مختصری در مورد اتحادیه های کارگری کانادا و آمریکا

نادر احمدی

مطلب زیر ترجمه و تلخیص مطلبی با عنوان: "آیا کسی جرأت گفتن یک کلمه را دارد؟" می باشد که توسط جان پیترز نوشته شده و در نشریه مانتلی ریویو درج شده است.

در ادامه مطلبی در مورد وضعیت اتحادیه های کارگری آمریکا آمده است تا یک تصویر گسترده تر در مورد شرایط طبقه کارگر در آمریکای شمالی برای خواننده ایجاد شود.

 

آیا کسی جرأت گفتن یک کلمه را دارد؟

همیشه کسانی وجود دارند که یک ادعا را مطرح میکنند اما خلاف آن را انجام می دهند! و این چیزی جز فریبکاری نیست که منجر به بی اعتمادی و شک می شود. فقط چند بار نا امیدی کافی است تا چنان بذر بی اعتمادی را در مردم رشد دهد که آنان از خود بپرسند که آیا براستی هیچگاه می توانند به نمایندگان خود در امر تحقق مسئولیتشان امیدوار باشند؟

مشکل زمانی بزرگتر می شود که آنانی که در رهبری جا خوش کرده اند خیلی حرف می زنند و شعار می دهند اما هیچ چیز را متحقق نمی کنند! و هیچ نوع انتقادی را نمی پذیرند. در کنگره اخیر کارگران کانادا در شهر تورنتو ( ۲۶-۳۰ می ۲۰۰۸ ) ما شاهد تمامی چنین مشکلاتی بودیم و حتی کسی جرأت گفتن یک کلمه انتقادی در مورد رهبری را نداشت. با وجود آنکه قطعنامه های خوبی در مورد بازسازی اتحادیه های کارگری، مبارزه بر علیه خصوصی سازی ها، تثبیت یک برنامه خدمات درمانی ملی ، حمایت از تداوم و حفظ مشاغل تحت پوشش اتحادیه ها تصویب شد اما هیچ نشانه ای از اینکه کنگره کارگران کانادا تصمصم دارد تا یک نقش مؤثر در تحقق این اهداف را بازی کند وجود نداشت! در پایان، بیشتر قطعنامه های صادره چیزی بیش از پیشنهاداتی در مورد جلسات بحث در باره مسئل مطرح شده نبودند.

موضوع نگران کننده این بود که رهبری کنگره کارگران کانادا بجای آنکه تشویق ابتکارات مترقیانه و افزایش آگاهی عمومی و به حرکت در آوردن انبوه کارگران کانادایی را سر لوحه اعمال خود قرار دهد تصمصم دارد که بحث در مورد مشکلات مطرح شده و فعالیتهایی که باعث رشد ایده های مترقی می شود را متوقف کند.

خارج از دنیای کارگران متشکل، و در بین مردم عادی، کنگره کارگران کانادا (س.ل.س.) ناشناخته است. کنگره کارگران کانادا (س.ل.س.) در سال ۱۹۵۶ تأسیس شد تا به عنوان یک ابزار ارتباطی کارگران با مردم در پشت صحنه، لابی کارگران در نزد دولتمردان باشد و ضمن انجام کار تحقیقاتی، امر آموزش کارگران در شوراهای ایالتی در سراسر کانادا را به عهده بگیرد.

کنگره کارگران کانادا (س.ل.س.) همچنین وظیفه جلب کمک مالی برای ( حزب دمکراتیک جدید ) (ن.د.پ) را نیز به عهده داشت تا اینکه در سال ۲۰۰۳ قانون ایالتی در مورد کمک های مالی در این راه محدودیت هایی را ایجاد کرد. کنگره کارگران کانادا (س.ل.س.) در اواسط سال ۱۹۷۰ نقش مهمی در سازماندهی اعتصاب عمومی بر علیه کنترل دستمزدها و قوانین تسلط بر بخش عمومی ایفا کرد اما این تشکیلات امروزه یک نقش بازدارنده و تدارکاتچی و عامل اجرایی تحقق اصلاحات مطلوب بازار آزاد بر علیه کارگران را به عهده دارد. (س.ل.س.) دیگر نه یک تشکیلات کارگری است و نه در خدمت اهداف کارگری قرار دارد. این تشکیلات در مدت ۱۰ سال گذشته تحت رهبری Ken Georgetti  بجز لابی مقامات دولتی و پارلمانی چیز دیگری انجام نداده و اعتصابات و اعتراضات از دستور کار آن حذف شده اند. شرکت کنندگان در کنگره متفقأ همنظر بودند که شرکت در کنگره وقت تلف کردن بود. کنگره کارگران کانادا (س.ل.س.) که ادعای نمایندگی ۳ میلیون نفر از کارگران کانادایی و ۲۰ میلیون دلار درآمد در سال را دارد  آقای Ken Georgetti را که تنها فرد کاندیدا  بود مجددأ به رهبری خود برگزید!

در جریان سخنرانی ها، هرگاه که یک سخنران موضوعی بر خلاف میل آقای Ken Georgetti  را مطرح می کرد فورأ صدای میکرفن او قطع می شد! و هر گاه موقعیت آقای Ken Georgetti زیر علامت سؤال قرار می گرفت مسیر بحث تغییر پیدا می کرد. رفتار آقای  Ken Georgetti نه مانند رهبر یک اتحادیه کارگری دمکراتیک بلکه مانند رفتار رهبری بود که رهبری او توسط عوامل نامرعی در معرض خطر قرار گرفته بود.

امروزه فقط ۵۴ درصد از مشاغل در کانادا تمام وقت و تقریبأ دائمی هستند و چهل درصد از افراد شاغل که شامل مشاغل موقتی و ساعتی می شوند آنقدر دستمزد کم دریافت می کنند که درآمد آنان حتی کمتر از استاندارد حداقل دستمزد می باشد!

همچنین در کانادا صدها هزار نفر کارگر با اجازه کار موقی وجود دارند که  با وجود پرداخت مالیات از حداقل حقوق استخدامی شامل حق بیکاری و دریافت حمایت بعد از بیکاری ناشی از حوادث محیط کار و بیماری، محروم هستند و حق تشکل را نیز ندارند.

در چنین شرایطی است که عضویت در اتحادیه های کارگری کانادا بشدت کاهش یافته است.

 

 

 

بوروکراسی  « کارگری » در خدمت سیاستهای داخلی و خارجی امپریالیسم آمریکا

 

 

ترجمه و تلخیص: نادر احمدی

 

در نتیجه رابطه  استثمارگر و استثمار شونده ای که بین طبقه کارگر و طبقه
بورژوازی وجود دارد کارگران  و حامیان آنها همیشه دشمنان اصلی خود را در بین سرمایه دارانی می جویند که  به طور ملموس و عینی آنها را از حقوقشان محروم می کنند و کمتر به  همکاران و هم طبقه ایهای خود که با گزینش آنها به رهبری اتحدیه های کارگری سرنوت خود رابه دست آنها میسپارند توجه خود را معطوف می کنند. در واقع دولتهای بورژوایی در جهت سرکوب کارگران ، از پلیس به عنوان چماق و از رهبران اتحادیه های کارگری به عنوان ابزار دیپلماسی و نان شیرینی استفاده می کنند. اشرافیت کارگری اسب تروا و ستون پنجم بورژازی در بین کارگران هستند. آنچنان که عامه مردم در تمام کشورها  هر چند سال یکبار در نمایش های انتخاباتی به پای صندوق های رأی می روند  و به دشمنان خود رأی می دهند مزید بر آن کارگران  با گزینش رهبران اتحادیه های کارگیری و تفویض قدرت و اختیار خود به آنان، نفوذ بورژوازی را در درون صفوف خود امکانپذیر می کنند. از آنجا که جایگیری افراد در طبقات اجتماعی  یک انتخاب نیست بلکه ناشی از موقعیتی است که افراد در آن قرار دارند ، اشرافیت کارگری با سوء استفاده از قدرتی که کارگران به آنان واگذار میکنند  تلاش میکنند تا با خدمت به سرمایه داران ضمن تأمین منافع خود موقعیت مادی خود را نیز تغییر دهند و متأسفانه کارگران آمریکا و بقیه جهان در امر رأی دادن و گزینش سیاستمداران بورژوا سابقه خوبی ندارند و بطور مثال  آقای جان سوینی که بزرگترین اتحادیه کارگری در آمریکا (  AFL-CIO ) را  به ابزاری در دست سازمان سیا و دولت آمریکا برای سرکوب جنبشهای کارگری- انقلابی در سراسر جهان تبدیل کرده است برای مدت بیش از ۱۰ سال پی در پی توسط کارگران به سمت رهبری این اتحادیه بر گزیده شده است  گویی که فرد شایسته دیگری در بین ۱۲ میلیون کارگر عضو این اتحادیه برای انتخاب به این سمت وجود ندارد !!

در کنوانسیون اتحادیه های کارگری)  AFL-CIO )   در سال ۲۰۰۵ در شیکاگو هزاران نفر از فعالین کارگری  تلاش کردند تا در مورد علل شکست رهبری آقای جان سوینی  در این  اتحادیه کارگری و  دریافت رشوه مالی توسط او ازمؤسسه ظاهرآ خصوصی و بد نام به نامDemocracy  of the National Endowment  (NED)  که بودجه آن تمامأ توسط دولت آمریکا تأمین می شود و بر ضد دولتهای دیگر همکاری نزدیکی با سازمان سیا دارد ، مورد بازخواست قرار دهند.  در حالی که مطالب زیادی در مورد رابطه  NED با دولت آمریکا در گوشه و کنار جهان منتشر شده است، اما به ارتباط  تشکیلات جانبی و وابسته به   AFL-CIO به نام  « مرکز آمریکایی برای همبسنگی بین المللی کارگران » که با نام مختصر Solidarity Center معروف است و وابستگی آن به NED و همکاری آنها با CIA بر علیه کشورهای ونزوئلا و چین، توجه چندانی نشده است. برای بسیاری از کارگران مشگل است تا ارتباط مخفی بین اتحادیه های کارگری و دولت آمریکا را باور کنند ! در پشت پرده، رهبران اتحادیه های کارگری در آمریکا صرف نظر از اینکه چه کسی در قدرت است. از زمان جنگ جهانی دوم تا کنون همواره از سیاستمداران نئولیبرال و دولت آمریکا و سیاستهای آن حمایت کرده اند. یکی از نیروهای محرکه ارتباط بین دولت آمریکا و اتحادیه های کارگری، «کمیته مشورتی در دیپلماسی کارگری (ADLP)»  در وزارت خارجه آمریکا است که در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون در سال ۱۹۹۹ ایجاد شد و  این تشکیلات از شروع مرحله  دوم ریاست جمهوری بوش خیلی فعالتر شده است. تشکیلات (ADLP) مشاور رئیس جمهور و وزیر امور خارجه آمریکا درامور کارگری است. علاوه بر John Sweeney   رهبر کنونی  AFL-CIO که عضو کمیته مرکزی NED نیز هست  دیگر اعضای رهبری  NED شامل شناخته شده ترین افراد نئو کنسرواتیو و راست افراطی و ضد کمونیست مثل آقای :Thomas R. Donahue  ( این فرد از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۵ رئیس خزانه داری  AFL-CIO بوده است و به خاطر وابستگی او به تشکیلاتهای کارگری ضد کمونیستی معروف است)  آقای  Ray Marshall علاوه بر عضویت در کمیته نظامی AFL-CIO عضو  مرکزیت تشکیلات  League for Industrial Democracy (LID)  که یک تشکیلات نئوکنسرواتیو و  ضد کمونیست است نیز می باشد.  آقای  John Joyce  عضو مرکزیت تشکیلاتی به نام : « دوستان دمکراسی در آمریکای مرکزی» است که وظیفه آن مبارزه با انقلابیون  در آمریکای مرکزی و بخصوص ساندنیستها در نیکاراگوئه بود. در ضمن  آقای  Ray Marshall و آقایان: Frank P. Doyle  ، Anthony G. Freeman ، William Lucy و غیره همه اینها از رهبران اتحادیه های کارگری و عضو AFL-CIO در آمریکا هستند و برای تأمین منافع سرمایه داران وبه شکست کشاندن  تلاشهای کارگران در آمریکا و بقیه جهان در صفوف کارگران به دشمنان آنان یعنی سرمایه داران خدمت می کنند!!

– امپریالیسم کارگری 

اتحادیه  عظیم کارگری   AFL-CIOو دیگر اتحادیه های کارگری آمریکایی در طول تاریخ موجودیت خود همواره همکار وفادار سازمان سیا و شرکتهای چند ملیتی بوده اند و به آنها در سرنگونی  دولتهایی که با رأی مردم انتخاب شده اند  و استقرار دولتهای دیکتاتور و تقویت جریانات ضد کارگری در سراسر جهان و پیشبرد سیاستهای نژادپرستانه و ضدیت با کارگران مهاجر در داخل آمریکا کمک کرده اند.

وقتی که آقای Sweeney  در سال ۱۹۹۵ به رهبری AFL-CIO رسید قول داد تا ارتباط  این تشکیلات را ( که بیش از ۱۲ میلیون کارگر عضو دارد) با سازمان سیا ، قطع کند و در سال ۱۹۹۷ تشکیلات « مرکز همبستگی  را در جوار  AFL-CIO ایجاد کرد تا به اصطلاح به همبستگی جهانی کارگران کمک کند اما این تشکیلات جدی