“طرحی از فردا”
از: زهره مهرجو
قفل بر در بسته
شکست،
ماه به سایۀ گریزان شب
خندید،
تن پرنده ای ز اشتیاق
لرزید.
…
ستارگان
یک به یک ز پشت ابرها
پدیدار شدند،
درختانِ شکوهمند
سر برافراشتند،
گلوی تشنه
جرعه ای ز آب روان
نوشید.
…
در هر گوشه و کناری
دیده ای به نور
تابان شد،
کودکان شادمانه
جمع گشتند،
قصۀ نوینِ زندگی آغاز شد –
فصل اول، عشق بود ..
و آزادی ..
و برابری!
…
تا حک شود اینهمه
در ضمیر زندگی؛
شهاب ماهرانه طرحی
بر دفتر آسمان کشید.
…
قلب آرزومند
این ماجرا ز پیشتر دید –
از قلمی خون
چکید !