کوبانی، کورسوی امید

ستون سخنی با خواننده،

کوبانی، کورسوی امید

آذر ماجدی
این روزها دستم به قلم یا باید گفت به کی برد نمیرود. کابوس هولناکی که در عراق و سوریه در حال وقوع است تمام ذهنم را بخود مشغول کرده است. و مهمترین سوالی که بر ذهنم سنگینی می کند اینست: “چرا ما این چنین بی تاثیریم؟” می توان خود را فریب داد و با سر و صدا و عکس و فیس بوک از مواجهه با این سوال مهم گریخت؛ می توان در مقابل سایر جریانات ژست فعال بودن و پاسخ داشتن گرفت؛ اما هر انسان شریف و آزادیخواه و هر کمونیست انقلابی وقتی که در مقابل اخبار تلویزیون، تصاویر کودکان ویران شده، انسانهای سر از بدن جدا شده، هجوم آدمهایی که تمام زندگی خود را در پس خود رها کرده و عازم یک محل نامعلومد، یک آینده مملو از خطر و حقارت تنها دارایی خود، جانشان را از مخمصه جنگ وحشیانه بدر می برند را مشاهده می کند، با خود می اندیشد که چگونه ما نظاره گر این جنایت، این وحشی گری در قرن بیست و یکم هستیم؟ چگونه است که دنیا را اینچنین به عقب برده اند؟ تکنولوژی مدرن در دست ایدئولوژی عهد دقیانوس!

سال ۱۹۱۴ را با ۲۰۱۴ مقایسه کنید! یک قرن پیش دنیا از نظر جنبش های اجتماعی اعتراضی به نظم حاکم و ایدئولوژی های حاکم بر آنها بسیار پیشرفته تر از شرایط کنونی بود. بر بشریت چه گذشته است؟

اینها و سوالات بسیار دیگر مشابه بطور روزمره از ذهن من عبور می کند. برای بعضی پاسخ می یابم، برای بعضی دیگر تردید. اما تلاشی است که باید بکار بست. دنیا در سی سال اخیر بسیار به عقب بازگردانده شده است. از یک سو ما در تلخترین و سیاه ترین دوره ها زندگی می کنیم و از سوی دیگر دنیا هیچگاه اینچنین نیازمند تغییرات پایه ای و ریشه ای نبوده است. خیلی روشن می توان دید که ریشه تمام این بدویت در نظام سرمایه داری، جدال قطبها و قدرتهای متفرقه بورژوائی و تلاش امریکا برای کسب و تثبیت حاکمیت بر جهان است. شواهد بسیار است. باید چشم بصیرت داشت!

مثلی است که می گوید “به مرگ می گیرند تا به تب راضی کنند!” این واقعیت امروز دنیای ما است. مردم در خاورمیانه و شمال آفریقا با یک دنیا امید برای یک دنیای بهتر و عادلانه تر بر می خیزند؛ جنبش های انقلابی در کشور پس از کشور شکل می گیرد؛ دنیای آزادیخواه که من آنرا “قطب سوم” می خوانم در تقابل با تروریسم دولتی بسرکردگی آمریکا و تروریسم اسلامی از جمله رژیم اسلامی ایران، داعش و ارازل و اوباش مشابه، بوجد آمد. ژورنالیسم آنرا “بهار عربی” خواند. برای اولین بار در تاریخ چنین پدیده ای رخ می داد. ارتجاع جهانی، دو قطب وحشی به نقشه کشی و دسیسه چینی مشغول شدند؛ آنچنان بلایی سر مردم آوردند که در دل گفته اند: “غلط کردیم، آزادی و برابری و رفاه خواستیم! بهمان شرایط سابق رضایت می دهیم!” در مصر پس از بیش از دو سال کشته و زندانی دادن و شکنجه کشیدن، شرایط سابق با پنجه های آهنین تر ابقاء شد. در لیبی و سوریه که غرب و آمریکا امکان مانیپولاسیون سیاسی مانند مصر را نداشتند، یک جنگ خانمان برانداز بر مردم تحمیل شد. هزاران نفر طی این دو سال در این دو کشور جان سپرده اند، هزاران نفر معلول شده اند، صدها هزار نفر آواره شده اند. برخی مناطق با خاک یکسان شده است. مدنیت از این دو کشور رخت بربسته است. سوریه و لیبی هم به عراق و افغانستان پیوستند. اگر یک سوی این جنگ نیروهای انقلابی آزادیخواه و کمونیست بودند، می شد امید و دنیای بهتری را در پس این جنگ و ویرانی دید. انقلاب برای سوسیالیسم هم جنگ و خونریزی دارد؛ اما از نوع دیگری است. در این شرایط در یک سو انسانیت و آزادیخواهی برای بدست گرفتن سرنوشت خود و ساختن یک دنیای بهتر علیه ارتجاع می جنگد. این جنگ دو سو دارد که می توان از یک سو دفاع کرد و حتی به آن پیوست و در کنار آنها برای آینده ای روشن جنگید. اما در منطقۀ ویران شدۀ خاورمیانه شرایط چنین نیست. دو قطب ارتجاع با هم می جنگند و مردم زیر دست و پا له می شوند. امیدی نیست! پایان جنگ نوید بخش یک دنیای بهتر و آزادتر نیست! یک شرایط سیاه است. کابوس است. باین خاطر است که آنرا سناریوی سیاه می خوانیم.

از این سناریوی سیاه چگونه می توان خارج شد؟ آیا مرگ و سیاهی محتوم است؟ آیا باید دست روی دست گذاشت و نظاره گر بود؟ آیا باید تسلیم شد؟ قطعا پاسخ این سوالات مثبت نیست. اما نمی توان فقط خوش خیالانه باد در غبغب انداخت و یک نه محکم گفت ولی به همین اوضاع ادامه داد. پاسخ یک منفی مشروط است.

جالب اینجاست که در حتی چنین اوضاع بلبشو و سیاهی نیز از جانب خود مردم، در گوشه ای حرکتی بروز می کند که امیدها را باز می گرداند، نور امیدی به قلبها می تابد، لبخند نامطمئنی بر لبها می آورد. در میان اینهمه بدویت و وحشی گری، در میان این وحوش اسلامی و غربی، وحوش عمامه بسر و کراوات به گردن، مردمی بپا خاسته اند و با این وحوش می جنگند؛ مرگ با افتخار را به زندگی مرگبار تر و حقارت زیر شمشیر اسلام ترجیح می دهند. زنان و مردان جوانی که در کوبانی و مناطق همجوار آن اسلحه بدست گرفته اند و شجاعانه علیه نیروی سیاه داعش می جنگند، آن کورسوی امیدی است که در این سیاهی ظلمت سو سو میزند.

اما آیا پاسخ این حرکت و ابتکار انقلابیِ توده ای است؟ این بخشی از پاسخ است، تمام آن نیست.

در هفته های دیگر می کوشم افکار و تحلیل هایم را با شما سهیم شوم.*