در این بخش پیش از آن که به شیوه تولید سرمایهدار به پردازیم، لازم است که در قسمت ۱۰و۱۱ “اقتصاد سیاسی به زبان ساده” به چند مقوله نگاه مختصری داشته باشیم. مقولاتی مانند؛ کار، کارگر، کارلازم، زمان کارلازم، کاراضافی، زمان کاراضافی، ارزش مصرف و ارزش مبادلهای را مختصرا” تشریح میکنیم. دلیل آن هم این است که در سلسله نوشتارهای آینده، از این مفاهیم زیاد استفاده میشود و لازم است که مفهوم علمی آنها را بدانیم.
این واقعیتی علمی است که اگر میخواهیم تغییری را در جهت مثبت و بهتر شدن جامعه به وجود آوریم، باید پیشاپیش ملزومات انجام آن را آماده کرده باشیم.
اکنون باید بدانیم:
کار چیست؟
در قسمت دوم این سلسله نوشتارها، در مورد نیروی کار توضیح دادیم، اکنون ضمن یادآوری مجدد این مقوله، تفاوت آن را با کار، نیز توضیح میدهیم.
پیشتر نوشتیم، نیرویکار کالایی است که در بازوان و مغز کارگر به صورت انرژی ماهیچهای و شعور علمی – اجتماعی وجود دارد. این کالا مانند دیگر کالاها، خرید و فروش میشود.
وقتی واژه کالا را به زبان میآوریم، در ذهنمان کالاهای قابل لمس مانند یخچال، رادیو، اتوموبیل و غیره تداعی میگردد. اما کالای نیرویکار قابل لمس و دیدن نیست و به صورت واقعی و مادی هم وجود دارد زیرا میتواند خلق و یا نابود کند.
کارگر ناچار است به منظور تامین امرار معاش خود و خانوادهاش، نیرویکارش را در بازار کار، البته اگر مشتری داشته باشد، به فروش برساند. هنگامی که نیرویکار فروخته میشود، خریدار از آن در محیط کار استفاده میکند. کارگر بر روی موضوع کار یعنی مواد خام، تغییر به وجود میآورد و آن را به محصول مورد خواست سرمایهدار تبدیل میکند.
به عبارت دیگر در کارخانه و در حین انجام فعالیت عملی، نیرویکار به کار تبدیل میگردد و در کالای تولیدی ذخیره و نمود پیدا میکند. یعنی هرگونه فعالیت تولیدی که عملا” کارگر انجام میدهد، نیروی کار را به کار تبدیل میکند. کار به کارگر تعلق ندارد، بلکه مالک آن صاحبکار (سرمایهدار) است. کار کارگر از دستش ربوده میشود، او فقط مالک نیرویکار خودش است.
بنابراین نیروی کار در محصول کار، که کالا باشد، ذخیره میشود و تبدیل به کار مرده میگردد. کار مرده سرمایه است. کار زنده کارگری است که مشغول تبدیل کردن نیرویکارش به کالا است.
کار سرمایهای است به صورت کالا که در دست سرمایهدار قرار دارد.
کارگر کیست؟
چه کسانی کارگرند؟ برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید بدانیم که کار مزدی چیست؟ نیرویکار در مقابل پولی که دستمزد نام دارد به سرمایهدار فروخته میشود و به صورت کارمرده در کالا ذخیره میگردد. به این کار، کارِ مزدی میگویند. در شیوه تولید سرمایهداری کارمزدی به صورت اجتماعی در آمده و همهگیر شده است. کارمزدی سرمایه تولید میکند.
کلیهی اشخاصی که در شرکتهای خصوصی، دولتی و ادارات مشغول به کار، و با عنوانهای یقهآبی (کارگری) و یقهسفید (ادارای یا کارمندی) معروف هستند، در مقوله کار مزدی قرار میگیرند. لازم به توضیح است که عنوانهای یقهآبی و یقهسفید، اصطلاح ابداعی سرمایهداران به منظور تفرقه و جدایی انداختن بین فروشندگان نیروی کار است.
مادامی که انسانها در ازای انجام کارشان، به صورت ماهیانه یا هفتگی، پولی به عنوان دستمزد یا حقوق دریافت میکنند، کارگر محسوب میشوند. لذا دانشمندانی که در آزمایشگاههای تحقیقاتی مشغول کارند؛ پزشکان و جراحان بیمارستانهای بزرگ؛ مهندسان شرکتهای ساختمانی؛ معلمان، پرستاران، کارمندان ادارات دولتی و بانکها، کارکنان ادرات و شرکتهای خدماتی و غیره همگی کارگر هستند. هر چند شاید عدهای از این افراد مایل نباشند خود را کارگر بدانند، اما آنها در ازای دریافت مزد یا حقوق، نیرویکار خود را میفروشند و کار میکنند، مالک کار خود نیستند و بر تشکیلاتی که در آن مشغول کارند، کنترلی ندارند. کارگران هر چقدر هم دستمزد بالایی داشته باشند همچنان به ازای کارشان مزد میگیرند و تحت فرمان صاحب کار خود هستند و کارگر محسوب میشوند. اما به دلیل درآمد بیشتر ممکن است به طبقهای از کارگران که دارای ویژگی “اشرافیتکارگری” هستند، صعود نمایند. حتا مدیران ردهی پایینی شرکتها و ادارات به رغم این که بر زیردستان خود ریاست میکنند، خودشان تابع دستورات مدیران ارشدند و کارگر محسوب میشوند که اینها نیز به همان طبقه “اشرافیت کارگری” ارتقاء یافتهاند.
کارگران شرکتهای خدماتی و پیمانی که کارهای نظیر حسابداری و نظافت کردن و غیره را انجام میدهند، مزدبگیر هستند. زیرا این پیمانکاران و شرکتهای خدماتی هم برای انجام کار و درآمد خود به شرکتهای بزرگتر وابستهاند و کارگر محسوب میشوند.
اما در نظام سرمایهداری کارگران زیادی وجود دارند که دستمزد دریافت نمیکنند و به صورت رایگان کار میکنند، مانند زنان خانهدار. آنها در جریان مراقبت و ادارهی امور خانواده، حجم قابل توجهی از کارِ بدون مزد را انجام میدهند. این کار بدون مزد زنان خانهدار را میتوان و باید جزء “هزینهی تولید کارگران” دانست که میبایست به صورت خوراک، پوشاک، نگهداری از فرزندان و مراقبت از کارگران باشد تا آنها برای کارِ مزدی روز بعد آماده شوند.
بنابراین در نظام سرمایهداری بیشترین تعداد افراد جامعه را کارگران تشکیل میدهند. کارگران طبقهی اصلی و اکثریت هر جامعهای را شامل میشوند.
به غیر از دهقانان خرد و صنعتگران کارگاهی که ماحصل کار تولیدی خود را مصرف میکنند و از این طریق امرار معاش مینمایند بقیه افراد جامعه یعنی درصد بالایی از افراد جامعه که امروزه به ۹۹درصدی شهرت یافته، با کار مزدی امرار معاش مینمایند.
باقیمانده افراد جامعه که درصد بسیار کمی را تشکیل میدهند، هیچگونه کاری انجام نمیدهند و نقشی در تولید ندارند و از قِبَل کار دیگران به صورت انگلوار زندگی میکنند.
نتیجه اینکه عمدهترین شکل کار در نظام سرمایهداری به صورت کار برای دیگری و یا آماده کردن افراد به منظور کار برای دیگری انجام میشود.
کارلازم چیست؟
کاری که هر انسان برای تامین نیازهای مادی و روانی خود و خانوادهاش لازم است انجام دهد، تا بتواند زندگی عادی و نرمال داشته و نیز بتواند مشابه خود را تولید نماید.
به بیان دیگر، کارلازم کاری است برای زنده ماندن، که اگر ما معادل آن را پول دریافت کنیم، به آن دستمزد میگویند.
کارلازم در جوامع گذشته وجود داشته است و در جامعهی آینده هم وجود خواهد داشت؛ چون معادل زنده ماندن است. کارلازم کاری است برای بقا.
پس دستمزد مساوی است با کارلازم. مثلا” کارگری روزی ۸ ساعت برای سرمایهدار کار میکند. ۴ ساعت از این ۸ ساعت کار روزانه معادل یا برابر با دستمزدی است که از سرمایهدار میگیرد و بقیه (۴ ساعت باقیمانده) کاراضافی است. کارلازم معادل دارد اما کار اضافی معادل ندارد. معادل کارلازم دستمزد است اما معادل کاراضافی عدد صفر و رایگان است.
زمان کارلازم چیست؟
مدت زمانی است که کارگر برای تامین معاش خود و خانوادهاش کار میکند تا یک زندگی نرمال داشته باشد. مثلا” کارگری ۱۲ ساعت در روز کار میکند، ۵ ساعت آن مدت زمان کارلازم، که در قبال دستمزد انجام میگیرد و ۷ ساعت باقیمانده مربوط به مدت زمان کاراضافی است.
کاراضافی چیست؟
کاری که هر انسان کارگری در جوامع طبقاتی، علاوه بر کار لازم انجام میدهد، کار اضافی گویند. کار اضافی به صورت رایگان و بدون دریافت معوض، صورت میگیرد. کاراضافی معادل(همارز) ندارد. کاراضافی آشکار نیست، بلکه پنهان است و در قالب روزکار قرار میگیرد.
سرمایهدار هنگام قرارداد خرید نیرویکار یک روز کار را به قیمت مثلا”۲۰ هزارتومان میخرد. در واقع اگر یک روز کار کامل معادل ۲۰ هزارتومان میبود، در آن صورت چیزی عاید سرمایهدار نمیشد. یعنی معادل را با معادل عوض کرده است، در حالی که چنین نیست. کار روزانه بیشتر از ۲۰ هزارتومان برای سرمایهدار میارزد، اگر این چنین نمیبود، سرمایهدار هیچوقت چنین قراردادی را با کارگر نمیبست.
کاراضافی منشاء استثمار انسان از انسان است. پس کاراضافی کاری است که کارگران بدون دریافت هیچ پولی برای سرمایهدار انجام میدهند. یعنی کاراضافی= کار بدون پول
کارل مارکس در “نقد برنامه گوتا” مینویسد:
“کارگر مزدبگیر تنها زمانی اجازه مییابد برای قوت لایموت و ادامهی حیات خود کار کند که مدتی نیز به طور رایگان برای سرمایهدار (و دیگر مصرف کنندگان ارزش اضافی تولید شده) کار کند. پیشرفت شیوهی تولید سرمایهداری دقیقا” در گروی افزایش میزان این ساعات کار رایگان است که یا به صورت طولانیتر کردن ساعات کار روزانه یا از طریق افزایش کارایی تولیدی صورت میپذیرد.۱“
زمان کاراضافی چیست؟
مدت زمانی که هر کارگر در جوامع طبقاتی، بیشتر از مدت زمان کارلازم، کار انجام میدهد، زمان کاراضافی میگویند. مثلا” کارگری ۸ ساعت در روز کار میکند، اگر ۴ ساعت آن را مدت زمان کارلازم در نظر بگیریم که در قبال دستمزد انجام میگیرد، ۴ ساعت باقیمانده مدت زمان کاراضافی است که بدون دریافت معادلی به صورت رایگان انجام میگیرد.
کارل مارکس در کاپیتال جلد یکم مینویسد:
“درجریان یک بخش از فرایند کار، تنها ارزش نیرویکار خود یعنی ارزش وسیلهی معاش خود را تولید میکند. چون او در شرایطی تولید میکند که متکی بر تقسیم اجتماعی کار است، خود مستقیما” وسایل معاش خویش را تولید نمیکند. به جای آن، وی در شکل خاصی، مثلا” نخ، ارزش را تولید میکند که با ارزش وسایل معاشش، یا با ارزش پولی برابر است که با آن این وسایل معاش را میخرد. این بخش از کار روزانه که به این قصد اختصاص داده شده، به نسبت ارزش میانگین وسایل معاش روزانهی او، و بنابراین، به نسبت میانگین زمان کارلازم برای تولید آنها، بزرگتر یا کوچکتر خواهد بود. اگر ارزش وسایل معاش روزانهی او بازنمود میانگین ۶ ساعت کار شیئت یافته باشد، کارگر باید به طور میانگین ۶ ساعت کار کند تا آن ارزش را تولید کند. اگر، وی به جای کار برای سرمایهدار مستقلا” برای خود کار میکرد، در صورت ثابت بودن بقیهی شرایط، وی هنوز مجبور بود برای همین تعداد ساعت کار کند تا ارزش نیروی کار خود را تولید کند و از این طریق وسایل معاش لازم برای حفظ خود یا بازتولید مداوم خویش را به دست آورد. … چون ارزش جدید ایجاد شده تنها جایگزین سرمایهی متغیر از پیش پرداخت شده میشود، این تولید ارزش چون بازتولید ساده جلوه میکند. من این بخش از کار روزانه را که در جریان آن، این بازتولید انجام میشود، زمان کارلازم و کار صرف شده در این مدت را کارلازم مینامم؛ این کار برای کارگر لازم است چون مستقل از شکل اجتماعی خاص کار اوست؛ برای سرمایه و جهان سرمایهداری لازم است، چون تداوم حیات کارگر بنیاد چنین جهانی است۲.”
ادامه دارد
سهراب.ن ۲۷/۰۶/۱۳۹۳