رادیکالیسم از نوع کمونیسم علمی در تقابل با آپورتونیسم
«انقلاب مجلس مهمانی نیست مقالهنویسی نیست نقاشی یا گلدوزی نیست. انقلاب نمیتواند آنقدر ظریف و آرام، آنقدر نجیب و معتدل، آنقدر مهربان و مؤدب، آنقدر خوددار و با شفقت باشد. انقلاب شورش و طغیان است، انقلاب عملی است قهرآمیز که بدان وسیله یک طبقه، طبقه دیگر را واژگون میسازد.»
مائو تسه دون “گزارش درباره بررسی جنبش دهقانی در استان حونان مارس ۱۹۲۷ آثار منتخب جلد ۱”
ظرف چند روز اخیر بحثهایی از طرف برخی از دوستان در مورد “رادیکالیسم و رادیکال بودن و نیاز به “بازتعریف” آن در جنبش کمونیستی مطرح گشته. و به لزوم مبارزه با “لمپنیسم”ی که از طرف برخی از “چپ”ها با استفاده از الفاظ ناصحیح (ناسزاگویی) ارائه میشود، تأکید شده است.
گرایشهای مختلفی برای “تعیین تکلیف” با افرادی (“رفقای چپی”!) “که چوب حراج به تاریخ و سنت چپ” زدهاند حول چنان وظیفهای با نظرات، راهکار و متدولوژیهای مختلف گردآمدهاند.
در میان چنان گرایشهایی ازجمله دیدگاهی وجود دارد که با عدم اتکا به شفاف نظر دادن و ابهام پراکنی چون تحتفشار مخالفین اصولی و غیراصولی(آپورتونیسم) قرارگرفته است آنچنان خود را مرکز “سنت چپ” قلمداد کرده است تا با اتکا به چنین راهکار مبهمی بتواند برای خویش فرصتی ایجاد نموده که بتواند درعینحال که دیگر گرایشها را حول خویش برای رسیدن به هدفش در کوتاهمدت “متحد” نماید، همه مخالفینش را در یک ظرف ریخته و همهشان را مورد “نقد رادیکال” قرار دهد! و تروخشک را باهم بسوزاند. چنین گرایشی برخوردهای چند نفر که سمتوسوی کمونیستی ندارند را بهحساب کلیت “چپ” گذاشته است.
سؤال این است مگر “چپ ایران” یا شفافتر گفته شود جنبش کمونیستی در این چند نفر خلاصه میشود. چرا باید جنبش کمونیستی به دیدگاه این افراد، چشمانداز و رویکردی که نمایندگیاش میکنند، تقلیل داد.
صرفنظر از اینکه این دیدگاه مخاطبین “موردنقد” خویش را بهطور شفاف روشن نمیکند و نمیتوانند همچنین کنند( در ادامه این نوشته به این نکته توضیح داده میشود که چرا نمیتوانند)؛ اما آنچه در این فرایند بهجز تکرار برخی از واژههای کلی “مارکسیستی” دیده نمیشود به یک مفهوم واقعی همان نقد رادیکال کمونیسم علمی برای پیشروی و راهگشایی جنبش کمونیستی هست! برخی از این دوستان در ایران به سر میبرند و خودآگاهانه انتخاب کردهاند که با اسمورسم خود وارد عرصهای محدود از فعالیت علنی و در محیط مجازی شوند که نظام حاکم به آنها “تحمیل نموده است”! و موازی و مماس با خط قرمز تعیینشده راه میروند. چرا؟
سؤال اساسی این است که چرا این دوستان باید محدودیت خویش را به خاطر استفاده علنی از اسمورسم اصلی خویش به جنبش کمونیستی تحمیل نمایند و بسط دهند؟
بدون اینکه خواسته باشیم مبارزه این دوستان را تخطئه کنیم و یا آن را با “مارکسیست” های علنی دوران ۱۹۰۸ مقایسه نمایم، سؤال دیگر این است که اگر واقعاً میخواهید از “سنت چپ” از دیدی انترناسیونالیستی و نه ناسیونالیستی( “سنت چپ ایران”!) دفاع نمایید درسهایی که باید از جنبش کمونیستی روسیه در زمان رهبری حزب بلشویک توسط لنین در مبارزه با ماخیست ها این “مارکسیست”های علنی در مقاله تحقیقی فلسفهایاش “ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم” گرفت چیست؟ زمانی که انقلاب ۱۹۰۵ شکست خورد و روحیه انحلال طلبی، التقاطگرایی و بازگشت به ایده آلیسم فلسفی(ماخیسم) در روسیه “حرف اول و آخر را میزد”! زمانی که رفیقان نیمهراه از صف مبارزه خارج شدند، بسیاری از روحیهها باخته شد و برخی تا سر حد قطع امید صف خویش را از مبارزه کمونیستی برای تغییر جهان جدا نمودند، زمانی که کسانی که ادعای مارکسیست بودن را داشتند، بقول لنین “به مبارزهای جدی علیه فلسفه مارکسیسم(ماتریالیسم دیالکتیک) دستزده بودند. و با زیر سؤال بردن فلسفه مارکسیسم “شورشی بر روی زانوها” را شروع نموده بودند!
دراینبین ازجمله برخی که بین کمونیسم و تروتسکیسم در نوساناند، و یا تروتسکیست دوآتشهاند و یا بهطور خجالتی از پیروان نظریه تروتسکی میباشند برای کوبیدن ازجمله مخالفان “بیادب” و “جوان”شان دست به یک ضد حمله زدهاند و از فرصت پیشآمده به تبلیغ نظرات ناصحیح و سطحی تروتسکی در “مبارزه با زبان لمپنیسم” در شوروی(زمانی که هنوز یک کشور سوسیالیستی بود) داد سخن گفتهاند.
مشکل اینها این است که به علت پافشاری بر دیدگاههای تروتسکی مورد مخالفت عمومی ازجمله از طرف برخی از رفقای جوانتری که در تقابل با فحاشیهای این جماعت از همان شیوه استفاده میکنند، قرارگرفتهاند و برای همین با یک پاتک تلافیجویانهی سکتاریستی ناصحیح در حفظ دیدگاه و خط سیاسی تروتسکیستی شان، بسیار “حسابشده” میخواهند همه را حول این راهکارشان متحد کنند! حالآنکه برای اکثریت رفقا روشن است که این حضرات و بهویژه یکی از نظریهپردازانشان با اتکا به دیدگاه سیاسی اپورتونیستی/تروتسکی شوربختانه خود مدتهاست که به شنیعترین وجه ممکن مخالفینشان را تحت فحاشیهایی لمپنیسمی زیر بدنی خویش که هیچگونه قرابتی با اخلاقیات کمونیسم ندارد قرار داده و درزمانی که فرصت را غنیمت شمارند همچنان بر چنین جادهای خاکی میرانند! کدام کمونیست انقلابی است که نداند از چنین جریاناتی ضدانقلابی که به گذشته تعلق دارند و پیشتاز آیندهساز کمونیسم نیستند بهجز این توقع دیگری نمیرود.
کمونیستهای انقلابی نیاز دارند تا عمیقاً درک کنند که برخلاف اعتقاد رایج برخی از دوستان، استفاده از الفاظ ناصحیح رایج از طرف برخی از رفقای جوان در مبارزه سیاسی هنوز به مقام آنتاگونیسم ارتقاء نیافته است، و لزوماً هم نمیتواند ارتقاء یابد. زیرا بقول مائو انقلاب نمی تواند آنقدر مهربان و مؤدب باشد.
مائو در این زمینه میگوید: “تا زمانی که طبقات موجودند، تضاد بین نظرات صحیح و ناصحیح(درست و نادرست) در ﺣﺰب ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﺖ اﻧﻌﮑﺎﺳﯽ از ﺗﻀﺎدهای ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ در درون ﺣﺰب ﺧﻮاهند ﺑﻮد. اﻳﻦ ﺗﻀﺎدها در اﺑﺘﺪا ﻳﺎ در ﻣﻮرد ﺑﻌﻀﯽ ﻣﺴﺎﺋﻞ حتماً ﺑﻼفاصله ﺁﻧﺘﺎﮔﻮﻧﻴﺴﺘﯽ نمیشوند وﻟﯽ ﺑﺎ رﺷﺪ ﻣﺒﺎرزﻩ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﺑﻪ ﺗﻀﺎدهای ﺁﻧﺘﺎﮔﻮﻧﻴﺴﺘﯽ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻳﺎﺑﻨﺪ. ﺗﺎرﻳﺦ ﺣﺰب ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﺖ اﺗﺤﺎد ﺷﻮروﯼ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻧﺸﺎن میدهد ﮐﻪ ﺗﻀﺎد ﺑﻴﻦ ﻧﻈﺮات درﺳﺖ ﻟﻨﻴﻦ و اﺳﺘﺎﻟﻴﻦ ازیکطرف و ﻧﻈﺮات ﻧﺎدرﺳﺖ ﺗﺮوﺗﺴﮑﯽ و ﺑﻮﺧﺎرﻳﻦ و دﻳﮕﺮان از ﻃﺮف دﻳﮕﺮ اﺑﺘﺪا ﺑﻪ ﺷﮑﻞ آنتاگونیستی ظاهر نگشت، بلکه بعدها به ﺁﻧﺘﺎﮔﻮﻧﻴﺴﻢ ﻣﺒﺪل شد. در ﺗﺎرﻳﺦ ﺣﺰب ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﺖ چین نیز ﻣﻮاردﯼ ﻳﺎﻓﺖ میشود. ﺗﻀﺎد ﺑﻴﻦ ﻧﻈﺮات درﺳﺖ ﺑﺴﻴﺎرﯼ از رﻓﻘﺎﯼ ﺣﺰب ﻣﺎ و ﻧﻈﺮات ﻧﺎدرﺳﺖ چن دو ﺳﻴﻮ و ﺟﺎن ﮔﻮﻩ ﺗﺎﺋﻮ و دﻳﮕﺮان اﺑﺘﺪا ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺁﻧﺘﺎﮔﻮﻧﻴﺴﺘﯽ ﺑﺮوز ﻧﮑﺮد ﺑﻠﮑﻪ، بعدها ﺑﻪ ﺁﻧﺘﺎﮔﻮﻧﻴﺴﻢ ﻣﺒﺪل شد. در ﺣﺎل ﺣﺎضر در درون ﺣﺰب ﻣﺎ ﺗﻀﺎد ﺑﻴﻦ ﻧﻈﺮات درﺳﺖ و ﻧﺎدرﺳﺖ ﺷﮑﻞ ﺁﻧﺘﺎﮔﻮﻧﻴﺴﺘﯽ ﻧﺪارد و چنانچه رفقایی ﮐﻪ ﻣﺮﺗﮑﺐ اﺷﺘﺒﺎﻩ شدهاند ﺑﺘﻮاﻧﻨﺪ اﺷﺘﺒﺎهات ﺧﻮد را تصحیح کنند، اﻳﻦ ﺗﻀﺎد ﺑﻪ ﺁﻧﺘﺎﮔﻮﻧﻴﺴﻢ ﺑﺪل ﻧﺨﻮاهد ﺷﺪ.”
تروتسکیسم و شبه تروتسکیسم بهمثابه یک جریان اپورتونیستی و غیر کمونیستیِ سکتاریست تاریخاً نهتنها هیچگاه نتوانسته است اتحاد جمع کمونیستها را چه در یک گروه و یا چه در حزب پیشرو کمونیست انقلابی تضمین نماید، نهتنها با به وجود آوردن فراکسیونهای ضد حزبی به وحدت کمونیستها ضربه زده است بلکه، همواره تضاد غیر آنتاگونیستی در بین خلق و بهویژه کمونیستهای انقلابی را تا سطح آنتاگونیسم ارتقاء دادهاند. و با اتکا به ماتریالیسم مکانیکی(جهانبینی متافیزیکی) و عدم درک عمیق ماتریالیسم دیالکتیک و متدولوژی علمی کمونیسم انقلابی تضاد و شیوههای حل آن بیموقع و بیجا در مورد برخورد به برخی از رفقا بهویژه رفقای جوان اقلیتهای ملی که تحت سرکوب مداوم فرهنگی و ستم ملی و استثمار دولایه طبقات استثمارگر حاکم و محلی قرار دارند، و در مبارزه علیه طبقات ارتجاع مرتکب اشتباه میشوند، تا حد افراط پیش میروند. البته این صحیح است که کمونیستها و بهویژه مائوئیستهای انقلابی نیاز دارند که علیه نظرات نادرست بهطورجدی مبارزه کنند و درعینحال به رفقایی که مرتکب اشتباه شدهاند امکان دهند تا به اشتباهات خود پی برند. اما هرگز نباید پی بردن رفقا به اشتباهاتشان را با متدلوژی ناصحیح افراطی به رخشان کشاند، و از آن چماقی برای سرکوبشان ساخت. ولی درعینحال به قول رفیق مائو تسه دون این نیز صحیح است که “چنانچه افرادی که مرتکب اشتباه شدهاند، روی اشتباه خود بایستند و آن را عمیقتر سازند، امکان دارد که این تضاد به آنتاگونیسم بدل شود.”
روشن است که پافشاری روی نظرات سیاسی-ایدئولوژیکی ناصحیح و اشتباه آمیز که در خدمت انقلاب کمونیستی نیست با مؤدب نبودن یکی نیست. مؤدب نبودن با لمپنیسم فرق اساسی دارد. این دو مقوله را نباید باهم اشتباه گرفت. و دیدگاه تروتسکیستی که این دو را باهم یکی میکند درک شستهرفتهای که به دستکش سفید ملبس است از انقلاب دارد.
سؤال اساسی که در این زمینه وجود دارد این است که چنان مبارزهای باید از چه سمت و سوئی برخوردار باشد؟ چه خط سیاسی-ایدئولوژیکی باید بر چنان مبارزهای غالب باشد؟ رویزیونیسم یا کمونیسم؟ آپورتونیسم یا کمونیسم؟
ما کمونیستهای انقلابی و بهویژه مائوئیستهای انقلابی نیاز داریم در این زمینه چند نکته را با جهتگیری استراتژیکی کمونیسم انقلابی برای پیشبرد مبارزه سیاسی-ایدئولوژیکی در نظرگیریم.
ابتدا اینکه بر رادیکالیسم و رادیکال بودن نیز مهر طبقاتی خورده است. هیچ طبقهای نیست که بر تئوری و پراتیک اش مهر طبقاتی نخورده باشد.
بقول مائو “در جامعه طبقاتی هر فرد بهمثابه عضوی از یک طبقه معین زندگی میکند و هیچ فکر و اندیشهای نیست که بر آن مهر طبقاتی نخورده باشد.”
“رادیکالیسم” آنارشیسم با رادیکالیسم پرولتاریا اساساً در تقابل است.
رادیکالیسم کمونیسم انقلابی با “رادیکالیسم” تروتسکیسم در تضاد آشکار است.
به یککلام “رادیکالیسم” بورژوایی و اپورتونیسم بهمثابه نفوذ بورژوازی در جنبش کمونیستی برای تهی کردن هسته انقلابی آن با رادیکالیسم پرولتری در تضاد آشکار است.
در جوامع طبقاتی اخلاقیات و فرهنگ بورژوازی حاکم با فرهنگ و اخلاقیات کمونیسم در تضاد و مبارزه روزمره و دائم هست. بنابراین ما نیاز داریم که با جهتگیری استراتژیک و چشمانداز منطبق بر منافع کوتاهمدت و درازمدت طبقه کارگر پیشرو(پرولتاریای کمونیست) در مورد رادیکالیسم صحبت نماییم. و زمانی که عمیقاً بخواهیم چنان کنیم متوجه میشویم که نیازی به بازتعریف رادیکالیسم و رادیکال بودن کمونیسم انقلابی طبق آموزههای مارکس نیست.
مارکس رادیکالیسم علمی کمونیسم را که باید بر پراتیک مبارزه طبقاتی کمونیستها غالب باشد اینطور فرموله نمود:
“این سوسیالیسم اعلام تداوم انقلاب است، دیکتاتوری طبقاتی پرولتاریا لازمه نقطهگذار برای محو کلیه تمایزات طبقاتی، کلیه روابط تولیدی که مبنای تمایزات طبقاتی است، کلیه مناسبات اجتماعی که منطبق بر آن روابط تولیدی است، و دگرگون کردن کلیه ایدههایی که منطبق بر آن روابط اجتماعی است.” کارل مارکس
بهعلاوه مارکس با تأکید بر اینکه پرولتاریا فقط با رها کردن کل نوع بشر میتواند خود را رها کند، به شکل موجز و قدرتمندی جوهر این اهداف را بیان کرد.
پرولتاریای انقلابی(کمونیستها) نماینده منافع طبقات فرودست و بهویژه طبقه کارگر میباشند و برای رسیدن به هدف نهایی(جهان کمونیستی که در آن ستم و استثمار انسان محو خواهد شد) جهتگیری استراتژیک(به وجود آوردن جهان کمونیستی بدون طبقه) خود را هرگز از یاد نمیبرد.
«کمونیسم برای ما وضعیتی نیست که باید ایجاد شود، ایده آلی نیست که واقعیت باید خود را با آن تنظیم کند. ما آن جنبش واقعی را کمونیسم مینامیم که وضعیت کنونی را رفع کند. شرایط این جنبش از پیش دادههای هماکنون ناشی میشوند.» مارکس
اگر کمونیستهای انقلابی برای محو چهار کلیت، که عبارتاند از ۱- محو کلیه تمایزات طبقاتی، ۲- کلیه روابط تولیدی که مبنای تمایزات طبقاتی است، ۳- کلیه مناسبات اجتماعی که منطبق بر آن روابط تولیدی است، و ۴- دگرگون کردن کلیه ایدههایی که منطبق بر آن روابط اجتماعی است، دستوپنجه نرم نمیکنند، مبارزهشان به خاطر کمونیسم نیست.
در همین زمینه تجربه رفقای مائوئیست حزب کمونیست چین به رهبری مائو تسه دون درخور تعمق است و راهکار علمی را در اختیار ما میگذارد.
«در برابر ما دو نوع تضاد اجتماعی قرار دارد، یکی تضادهای بین ما و دشمن و دیگری تضادهای درون خلق. این دو نوع تضاد ازنظر ماهوی با یکدیگر کاملاً متفاوتاند.»
مائو تسه دون “درباره حل صحیح تضادهای درون خلق ۲۷ فوریه ۱۹۵۷”
مائو همچنین در این مورد در همان نوشته گفته است:
«تضادهای بین ما و دشمن تضادهای آنتاگونیستیاند. در میان صفوف خلق تضادهای بین زحمتکشان غیرآنتاگونیستی هستند، حالآنکه تضادهای بین طبقات استثمارشونده و طبقات استثمار کننده علاوه بر جنبههای آنتاگونیستی دارای جنبههای غیرآنتاگونیستی نیز میباشند.»
مائو پسازآن به دو انحراف (نظرات ناصحیح) برای حل ناصحیح تضادهای در میان صف دوستان و دشمنان انقلاب چنین اشاره میکند:
«مسئله سرکوب ضد انقلابیون مسئله مبارزه در چارچوب ما و دشمن است. در میان مردم افرادی یافت میشوند که نسبت به این مسئله نظر دیگری دارند. اشخاصی که با ما اختلافنظر دارند، بر دو نوعاند: آنهایی که به سمت راست انحراف دارند، هیچگونه خط فاصلی بین ما و دشمن نمیکشند و دشمن را از خود ما میدانند. این اشخاص درست آنکسانی را دوست میدانند که در نظر تودههای مردم دشمناند. آنهایی که به سمت چپ انحراف دارند در تضادهای بین ما و دشمن به حدی مبالغه میکنند که بعضی از تضادهای درون خلق بهمثابه تضادهای ما و دشمن مینگرند و افرادی را ضدانقلابی میشمارند که در حقیقت ضدانقلابی نیستند. هردوی این نظرات نادرستاند. هیچیک از این دو نمیتواند مسئله سرکوب ضد انقلابیون را بهدرستی حل کند و از نتایج کار ما در این مورد ارزیابی صحیحی به دست دهد.»
جمعبندی
چگونه باید صحتوسقم گفتار و کردار ما برای پیشبرد انقلاب کمونیستی تشخیص داد ه شود؟ چه موازین سیاسی-ایدئولوژیکی باید بر گفتار و کردار ما غالب باشد؟
در این مورد چند پیشنهاد مطرح میشود که تا توانسته باشیم در جنبش کمونیستی با بحث و چالش آن را تعمیق دهیم:
۱- در مورد برخورد به دیدگاه، رویکرد و چشماندازی که برخی افراد غیر کمونیست در پیشگرفتهاند نیاز داریم که خیلی شفاف عدسی که با آن صحنه مبارزه طبقاتی را نگاه میکنیم از فوکوس کردن به یک نقطه خاص و بر روی افراد خاص بیرون آورده و آن را عقبتر برده تا تمام موارد درگیر این صحنه را همهجانبهتر ببینیم. چراکه دیدگاههای این قلیل افراد ( بهخصوص دیدگاه منتسب به “چپ نوین”) که رویشان از نزدیک فوکوس شده ربطی به جنبش کمونیستی ندارد. بیشتر به انگ زنیهایی آپورتونیسم بهعنوان همکار نظام سرمایهداری و تنفرشان از کمونیسم برای بیاعتبار کردن کمونیستهای راستین و جنبش کمونیستی میماند.
۲- گفتار و کردار ما باید در خدمت وحدت کمونیستها و جنبش کمونیستی باشد، از محفلیسم و ادامه ارتباط با افرادی(ادامه دوستی با “دوستان” قدیم و بهویژه افراد منتسب به دیدگاه “چپ نوین”) که قبلاً ادعای کمونیست بودن را داشتند اما امروزه با تشدید و هر چه عمیقتر شدن مبارزه طبقاتی چشمانداز و سمتگیری اپورتونیسم خود را نمیتوانند پنهان کنند، در خدمت جنبش کمونیستی نیست و طبق تجارب دهه ۶۰ جنبش کمونیستی ادامه چنان روابطی میتواند به رفقا و در کل جنبش کمونیستی ضربه جدی و مهلکی زند. چرا رفقایی که به “ادبیات لمپنیسم” نقد دارند، جایگاه دیدگاه این افراد را مشخص نمیکنند. آنچه از طرف این دوستان دیده نمیشود عدم مرزبندی بین آپورتونیسم بهعنوان یک دیدگاه نفوذی بورژوازی در جنبش کمونیستی ازیکطرف و کمونیسم از طرف دیگر است. این رویکرد واقعاً مشکلساز است. در تحلیل نهایی کدام آپورتونیستی، کمونیست است! آپورتونیست، کمونیست نیست! و اگر شما و یا هر رفیقی در این جهت تلاش کند که آپورتونیست و بهطور خاص افراد “چپ نوین” را چیز دیگری بهجز آنچه واقعاً هستند و نمایندگی میکنند (همکاری و خدمت به نظام کنونی سرمایهداری) معرفی نمایید، درواقع خود شما بیشتر به آنچه واقعاً “چپ نوین” است تبدیل خواهید شد.
۳- گفتار و کردار ما باید در خدمت راهگشایی و جمعبندی علمی از گذشته جنبش کمونیست بینالمللی، دستاوردها و کمبودهای جدی آن باشد. باید مستند باشد. نه اینکه با جمعبندیهای منطبق بر ماتریالیسم متافیزیکی در تخریب آن بکوشد.
۴ـ گفتار و اعمال ما باید به وحدت کمونیستها و ملیتهای مختلف ما کمک کند نه اینکه باعث تفرقه آنان گردد؛
۵ـ گفتار و اعمال ما باید به فرایند انقلاب کمونیستی، انقلاب اجتماعی تحول سوسیالیستی و ایجاد جامعه نوین برای محو جامعه کهن خدمت کند نه اینکه به آن زیان رساند؛
۶ـ گفتار و اعمال ما باید به ایجاد و تحکیم دیکتاتوری پرولتاریا و محو چهار کلیت موردنظر مارکس یاری رساند نه اینکه باعث تخریب و یا تضعیف آن گردد؛
۷ـ گفتار و اعمال ما باید به همبستگی و اتحاد انترناسیونالیسم کمونیستی و همبستگی با خلقهای صلحدوست جهان خدمت کند و سودمند باشد نه به زیان آن باشد.
۸- گفتار و کردار ما نباید در جهت تولید و بازتولید و تقویت فرهنگ مردسالارانه و ضد زن حاکم بر جامعه و جهان سرمایه داری-امپریالیستی باشد. فرهنگ مردسالاری فقط در استفاده از واژههای “سکسیسم” خلاصه نمیشود! فرهنگ مردسالاری و ضد زن تنها در اینکه زن را یک وسیله سکس و تولید بچه دیدن خلاصه نمیشود.
هیچچیز بیرحمتر و عقبماندهتر، هیچچیز ظالمانهتر از فرهنگ و رفتار مردسالارانهای که میلیاردها نفر از زنان در سراسر جهان تحت نظامی سرمایه داری-امپریالیستی غالب برجهان هرروز با آن مواجهاند، نیست.
هیچ انقلابی که محور مرکزش پایان دادن به ستم زنان قرار نداشته باشد نمیتواند بشریت را رها سازد. بشریت به انقلاب نیاز دارد، یک انقلاب کمونیستی که به سرمایهداری و تمام سیستمهای استثمارگرایانه و تمامی نهادها و ایدهها ازجمله مردسالاری که در خاک آن رشد میکند و تقویت میشود، پایان دهد.
سخن آخر: درباره آپورتونیسم
در یک مفهوم واقعی مشکلی تاریخی که در مقابل ما است چیزی مگر آپورتونیسم و رویزیونیسم نیست. باب آواکیان صدر حزب کمونیست انقلابی امریکا در این مورد نظرات صحیحی را عنوان کرده است که(نقل به معنی): مشکل آپورتونیسم(و رویزیونیسم) این است که آنها نفرتشان از کمونیسم بهمراتب بیشتر از نفرتشان از سرمایهداری است.
این نکته را نه میتوان انکار یا رد کرد که برای مدت طولانی و بهخصوص امروز مشکل اساسی با آپورتونیسم(و آپورتونیست ها) که ادعا میکنند علیه این نظام(سرمایهداری) هستند این است که طبق چشمانداز و اهدافشان، درواقع نمیتوانند فراتر ازآنچه مارکس آن را بهعنوان افق محدود حق بورژوایی نام میبرد، روند.
محتوی اصلی و اثر واقعی چنان دیدگاه و برنامهی(آپورتونیسم) تاریخی تقویت، همکاری و مناسب با سرمایهداری و تمام مناسبات، فرهنگ، سیاست، اقتصاد و رانش وحشتانگیزی که با خود به ارمغان میآورد، هست؛ درحالیکه آنچه واقعاً مورد نفرت و به دنبال تضعیف و سرکوب آن هستند چیزی مگر تنها آلترناتیو واقعی و واقعاً رهاییبخش جایگزین این نظام سرمایهداری یعنی انقلاب کمونیستی و کسانی که نماینده چنان انقلابی هستند و برای آن مبارزه میکنند، نیست. اگر شما صادقانه و بهطورجدی به آن نگاه کنید و نظرات مخالف، اهداف، اصول و متدولوژیهای مخالف و متضاد را مقایسه کنید، این نتیجهگیری اجتنابناپذیر است.
برهان عظیمی
شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳
این نوشته ابتدا در وبلاگ “حق نان” با لینک زیر منتشر شد :
http://haghenan.blogspot.no/2014/09/blog-post.html