دو شعر … سرها و کلاه ها… کودکان ِ کار و خیابان! / خدامراد فولادی

خدامراد فولادی

سرها و کلاه ها
١
وقتی آمدند
کلاه نداشتند بر سر
(سرهای شان
ارزش ِ کلاه نداشت)
گردن ها را که زدند
سرها و کلاه ها
افتاد در دامن شان
همراه ِ گنجینه های اندیشه
و پر شد
حساب های بانکی شان
از سهم ِ / کلاه های بی سر و
سرهای بی کلاه.
٭٭٭
٢
کودکان ِ کار و خیابان!
قلم های تان را بردارید
از همین حالا و
بنویسید
بر دفتر مشق ِ شبانه روزتان
(آسفالت خیابان ها و
دیوار ِ کوچه ها)
کلاه بر می داریم / به زودی
از سر «آ» های با کلاه و
می گذاریم
بر سر ِ «الف» های بی کلاه
ما
بی کلاهان ِ امروز و
کلاهداران ِ فردا.