دو تعریف و دو نگاه از زندانیان سیاسی (در یادمان جان‏باخته‏گان دهه‏ی شصت)

دو نگرشُ و دو دیدگاه در حول و حوش هویت حقیقی و طبقاتی زندانیان سیاسی، در درونِ جنبش‏های اعتراضی و نیروهای سیاسی ایران موجود است. در آغاز، تاکید به نکته‏ای بی‏فایده نیست که بافتِ زندانیان سیاسی، این‏روزها و تحت حاکمیت نظام‏های امپریالیستی و از جمله در زیر سلطه‏ی رژیم وابسته‏ی جمهوری اسلامی تغییر یافته است. به گمانی تفاوت بسیار عظیمی‏ست مابین زندانیان کنونی با زندانیان سیاسی دهه‏ی شصت. 

یک‏دستی و یا به عبارتی – و من‏حیث‏المجموع -، خالصی زندانیان سیاسی، یعنی زندانیان کمونیست و انقلابی دهه‏ی شصت قابل رویت بود؛ زندانیانی که رفتار و اعمال‏شان در خدمت به منافع‏ی دردمندان و مخالف جدی قوانین نظام وابسته و از جمله رژیم جمهوری اسلامی بودند، و امّا و امروزه شاهدیم که به دلیل کشاکش شدید، در درونِ طبقه‏ی بالائی‏ها – و آن‏هم بر سر سهم‏بری هر چه بیش‏تر و کسب اهرم‏های دولتی -، تعدادی از مدافعین سیستم سرمایه‏داری، اسیر حکومت‏مداران حاکم بر ایران‏اند. در حقیقت یکی در پی زیر و رو نمودن نظام سراسر جعل و سرکوب بود و سر و جان خود را داد، و دیگری، “ایستاده‏گی”، مقاومت و “مبارزه”اش در درون سیاه‏چال‏های رژیم جمهوری اسلامی، بر سر، حفظ و پایداری بیش از این نظام است؛ نظامی که قانون و بنای‏اش با استثمار و تخریب، با کُشت و کُشتار کارگران و زحمت‏کشان، مخالفین و کمونیست‏ها پی ریخته شده است. باری، بافتِ زندان‏های همه‏ی جوامع و از جمله زندانِ تحت حاکمیت سردمداران کنونی ایران، شکل و شمایل دیگری به‏خود گرفت و مدت‏هاست که جامعه، شاهد اسارتِ اپوزیسیون دولتیِ سازمان‏یافته از جانب جناح‏های رقیب حکومتی‏ست؛ جناح‏ها و عناصرئی که عملاً در تقابل با منفعت توده‏های ستم‏دیده و محرومان قرار داشته – و دارند – و صدها کمونیست و مبارز را دستگیر و شکنجه و اعدام، و هم‏چنین نقش سوپاپ اطمینان نظام‏های امپریالیستی را ایفاء نموده‏اند.

به‏هر حال، با تغییر اوضاع و با گذشت زمان و هم‏چنین با زیر و رو نمودن جوامع‏ی متفاوت از جانب قدرت‏مداران بزرگ جهانی، نیاز به باز تعریف مفاهیم واژه‏ها، نیاز به صراحت و شفافیت بخشیدنِ به ماهیتِ دو زندانی درونِ زندان‏های نظام‏های امپریالیستی‏ست؛ نیاز به بارنگری و تدقیق شعارهای روشن و مرزبند، با جنایت‏کاران و جاده صاف‏کنان طبقه‏ی سرمایه‏داری در درونِ زندان‏هاست. مخالفتی نیست که در درون چهاردیواری‏های رژیم جمهوری اسلامی و به‏مانند بیرون آن، نگرش‏های متفاوتی، در جنگ و جدال‏اند. نگرش‏هایی که بخش اعظم آنرا این‏روزها اپوریسیون دولتی تشکیل داده و هدف و مقصودشان، به انحراف کشاندن جنبش‏های اعتراضی رادیکال و حفظ و تقویت درازمدت‏تر سیستم سرمایه‏داری‏ست. اگر چه باور بر آن است که حامیان هر دو تفکر، این‏روزها جسم‏شان در چهاردیواری‏های واحدی تحت نام زندان اسیر است؛ امّا و یکی، ماهیتاً و بنیاناً در تقابل با دیگری‏ست. به این دلیل که جنگِ پائینی‏ها با بالائی‏ها، جنگِ دو طبقه‏ی متضاد از هم است و در حالی‏که، جنگِ درون بالائی‏ها بر سر تصاحب هر چه بیش‏تر منابع‏ی طبیعی مملکت و حکم‏رانی به نفع جناح‏های خودی‏ست؛ جنگی که چند وقتی‏ست تجلی آنرا می‏توان در تمامی جوامع‏ی منطقه‏ی خاورمیانه و از جمله در جامعه‏ی ایران به‏عینه مشاهده نمود.

کم نیستند و فراوان‏اند عناصر و مدافعین سازمان‏یافته‏ی سیستم سرمایه‏داری که دارند از رد سیاست‏های سرکوب‏گرایانه‏ی دولت‏های حاکم بر جوامع‏ی متفاوت سخن بر زبان می‏راند و در همان‏حال، اسیر جناح‏های رقیب نظام‏اند. چنین عناصری، افکار و خواست‏شان، هم‏ردیف با افکار و خواست بنیانی مردم نیست و بدون کم‏تردیدی تفاوت ماهوی‏ای مابین آنان نیست و نیتِ همه‏ی آنان، به هرز بُردن مبارزات به‏حق کارگری – توده‏ای و هم‏چنین روان‏تر نمودن مناسبات جامعه، به نفع طبقه‏ی بالائی‏ها‏ست. با این اوصاف و بر مبنای چنین تفکری، صحیح نیست تا جنگِ یک نیرو و عنصر ارتجاعی سازمان‏یافته در درونِ زندان‏ها را، در کنار زندانیانِ سیاسی کمونیست و تحول‏گرا قرار داد و جانب‏دار و مدافع‏ی افراد و یا عناصری بود که خود، نقش بس بزرگی در تدوین و تصویب قانون ارتجاعی رژیم جمهوی اسلامی و هم‏چنین در تخریب زنده‏گانی میلیون‏ها کارگر و زحمت‏کش، کودکان و زنان بر عهده – داشته و – دارند. در یک کلام و به هیچ‏وجه این افراد و عناصر، قابل دفاع و پشتی‏بانی نیستند و دفاع و پشتی‏بانی از آنان، به معنای تحریف مفاهیم واژه‏ها و اغتشاش طبقاتیِ درونِ جامعه است.

متأسفانه این نظام‏ها به‏دلیل فقدان نیروهای کمونیستی و انقلابی عمل‏گرا در جوامع‏ی متفاوت، دارند، تعریف تازه‏ای از ماهیت جنگ‏ها، دمکراسی و حقوق بشر ارائه می‏دهند تا افکار دنیای انسانی و جامعه‏ی روشن‏فکری را به انحراف ‏کشانند؛ دارند با حیله و با فریب، خودی‏ها را به جامعه و به مردم غالب می‏نمایند تا مبادا سیستم و مناسبات سرمایه‏داری، در اثر ظغیان‏های اجتماعی و توده‏ای زیر و رو شود؛ ظغیان‏هایی که ریشه در تنفر و انزجار تمامی دار و دسته‏ها و جناح‏های متفاوت سرمایه دارد. این سیستم نیاز به دگرگونی بنیادی دارد و باید اجازه داد تا جناح‏های درونی نظام، پاچه‏ی یک‏دیگر را به‏گیرند، تا کار و بار مردم و انقلاب آینده، کمی راحت‏تر، به پیش رود؛ باید از یک‏طرف تلاش ورزید تا دامنه‏ی به تخریب کشاندن قربانیان نظام‏های امپریالیستی را محدود نمود و از سوی‏دیگر، بر گسترده‏گی شکاف‏ها و بر تخاصمات درونِ بالائی‏ها افزود. به این دلیل که این دو طبقه، یعنی طبقه‏ی بالائی‏ها و وابسته‏گان آنان، کم‏ترین قرابت منفعتی با طبقه‏ی پائینی‏ها نه‏دارند. در حقیقت پائین‏ترین نزدیکی منفعتی‏ای مابین این دو طبقه نیست و به تبع‏ی آن کم‏ترین یک‏سانی‏ای نمی‏توان مابین زندانیان کمونیست و انقلابیون دهه‏ی شصت با زندانیان مدافع‏ی اصلاح‏طلبان حکومتی و دیگر عناصر و نیروهای وابسته به سرمایه‏های بین‏المللی دید. بر مبنای چنین حقیقتی، طرح شعار واحدی هم‏چون زندانی سیاسی آزاد باید گردد، روشن‏گر خط فاصل‏ها و سخن‏گوی افکار کمونیست‏ها و هم‏چنین خواست خانواده‏ی هزاران جان‏باخته‏ی دهه‏ی شصت نیست.
حقیقتاً که این‏روزها نه تنها زندان‏های ایران بلکه اکثر جوامع‏ی جنگ‏زده و در هم ریخته، مملو از جنایت‏کاران و اسیران سیاسیِ جناح‏های متفاوتِ طبقه‏ی سرمایه‏داری‏ست. از عناصر و نیروهای ارتجاعی دست‏سازی هم‏چون “القاعده”، “النصر” و “داعش” و غیره گرفته تا طرف‏داران “اعتدال” و اصلاح‏طلبان حکومتی‏ای هم‏چون رفسنجانی، خاتمی، موسوی و کروبی. نمی‏توان چنین اسیران زیر یک سقف را، یکی دانست و با عینک واحدی نگریست و در جهت رهائی آنان، از زیر چنگال هم‏قطاران‏شان تلاش ورزید؛ عناصری که نقش جاده صاف‏کن نظام‏های امپریالیستی را داشته و مسبب بدبختی و کُشت و کُشتار میلون‏ها انسان و کمونیست در درون جامعه و زندان‏ها بودند. تفاوت است مابین افکار یک عنصر غیر تشکیلاتی – سازمانی و عامی، با افکار و نگرش عنصر تشکیلاتی و سازمان‏یافته و مدافع‏ی عملی نظام‏های سراسر استثمار و جهل. مقصود نه تخطئه و به بند کشیدن و محدود نمودن اوّلی‏ها، بل توضیح جایگاهِ حقیقی و برخورد عملی با دوّمی‏هاست.

بنابر این لازم است تا در یادمان جان‏باخته‏گان دهه‏ی شصت، جدا از تجلیل و گرامی‏داشت آن رزمنده‏گان، به این نکته اساسی اشاره نمود که آن رفقا و انقلابیون، از تبار و برخاسته از منفعت طبقاتی معینی بودند که با آرمان و با اهداف اکثریت زندانیان کنونی در تضاد می‏باشد. هم‏چنین و باید تاکید نمود که نگاهِ جمهوری اسلامی و شکنجه‏گران نظام، با اسیران درونِ زندان‏ها، متفاوت بوده و می‏باشد و بوضوح آشکار شده است که چگونه سردمداران و جلادان سرمایه، از یک‏طرف یکی را به دلیل اعتقادات و باورهای کمونیستی‏اش به دار کشیده – و می‏کشانند – و از طرف‏دیگر، زمینه‏ساز اشاعه‏ی نظرات خودی‏های نظام در درون زندان‏ها و جامعه‏اند. مگر فراموش شده است که چگونه جلادان و شکنجه‏گران رژیم جمهوری اسلامی، با ایجادِ محدودیت‏های گوناگونِ بهداشتی – زیستی و فراتر از همه‏ی این‏ها با شکنجه و با مثله نمودن بدن کمونیست‏ها، مبارزین و انقلابیون، در درون زندان‏ها آن‏چنان جنایاتی آفریدند که بعد از گذشت چندین دهه از عمر آن، نه تنها از دردها و از آلام خانواده‏ی جان‏باخته‏گان دهه‏ی شصت کاسته نه شده است بلکه تازه‏تر، دردناک‏تر و افزون‏تر هم شده است.

جانیان بشریت به یاری دار و دسته‏های نظام، زندانیان سیاسی دهه‏ی شصت را به جرم پخش اعلامیه و به جرم غیر باوری به اسلام و نماز و روزه، و به جرم هواداری از جریانات و سازمان‏های متفاوت، به جوخه‏ی اعدام سپردند تا به قول خویش، جامعه را از شر “ضد انقلابیون و کمونیست‏ها” پاک سازند؛ هئیت مرگ را سازمان دادند تا طول عمر خود را درازتر نمایند؛ دست‏ها، زبان‏ها و قلم‏ها را قطع نمودند تا دست‏اندازی هر چه بیش‏تری به سفره‏ی تهی میلیون‏ها انسان ندار بی‏اندازند. آری، جنایات آن دُوره و دهه‏ی شصت، فراموش ناشدنی‏ست و فراموش نه شده است که چگونه مدعیان امروزی منافع‏ی مردمی و حقوق شهروندی – و آن‏هم به عنوان دست اندرکاران نظام -، زخم‏های عمیقی بر دل هزاران خانواده‏ی زندانیان کمونیست و انقلابیون کاشتند که با هیچ قلمی قابل توضیح و توصیف نیست. متأسفانه و این‏روزها، به دلیل فقدان نیروهای کمونیستی – انقلابی در درون جامعه، جنایت‏کارانی هم‏چون رفسنجانی، خاتمی و موسوی و امثالهم در مقام مدافعین زندانیان سیاسی بر آمده و دارند، پزُ دفاع از زندانیان سیاسی و تبادل نظر در درون جامعه‏ را می‏گیرند. رفسنجانی، موسوی، کروبی و افکاری که عامل مستقیمِ کُشت و کُشتار هزاران زندانی سیاسی کمونیست و مبارز در دهه‏ی شصت بوده و بدون کم‏ترین شک و شبهه‏ای، آرمان و راه آنان، با آرمان و راهِ جان‏باخته‏گان دهه‏ی شصت از زمین تا آسمان است. باید اعلان نمود که نه تنها چنین افراد و افکاری، پائین‏ترین جایگاهی در دل میلیون‏ها انسان زحمت‏کش و خانواده‏ی جان‏باخته‏گان دهه‏ی شصت نه‏دارند بلکه عملاً و قلباً، در انتظار باز پس‏گیری خون‏های بر زمین ریخته شده‏ی فرزندان‏شان از سردمداران و دیگر دار و دسته‏های متفاوت نظام جمهوری اسلامی‏اند.

به بیانی دبگر گسترده‏گی فاصله‏ی طبقاتی و شکل و شمایل جوامع‏ی متفاوت و به دلیل تعرض و غارت‏گری‏های ظالمان، بسیار شفاف، و هم‏چنین فاصله‏ها و شکاف طبقاتی مابین بالائی‏ها و پائینی‏ها بسیار عریان شده است. میزان تفاوت‏ها دارد روز به روز گسترده و گسترده‏تر می‏شود و منابع‏ی مملکت و زحمات ۹۹ درصد از آحاد جامعه، دارد به جیب ۱ درصد سرازیر می‏شود. ۱ درصدی که به یُمن دستگاه‏های سرکوب‏گرش دارد، سیاست و حاکمیت بناحق‏اش را به اکثریت جامعه تحمیل می‏کند و به تبع‏ی آن، تعرض یکی بعد از دیگری دارد، در, خانه‏ی محرومان را می‏زند و تلفات بیش‏تری می‏گیرد. مازاد بر همه‏ی این‏ها، مفاهیم واژه‏های دمکراسی و زندانی سیاسی و محترم شمردن به پایه‏ای‏ترین حقوق انسانی در دنیای سرمایه هم این‏روزها، زیر و رو شده است و قدرت‏مداران بزرگ جهانی، امنیت و آسایش محرومان را محدود و محدودتر نموده‏اند و ترانه‏ی جنگ را دارند در همه‏جا زمزمه می‏کنند؛ جنگی که برنده‏گان واقعی آن سرمایه‏داران‏اند و مردم کم‏ترین نفعی در آن نه‏داشته – و نه‏دارند – و به‏عنوان بازنده‏گان اصلی آن به حساب می‏آیند.
درد مردم در این دنیای نابرابر، یکی دو نیست. زخم‏ها قابل علاج نیست و به جرأت می‏توان گفت که روز به روز سرمایه‏داران دارند بر انبوه دردها و بر جراحات میلیون‏ها کارگر و زحمت‏کش می‏افزایند. در جامعه‏ای که زندانیان را در دادگاه‏های چند ثانیه‏ای به پای مرگ می‏کشانند؛ در جامعه‏ای که دارند، حق پوشش را از زنان سلب می‏نمایند و کودکان، به دلیل نداری والدین‏شان از فراگیری علم و دانش محروم و مجبور به فروش نیروی کاراند؛ در جامعه‏ای که پدر و مادر، خواهر و برادر، از قبور عزیزان‏شان بی‏خبراند؛ در جامعه‏ای که چشم‏انداز زندگی امن و بدون جنگ برای میلیون‏ها انسان محروم تیره و تار شده است را نمی‏توان، از زمره جوامع‏ی انسانی قلمداد نمود و مدافعین چنین اوضاع ناهنجاری را – و آن‏هم به‏هر دلیل و برهانی -، در ردیف دیگر قربانیان نظام‏های امپریالیستی به حساب آورد و به دفاع از آنان برخاست. این خواستِ خانواده‏ی هزاران کمونیست و مبارز نیست و مهم‏تر از همه‏ی این‏ها، این عمل‏کرد جان‏باخته‏گان دهه‏ی شصت در مقابل مدافعین نظام گندیده و پوسیده‏ی رژیم جمهوری اسلامی نبود و طبعاً نادیده‏گیری و دُوری از آن‏ها، به معنای پشت پا زدن به آرمان والای هزاران کمونیست و مبارز دهه‏ی شصت و هم‏چنین تطهیر چهره‏ی خون‏بار مدافعین بی چون و چرای نظام سرمایه‏داری هم‏چون موسوی، کروبی و دیگر هم‏قطاران‏شان است. شفاف بخشیدن به این‏موضوع یعنی مجزا نمودن عملی مابین عنصر و نیروی سازمان‏یافته و مزدور، که دستی در به تخریب کشاندن زنده‏گانی هزاران کمونیست و محرومان داشته و دارند، با مخالفین و حامیان اقشار ستم‏دیده‏ی درونِ جامعه ،از اولویت‏ها به حساب آمده و لازم است تا بار دیگر بر این نظر اصرار داشت که راه و صفِ، زندانیان سیاسی دهه‏ی شصت، با راهِ و صفِ، مدافعین نظام‏های امپریالیستی در درون زندان‏های حاکمان کنونی، بسیار و بسیار، گونه‏گونه – بوده و – می‏باشد. آن رزمنده‏گان و همه‏ی جوینده‏گان راه رهائی کارگران و زحمت‏کشان، قابل دفاع و پشتی‏بانی‏اند و در عوض “مغلوبین” حاکمان کنونی در درون زندان‏ها، مستحق افشاء و طرداند.

۱۲ سپتامبر ۲۰۱۴
۲۱ شهریور ۱۳۹۳