تو بمان ای دختر کوبانی!

تو بمان ای دختر کوبانی!
حال که «عدم» شبانه
با پرچم سیاه و قلب سیاه و سخنان سیاه آمده است
و شهر را خونین
جاده را خونین
خانه را خونین
و سفره را خونین کرده است
حال که عدم
برای خاموش کردن فانوس امید و آزادی آمده است
و لاشه ای گندیده سیّاری را می ماند
که به هر جا پا می گذارد
نشانی از خون و ویرانی و تباهی بر جا می گذارد
تو بمان ای دختر کوبانی
در کنار رودخانه ی جاری امید
با تفنگ و گل و گیاه و عطر روئیدن
با آئینه و پرواز پروانه و آواز کبوتر.
……
بگذار ماندن ات
شعله ی مخوف آتشی باشد
به جان جهالت و کهنه گی و پوسیده گی اعصار
بگذار ماندن ات
بر هم زند
تعادل ابر ظلمت و باران خفقان
بگذار ماندن ات بر هم بزند
پیش بینی هوای یخبندان آزادی و
خروش دختران آزاده و هشیار!
ناهید وفائی
۲۲٫۰۹٫۱۴