«اشرف دهقانی» و تزِ دو قطبِ امپریالیستی!

کشاکش بر سر سهم‏بری هر چه بیش‏تر منابع‏ی طبیعی جوامع‏ی سرشار از ثروت، و به تبع‏ی آن وقوع جنگ‏های دست‏ساز مابین دسته‏جات و جناح‏های وابسته به سرمایه در منطقه‏ی خاورمیانه، چنین گمانه‏زنی‏هایی را در میان نیروهای چپ و کمونیست بوجود آورده است مبنی بر این‏که، تنش درونِ سرمایه، مترادف با جنگ دو قطب امپریالیستی‏ست – که “یک سر آنرا امپریالیسم امریکا و دیگر شرکای‏اش و سر دیگر آنرا امپریالیسم روسیه” تشکیل می‏دهد -!!

قابل قبول است که تعاریف و تفاسیر از ماهیت تنش‏های درون طبقه‏ی سرمایه‏داری و تحرکات کنونی امپریالیست‏ها در سطح منطقه و جهان، گونه‏گونه می‏باشد. استدلالات و برداشت‏ها متفاوت و هم‏چنین مضامین مفاهیم هم، از زمین تا آسمان است و هستند کسانی هم‏چون «اشرف دهقانی»، که دارند جنب‏و‏جوش‏های مردم منطقه هم‏چون مصر را، به‏پای انقلاب “بزرگ” کارگران می‏گذارند و بر این باوراند که اگر چه این انقلابات به شکست کشیده شده است؛ امّا و در عوض “… زمینه‏های مادی آن جنبش‏ها و انقلابات هم‏چنان به‏قوت خود باقی است”. براستی که آفتاب آمد و دلیل آفتاب.

طبعاً این‏دست تحلیل‏ها و برداشت‏ها، بسیار و بسیاران‏اند و اگر به‏خواهیم منصفانه و در این‏مورد، نام و نشان «اشرف دهقانی» را از نوشته‏ی وی تحت عنوان «کارگران و جنگ و ناامنی در خاورمیانه!» حذف نمائیم، آن‏وقت به این نظر خواهیم رسید که نوشته‏های این چنینی – من‏حیث‏المجموع – چیزی جز بر گرفته از افکار ژورنالیست‏ها و منحرفان مارکسیست – لینیستی نیست. «اشرف دهقانی» در این نوشته دارد از “انقلاب بزرگ کارگران” در مصر، از جریان ارتجاعی و “فوق تروریستی” هم‏چون داعش، از ورود امپریالیسم امریکا و آن‏هم به‏گونه‏ی “دست‏پاچه” در سوریه، از تز دو “قطب امپریالیستی” تحت عنوان جنگی که “در یک‏طرف آن امپریالیسم امریکا و شرکای غربی‏اش قرار دارند و در طرف‏دیگر آن آمپریالیسم روسیه….”، از داعش به‏عنوان “لولوی وحشت …، که ارتجاعی‏ترین روش‏های کُشتار” – را پیشه‏ی خود ساخته است -، و از امپریالیسم امریکا که در عراق دست به “ریسک بزرگی” زده است و هم‏چنین از “لغو کار مزدی” و غیره سخن به میان می‏آورد. این‏ها چکیده‏ی نظرات «اشرف دهقانی» پیرامون تنش درون سرمایه، مضمون انقلابات بزرگ کارگری، بی‏برنامه‏گی و مهم‏تر از همه‏ی این‏ها ندانم‏کاری و دست‏پاچه‏گی امپریالیسم امریکا در عراق و سوریه می‏باشد!!

جدا از یک‏سانی بیان و ادبیات دُور, قاب‏چنینان سرمایه، پیرامون جریان داعش “تروریستی”، تحلیل‏ها و ارزیابی‏های وی، شباهت بسیار زیادی با نظرات دیگر جریانات و احزاب کمونیستی خارج از کشوری و بویژه حزب حکمتیست دارد. واژه‏ها، ادبیات و جمع‏بند‏ها، بر گرفته از این و از آن است و متأسفانه بیش از اندازه، شیفته‏ی متد و ارزیابی‏های دیگران می‏باشد. خطا زیاد دارد و از میان تمامی ایرادات، سئوال این است بر مبنای کدامین ادله دارد می‏گوید که، امپریالیسم امریکا در عراق دست به “ریسک” بزرگی زده است؟ اساساً و به چه دلیل – و علی‏رغم مخالفت‏های جناح‏های رقیب و شورای امنیت -، امریکا، عراق را اشغال و زیر ساخت‏های جامعه را نابود نموده است؟ هدف و برنامه‏اش در منطقه چه بوده و چرا نقشه‏های ناصحیح‏شان از متن به حایشه پرتاب شده است و قادر به برون‏رفت از آن‏ها نیست؟!

حکایت و مقصود راه‏اندازی جنگ و اشغال عراق، کاملاً طرح‏ریزی شده، با برنامه و در تداوم “نظم نوین جهانی” و “خاورمیانۀ بزرگ” صورت گرفته است. هدف گسیل نیروهای امریکایی و استقرار ناو هواپیمابر در خلیج و آن‏هم در دفاع از منفعت درازمدت‏تر آمریکا بوده است. به بهانه‏ی نابودی “سلاح‏های کُشتار جمعی” جنگی را به مردم عراق و خاورمیانه تحمیل نموده است و جامعه را درب و داغان و به مدتی نه چندان دُور، به بازسازی آن‏ها و آن‏هم با قراردادهای کلان میلیاردی پرداخت. مازاد بر همه‏ی این‏ها و به بهانه‏ی مقابله با “تروریست” و القاعده و طالبان، به دیگر کشورهای منقطه‏ی خاورمیانه، سلاح سرازیر نموده است تا سیاست‏های جنگ افروزایانه‏ی حود را پی گیرد. نه تنها جنگ عراق بلکه جنگ افغانستان، لیبی و سوریه، بر گرفته از سیاست معین و روشنی بوده – و می‏باشد –  و هدف، شعله‏ور نمودن هر چه بیش‏تر این‏نوع جنگ‏هاست. قرائن بسیار زیادی در تأئید این جمع‏بندی‏ست، و اگرُ در این میان، ما این نظر «اشرف دهقانی» را، مبنی بر این‏که “.. ضمن مقابله با مبارزات انقلابی توده‏ها و از میان بر داشتن بشار اسد به شرایطی نظیر آن‏چه در عراق و لیبی به سود خود و به ضرر امپریالیست‏های دیگر شکل داده است، دست یابد که البته در این‏مورد موفق نه شد ..” را به‏پذیریم، آن‏وقت چگونه می‏توانیم به‏خود بقبولانیم، که امریکای مبتلا به “ریسک” در عراق، پی‏گیر همان سیاست – و این‏بار به‏گونه‏ی دست‏پاچه – در جامعه‏ای دیگر هم‏چون سوریه می‏باشد؟!

سیاست قدرت‏مداران بزرگ جهانی و بویژه حاکمان امریکا، بسیار روشن، شفاف، دقیق و هدف‏مند است. استراتژی معینی دارند و اجرای یکایک آن‏ها، نیازمند ارزیابی از موقعیت جناح‏های رقیب و هم‏چنین بسته به موقعیت جنبش‏های اعتراضی مردمی‏ست. گام به گام و بر اساس منفعت خود دارند سیاست‏های جنگ‏افروزانه‏ی‏شانرا پی می‏گیرند و هیچ سیاست و نقشه‏ای از امپریالیست‏ها و بویژه امپریالیسم امریکا را، نمی‏توان در نسخه‏ی ناآگاهی و عجولانه پیچید و آنرا به حساب ریسک گذاشت. جنگ‏های تاکنونی منطقه، بسیار سازمان‏یافته و گویاست و هم‏چنان دارد سیر طبیعی و دل‏به‏خواه‏ی امپریالیست‏ها و بویژه امپریالیسم امریکا را طی می‏کند. جنگ افغانستان، عراق و لیبی و سوریه و سمت‏و‏سو دادن اعتراضات مردمی مصر و جای‏گزینی این عنصر و جناح, وابسته، با آن دسته و جناح، بیان‏گر خواسته‏ها و نشان‏گر نقشه‏ها و اهداف گام به‏گام امپریالیست‏ها و بویژه امپریالیسم امریکا در منطقه‏ی خاورمیانه می‏باشد. به صلاح و جایز نیست تا به‏مانند «اشرف دهقانی» بی‏اندیشیم و تاکید نمائیم که امپریالیسم در عراق دست به ریسک بزرگی زده است و هم‏چنین در سوریه به‏گونه‏ی شتاب‏زده، ورود نمود. دلائل و قرائن، پیرامون تحرکات امپریالیست امریکا در منطقه و هم‏چنین رایزنی‏ها و مراودت با رقیبان، در خلاف ارزیابی‏های این چنینی‏ست. تاکنون سیاست‏مداران بزرگ جهانی تلاش بسیار زیادی نموده‏اند تا لایه‏های جنبش‏های اعتراضی رادیکال را به انحراف و مانع‏ی نضج و شدت‏یابی آن‏ها گردند. حُسنی مبارک را بر کنار و مرسی را به‏جای آن نشاندند و در مدتی کوتاه، مرسی را به پای میز محاکمه کشانده و  سیسی را به قدرت رساندند تا موقعیت و منافع‏ی طبقه‏ی سرمایه‏داری با مشکلات و معضلات جدی و اساسی مواجه نه‏گردد. از منظر مارکسیست – لنینیست‏ها، چنین تغییرات صوری و در بالا را، نمی‏توان به پای “انقلاب بزرگ کارگری” مصر گذاشت؛ مصری که شاهد کم‏ترین تغییرات اقتصادی – سیاسی به نفع جامعه و مردم نبوده است. به بیانی روشن‏تر هر انقلاب بزرگ کارگری، متضمن پیآمدها و دست‏آوردهای روشن و تغییرات اساسی در زندگی مردم است. انقلاباتِ از نوع مصر نه تنها روند صحیح و بالنده‏ی جنبش‏های اعتراضی را سد نمود بلکه جامعه را به مسیر دل‏به‏خواه‏ی امپریالیست‏ها و بویژه در جهت منفعت امپریالیسم امریکا رهنمون ساخت. محتوا و مضمون انقلابات بزرگ و بویژه انقلابات کارگری، هم‏واره و هم‏واره، از پائین بوده و به‏طور قطع، سرمایه‏داران را از دم و دستگاه‏های قدرت دولتی خلع‏ید، و برنامه‏ی طبقه‏ی کارگر را در پیشاروی خود خواهد گذاشت. تفاوت بس عظیمی مابین این “انقلابات” با انقلابات تحت رهبری و هدایت کمونیستی‏ست. در حایشه و شکی در آن نیست که مردم از دست حاکمان کنونی زله‏اند و به بهانه‏های متفاوت دارند قدرت‏مداران را به مصاف می‏طلبند؛ دارند به دلیل وضعیت بد اقتصادی به خیابان‏ها سرازیر می‏شوند و با ارگان‏های حافظ بقای امپریالیستی درگیر می‏شوند؛ امّا و در عوض و به دلیل فقدان سازمان‏های انقلابی و سالم، اعتراضات و اهداف‏شان دارد، توسط جناح‏های امپریالیستی منحرف و پس زده می‏شود. با این اوصاف “انقلابات” تعریف شده‏ی چپ خارج از کشوری، فاقد محتوای انقلابی بوده است و مردم این جوامع و در زندگی روزمره‏ی خود – و آن‏هم به مدتی کوتاه و گذری – طعم دموکراسی‏های پرولتری و آزادی‏های سیاسی – اقتصادی درونِ جامعه را نه چشیده‏اند. بنابر این، به خطا خواهیم رفت که اعتراضات و نارضایتی‏های مردمی منطقه‏ی خاورمیانه، هم‏چون مصر را، در نسخه‏ی “انقلابات بزرگ کارگری” به پیچیم؛ به خطای بزرگی دچار خواهیم شد که اعتراضات مردمی سال ۸۸ را، به عنوان قیام و جنبش‏های انقلابی و شکوه‏مند به حساب آوریم. چرا که برنامه و هدف‏مندی‏های جنبش‏های آگاهانه و قیام، معین است و از نگاهِ کمونیست‏ها، جنبش‏های آگاهانه و انقلاب، با برنامه‏های روشن و با مرزبندی قاطع و عملی با جناح‏های رقیب دولتی و هم‏چنین با هدایت‏گری کموینست‏ها و انقلابیون معنا می‏یابد. بدون حضور فعال و عملی کمونیست‏ها در پیشاپیش اعتراضات کارگری – توده‏ای ، هیچ جامعه‏ای از شر جانیان بشریت رهائی نه‏خواهد یافت و به “انقلابات بزرگ کارگری” ختم نه‏خواهد شد.

به هرحال امپریالیست‏ها و بویژه امپریالیسم امریکا در منطقه و به‏منظور پاسخ‏گوئی به بحران ناعلاج‏شان، نقشه‏های بس طول و درازی را در مقابل خود قرار داده‏اند. این جانیان پی بُرده‏اند که دنیا به دلیل اوضاع بد اقتصادی، نیاز به تغییر دارد. پی بُرده‏اند که تولید بیش از تقاضاست و مردم قادر به تأمین نیازهای اولیه‏ی زندگی خود نیستند. به همین دلیل راهِ پاسخ‏گوئی را دارند در ایجاد آشوب و ناامنی هر چه بیش‏تر، در مناطق سودده جستجو می‏نمایند و دارند، به‏منظور رونق بخشیدن به اقتصاد از کار افتاده‏ی‏شان، به تولید سلاح‏های مرگ‏بار و کُشنده می‏پردازند؛ سلاح‏های تولید شده‏ای که نیاز به مصرف دارد و مصرف آن، نیازمند راه‏اندازی جنگ‏های ارتجاعی و هدف‏مند و آن‏هم به بهانه‏های واهی‏ای هم‏چون جنگ‏های قومی – قبیله‏ای و مذهبی‏ست. چنین سیاستی دهه‏هاست که به  سر تیتر وظایف امپریالیستی و بویژه به وظایف روزمره‏ی امپریالیسم امریکا تبدیل گشته است. در چنین بستر و چهارچوبه‏ای‏ست که “القاعده”، “طالبان”، “داعش”، “النصر” و “الشباب” و امثالهم دارند به‏عنوان وسیله و به‏عنوان دشمنان فرضی این دُوره‏ی قدرت‏مداران بین‏المللی در سطح منطقه و جهان ایفای نقش می‏نمایند تا انجام سیاست و نقشه‏های شوم آنان، آسان‏تر و هم‏چنین جنایات و ددمنشی‏های‏شان، کمی مقبول‏تر و کم‏رنگ‏تر به نظر آید. داعش “فوق تروریستی”ای که بزعم «اشرف دهقانی» دارد “به بی‏رحمانه‏ترین و ارتجاعی‏ترین روش‏های کُشتار در ..” عراق دست می‏زند!! دست‏پروده و پی‏گیر، کُشت و کُشتار امپریالیست‏ها در سطح جهان و منطقه است و در یک کلام، کم‏ترین بی شباهتی‏ای، مابین داعش و دیگر جانیان و حاکمان سرمایه نیست.

در درجه‏ی نخست انتخاب چنین الفاظی – هم‏چون جریان “فوق تروریستی” – بناصحیح، و هم‏سوئی با افکار قلم‏زنان و حامیان سرمایه، و در ثانی مقبول جلوه دادن و کم‏رنگ نمودن جنایات امپریالیست‏ها و بویژه امپریالیسم امریکا در ویتنام، کوبا، روندا، عراق و افغانستان، لیبی و غیره است. مگر فراموش و یا این‏که از حافظه‏ی تاریخی پاک شده است که چگونه سرکوب‏گران امریکایی بعد از تجاوز به زنان ویتنام، بدن‏های آنانرا تکه تکه و بر سر نیزه‏ی آغشته به خون، آویزان می‏نمودند؟ مگر فراموش شده است که جانیان بشریت و شکنجه‏گران امریکایی در زندان ابوقریب، زندانیان را به‏طور فجیعی شکنجه و به مسلخ مرگ می‏کشاندند که انتشار عکس زندانیان شکنجه و مثله شده به بیرون، باعث رسوائی هر چه بیش‏تر به اصطلاح مدافعین حقوق انسانی و دموکراسی گردیده است؟ مگر از یادها رفته است که چگونه ۵ سرباز امریکایی بعد از تجاوز به دختر ۱۴ ساله‏ی عراقی، پدر، مادر و خواهر و برادر وی را به قتل رساندند؟! وووو

جنایات و مثله نمودن بدن کمونیست‏ها و مبارزین و توده‏های محروم و ستم‏دیده‏ی سرتاسر جهان توسط امپریالیسم امریکا، قابل شمارش و توصیف نیست و اگر این‏روزها و به‏قول «اشرف دهقانی» – داعش فوق تروریستی – دارد به بی‏رحمانه‏ترین جنایات دست می‏زند -، چیزی جز ادامه همان سیاستُ، ایجاد رعب و حشت و کُشت و کُشتار کودکان و زنان و مردان توسط قدرت‏مداران بین‏المللی – و آن‏هم از زمان تسلط‏یابی‏شان بر سرزمین‏های سراسر منابع و ثروت – نیست. این دست رفتارهای جنون‏آمیز و تکان‏دهنده، در تاریخ بشری، یگانه و تازه نیست و از دیرباز این‏چنین بوده و داعش “فوق تروریست”، مبتکر آن نیست. بنابراین در “متن” قرار دادن داعش، و هم‏چنین در حایشه انداختن جنایات امپریالیست امریکا، همان سیاست و متدی‏ست که میدیای امپریالیستی این‏روزها مبلغ آنند.

دهه‏هاست که راه‏اندازی جنگ‏های ارتجاعی در منطقه‏ی خاورمیانه را، امپریالیسم امریکا در دستور کار خود قرار داده است و دارد با گسترده‏گی هر چه بیش‏نر، بر ناامنی‏ها می‏افزاید. به عینه دریافته شده است که هر زمان جنبش‏های اعتراضی با مایه در خیابان‏ها، طبقه‏ی سرمایه‏داری و حاکمان زورگو را به‏مصاف جدی طلبیده است، در کوتاه‏ترین مدت، این مناطق و جوامع، به میادین تنش و جنگ و دعواهای فی‏مابین دسته‏جات مسلح و ارتجاعی وابسته به سرمایه تبدیل گشته است. بدون کم‏ترین تردیدی، انگیزه و بروز چنین وضعیتی معین است و هدف، تخطئه‏ی کامل اعتراضات خالص مردمی‏ست. مخالفتی در آن نیست که راه‏اندازی جنگ‏های قومی – قبیله‏ای و مذهبی از جانب امپریالیست‏ها و بویژه امپریالیسم امریکا، منطقه و جامعه را ناامن و خالی از سکنه می‏نماید و کار و بار انقلاب را به تأخیر می‏اندازد. تجارب بس غنی و در عین‏حال، مستدلی وجود دارد مبنی بر این‏که چگونه کوچ میلیونی مردم از خانه و کاشانه‏ی خود، اولویت‏های سیاسی – اقتصادی‏شانرا به حایشه پرتاب نموده است؛ مشاهده شده است که چگونه ۱۷۰۰ دسته و گروهِ مسلحِ وابسته به سرمایه‏داران بین‏المللی در لیبی، به جان هم افتاده‏اند و روز و روزگار، و زندگی را بر کارگران و زحمت‏کشان تلخ نموده‏اند. امپریالیسم امریکا با انتخاب سیاسی “ریسک” و “دست‏پاچه”، دارد گام به‏گام، اهداف سیاسی – اقتصادی خود را پی می‏گیرد، و دارد هژمونی خود را اعمال می‏نماید. با این تفاصیل و در عالم سیاست، بناصحیح‏ست تا تنش و بگو مگوهای درونِ طبقه‏ی سرمایه‏داری را بر سر سهم‏بری هر چه بیش‏تر، چند قطبی بنامیم. در حقیقت و این‏گونه تنش‏ها و رقابت‏ها، صرفاً در سوریه خلاصه نمی‏شود و سال‏هاست که ما شاهد چنین وضعیتی، در افغانستان، عراق، لیبی، یمن، لبنان، فلسطین، یمن، سومالی و روندا و غیره می‏باشیم. در این جوامع حکمیت دو قطبی و چندین قطبی نیست، بلکه بده و بستان‏ها، و توافق بر سر راه‏اندازی آشوب و بی‏خانمانی مردم، بر سر چگونه‏گی و پیش‏گیری انقلابات احتمالی مردمی، بر سر اداره‏ی بهتر جهان، و هم‏چنین بر سر فروش تسلیحات و رونق بخشیدن به افتصاد بحران‏زای سرمایه‏داری‏ست.

بنابر این، خروج از چنین وضعیتِ ناهنجاری و بر خلاف نظر «اشرف دهقانی»، “.. به شرط آن‏که این توده‏ها بتوانند خود را از زیر رهبری‏های بورژوائی بیرون کشیده و مستقل عمل کنند که این خود فرصتی برای بیرون آمدن کمونیست‏ها از حایشه به متن و قدرت‏گیری آن‏ها فراهم می‏سازد، خواهند توانست  طرح‏ها و نقشه‏های امپریالیستی را با شکست مواجه سازند …” نیست. بلکه در صورت شفیت حایشه‏ای کمونیست‏ها، به متن قضایاست، که می‏توان شاهد در هم ریختن توازن قوا در جوامع‏ی متفاوت بود و ثمره‏ی مبارزه و مرزبندی قاطع کارگران و زحمت‏کشان با جناح‏های رنگارنگ سرمایه را به‏عینه مشاهده نمود.

خلاصه این‏که دنیای عجیب و غریبی شده است. کار دنیا و چیدمان وظایفِ مابین عنصر کمونیست و نیروی روشن‏فکر، با وظایفِ مردمی، کاملاً دگرگونه شده است. شوربختانه “سازمان‏ها” و “احزاب” چپ این‏روزها، و به دلیل بی وظیفه‏گی عملی دارند، آرمان و وظایف کمونیستی را وارونه به جامعه معرفی می‏کنند. روز و روزگاری، پیشاهنگانی هم‏چون، پیشاهنگان اواخر و اوائل دهه‏ی چهل و پنجاه، مبتکر جوش و خروش و تحرکات سازمان‏یافته‏ی توده‏ای، از زیر بار اختناق و ندانم‏کاری‏های کمونیست‏های تسلیم‏طلب و بی‏عمل بودند و این‏روزها، عناصری هم‏چون «اشرف دهقانی»، مدافع، مبلغ و مروج به متن آوردن کمونیست‏ها، از جانب توده‏های ستم‏دیده‏اند! این از کدامین نوعِ کمونیست و از کدامین نوعِ جریان و تفکر “سازمانی”ست که به انتظار نشسته است و چشم به راه‏ست، تا توده، هم به خودآگاهی طبقاتی دست یابد و “مستقل” از رهبری‏های بورژوائی عمل نماید و در همان‏حال، زمینه‏های “قدرت‏گیری” کمونیست‏ها را فراهم سازد!!

متأسفانه آرمان کمونیستی و انجام وظایفِ انقلابی، بد شناخته شده است و به تبع‏ی آن‏ها باید اذعان نمود که این‏روزها بیان نظری حقایق هم، به معضل بس برزگی در میان “سازمان‏ها” و “احزاب” چپ خارج از کشوری تبدیل گشته است. هیچ‏یک حاضر به اعلان ناتوانی و ندانم‏کاری‏های‏شان، و هیچ‏یک از آنان، بر آن نیستند تا با خلق و با مردم و یا با کارگر خود، صادقانه سخن به‏گویند. کج فهمی بیش از اندازه، و خطا چند گانه است و آگاهانه دارند از بیان ناتوانی‏های خود سر باز می‏زنند و هم‏چنین دارند، وظایف کمونیستی را بناصحیح، به خُورد جامعه می‏دهند. از یک‏سو مدعی رهبری و هدایتِ جنبش‏های کارگری – توده‏ای‏اند و بر این باوراند که یگانه “سازمان” و “حزب” پرولتری‏اند، و از سوی‏دیگر به انتظار نشسته‏اند تا توده‏های محروم و بی‏دفاع و غیر سازمان‏یافته، زمینه‏های “قدرت”گیری‏شانرا را فراهم سازند!!

ایراد کار «اشرف دهقانی» یکی دو تا نیست. خطای سیاسی، عملی و تئوریکی زیادی را می‏توان در این مدت از وی دید و به اثبات رساند که گذر سال‏ها و دهه‏ها زندگی در خارج از کشور، کمکی به صراحت بخشیدنِ نظرات و اعمال وی ننموده است. در وسط گیر کرده است و حاضر به بیان اعمال ناصحیح گذشته و روشن نمودن باورهای درونی – “سازمانی”‏اش نیست. هم به میخ می‏کوبد و هم به نعل. هدف‏اش توضیح جایگاه حقیقی نظری‏اش نیست. از این و از آن می‏گیرد و بدون این‏که بر محتوا و بر زمینه‏های تحقق سیاست‏ها و شعارها و آن‏هم در جامعه‏ی سراسر خشن و عریانِ آگاه باشد. نمونه‏ای دیگر و در همان نوشته‏ی “کارگران و جنگ و ناامنی در خاورمیانه!” می‏خوانیم که: “… زمان برای ایفای نقش انقلابی برای کارگران در جهت لغو کارمزدی و پایان دادن به سیستم سرمایه‏داری فرا می‏رسد”.

براستی و در کدامین مفوله‏ی تئوری م.م آمده است که لغو کار مزدی – در شرایط سلطه‏ی امپریالیستی و اقتصاد سراپا وابسته و فقدان تشکلات مستقل کارگری – می‏تواند در دستور کار کمونیست‏ها قرار گیرد که «اشرف دهقانی» این‏روزها، پرچم‏دار، مبلغ و مروج آن شده است. طرح چنین شعاری مغایر با نظریه‏ی “تئوری مبارزه مسلحانه هم استراتژی، هم تاکتیک” است. طرح چنین شعاری نه مختص دُوران سوسیالیسم بل مربوط به دُوران و جامعه‏ی کمونیستی‏ست. در جامعه‏ی دمکراتیک برهبری طبقه‏ی کارگرِ مدنظر «اشرف دهقانی»، حقوق و دست‏مزدها پابرجاست و تنها در نظام کمونیستیِ بدون طبقه است که به قول مارکس جامعه می‏تواند بر درفش خود بنویسد: “از هر کس به قدر توانائیش، به هرکس به قدر نیازش”.

بر مبنای چنین ادارک نادرست و وسطی‏ست که دارد تاکید می‏گردد «اشرف دهقانی» دچار کج فهمی‏ست؛ بر مبنای چنین ادارکات نادرستی‏ست که دارد تاکید می‏گردد، زمانه نیاز به صراحت بخشیدن نظریه‏ی کمونیست‏ها دارد. نمی‏توان بر سر در, “سازمان” خود، نام چریک چسباند و در همان‏حال، کم‏ترین نشانه‏های عملی‏ای از خود بروز نه‏داد؛ نمی‏توان بر نام خود سازمان پرولتری و کمونیستی گذاشت و صدها کیلومتر از جنبش‏های کارگری – توده‏ای فاصله گرفت؛ نمی‏توان مدعی هواداری تئوری م. م بود، و از افکار و از نظر آن دُوری حست؛ نمی‏توان ادعای صراحت بیان داشت و در همان‏حال از طرح ناکرده‏های خود غفلت ورزید؛ نمی‏توان مبلغ و مروج آرمان کمونیستی و آن‏هم در این دُوره از مبارزات کارگری – توده‏ای ایران بود و در عین‏حال، حامل و مدافع‏ی شعارهای غیر عملی و ناممکن بود. هم‏سوئی بی‏دلیل با دیگران و حمل این نمودارها، زیبنده‏ی کمونیست‏ها نیست و بدون کم‏ترین تردیدی، در خدمت به انحراف افکار نسل جوان امروزی و هم‏چین در خدمت به تخریب تئوری و آرمان کمونیستی‏ست. کاری که متأسفانه نه تنها «اشرف دهقانی» پیشه‏ی خود ساخته است بلکه در وجود تمامی “سازمان‏ها” و “احزاب” خارج از کشوری نهادینه شده است. بی‏گمان خلاصی از معایب تکراری، نیاز به خانه تکانی سیاسی در درون دارد؛ نیاز به آن دارد تا فارغ از هر گونه خودباوری‏های سازمانی – حزبی و منمیت، به منافع‏ی عموم اندیشید و نظراً و عملاً، مدافع‏ی درستی‏ها بود.

۲۷ سپتامبر ۲۰۱۴

۵ مهر ۱۳۹۳

لینک مطلب

http://www.azadi-b.com/arshiw/?p=50336