آواره گان این سال / ناهید وفائی

قناری از خواندن باز ماند
وقتی داد و فغان آواره گان را شنید
کبوتر ماده روی تخم ها زار زار گریست
وقتی غنچه ها از سینه ی مادران شان کنده می شدند
پرستو شوق پرواز را از یاد برد
وقتی کودکان گریان در پی یک لقمه نان را دید
چشمه از بی پایی به خود خشکید
وقتی مردم را در حال جان دادن برای یک جرعه آب دید
سنگ از خجالت آب شد
وقتی پای برهنه ی کودک و پیر و جوان را زخمی و خونین دید
اما چه بی پناه بودند آن آواره گان
وقتی که سربازان مرزی پرخاشگرانه به آنها می گفتند:
«ای غریبه ها
خاک شما اینجا نیست
آسمان شما اینجا نیست
آواره گی شما اینجا جا نمی شود
گرسنه گی شما اینجا رفع نمی شود».
………
یکی بیاید و بگوید
در این تنگنا
مردمی که پشتشان آتش است و
روبروی شان پرتگاه
مردمی که حتی مهلت نیافتند
بر خانه های ویران شده ی بعد از جنگ و
جنازه های سلاخی شده ی عزیزان شان قطره اشکی بریزند
به کجا باید پناه ببرند؟!
آخر به کجا؟!
……..
دلم بر دیوار سینه ام چنگ می زند
دلم فریاد می خواهد
فریادی به بلندای عمر تمامی آواره گان این سال
که آواره گان این سال
آواره ترینند.
ناهید وفائی