انحلال مجلس مؤسسان

لئون تروتسکی

انحلال مجلس مؤسسان

لنین

ترجمه: ژاله سهند

اگر نه چند ساعت ، چند روز پس از انقلاب اکتبر، لنین مسئله مجلس مؤسسان  را مطرح نمود.

او اعلام کرد“ ما باید انتخابات را به تعویق اندازیم.

ما باید حق رأی دادن را به آنهایی که هیجده سال دارند، تعمیم دهیم. ما باید تنظیم لیست های انتخاباتی تازه ای را امکان پذیر نماییم. لیست های خود ما بی ارزش هستند، جمعیتی از روشنفکران که به اینجا شتافته اند  در حالی که ما به کارگران و دهقانان نیاز داریم. مردان Kornilof و کادتها را ما باید غیر قانونی اعلام نماییم”.

پاسخ این بود: “تاخیر اندازی در حال حاضر بدرستی نامطلوب است. به آن بیشتر به مثابه انحلال مجلس مؤسسان  نگریسته خواهد شد چون ما خودمان دولت موقت را  با به تعویق انداختن مجلس مؤسسان ، شماتت کرده ایم.”

“لنین پاسخ داد ،آه، این حماقت است، ” حقایق مهم  را مطرح کنید، نه گفته ها را. تا آنجایی که به دولت موقت ربط دارد، مجلس مؤسسان یک گام به جلو معنی می یابد، و یا حداقل  ممکن است به این معنی باشد; تا آنجایی که به قدرت شوروی مربوط است، و به خصوص با لیست های انتخاباتی حاضر، بدون شک این یک گام به عقب معنا میدهد. چرا تاخیر در حال حاضر نامطلوب است؟ و اگر مجلس مؤسسان کادت ها، منشویکهای سوسیال انقلابی باشد، – آیا این مطلوب است؟

“اما پس ما باید قوی تر باشیم”، دیگران با تردید گفتند. “در حال حاضر ما هنوز بیش از حد ضعیف هستیم. در روستاها تقریبا چیزی از قدرت شوروی نمی دانند. و اگر در حال حاضر اخباربه انجا نفوذ کند، که ما مجلس مؤسسان را به تعویق انداخته ایم، آن حتی ما را بیشتر تضعیف خواهد کرد.”  Sverdlof که بیشتر از هر کدام ازماها با روستا در ارتباط بود ،خصوصا با به تعویق افتادن انتخابات مخالف بود.

لنین این موضع خود را بدون هر گونه پشتیبانی  حفظ کرد. او سر خود را با نارضایتی تکان داد و تکرارکرد “این یک اشتباه است یک اشتباه محض  که هزینه بسیار گرانقدری  برای ما خواهد داشت ! اگر تنها هزینه اش نابودی انقلاب نباشد 

با اینحال هنگامی که – تصمیم – نه به تعویق انداختن ! – انجام گرفت، لنین تمام توجه خود را معطوف به سازماندهی اقدامات مربوط به جلسه مجلس مؤسسان کرد.

مشخص شد که  ما حتی با ورود سوسیال انقلابیون  چپ که بر روی همان  لیستها با حقوقی مشابه ترسیم شده بودند  و کاملا با توهمات علبه کرده بودند ، در اکثریت خواهیم بود.

لنین گفت  “به طور طبیعی ما باید  مجلس مؤسسان  را در هم شکنیم ” “اما پس  در مورد سوسیال انقلابیون چپ چکار کنیم؟”

Natanson  پیر بسیاربه ما تسلی داد. اوبه نزد ما آمد تا “در موردش صحبت کند“ وبعد از اولین کلمات گفت “تا آنجایی که به من مربوط است اگر به آن نقطه برسد,  مجلس مؤسسان را با زور در هم بشکنید“.

لنین با خوشحالی بانگ زد عالی ست”، ” آنچه درست است، باید درست باقی بماند. اما حزب شما موافق خواهد بود؟

Natanson جواب داد “برخی از ماها متزلزل هستند، اما من اعتقاد دارم که در پایان آنها موافقت خواهند کرد”.

سوسیال انقلابیون چپ  در آن زمان در ماه عسل   افراطی ترین رادیکالیسم  به سر می بردند و در واقع موافق بودند. “.اما اگر ما نتوانیم اینگونه عمل نماییم “. ،  Natanson پیشنهاد کرد “.ما جناح شما و مجلس مؤسسان  ما را در کمیته اجرایی  مرکزی متحد کرده و به این ترتیب یک کنوانسیون تشکیل  خواهیم داد .”

لنین آشکارا آزرده پاسخ داد “چرا؟ ” تا از انقلاب فرانسه تقلید نماییم، آیا اینطور است؟ با شکستن مجلس مؤسسان ما سیستم شوروی را تایید می کنیم. اما طرح شما همه چیز را در سردرگمی قرار میدهد: نه این است و نه آن دیگری”.

Natanson  تلاش کرد که ثابت کند که با این طرح ما بر روی خودمان به مثابه بخشی ازمتصدیان مجلس مؤسسان متمرکز خواهیم کرد، اما او به زودی تسلیم گردید.

لنین خود را قدرتمندانه با مسئله انتخاب کنندگان مشغول نمود.

او گفت این یک اشتباه اشکار است”،  “ما در حال حاضر قدرت را بدست گرفته و هم اکنون خود را درموقعیتی قرار داده ایم که محاسبات نظامی را برای به دست آوردن قدرت دوباره بر ما تحمیل می نماید.

او کارهای مقدماتی را با بیشترین توجه ای انجام داد،  تمام جزئیات را سنجیده  و Urizkyرا  با غم و اندوه بزرگش مورد ازمایشی دردناک قرار داد و به کمیسارمجلس مؤسسان  منصوب نمود. در میان چیزهای دیگر لنین  دستور اعزام هنگ Latvia  به پتروگراد را که تقریبا بطور کامل شامل کارگران بود، صادر نمود.

 او گفت دهقانان ممکن است در این مورد تردید نمایند،”  “تصمیم گیری پرولترى در اینجا ضروری است”.

نایبان بلشویک مجلس مؤسسان که ازاقصی  نقاط  روسیه آمده بودند، به اصرار لنین و دستور  Sverdlof به کارخانه ها، کارهای صنعتی ، و گروههای ارتشی گماشته شدند. آنها  عنصری مهم را در دستگاه سازماندهی تکمیلی انقلاب پنج ژانویه تشکیل دادند. به مثابه نایبان وسوسیال انقلابیون  ، آنها آنرا مطابق  با رده یک انتخاب شده مردم نیافتند که در مبارزه شرکت نمایند : «مردم ما را انتخاب کرده اند; بگذارید انها از ما دفاع نمایند.”

بطور طبیعی  این شهروندان کوچک  از استان آمده،  اصلا نمی دانستند که چه باید بکنند; بخش  بزرگتری به سادگی ترسیدند، اما آنها با دقت مراسم  را برای اولین جلسه آماده کردند..آنها با خود شمع  آوردند  برای احتمال اینکه  بلشویکها برق را قطع  نمایند و  تعداد زیادی  ساندویچ  برای احتمال اینکه غذای آنها  از آنان گرفته شود. بدینگونه دموکراسی  به شدت مسلح از طریق مبارزه با دیکتاتوری با شمع ها و ساندویچ ها وارد شد.مردم به حمایت کردن از آنهایی که خود را انتخاب شدگان آنها در نظر می گرفتند و در واقعیت تنها سایه ای از دوره انقلابی بودند که هم اکنون پشت سر گذاشته شده بود، فکر نکردند.

درطی انحلال مجلس مؤسسان، من در برست لیتوفسک بودم. اما وقتی که  در دفعه بعد  برای یک کنفرانس به پتروگراد  آمدم ، لنین به من در مورد انحلال مجلس مؤسسان گفت: “به طور طبیعی این یک خطر بزرگ از سوی ما بود که ما کنوانسیون  را به تعویق نیانداختیم- بسیار، بسیار غیر عاقلانه بود. اما در آخرسر این بهترین  چیزی بود که اتفاق افتاد. انحلال مجلس مؤسسان  توسط نیروی اتحاد جماهیر شوروی ، انحلال کامل و اجتماعی  دموکراسی صوری با نام دیکتاتوری انقلابی است. این درس خوبی خواهد بود. “

بنابراین تعمیم نظری دست در دست با انتقال هنگ گارد لیتوانی بجلو رفت. بدون شک آن موقع بود که آن  ایده ها در آگاهی لنین  شکل گرفت که او بعدها آنها را در کنگره اول  بین الملل کمونیستی در تزهای قابل توجه خود در مورد دمکراسی فرمول بندی کرد.

نقد دموکراسی صوری دارای سابقه ای طولانی است. کیفیت  حد متوسط کاراکتر انقلاب ۱۸۴۸ توسط ما و پیشینیان ما با انحلال دموکراسی سیاسی  که با  دموکراسی “اجتماعی” تعویض شد، توضیح داده شده است . اما جامعه بورژوائی میدانست که چگونه آنرا تحمیل کرده و جایگاهی اتخاذ کند که دموکراسی خالص دیگر نمی توانست حفظ کند. تاریخ سیاسی وارد دوره خسته کننده ای که دموکراسی اجتماعی  خود را وقف نقد دموکراسی خالص کرد، شد، ضمن اینکه  درحین آنکه در واقع تعهدات  خود را عملی کرده  با خود کمبوهایش  را هم حمل کرد. این اتفاق به وقوع پیوسته ای است  که تاریخ  بسیاراغلب  منعکس میکند: اپوزیسیون به راه حل محافظه کارانه  وظایفی فرا خوانده شد که نیروهای مصاله گر ، در روز قبل نمی توانستند آنرا اداره کنند.در موقعیت گذرای آماده سازی دیکتاتوری پرولتاریا ، دم.کراسی عالی ترین معیار، آخرین چاره، محرابی مقدس شد، که آخرین ریاکاری جامعه بورژوایی است. این آن چیزی است که برای ما اتفاق افتاد. پس از ضربه مادی کشنده در اکتبر ، بورژوازی تلاش کرد که در تقدیس گذرای مجلس موسسان  در ژانویه قبام نماید.توسعه  پیروزی بیشترانقلاب پرولتری پس از انحلال ساده، بازو بی رحمانه مجلس مؤسسان ، با ضربه ای نهایی با دموکراسی صوری  برخوردی کرد که هیچگاه نتوانست از آن  بهبودی یابد. به همین دلیل لنین حق داشت وقتی که گفت : “در آخر سر، این بهترین  چیزی بود که اتفاق افتاد” .

در فرم انتخاب کنندگان سوسیال انقلابیون ، جمهوری م فوریه برای مرتبه دوم شانس از بین رفتن داشت.

درپس زمینه برداشت کلی من از روسیه رسمی فوریه منشویستهای انقلابی اجتماعی پتروگراد شوروی  آن زمان، به وضوح به مثل اینکه همین دیروز باشد، چهره مشخص یک نماینده سوسیال انقلابیون برجسته میشود. من نمی دانستم و هنوزتا به امروز نمی دانم که او جه کسی بود و از کجا آمده بود . او باید از روستایی آمده باشد. ظاهر او شبیه یک معلم جوان، یک محتهد شایسته قبلی بود، با بینی مسطح، چهره ای تماشایی و گونه هایی برجسته. در همان جلسه ای بود که  وزرای سوسیالیستی خود را به جمهوری شوراها معرفی میکردند ، Tchernof ، بطور طولانی، عاطفی، ضعیف، لاس زننده، و بالاتر از همه تهوع آور، توضیح داد که چرا او و دیگران  وارد دولت شده اند  و آن چه نتایج مفیدی  را در بر خواهد داشت. عبارت احمقانه ای را که سخنران چندین بار تکرار کرد به یاد  می آورم: “شما ما را به دولت وارد کرده اید، شما به همین سان می توانید که ما را از آن بدر اورید”. مجتهد با چشمانی پر از ستایش وافر به سخنران می نگریست. اینچنین باید یک زائر وفاداراحساس کند و به نظر رسد هنگامی که  در صومعه ای مشهور ، فرصت خوبی برای شنیدن نصیحت  یک کشیش پارسا را بدست می آورد. سخنرانی  بدون وقفه جریان داشت، فضا منعکس کننده خستگی بود ، سر و صدای کمی شنیده می شد. اما برای  مجتهد، چشمه  لذت و خوشی احترام آمیز، به نظر نمی رسید که  از پای در آمدنی باشد.

وقتی که  برای اولین بار اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۱۷ را دیدم و شنیدم، من به خودم گفتم “بله، اینطور انقلاب ما ، و یا ترجیحا انقلاب آنان  به نظر می رسد ” .

هنگامی که  سخنرانی  Tchernof به پایان رسید، در انجا موجی از تشویق به وجود آمد. درگوشه ای  چند بلشویک نا رضایتمندانه با هم صحبت میکردند. این گروه به طور ناگهانی از جایگاه  عمومی خود برپا خاستند وقتی که حمایت دوستانه اشان را ازانتقاد من به جنگ دفاعی حاکم گرایی منشویستها و  سوسیال انقلابیون ابراز داشتند.

مجتهد مؤمن، به بیشترین وجهی وحشت زده و آشفته بود. خشمگین  نه: در آن روزها او هنوز جرات احساس عصبانی شدن از تبعیدی  که به وطنش بازگشته بود، نداشت. اما او نمی توانست  درک کند  که چگونه کسی می تواند به هر طریقی مخالف واقعیتی این چنین لذت بخش و قابل تحسین  به مثل وارد شدن  Tchernof  در دولت موقت باشد. او چند قدم انطرفتر من نشست و در چهره او، که  به مثل یک  فشار سنج  هیئت قانونگذاری  به من خدمت میکرد ، با تعجب  و وحشت با احترامی که هنوز به طوری کامل ناپدید نشده بود، مبارزه میکرد. این چهره  همواره به حافظه من به مثابه تصویری  از انقلاب فوریه چسبیده است- بهترین تصاویرش، ازاعضای عادی، مجتهد کوچک شهروند می آید ، چرا که چهره ای بدتراز آن به مثل Dan و Tchernof  دارد.

نه با بطالت و نه با شانس ،  Tchernofرئیس جمهور مجلس مؤسسان شد. روسیه فوریه ، انقلابی راکد، هنوز نیمه خیالبافانه ، جمهوری- شجاعانه ، آن چنان که بود، و آه، در یک زمانی چقدر ساده، و در زمانی دیگر چقدر فریبنده ! اورا پرورش داده بود…. در انتخابات، دهقانان ، طرفداران  Tchernof  را با استفاده  ازمجتهدین مؤمن ربودند و در جایگاهی بلند مرتبه نشاندند. و Tchernof این وکالت  را بدون شکوه رقابتی و حیله گری رقابتی  نپذیرفته بود.

برای Tchernof (برای اینکه من دارم میروم که در مورد آن هم صحبت کنم) درنوع خود نیز ملی بود. من می گویم “نیز” به دلیل اینکه چهار سال پیش من باید در مورد ناسیونالیسم  لنین می نوشتم . مقایسه و یا حتی برخورد غیر مستقیم  به این دو شخصیت، ممکن است  به نظر نامناسب برسد. و این در واقع اشتباه  و ناشایسته خواهد بود اگر مسئله خود این مردان  بودند. اما در اینجا مسئله ملی “عناصر”  تجسم و بازتاب آنان است. Tchernof ، تجسم مقلدین  سنت انقلابی روشنفکری است ، لنین، از سوی دیگر، تجسم کامل پیروزی اش.

در میان روشنفکران قدیمی، نجیب زاده  صندلی اش را داشت و یاوه گویی تاسف آور و سلاست وظیفه در قبال مردم ;  و بنابراین به همین ترتیب  مجتهد پارسا، که از فضای کوچک  اطاق پدر خود ، روشن شده با لامپ مقدس،  پنجره کوچکی را باز گشوده ، شکافی مختصر بسوی جهان تفکر انتقادی ، و دهقانان آگاه شده ای که بین مالکیت عمومی  و مالکیت  خصوصی درنوسانند، ومرد ساده کارگری که در میان دانش آموزان جدا شده از همنوعان خود  ایستاده ، و با غریبه ها در ارتباط  نیست. این همه آن چیزی است که در Tchernoviad  ، و بلاغت اغراق امیز، بی شکلی ، و بی قراری حد متوسط او نهفته است. از آرمان گرایی  روشنفکری  زمان  Sophie Perovskaja هیچ چیزی در  Tchernoviad  باقی نمانده است. به جای آن چیزی وجود داشت به مثل روسیه جدید  صنعتگران  و بازرگانان ، به خصوص از آن نوع ، “اگر تقلب نکنید، نمی توانید بفروشید”  .

Herzen  درسیر تکاملی  تفکر اجتماعی روسیه  زمان خود،  چهره ای مهم و قدرتمند بود. اما او را حتی  یک نصف قرن به عقب برده ، بال و پررنگین کمانی استعدادش را از او ستانده، او را به مقلد خودش مبدل نموده، و در بستر ماقبل سالهای ۱۹۱۷ – ۱۹۰۵  قرار بدهیم، شما عناصر Tchernoviad.  را خواهید داشت.با Tchernichevsky عملیاتی از این نوع سخت تر انجام می شود، اما برای  Tchernoviad عناصری برای کاریکاتورهم شامل می شود.ارتباط با Michailovsky بسیار مستقیم است، برای اینکه در Michailovsky  کاراکتر مقلد بودنش در حال حاضر مسلط است. عنصر دهقانی پایه و اساس Tchernoviad  به مثل کل توسعه ما بود، اما در بورژوازی کوچک ، نابالغ، نیمه روشنفکر ، از شهرهای کوچک  و روستا ، و یا درروشتفکران کاملا رسیده و تلخ انعکاس یافته بود.نقطه اوج Tchernoviad لزوما یک لحظه زودگذر بود. در حالی که انگیزه ای که سرباز، کارگر و دهقان در قیام فوریه بدست داده بودند، در طی یکسال، به داوطلبین، مجتهدین، دانشجویان و حامیان، از طریق کمیسیونهای رابط و تمام پیچیدگی های ممکن  دیگر گسترش یافت، و Tchernofs  را در اعماق نقض قاطعی که هم اکنون به وجود آمده بود وارتقا دموکراتیکی که درهوا معلق بود به اعتلایی دموکراتیک ارتقا داد، . به همین دلیل تمام Tchernoviad بین ماه های فوریه و اکتبر، بر درخواستی عاجل متمرکز شده بود : “تاخیر، آه لحظه، هنرتو بسیار زیباست.” اما زمان تاخیر نکرد. سرباز “شیطان” شد ، دهقانان فرا تر از همه مرزها موفق شدند، و حتی  مجتهد ، خودگذشتگی فوریه را جبران کرد، و در پایان Tchernoviad لایه های ردایش را رها کرده  و ناشیانه از بلندای فانتزی به منجلاب واقعی سقوط کرد .عنصر دهقانی پایه لنینیسم  است تا آنجایی که  اساس پرولتاریای روسیه و کل تاریخ ما است. خوشبختانه، در تاریخ ما، نه تنها انفعال و شوروشوق، بلکه جنبش وجود دارد. دهقان نه تنها  تعصب ، بلکه  همچنین بصیرت دارد. همه ویژگی های فعالیت، شجاعت، نفرت از زور و قدرت، تمسخر و تحقیر ناتوانی، در یک کلام، همه آن عناصر جنبشی که در دوره  گذارهای اجتماعی و پویایی مبارزه طبقاتی بارز است، بیان خود را در بلشویسم پیدا کرده اند. عنصر دهقانی دراینجا توسط پرولتاریا منعکس شده است، توسط قوی ترین نیروی پویا در تاریخ ما، و نه تنها در ما، لنین بیانی مشروع به این انهکاس  داد. و به این ترتیب در این مفهوم، لنین رهبر عنصر ملی است . Tchernoviad نشان دهنده همان عنصر دهقان ملی است، ولی نه از راس آن – به خصوص نه از راس آن.

بخش  تراژدی کمیک  ۱۹۱۸ ژانویه ۵ (انحلال مجلس موسسان) آخرین کشمکش پرنسیپهای  لنینیسم با    Tchernoviad    بود. اما تنها  کشمکش پرنسیپ ها، چرا که عملا در انجا هیچ کشمکشی وجود نداشت به جز تظاهرات کوچک و پر از بدبختی از پشت محافظان “دموکراسی”، که مسلح با شمع و ساندویچ  از صحنه خارج میشوند. داستان های مخبر شده در قطعاتی در هم شکستند، دکوراسیون های ارزان به زیر کشانده شدند، قدرت اخلاقی غلوگر ناتوانی احمقانه خود را اثبات کرد. ختم!

Breaking Up the Constituent Assembly –Lenin- Leon Trotsky  منبع

https://www.marxists.org/archive/trotsky/1925/lenin/05.htm