شان نزول این تصحیح و تحقیر برای چه بود!

من در نوشته ای در مقابل و در پاسخ به روش منحط و کثیف رضا مقدم و محفل او در برخورد به احزاب و افراد کمونیسم کارگری و شبوه اتهام زنی و شایع پراکنی او در باره از جمله کمک مالی از این و آن دولت که هیچ تفاوتی با شیوه جمهوری اسلامی ندارد، شمه ای کوچک و کلی از فعالیتهای احزاب کمونیسم کارگری را برای تامین مالی برنامه هایشان که اساسا بر فداکاری اعضاء و فعالین و رهبری این احزاب استوار است را آوردم تا نشان دهم که ذهن یک محفل چند نفره گنجایش چنین حجمی از فعالیتها را ندارد. در همین رابطه نوشتم که تلویزیون مشترک حزب حکمتیست و حزب کمونیست کارگری عراق با کمکهای مالی جمع آوری شده از حزب حکمتیست و کمکهای حزب کمونیست کارگری عراق که از سازمانهای ضد جنگ در ژاپن و کره جنوبی تامین شده بود به راه افتاد.
رضا مقدم در مالیخولیایی خود رابطه معنوی و مالی با جنبش ضد جنگ و سازمانهای کارگری و چپ را هم سنگ رابطه با دولتها قرار داد و از آن هم مرثیه ای برای “پابرهنه های* ” دور و بر محفل خود خواند. اگر تاکنون با دروغ و شایعه حرف میزد حالا دیگر خواست برای حرفش یک مدرک ناب هم رو کند!
خالد حاج محمدی از حزب حکمتیست خط رسمی در پاسخ به رضا مقدم ضمن تصحیح درست خبر مبنی بر اینکه رابطه سازمانهای ضد جنگ با کنگره آزادی عراق بوده است و نه حزب کمونیست کارگری عراق نوشته است: “…و ثالثا محمود قزوینی و یا هر رفیقی اگر جایی چیزی گفت ، چرا شما فوری به عنوان مدرک علیه یک جریان دیگر اعلام میکنید؟ ….بالاخره شما و جریانتان مسئول اعمال و کردار خود هستید یا شایعه پراکن و طوطی هستید که هر شنیده و نشنیده ای را علیه مخالف خود تکرار میکنید؟….”
من رابطه یک جریان چپ با سازمانهای کارگری و چپ را یک امر عادی و افتخارآمیز میدانم. گزارش آن سفرها و رابطه هم در نشریات حزب حکمتیست و حزب کمونیست کارگری عراق منتشر شده است. چند و چون این رابطه و کمک مالی اصلا مهم نیست و من هم آنچه را که در ذهن داشتم روی کاغذ آوردم. حتما اشتباهاتی در آن است. اما این نه گزارشی به یک ارگان حزبی که باید از دقت برخوردار باشد، بلکه بیان حقیقتی در مقابله با یک جریان ناسالم که میتواند چند نفر آدم ساده و سالم را گیج کند بوده است.
من صحبت از کمک مالی جریانات چپ و اتحادیه ای به حزب حکمتیست نکردم، بلکه صحبت از راه اندازی پروژه تلویزیون با کمک رفقای عراقی کرده ام. رضا مقدم شارلاتان فکر میکند همه جا محفل پابرهنگان است که هیچ حساب و کتابی در کار نیست.
اما شان نزول تصحیح و تکذیبه خالد حاج محمدی که با تحقیر من همراه است معلوم نیست برای چیست؟ برای من این نه گزارش و راپرت و شایعه بلکه بیان یک مسئله در حد جمع آوری کمک مالی از اعضاء حزب بوده است. معلوم نیست چرا حرف من که خالد حاج محمدی خود آن را افتخارآمیز میداند شایعه است و حرف خالد حاج محمدی حجت. خالد حاج محمدی اگر جایی چیزی گفت و نوشت حجت است و محمود قزوینی اگر گفت و نوشت بی ارزش. این همه تکبر دیگر از کجا آمده است؟ شان نزول این تصحیح دیگر چه بود؟

• یاد پابرهنه های قطب زاده و یزدی و بنی صدر بخیر. رضا مقدم در نوشته ای مدعی شد که پرداخت کمک مالی حزب کمونیست ایران به برخی از اعضای مرکزیت از نظر اصولی درست بوده است، اما او آن را دریافت نکرده و زندگی فقیرانه ای داشته و کلبه اش درویشی بود و این را کورش مدرسی هم دید.
این حرفها انسان را یاد آخوندهایی چون طالقانی و بقیه میاندازد که زمان انقلاب به جای نشستن روی صندلی در جلسات، صندلشان را در میاوردند و روی زمین مینشتند و میگفتند ما طرفدار پابرهنه ها هستیم. مردم این فریبکاری را میشناختند و امروز هم این پابرهنه ها را میبینند که چه میکنند. این حرفها برای هر کمونیست و هر انسانی تهوه آور است. اقای مقدم به جای در آوردن صندل و خاکی شدن، بهتر بود روی صندلی مینشت و امروز هم به این بهانه به رفقای هم حزبی خود توهین نمیکرد. نشان دادن ورقه پابرهنگی و فقر به دلیل نگرفتن کمک مالی از حزب توهین و افترا به رفقای هم حزبی رضا مقدم در رهبری حزب کمونیست است. این حرف معنیش این است که بقیه رهبری، آن روی “کوخ “رضا مقدم یعنی “کاخ” داشتند.
هر جمع واقعا سیاسی و هر حزبی برای گرداندن امور خود مجبور و موظف است که مخارج فعالین و رهبرانی که حرفه ای برای جمع و حزب فعالیت میکنند را تامین کند. حزب کمونیست این امکان را داشت که تعداد بیشتری از افراد رهبری را کمک مالی کند. اما حزب کمونیست کارگری و حزب حکمتیست هیچگاه چنین امکاناتی پیدا نکردند و همیشه تعهد مرکزیت حزب برای تامین مالی تنها یک نفر از اعضای رهبری با مشکل مواجه میشد و به قرضهای نپرداخته حزب اضافه میشد. تمامی مخارج مسافرتی و …اعضای کمیته مرکزی و دفتر سیاسی هم به عهده خودشان بود که واقعا کمرشکن بود. بسیاری از رهبران و فعالین حرفه ای حزب برای گذران زندگی خود مجبور بودند به کمک اجتماعی در کشور محل اقامت خود و یا به حقوق همسر و پارتنر خود اتکا کنند، که فکر میکنم ” کوخ” رضا مقدم در مقابل آنها ” کاخ” بوده باشد.
تقریبا اکثریت اعضای رهبری حزب کمونیست کارگری و حزب حکمتیست همیشه با بحران تامین زندگی شخصی روبرو بودند و تامین مخارج دیگر حزب، که با حق عضویت پوشش نمیافت عموما به دوش آنها بوده است.
حتما این فداکاریها در محیط کمونیستی عادی است اما وقتی که انسان رذلی میخواهد با توسل به دروغ فعالیت سیاسی” کند من خود را مجبور میبینم بخشی از واقعیتها را بازگو کنم.
ریاکاری پابرهنگی با فرهنگ محفل عقب مانده رضا مقدم و محافل کارگر پناه خوانایی دارد اما در جامعه و برای یک کارگر پیشرو و کمونیست تهوه آور است.