زِیرخط عقل(٢)

زِیرخط عقل

(۲)
خمینی، داعش وخلافت اسلامی

فریدون گیلانی
f.gilani12@gmail.com
 www.f-gilani.com
www.facebook/FereidounGilani

مقدمه

پس از تیری که درسال ۱۹۷۹ از چله ی کمان اسلام رها شد و بر پشت وپهلوی مردم ایران نشست، این دومین شلیک سنگین پیروان طرح پان اسلامیسم یا وحدت جهانی اسلام است که بر پشت و پهلوی مردم خاورمیانه می نشیند . تیری که ترکش هایش قادر خواهند بود بنا به سنت شلیک های سنگین اسلامی ، سراسر جهان را زخمی کنند . در این فاصله ها ؛ از ۱۸۸۵ و به طور اخص ۱۹۲۸ به بعد که حسن ال بنا شاگرد «هوشمند! » اسدآبادی و عبدو؛ به مدد کارخانه ی فرقه سازی بریتانیا البته ، اخوان المسلمین را به جان مردم انداخت ، کمان اسلام از مراکز لندن و ریاض و قاهره و واشینگتن و آنکارا و تهران ، و حالا حتی قطر ! یکسره فعال بوده و ، به صیغه ی ماضی نقلی ، شلیک می کرده است .

امیرانی که اسلامِ مدعی بازگشت هزار و صد ساله برای عراق و سوریه و چچین و بخش های وسیعی از خاورمیانه و کرانه های خاوری مدیترانه تعیین کرده ، و از آن میان یکی شان با اسم مستعار ابوبکر بغدای به خلافت رسیده است ، زوایای مختلف این تیر زهرآگین را سازمان می دهند . و اگر سرگیجه های لندن و واشینگتن به مثابه تولید کنندگان اصلی این تیرها از این هم بیشتر شود ، هیولائی که با نام ها و بازوهای مختلف ، در کشورهای مختلف ، از بطری در آمده است ، می تواند پا را از گلیم خود نیزفراتر بگذارد و به « نسل کشی » ی علنی بپردازد، همان گونه که شیعه گری دوازده امامی روح الله خمینی با نام حزب الله ، وسنی گری غلیظ سلفیه ها با نام « داعش » و « حکومت اسلامی » ، در ایران و عراق و سوریه و لیبی و افغانستان بدان پرداخته اند .

ضرورت خلافت

تیری که دوباره از چله ی کمان اربابان و کارگزاران مسلمان شان به سینه ی مردم شلیک شده

است ، خلیفه می خواهد . سه خلیفه ی پیش از پدیده ای موسوم به ابوبکر بغدادی که ریختن خون «غیرخودی » ها را پشت منبر و محراب و توضیح المسائل پنهان نمی کند ، « عنوانِ » مربوط به بیش از هزار و صد سال پیش را ، چنین به صورت جهانی بر بوق ندمیده بودند که خلیفه !ی اهل سامره دمیده است . ملک عبدالله مالک بخش مکه نشین عربستان که پیشینیان او بنا به « ابتکار!» وینستون چرچیل ، سرزمینی را به نام خود [ سعودی – عربستان سعودی ] در بانک ها و کاخ های « رهبری!» جهان به ثبت رسانده اند ، سعی می کند علنا نقش خلیفه را بازی کند و جای آخرین خلیفه ی عثمانی را بگیرد ، اما از آن جا که خریداری در میان مسلمانان ندارد و سرقت های نفتی خاندانش فراتر از این ادعاهای دهان پرکن است ، از ابراز تبلیغاتی ی عنوانی که در عمل برای خود قائل است ، پرهیز می کند .

ملاعمر رهبر طالبانِ ساخت مشترک ایالات متحده و عربستان سعودی و پاکستان هم ، به جای پرداختن به تبلیغات عادی مربوط به این عنوان ، خونش را می ریخت و به «حد زدن » و « رجم کردن » و تسمه از گرده ی « امت ! » کشیدنش می پرداخت و مخفیانه هیئت به ایالات متحده می فرستاد تا اسامه بن لادن براو غالب شد . منتها اسامه بن لادن و پس از او جانشینش ایمن الظواهری بودند که بر سر خلافت و خلیفه بودن او پافشاری می کرده اند و همین پافشاری ست که هم اکنون به اختلاف میان او و « خلیفه ابوبکر بغدادی » دامن زده است .

ظواهری می گوید خلیفه ملا عمر است و ابوبکر باید همان امیر عراق و سرکرده ی القاعده در عراق باقی بماند . منتها ابوبکر بغدادی نه تنها زیر خلافت ملاعمر زده ، بلکه از خود او و جانشین اسامه بن لادن هم می خواهد که خلافت او را بپذیرند و با او بیعت کنند . تا اربابان کاخ سفید و لندن و نئوکنسرواتیوها چه بگویند و از مغزهای آدم خواری مثل – هنوز و همچنان ! –  هنری کیسینجر و برژینسکی چه در آید.

« خلیفه » ی شیعه روح الله موسوی خمینی هم ، وقتی که ایران را گرفت و شمشیرش را از نیام کشید و فراتر از « جزیه » گرفتن رفت ، سرش چنان به کشتار و هموار کردن راه « قدس » و از این یاوه های خونین گرم شد که پرداختن به مورد ادعایش در مانیفست «حکومت اسلامی » را با عنوان « ولی فقیه » تاخت زد و به همین عنوان که میان پیروانش خریداری پیدا کرده بود ، بسنده کرد . ادعای خمینی مبنی بر خلافت جهانی مسلمین ، آن گونه که ابوبکر بغدادی بر بوق دمیده است ، خریداری در دنیای اسلام نداشت و نیروهائی را که در زمره ی فریب خوردگان و رهاشدگان روزگارند ، از سراسر جهان ؛ حتی کشورهای اروپائی ؛ که چنین گردن بزنند ! جذب خود نکرد.

با این حال ، پرداختن به تیری که خمینی را شلیک می کرد و علنا مدعی « خلافت » بود ، به ما می گوید که وقایعی چنین خونین که به بریدن سرخبرنگاران و جزیه گرفتن از « غیر خودی ! » ها و به کنیزی بردن اسیران به حکم قرآن و دینامیت گذاشتن زیر شیعه ها و کردها و مسیحی ها و ترکمن ها ، و هولناک تر از آن ها « ایزدی ها » یا – یزیدی ها – می انجامد ، ابتدا به ساکن و بدون مقدمات تاریخی و نقشه کشی!های اربابان فرقه ساز و نفت خوار و بمب افکن ، نمی تواند باشد. این که ما با حیرت بگوئیم : « این ها دیگر کجا بودند؟ / این ها دیگر از کجا آمده اند ؟ / پس از هزار و صد سال ، خلیفه یعنی چه ؟/ جزیه گرفتن در قرن بیست و یکم از کجا در آمده ؟ …» و ابراز تعجب هائی از این گونه ، حاکی از ساده اندیشی ، خوشباوری و فقدان حداقل اطلاعات تاریخی ست که نتیجه اش به تعمیق هرچه بیشتر ابعاد تبلیغاتی « متولیان اسلام » و صحنه گردانان نقشه های امپریالیستی ره می برد

اسلامِ عربده جو و جزیه بگیر و شمشیرکش ، که هم بی رحمانه تندی می کند و هم اهل مصالحه و معامله و بده بستان است ، «خلیفه » و « ولی » و « کاریسما » می خواهد . یا نه ، اگر زمینه برای چنین عنوان هائی آماده نباشد ، « سردار » ی می خواهد که بتواند هر دوکارِ شمشیرکشی و راه انداختن پرواز بندی برای فرصت طلبان را ، هم زمان و به موازات هم ، به مثابه دو امر مکمل به پیش ببرد .

پیش از این « خلیفه »ی سنی ، در شلیک سال خورشیدی ۱۳۵۷ (۱۹۷۹) ؛ که درست در لحظه ها و به موازات قدرت نمائی سی آی ا در افغانستان صورت پذیرفت ، باید خلیفه ای شیعه از کار در می آمد تا می توانست به اتکای شرایط ناشی از به درازا کشیدن جنگ سرد ، زمینه های مناسبی را برای ایجاد و تشدید تنش های مذهبی در جهت تقابل با شوروی فراهم می کرد .

برای ایجاد تشتت در جمهوری های آسیای میانه ، سی آی ا  باید روی اسلام و جریان های اسلامی در این مناطق کار می کرد و به موازات انتشار میلیونی قرآن و جزوه های مذهبی ، در دو کشور اسلامی ی هم جوار با آن جمهوری ها ، تنش های هم زمان و موازی ایجاد می کرد ، که چنین کرد .

تنش افغانستان مختصات « ضد کفر ! » و « ضد الحاد ! » خود را داشت که باید به مجاهدین افغانی و پرواربندی طالبان در پاکستان می انجامید تا بعدها راهی به حاکمیت سیاسی باز کند ، اما تنش ایران که حاکمیت سیاسی را غصب کرده بود ، سرکرده ای می خواست که با مبانی شناخته شده اسلامی، باید « کاریسما»ی مذهبی ؛ و« خلیفه »ی تا دندان مسلح می بود تا می توانست شمشیربرگلوی « غیرخودی!»ها بگذارد و تبدیل به « سد سکندر»ی در مقابل شوروی کافر! بشود. در این صورت ، شوروی از سه جهت زیر فشار می رفت : افغانستان ، ایران ، آسیای میانه . البته به خلاف تصور بعضی ها ، ارباب فکر بعدش را هم کرده بود که اگر مهار از کف به در رفت ، چه کند که دوباره بر فرقه ها و صحنه مسلط شود و چگونه و تا چه حدی آنان را به جان هم بیندازد و بتواند برنامه های حذف و تحکیم ، تا تزلزل و تثبیت را اداره کند . شیوه این مدیریت ، هم اکنون کابوس هولناک مردم جهان شده است .

خلیفه را ، به طور مشخص و به صورت علنی ، نه لندن تعیین می کند ؛ یا می کرده است، نه

واشینگتن . خلیفه هائی که با این تیرها بر مردم ساده دل می بارند ، مدعی اند که خود پیامبر اسلام آنان را در شرایط و بنا به دلایل خاصی تعیین ! کرده است . مراکز تحقیقاتی سازمان های جاسوسی و اطلاعاتی ایالات متحده و بریتانیا که سایر مراکز اطلاعاتی اروپائی و آسیائی را هم در حیاط خلوت شان راه می دهند ، در شناخت ، مراحل پیشرفت شناخت و حمایت های مقطعی ، یا پی گیر بر مبنای شناخت ، نقش اساسی دارند که قبلا پس از ۲۵ تا ۳۰ سال با بروز اسناد از طبقه بندی محرمانه خارج شده بر ملا می شد ، و با پیشرفت های کنونی و پیدا شدن کسانی چون ژولیان آسانژ و ادوارد اسنودن که صد ها تن از همگنان شان در سرویس های اطلاعاتی و مراکز اطلاعاتی ارتش های متجاوز مشغول به کارند، روابط اطلاعاتی پیش تر از موعد لو می رود ، و مثلا معلوم می شود که هم کاخ سفید در مرکز صدراعظم آلمان شنود داشته ، هم اداره اطلاعات آلمان در کاخ سفید ، یا مراکز حساس اطلاعاتی ایالات متحده . بنابراین، « تعیین خلیفه » به خلاف ادعای خمینی در سندی که در این مطلب از نظرتان می گذرد ، فقط شغل پیامبر اسلام ، یا اعضای تیم مرده ریگ ایشان نبوده و اربابان هی و حاضر نیز نقش های تعیین کننده ی خود را دارند که معمولا نباید در معرض دید جامعه قرار بگیرد.

موقعیت « خلیفه » خمینی و شیعه

سی و پنچ سال پیش از این ، سنی ها، وهابی ها و هرچه که نام شان را بگذارند ، در موقعیتی نبودند که فرقه هائی از آنان ، با کمک های فنی اربابان ، تیر خلافت را از چله ی کمان اسلام رها کنند . به جای آن تیر ، تیرهائی را در افغانستان و پاکستان و نقاطی از آفریقا و چچین و لیبی و سوریه و لبنان رها کرده اند ، اما چنان کارساز و کاری نبوده که تیر خمینی ، و چنین کارساز و کاری که تیر ابوبکر بغدادی!

شیعه ای که به قول فرانسوا توال                 Francois Thual در کتاب ژئوپولیتیک شیعه «… از

ابتدای پیدایش ، به استثنای ایران از قرن شانزدهم میلادی به بعد ، مذهب اقلیت ها و توده های محروم و مطرود اجتماعی بوده است …» با وقوع پارازیتی به نام انقلاب اسلامی در ایران ، چنان احساس قدرت کرده که یکی از رهبران یا آیت الله هایش به نام روح الله موسوی خمینی ؛ در موقعیت مشابه ابوبکر بغدادی ، به سایر همپالگی های خود و آخوندهای « ضعیف النفس » و « تسلیم طلب» و … می تازد [ همان گونه که این خلیفه ی سنی تاخته ] ، و با اعلام رسمی خلافت در کتاب «خلافت اسلامی » ( ولایت فقیه ) ، از عناصر هم سطح خود می خواهد که از او تبعیت کنند ، والا که کافر و زندیق اند و باید « جزیه » بدهند .

بنا به اعلامیه فرقه سنی داعش ، ابوبکر بغدادی سنی هم ، همین حرف هائی را می زند که خمینی شیعه در کتاب « خلافت اسلامی » زده است . و داریم به چشم می بینیم و خبرهایش را هر لحظه می شنویم که مشابهت این دو جرثومه ی ایدئولوژیک ، عملا هم در زهر آلود بودن آبشخورشان تردیدی باقی نمی گذارد .

آن گاه که روح الله موسوی خمینی شمشیر خلافت را تیزتر از پیش کرد و کتابش را به مثابه مانیفست اسلامی در سال ۱۳۵۷ توسط  « موسسه انتشارات امیر کبیر ، با همکاری نمایشگاه کتاب ، قم »  به عنوان « چاپ جدید » به خورد توده های ساده دل داد ، سنی ها در کمینگاه ریاض و قاهره و لندن و واشینگتن و تقریبا همه ی جامعه های اسلامی و فرقه سازنشسته بودند و اخوان المسلمین ، با زندان ها و دادگاه های عضو سابق خود انورسادات ، در گیر بود . به همین جهت ، مرکز وحدت جهانی اسلام ، بخصوص در ریاض و قاهره ، مات و متحیر مانده بود که مرکز اسلام سیاسی و لعبت سازان فرقه های اسلامی در لندن و واشینگتن ، در ایجاد این واقعه و رها کردن تیری چنین زهر آلود و تکان دهنده از چله ی کمان اسلامی ، چه نقش مشخصی داشته اند که سنی ها چندان در جریان آن قرار نگرفته اند و در ظاهر امر ، رکب خورده اند. اگر چه در تقابل با اتحاد شوروی ، در همان سال ۱۳۵۷ ( ۱۹۷۹) ، ، دست های مرئی و نامرئی ایالات متحده در افغانستان هم دراز شده بود و ماجرای خونین جهادی ها و بسیج بین المللی نیرو علیه اتحاد شوروی ، صورتی جدی تر از پیش و سیمائی تازه به خود گرفته بود .

دست خمینی که به سمت خلافت دراز شده بود ، از اکثریتی برخوردار نبود که « مسلمین جهان» را به دنبال خود بکشد . آن زمان ، بنا به آمار رسمی ، عده ی مسلمانان جهان از یک میلیارد برگذشته بود و پیش بینی می شد که در بیست و پنج سال آینده به دو میلیارد برسد . از میان یک میلیارد آن زمان ، که در زمان نوشتن این سطور از یک میلیارد و دویست و پنجاه میلیون نیز بر می گذرد ، حدود ده تا دوازده در صدشان ( بنا به تحقیق یان ریشارد Yann Richard درکتاب شیعه ی اسلام که در سال ۱۹۹۱ منتشرشده و مورد استناد  فرانسوا توال  برای نوشتن تزژئوپولیتیک شیعه قرار گرفته است ) ، پیروان مذهب شیعه را تشکیل می دهند که خود بیش از شانزده فرقه دارد . روح الله موسوی خمینی ، رهبر بخشی از یکی از این فرقه ها به نام دوازده امامی یا اثنی عشری بود که با کمک های لابد بشردوستانه!ی لندن و واشینگتن ، تیری در تاریکی انداخت و خود را خلیفه خواند . البته خمینی چی ها باید از لندن سپاسگزار باشند که هنوز هم هوای تتمه ی خلیفه را دارد و دست کم با دو فرستنده ی پرچانه ی « بی بی سی » و « من وتو » ،  حق و فاداری به صاحبان کارخانه فرقه سازی را ادا می کند ! دست بالایش هم که « البته واضح و مبرهن ! » است .

در مرحله ی پرتاب شدن خلیفه ی شیعه به قله ی قدرت سیاسی ، شیعه که به قول فرانسوا توال

پس از قرن ها محرومیت و در حاشیه ماندن در بسیاری از کشورها ، از جمله سوریه و لبنان ، و قرن ها ستم کشیدن و تحمل زجر ، سرانجام مفری برای پریدن به جلو صحنه پیدا کرده بود ، باید با عطف به توپ و تشرها ، یا نقدهای سیاسی و مذهبی خمینی در کتاب خلافت اسلامی ( ولایت فقیه ) ،  و اعلام  خلافت او در این کتاب ، به ایفای بازی های نقش اول ظاهر می شد . شرایط اجتماعی فرقه های سنی در آن زمان ، در اخوان المسلمین متمرکز بود و اخوان المسلمین هم در گیر با تند روی های انورسادات و فرقه های ساخت اسرائیل و بریتانیا در قلمرو فلسطینی ها و سایر کشورهای اسلامی که باید شیخ نشین های حاشیه جنوبی خلیج فارس و بخصوص قطر و دوبی و ابوظبی از دل شان در می آمد و موقعیت ریاض را ؛ که هم پایگاه عقیدتی مسلمین بود و هم پایگاه نظامی ایالات متحده ، مستحکم تر از پیش می کرد . سنی ها در موقعیت خود مانده بودند ، اما عجالتا سکان رهبری و خلافت ظاهری را یکی از مدعیان آن ده دوازده در صد در اختیار داشت .

بنابراین ، روح الله موسوی خمینی و پامنبری هایش که در عرصه ی نظر و عمل چیزی از سایر ترکش های جریان وحدت جهانی اسلام ( پان اسلامیسم ) کم نداشتند ، تسمه ی خلافت را به دست گرفتند و خواستند تا با کمر بند سبز کربلا و یک کاسه کردن انشعاب های شیعه ، مرکزیت اسلام را که برسر ایجاد ، یا بازسازی آن ، میان بازماندگان اسلامی ی اموی و عثمانی و سعودی و مرکز اخوان المسلمین در قاهره اختلافاتی جدی وجود داشت، به تهران منتقل کنند . یعنی که « امام شیعه » می خواست سنی ها را هم رهبری کند و « خلیفه » ی « وحدت جهان اسلام » شود که نشد و با همه توان و به عنوان « ولی فقیه » به جان مردم ایران افتاد تا در آینده ترکش هایش به سایر نقاط جهان هم بخورد . ابوبکر بغدادی هم ، تجسم چنین حال و آینده ی خونباری ست که ظاهرا سازندگانش را هم پریشان کرده است .

ابوبکر بغدادی می گوید اسلام و الله و محمد را فقط من نمایندگی می کنم ، پس من خلیفه ام و جملگی که فاسد شده اید ، باید به من ایمان بیاورید تا پاک شوید . والا که گردن تان را می زنم و می زند . خمینی هم گفت می زند و زد ، که نازک تر از همه گردن مجاهدین « مسلمان » و سایر گروه های اسلامی مثل فرقان و مستضعفان بود .

خمینی هم می گفت شکل کامل اسلام فقط منم و بقیه آخوندها ناقص اند : « با شکل ناقصی که از اسلام در حوزه های علمیه عرضه می شود ، خاصیت انقلابی و حیاتی اسلام از آن گرفته شده و این تصور در اذهان بوجود آمده که اسلام فقط احکام حیض و نفاس است .»

و در مقدمه ی کتاب « خلافت اسلامی – ولایت فقیه » ، برای هموار کردن راه اعلام خلافت ، می غرد که : «… گذشته از عامه مردم ، طبقه تحصیل کرده – چه دانشگاهی و چه بسیاری از محصلین روحانی ، اسلام را درست نفهمیده اند و از آن تصور خطائی دارند . »

تیر فرقه ی سنی « داعش » هم که از چله ی کمان اسلام رها شده است ، بدون کم و کاست با همین شدت به سایر دکانداران و معامله گران و « متولیان » و مراکز و نهادهای اسلامی تشر می زند و جملگی را به اطاعت از خود فرا می خواند .

خمینی می گفت « آن روز که درغرب هیچ خبری نبود و ساکنانش در توحش بسر می بردند و آمریکا سرزمین سرخ پوستانی نیمه وحشی بود، دو مملکت پهناور ایران و رم محکوم استبداد و اشرافیت و تبعیض و تسلط قدرتمندان بودند و اثری از حکومت مردم و قانون در آن ها نبود. خدای تبارک و تعالی بوسیله رسول اکرم قوانینی فرستاد که انسان از عظمت آن بشگفت می آید . برای همه امور قانون و آداب آورده است . برای انسان پیش از آن که نطفه اش منعقد شود تا پس از آن که به گور می رود ، قانون وضع کرده است … حقوق اسلام حقوق مترقی و متکامل و جامع است … » یعنی که اسلام آمد و جهان وحشی را به عظمت اخلاقی و قانونی رساند !!

فرقه « داعش » هم همین یاوه ها را می گوید و همان گونه که خمینی می خواست از راه کربلا به قدس برود و اسلام مورد ادعایش را به جهان صادر کند و حتی به صدر هیئت رئیسه شوروی پیام می فرستد که بهتر است اسلام بیاورد ، داعش هم که ابوبکر بغدادی را در شورای خود به عنوان «خلیفه مسلمین جهان » معرفی کرده است ، می خواهد از کرانه های خاوری مدیترانه و شام (دمشق) و عراق و کردستان و سایر مناطقی که قبلا بخش هائی از امپراتوری عثمانی را در این خطه تشکیل می دادند شروع کند و بخصوص ( و با اشاره ی خاص در اعلامیه های خود ) رم و اسپانیا را به متصرفاتی که در آینده ی به زغم خود نزدیک خواهد داشت ، اضافه کند .

خمینی به محض زدن نقاب اجتماعی و هموار کردن زمینه ، مبانی نظری و احکام اجرائی خود را با عنوان « حکومت اسلامی » در مقابل حکومت های نوع به زعم خود غربی می گذارد و بی درنگ ضرورت وجود خلیفه را رسما اعلام می کند:

« … ما معتقد به ولایت هستیم و معتقدیم که پیغمبر اکرم باید خلیفه تعیین کند ، و تعیین هم کرده است …»

و موقعیت و ضرورت وجود خلیفه برای مسلمین جهان را روشن تر می کند که « … اینکه عقلا لازم است [ پیامبر اسلام ] خلیفه تعیین کند ، برای حکومت است . ما خلیفه می خواهیم تا اجرای قوانین کند …»

و برای آن که ساده دلان مسلمان بیشتر حالی شوند ، توضیح خود را گسترش می دهد که :

« … اگر پیغمبر اکرم خلیفه تعیین نکند « مابلغ رسالته » رسالت خویش را به پایان نرسانده است …»

و برای آن که منِ خلج شیر فهم تر شوم که « خلیفه » یا « ولی امر » ، هیچ فرقی با پیامبر اسلام ندارد ، بر فرق سر ساده دلان مسلمان می کوبد که :

« … تعیین جانشین ، مرادف اتمام رسالت است . »

یعنی که خمینی آن « جانشین » است و « آن جانشین » که خود او باشد ، به معنی اتمام رسالت پیامبر اسلام است .

من گمان نکنم این آخرین تیری که از کمان اسلام به قلب ایزدی های کرد و مسیحیان شمال عراق و مردم شیعه شلیک شده است ، کمترین تفاوتی با نوع شیعه اش داشته باشد ، جز آن نقاب اجتماعی فریبکارانه ای که خمینی بر چهره زده بود . نوع سنی « خلافت اسلامی » ، جز شمشیر زبانی نمی شناسد ، اما نوع شیعه ، پیش از بیرون کشیدن آن شمشیر معروف دو دم از نیام ، در مورد ماهیت و طرز کار آن شمشیر ، توضیح اجتماعی و مذهبی عوام فریبانه ای هم داده بوده است .

«…زمان رسول اکرم این طور نبود که فقط قانون را بیان و ابلاغ کنند ، بلکه آن را اجرا می کردند . رسول الله مجری قانون بود [ همان گونه که خلفایش خمینی و ابوبکر بغدادی و ملا عمر و ملک عبدالله چنین می کنند ] …»

و طرز کار آن « رسول الله » را که حالا شمشیرش افتاده است به دست خمینی ها و بغدادی ها و ملاعمر ها و بن لادن ها و زرقاوی ها و ظواهری ها و ملک عبدالله ها ، به زبان ساده حالی ی من می کند که آخر و عاقبت مسجد و منبر و  وعظ  و خطابه و پنج بار دلا و راست شدن در روز و سینه زدن و زنجیر زدن و قمه بر فرق خود کوفتن ، یادم نرود :

« … مثلا ، قوانین جزائی را [ شخصا خود آن رسول الله ] ، اجرا می کرد ، دست سارق را می برید ، حد [ تازیانه – شلاق ] می زد ، رجم [ سنگسار ] می کرد …»

و به ما مردم ، با آن چشم های ترسناکی که به خلاف ابوبکر بغدادی ، آن را زیر نقاب پنهان نمی کند و چشم در چشم فرمان کشتار می دهد ، خیره می شود و زیر تاکیدهای خود ، چند خط قرمز می کشد که :

« … خلیفه قانون گزار نیست . خلیفه برای این است که احکام خدا را که رسول اکرم [ در قرآن] آورده ، اجرا کند…»

و ، به زعم خود ، عین رسول الله ، با « حد » و « رجم » و « بریدن دست » و راه انداختن امواج سهمگین تیرباران و حلق آویز کردن مردم و شکنجه تا حد مرگ و در آوردن دمار از روزگار زنان و زحمتکشان و اهل فکر و فرهنگ ، الگوی خلیفه را به جوانان و پیران پیرو خود ، و صد البته که فرصت طلبان و کاسبکاران اجتماعی ، آموزش می دهد که تا نوبت به تجدید قوای سنی ها و «ظهور!» ملاعمر و بن لادن و زرقاوی و ظواهری و ابوبکر بغدادی برسد ، اسلامِ اهل « حد » و « رجم » و « دست بریدن » را به مردم جهان معرفی کنند که در فهرست درنده خویان جهان کم نیاورند :

«… اسلام را [ همین اسلام را که مردم ایران وافغانستان و عراق و سوریه و مصر و عربستان و چچین و آن همه بیا و ببین دارند به چشم می بینند و با پوست و گوشت شان احساسش می کنند ] به مردم معرفی کنید [ به خود من که فریدون باشم در شعبه شش زندان اوین معرفی کرده اند ، به شما چطور؟ ] تا نسل جوان تصور نکند که آخوند ها در گوشه نجف یا قم دارند احکام حیض و نفاس می خوانند و کاری به سیاست ندارند ، و باید دیانت از سیاست جدا باشد ! این را که دیانت باید از سیاست جدا باشد و علمای اسلام در امور اجتماعی و سیاسی دخالت نکنند ، استعمار گران گفته و شایع کرده اند …»

اگر چه ابوبکربغدادی بنا به احکام سلفیه در وحدت جهانی اسلام ، شیعه کشی را در اولویت های انجام وظایف دینی خود قرار داده است ، اما بسیار باید از این آخوند شیعه که پیش از او اعلام خلافت کرده و طرز کار رسول مابانه خلیفه را هم توضیح داده بوده ، سپاسگزارهم باشد که کلاس تکمیلی خود را پای جوخه های اعدام و تخت های تعزیر شیعه ی دوازده امامی حاکم بر ایران تشکیل داده بوده است .

سابقه ای به اختصار

اگر به قول رابرت دریفوس و محققان مستقل دیگری چون او که نه باج داده اند و نه باج گرفته اند، سید جمال الدین اسدآبادی به عنوان بنیانگذار پان اسلام ، به لحاظ ایدئولوژیک جد بزرگ اسامه بن لادن باشد ، خمینی در نظر و عمل جنایتکارانه ای که به مراتب خونین تر و عوام فریبانه تر از یازده سال خلافت مستقیم خود او به پیروانش رسیده است ، معلم ابوبکر بغدادی بود.

بنا به شجره نامه ی پیروان نظریه  وحدت جهانی اسلام ، روح الله موسوی خمینی در تقسیم بندی های دهه ی هشتاد قرن بیستم به بعد ، بالاتراز اسامه بن لادن و جانشین او ایمن الظواهری و خلیفه شان ملاعمر و این آخری ها ابومصعب الزرقاوی و ابوبکر بغدادی قرار می گیرد . در این شجره نامه ، تقسیم بندی مذاهب و فرقه های اسلامی ، در رابطه با نظریه پان اسلام اسدآبادی و بنیانگذار تشکیلات پس از او اخوان المسلمین ، در درجه دوم اهمیت قرار می گیرند .

اگر چه به نظر ابوبکر بغدادی ، کشتن غیر سنی های مسلمان و غیر مسلمان های مسیحی ، ایزدی ، یا یهودی و بهائی و هر آئین دیگری ، واجب شرعی تلقی می شود ، اما آن جا که مساله ی وحدت نهائی اسلام برای احیای خلافت اسلامی در جهان مطرح می شود ، در نهایت به مرحله ای می رسند که تیغ را از روی گردن یکدیگر بردارند و برگردن « نامسلمان » ها بکشند .

فرستنده ای تلویزیونی به نام « وصال حق » که مبلغ اهل سنت و دشمن اهل تشیع است ، به ضرورت وحدت اهمیت بسیاری می دهد و به زبان ساده ی فارسی می گوید ما مسلمان ها ممکن است اختلافاتی با یکدیگر داشته باشیم و یکدیگر را ( با لبه ی تیز شمشیر البته ! ) نقد کنیم ، اما در نهایت با هم به وحدت می رسیم . و مثال می زند که ممکن است در رابطه با « حماس » مخالف رابطه ی این سازمان با « حکومت ایران » باشند ، اما در این مقطع از آن دفاع می کنند . و پیش از برکناری نخست وزیر عراق ، تصویر او را جلو توپخانه ی اینترنتی منفجر می کرد و می گفت ممکن است با تندروی های داعش [دولت اسلامی عراق و شام / د + الف + ع + ش ]  موافق نباشند ، اما نمی گذارند نقد جزئی ! تبدیل به اختلاف جدی ! شود . این فرستنده ی اهل سنت ، با شعار محوری «سوریه تا پیروزی » که بر صفحه اش نقش بسته ، متعلق به سلفیه است و علنا از اخوان المسلمین ، پس طالبان و القاعده و هر جریان اسلامی دیگری ، دفاع می کند .

با این قاعده ، اگر در شجره نامه ی مکتب سلفیه ، به ترتیب سید جمال الدین اسدآبادی ، محمد

عبدو ( تولید کننده ی انگلیسی پان اسلام در مصر ) ، محمد رشید رضا ، حسن ال بنا ( بنیانگذار اخوان المسلمین ) ، سعید رمضان ، ابول علا مودودی و گاو پیشانی سفید خانواده ی سعودی اسامه بن لادن قرار بگیرند ، در شجره نامه ی دوم اخوان المسلمین ، روح الله موسوی خمینی و ایمن الظواهری و ابو مصعب زرقاوی و ابوبکر بغدادی و عده ای دیگر قرار می گیرند که بازیگران همان صفحه شطرنج ۱۹۲۸ به بعد و ۱۸۸۵به این سو بوده اند.

اگر اسدآبادی با حمایت بریتانیا و کمک های مشخص افراد موثری چون ادوارد براون شرق شناس معروف ، بنیاد جنبش پان اسلامیک را گذاشت و ایالات متحده توانست علیه اتحاد شوروی از ۴۳ کشور اسلامی و نیمه اسلامی ؛ بیش از سیصد هزار نیروی مسلمان را به عنوان جهاد افغانی سازمان بدهد ، حالا دیگر حرکت مهره ها روی صفحه شطرنج هنری کیسینجر و برژینسکی ، روشن تر، و چنان پر توان تر شده است که گاهی حفظ ابتکار عمل ، از کف لندن و واشینگتن و باندهای ثروتمندشان ریاض و قطر نیز به در می رود .

و، اگر محمد عبدو شاگرد ارشد سیدجمال الدین اسدآبادی ، با کمک ها و حمایت های غیر قابل انکار انگلیسی ها توانست جنبش سلفیه را سازمان بدهد ، حالا دیگر به قول خانم آروند هاتی روی در رساله « عدالت نا محدود » و محققان مستقل دیگری چون او ، « مانده چون خر محتسب اندرخلاب» که با رودخانه های سیل آسای جریان یافته از ارتش نایب ایالات متحده در افغانستان و تندروهای اسلامی ساخت لندن و واشینگتن ، چگونه « تنظیم رابطه ! » کنند . و در جواب سایر گروه های اسلامی که چشم به دست آنان دوخته اند و احتمالامنتظرند تا معجزه ای اتفاق بیفتد و به قدرت برسند ، چه بگویند .

آن چه را این دو خلیفه ی شیعه و سنی ، و خلیفه های ریز و درشت صد سال گذشته ، حالا به هر قیمتی که شده ، دنبال آنند ، بازگرداندن « جلال !» و « شکوه !» گذشته به اسلام است تا مثلا سرداری چون عمربن خطاب و یزیدبن معاویه ، پیشاپیش پیروان محمدبن عبدالله به این سو و آن سوی جهان بتازند و از کشته ی غیر مسلمانان پشته بسازند . یا ، اگر اسلام نیاورند ، حتی شده ده سال (مثل دهقانان ایران ) از آنان « جزیه » بگیرند .

روح الله موسوی خمینی خلیفه ی شیعه نیز در کتاب «خلافت اسلامی » دم از گرفتن جزیه می زند ، ابوبکر بغدادی خلیفه ی سنی هم علاوه بر اخذ مالیات و گمرک در مرز سوریه و عراق و باج گیری از قطر و عربستان و شیخ نشین ها و سایر کشورهای اسلامی و جرثومه های قدرت طلب ؛ اما در موضع و موقع ضعیف، رسما به ایزدی ها و سایر قربانیان اسلام گفته است یا اسلام بیاورند و جزیه بدهند ، یا زنان شان به کنیزی خواهند رفت و خود به قتل گاه .

سید جمال الدین اسدآبادی که خلیفه سازان و خلیفه بازان خون آشام حاکم برایران ، مجسمه ای از او را ؛ لابد به عنوان جد ایدئولوژیک شان ، در اسدآباد همدان برپا کرده اند ، می خواست به زعم خود « دیروز با عظمت ! » را باز یابد و « اسلام روزهای طلائی دوران حاکمیت پیامبر در مکه و مدینه را ، زنده کند . »

این که اسدآبادی در سراسر عمرش ، ریا کرده و فراماسون بوده و برای پنج کشور ماموریت جاسوسی انجام داده ، بحث دیگری ست که برای آگاهی نسبت به آن ، منابع تحقیقی بسیاری وجود دارند ، اما حضور او در این بحث که به « خلیفه » های « جانشین پیامبراسلام » و « مجری قانون محمد » [ قرآن ] در اشاره به تشابه ناگزیر ، گذر مختصری داشته است ، تسلسل جریان مسمومی ست که از قرن شانزدهم به صورت دست افزار بریتانیا و از قرن بیستم به صورت دست افزار ایالات متحده ، با مرکزیت سلفیه های اسدآبادی و اخوان المسلمین حسن آل بنا و ترکش هائی که به اختصار از آن ها نام بردم ، عمل کرده است . حالا چه عنوانش « فدائیان اسلام » باشد که به نمایندگی ابوالقاسم کاشانی و معاونت آخوند روح الله موسوی خمینی از دهه ی پنجاه میلادی در ایران فعال بوده ، یا « حزب الله » خمینی و طالبان ملاعمر و القاعده ی اسامه بن لادن و تخت و تاج نفت آلود سعودی ها و شیخ قطر ؛ که عجالتا از آن « داعش » یا « دولت اسلامی عراق و شام » و خلافت ابوبکر بغدادی در آمده که بدون تردید ، به صورت ها و با نام های مختلف ادامه خواهد یافت، والا که نان دانی لندن و واشینگتن و ریاض و قاهره و آنکارا و تهران و برلین و پاریس ، آسیب خواهد دید.

براین اساس است که می گویم اگر کسانی بگویند و خواسته ، یا ناخواسته ، تبلیغ کنند که خمینی ناگهان از دل تاریکی در آمده وبر تخت نشسته ، و ابوبکر بغدادی « یکهو ! » معلوم نیست از کجا پیدایش شده و شمال عراق را به خاک و خون کشیده است ، علنا ساده دلی کرده اند ، یا نخواسته اند بدانند و دانسته شان را به مردم منتقل کنند که « این رشته سر دراز دارد / ملا صفت گراز دارد !» حالا این « ملا » می خواهد شیعه باشد ، یا سنی و اهل سایر فرقه های ساخت کارخانه های فرقه سازی!

وقتی وینستون چرچیل مکه و مدینه و بخش ثروتمند شبه جزیره عربستان را پشت قباله ی

سعودی ها نوشت و هاشمی های عربستان را مورد حمایت قرار داد که بعدها پسران شان را به پادشاهی عراق و اردن بگمارد ، قرار نبود  که فقط امپراتوری عثمانی را فرو ریزند و نقشه ی تازه ای برای متصرفات ارضی ترک ها بکشند . قرار بر همین بود که بنا به اطلاعات از طبقه بندی محرمانه خارج شده و اعتراف های گاه و بی گاه دیپلماسی و نظام اطلاعاتی ایالت متحده و لندن و تل آویو و برلین ، و بخصوص تحقیقات گسترده ی نویسندگان مستقل ، « بازی شیطان ادامه یابد.»

این که دیروز خلیفه ی شیعه کمر به انهدام « آمریکا » بسته بود و آمریکا شیطان بزرگ بود و از این یاوه هائی که بچه های مردم را در صحنه و عرصه اش قتل عام کرده اند ، در واقع بخشی از آن « بازی بزرگ » اجرا شده که اجرایش باید ادامه یابد تا منافع ایالات متحده آمریکا به مثابه امپراتور جدید جهان ، تامین شود . خلیفه ی وهابی ملاعمر و آن یکی رهبر اسامه بن لادن و این یکی خلیفه سنی ابوبکربغدادی هم، صحنه هائی از این عرصه خونین را اداره می کنند . امروز هم که   خلیفه گری شیعیان علنا با شیطان بزرگ ! به وحدت عمل رسیده است و بدون تردید از این پیشتر هم خواهد رفت ، بخشی از آن «بازی بزرگ » دارد اجرا می شود . هیچ بازیگری بهتر از خشکه مقدس ها و خرمرد رندهای اسلامی – و اصولا مذهبی – ، نمی تواند به صورت عامل آشکار و پنهان اربابان جهانخوار عمل کند. حالا چه اثنی عشری های تهران باشند ، یا علوی های متعلق به یکی دیگر از شاخه های شیعه در سوریه ، و وهابی های ریاض و اسلامی های نظامی غزه و بیروت که ماشین آدم کشی اسرائیل را به وجد آورده اند .

در سال های ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۸ که وحدت اسلامی در سازمانی جدید تجسم یافت ، کشور جدید سعودی ، وهابی گری خشک اندیش خود را با سلفیه ی خاص سیدجمال الدین اسدآبادی در هم آمیخت تا اخوان المسلمین از کار در آید و جریان سیاسی ، نظامی ، ایدئولوژیک تجدید حیات اسلام و قطار  بازگشت به هزار و صد سال پیش به حرکت در آید . و این هم حاصل حرکت ها و شباهت های ناگزیر. به نظر می رسد که در فقدان آگاهی و خرد ، آینده از این هم تیره تر باشد و اسلام از این هم بیشتر خلیفه ! بزائید .

۲۴ اگوست ۲۰۱۴