “انقلابیون” کوردل در سوریه که موجب پیوستن اقشار شهری و اقلیتهای قومی و مذهبی‌ به اسد شد ، مذاکره مخفیانه آمریکا با ایران و آغاز بازی با کارتها و نقشه‌های پنهانی‌ دیگر در این رابطه و در آخر ترس عربستان از قوی شدن نیروهای اخوان المسلمین و تفکر آن تا سطوح بالای دولتی در عربستان، راه را برای برکناری اخوان المسلمین هموار کرد. ژنرال سیسی قصاب جدید نیل شد.

ایران

دولت ملی‌ در ایران هم به مانند ترکیه بر ۲ پایه متخاصم اما مکمل هم استوار است: شیعه اثنا عشری و ناسیونالیسم برآمده از شکست انقلاب مشروطیت. تفاوت این ناسیونالیسم با ناسیونالیسم ترک در ترکیه، دستاورد‌های محدود آن است که از طریق اتکا‌ بر اسطوره، این ضعف ترمیم میشود.

تفاوت‌های ماهوی در چگونگی‌ به قدرت رسیدن نیروی‌های مذهبی‌ در ایران و ترکیه وجود دارند که بازتاب آن در کنش این نیروها در سیاست داخلی و خارجی‌ همه جا به چشم می‌خورد. این نیروها سوار بر امواج نارضایتی‌ فراگیر به نظم سیاسی پیشین به قدرت رسیدند و در تقابل با آمال و ارزویهای آن نارضایان از همان فردای چنگ اندازی به قدرت از یک طرف، و از طرفی‌ دیگر برای خنثی کردن خطرات ناشی‌ از دستگاه نظامی به ارث رسیده، دست به تشکیل ارتش موازی زدند. در ترکیه نیروهای مذهبی‌ قبل از به قدرت رسیدن،  دو سوم بورکراتیزه شده بودند. نیروهای حاکم در ایران هنوز چند دهه نیاز داشتند تا به این مقصد برسند. امواج اجتماعی که در لحظاتی حتی شکل جنگ داخلی‌ می‌‌گرفتند، خطرات جدی برای حاکمان بودند و تهدیدات و جنگ خارجی‌ روند بورکراتیزه شدن را کند میکردند. با تکیه بر درامد سرشار نفت، با تکیه بر شرایط یک جنگ و تهدید خارجی‌ و نیروی سرکوب موازی، و بالاتر از همه، فقدان یک حزب انقلابی‌ با افق و دورنمای سوسیالیستی پر نفوذ در میا‌‌ن کارگران، جوانان و زنان ، بعد از بیش از ۲ سال امواج انقلابی‌ مهار شدند. پایان جنگ و کشتار جمعی سال ۶۷، که بقایا و وارثان این امواج بودند، شرط ضروری معقولیت ابزاری حاکمان بود. راه برای بورکراتیزه شدن نسبی‌ و همچنین “جنبش اصلاحات” هموار شد…

نیرو‌های حاکم در ابتدا بعضا به دلایلی کاملا متضاد، در ابتدا در میا‌‌ن اکثر کشورهای اسلامی هواداران و دوستداران بسیاری یافتند، که این خود به تخاصم حاکمین این کشورها با حاکمین در ایران میافزود. با گذشت زمان و عجین شدن هرچه بیشتر حاکمان جدید با دستگاه اداری دولت ملی‌ و منطبق با آن، حوزه نفوذ نیز محدود به کشورها و مناطقی شد که از نظر تاریخی‌-ایدئولوژیی رابطه‌ای تنگاتنگ با دولت ملی‌ و منافع آن دارند.

مناطق نفوذ تاریخی‌ دولت ملی‌ شامل همهٔ مناطقی می‌‌شود که اشکال مختلف شیعه وجود دارند و یا دارای زبان فارسی هستند: غرب و شمال افغانستان، تا حدودی تاجیکستان، جنوب لبنان،سوریه، بخش‌های شمالی یمن و عربستان، بخش جنوبی عراق، پایگاه‌هایی‌ در میا‌‌ن بعضی‌ اقوام کرد. تنها ارمنستان یک مستثنی می‌‌باشد که نتیجه تناقض دولت ملی‌ ارمنستان با کشورهای ترک زبان است.

حمله آمریکا به افغانستان، اگر چه حلقه محاصره نظامی ایران را تنگ تر کرد، ولی‌ حداقل برای لحظات جاری، نفوذ ایران در این مناطق را تعمیق داد.

مسئله  کرد و تراژدی کوبانی

ورشکستگی منطق دولت ملی‌ شاید در بهترین شکل در ضعیفترین حلقه‌ آن در منطقه، یعنی‌ کردستان عراق که به دولت اقلیم کردستان شهرت یافته، خود را نشان میدهد. عروج داعش عمق فساد دستگاه اداری اقلیم کردستان را به سطح کشاند و ورشکستگی سیاست مبتنی‌ بر اهداف دولت ملی‌ را در بسیاری از ابعاد برملا کرد. تراژدی کوبانی اما ورشکستگی نظری بسیاری از “همیشه دیروزیهای”ِ چپ ملی‌ و ورشکسته را به سطح کشاند

می‌گویند فردی روزی در کنار رود خانه‌ای در حرکت بود، به یک باره می‌‌بیند که در آب تند رودخانه چیزی شبیه خیک بالا و پایین می‌رود. به این فکر می‌افتد که نکند این خیک پر از کره باشد، چه بهتر است که به آب بزند و با بدست آوردن آن خیک برای کل فصل زمستان کره خود را تامین کند و خوش خیال به آب میزند، در تلاش برای چنگ انداختن به خیک، به یک باره چیزی پایش را می‌گیرد. تازه در این زمان این فرد فلک زده می‌بیند که آن خیک فرضی‌ یک ‌خرس است که حالا او را رها نمیکند.

شکست نظامی پیشمرگه‌ها و پیشروی سریع داعش که دلیل آن خیلی‌ زود به یک کمبود تکنیکی‌، یعنی‌ کمبود سلاح، تقلیل یافت، ریشه در بافت و ساختار دستگاه سیاسی-اداری این “دولت” دارد. درامد سرشار نفتی‌ که برای قبیله حاکم نقش غنائم جنگی را داشت، سطوح بالای نظامی-اداری را خیلی‌ سریع فاسد کرد.

همان روز خبر عقب نشینی پیشمرگه ها، از دوست کردی که همین دلیل را میاورد سوال کردم، که چرا پاریس گرسنه  با کمترین امکانات در چند جبهه موفق میجنگید و علیرغم دشمنان بیشمار داخلی‌، نه تنها ارتش اتریش و پروس را شکست داد، بلکه چندین بار پوزه قویترین نیروی دریائی آن زمان یعنی‌ انگلستان را در جنوب فرانسه به خاک مالید تا از انقلاب شکوهمند خود با فداکاری دفاع کند؟ چرا انقلابیون روسیه در فاجعه جنگ داخلی‌ از نظر نظامی بر آن همه قدرت داخلی‌ و خارجی‌ پیروز شد؟ البته قصدم از این مقایسه به هیچ وجه در یک سطح قراردادن دره فاجعه جاری با آن قله‌های رفیع بشری نیست، حتی در خواب!

تقلیل دلایل طبقاتی به دلایل تکنیکی‌، یا بر روی منافع استوار است و یا از عاجز بودن فرد از درک حوادث جاری نتیجه میشود. البته در این جا هم منافع حرف اول را می‌زند: امپریالیستها برای اغوا افکار عمومی‌ خود و سریز شدن به منطقه از یکطرف و “دولت” اقلیم کردستان برای پوشاندن دلایل حقیقی‌ ضعف‌های خود از طرف دیگر، مبلغان اصلی‌ این “دلایل تکنیکی‌” بودند. (هفته پیش خواندم که یکی‌ از رهبران پ ک ک گفته است، که گردانندگان دستگاه اداری-نظامی اقلیم کردستان در حال شمردن پول خود و بیشتر به فکر ثروت اندوختن خود هستند تا مقابله با داعش! )

تروتسکی در رابطه با جنگ داخلی‌ اسپانیا و ضعف جبهه جمهوری، این نظر، که ضعف تکنیکی‌ در تقابل با فاشیسم را عمده می‌‌کرد را سرزنش و بیرحمانه نقد می‌‌کرد.

شکل گیری شبه دولت ملی‌ خیلی‌ زود رهبران و توده‌های پایینی را از هم بیگانه کرد. “پاینیها” اگر چه از آزادی قومی بدست آماده خشنود بودند، ولی‌ در تجربه هر روزه خود می‌‌دیدند که “بالائیها” و دستگاه اداری به آنها تعلق ندارند. پول و ثروت یک شبه و فساد ناشی‌ از آن، از هم بیگانه گی‌ را تشدید می‌‌کرد. برای صاحب منصبان کسی که به “بالائیها” تعلق نداشت و یا توانایی پرداخت رشوه را نداشت، “عددی” نبود. تبدیل پیشمرگه‌های عمد‌تاً آرمان خواه به ارتشی جیره و مواجب گیر و کادر نظامی دولت ملی‌ از دیگر دلایل این ضعف هستند. اختلاف میا‌‌ن بارزانی‌ها که منطقه نفوذشان بیشتر در شمال است با “جبهه میهنی” که در جنوب کردستان نفوذ دارند و تکیه فریبنده “دولت” اقلیم کردستان به قدرتهای ریز و درشت منطقه‌ای و جهانی‌ از دیگر دلایل عمده این ضعف هستند.

عمده‌ترین دلیل اما در ضعف منطق عینی دولت ملی‌ نهفته است: شرکت در بازی قدرت یعنی‌ پذیرفتن اینکه، هر چه ضعیفتر، به همان نسبت بیشتر بازیچهٔ شدن.

 در دوران کودکی زمزمه می‌‌کردیم: بازی اشکنک دارد، سر شکستنک دارد…

ادامه دارد

فرهاد فردا

۱۹ اکتبر ۲۰۱۴