دستبرد به مانیفست کمونیست در مشروعیت بخشی به ارتجاع

دستبرد به مانیفست کمونیست در مشروعیت بخشی به ارتجاع

 

در این بازار آشفته، آنجا که جایگاه و آگاهی طبقاتی کارگری، مسئولیت پذیری معیار سنجش و ارزیابی رویدادها و سیاست ها نباشد، مواضع و تحلیل ها به نام طبقه کارگر و کمونیسم و  در برابر آگاهی طبقاتی پرولتاریا به هم بافته می شوند تا همچنان مناسبات طبقاتی بازتولید یابد. سرانجام این رویکرد آن است که دروازه های اسارت طبقاتی همچنان بر همان پاشنه بچرخد. این چپ نشستن ها و راست نویسی ها به ویژه در ایران، به سبب سلاخ خانه حکومت اسلامی با کشتار مداوم ۳۵ ساله که طبقه کارگر را از سازمان یابی، اندیشه مندان، پراتیسین ها و آگاهی انقلابی تهی ساخته است، بیش از همیشه خطرناک و زهرآگین، سمت و سو و کارکرد داشته و دارد. همان گویی های دیر آشنای سالیان سپری شده ی «اردوگاهی» که به هر دری ره می گشایند و آب به هر آسیابی می ریزند، جز به کشتزار کارگر، از جمله این رویکرد و پیشینه است.

برداشت های «زرافشانانه» سرآمدِ این بدل های ولگاریستی است. این انحراف های مادون پوپولیسم، تنها در بایگانی های فرسوده ی «احزاب برادر» یافت می شوند و بس. وارداتی ارتودوکسی از زرادخانه مسکو به ایران  چون داروهای بیهوشی چینی در دسترس و خوراک مخاطبان «اصول گرا» و همچنان با پیک های دوگین و رجب صفراف ها سراریز. این کالاهای وارداتی و بنجل، به همان میزان «ضد امپریالیستی» اند که شعارهای «اصول گرایان» اکنون رها شده پیرامون بیت ولایت، که روزی در کنار هوگو چاوز (ر)، و دوگین علیه  «کاپیتالیسم» و «امپریالیسم»، شرکت در مدیریت جهان را تا ظهور «آخرالزمان» پیشنهاد می کرد. بنیاد گرایان مکتبی و نیز لائیست های وطنی، در بزنگاه ها و چرخش های تاریخی است که همان واقعیت وارونه ی خویش را به جای حقیقت، حقیقی می نمایانند. اینجاست که موازی با فرهنگ طبقه حاکم، فرهنگی هژمونیک افشانده می شود. مدعی « سوسیالیسم» و شخصیتِ جانب دارِ راستِ «طیف توده ای» اما راست ترین این گروهبندی سیاسی ایدئولوژیک، باقی مانده به مرام «اکثریت» با دیالکتیک انقلابی بیگانه، خود را آموزگار این دیدگاه نیز می نامد. این دیدگاه، هزاران انسان شرافتمند باقیمانده از دار و تیرباران حکومت اسلامی و پناه گرفته را در هر فرصت به تازیانه می گیرد. وی، مبارزین و آزادگانی را که به اجبار در این گوشه و آن گوشه جهان پناه گرفته و وفادار به پرنسیپ ها و ارزش های انسانی خویش با روزگاری سخت از کوه های کردستان گرفته تا زیر چرخ های سرمایه سازش ناپذیرانه هنوز به مقاومت و مبارزه ادامه می دهند، کینه توزانه  ناسزا می گوید. وی در ترجیح بندها ی زهرآگین، در هر خطبه ای، گویی به وکالت از موکلی، از جمله اینگونه به انکار و به سرزنش با شلاق زبان به دندان می گزد:

 «پهلوان پنبه های فضای مجازی و دون کیشوت های رسانه ای در این زمینه مطالب بی سر و تهی گفته اند که چون آنها را نمی‌شناسم و سابقه ای از آنها در دنیای واقعی ندارم، موجبی برای پاسخگویی به ایشان نمی‌یابم.» (۱)

وکیل نایب وطنی، اما با روادید، سیاح هانه در خارج و داخل به گردش در می آید تا در تریبون هایی به تعزیه گردانی سید ابراهیم نبوی معلوم الحال، چاوشگر صلح با حکومت اسلامی باشد و ما را به داخل فراخواند. و با تشکیل جبهه صلح، بین «امپریالیسم» و «حکومت اسلامی» برگزیده، «صلح» را به سهم خویش میدان دار می شود تا برای کی و تا کجا سپر دفاعی ساخته شود! در این انحراف، به انحراف اذهان حکومت شوندگان به سفر و حذر می شود. در آن هنگام که «حسین باراک اوباما» برای بازسازی رابطه به ریاست جمهوری سرمایه جهانی در آمریکا به جای «بوش» آمده بود، فریاد سرداده می شد که «دارند به ایران حمله» می کنند و بشتابید و «که میهن در خطر است».  چاوشگر این سیاست، از کشتارهای ۶۰ و ۶۷ و تاکنون  جان به دربردگان را به باد ناسزا می گیرد که اگر مبارزید، به کشتار گاه باز گردید. غافل از آن که «نادر صدیقی»ها از وزارت اطلاعات و امنیت در سوئیس، گماشته ی این فراخوان در دهه ی ۹۰ میلادی، پیک رفسنجانی، از جمله پیش قراول این گسیل شده بود تا با چهره های اپوزیسیون تماس نزدیک برقرار سازد و مهاجرین و تبعیدیان سیاسی، برای سازندگی در کنار «سردارسازندگی» به دست جلادان سپرده شوند و جنایت «میکونوس» و کشتار دربرلین، یکی از پروژه ی این فراخوان شد. بارها فلاحیان، وزیر خامنه ای و رفسنجانی و دیگر داعشی های حکومت اسلامی در ایران، از مخالفین درخواست بازگشت و تن سپاری شده بودند و با هربازگشت، جنازه های عزیزانی همانند زنده یاد مجید شریف و غفار حسینی ها در کنار امیر علایی ها، مختاری ها، پوینده ها، زال زاده ها ووو  روی دست مردمان کار ردیف می شد.

«… یا باید دل بکنید از این قضیه، یا اگر واقعا می‌خواهید و به فکر تغییر و تحولی هستید، باید در بطن آن واقعیت باشد. اگر نبودید، قادر به عمل‌کردن نیستید. سخت است و به مرور شناخت و آگاهی خودتان را هم نسبت به آن واقعیت و درنتیجه از دست‌دادن تماس از دست می‌دهید. …احساس من این است که این جا یک جوری آدم بتدریج دچار توهم می‌شود. یعنی زندگی فرد در دنیایی از پندارهای غیرواقعی و واهی قرار می گیرد و رفته‌رفته این از دست دادن تماس، از دست دادن شناخت و غم غربت، همه اینها دست به دست هم می‌دهد و به لحاظ ذهنی فضایی را می‌سازد که با آن فضا و با آن ذهنیت فکر نمی‌کنم کار جدی چندانی از کسی ساخته باشد.» (۲)

 فراخوان دهنده ی بازگشت به آستانه ولایت و سرسپاری و «جبهه صلح» این پیام ها را بخشی از پروژه صلح خویش می دانست و آشکار است که قربانیان، به تن سپاری به کدامین حکومت و مسلخ فرا خوانده می شوند!

 این نداها، برآمده و چندش آور، به مراد مناسبات و حکومتی و مرامی ساز می شد و می شود که در یک اسیر کشی بی همانند در تاریخ، افزون بر ۵ هزار انسان را در خاوران ها به زیر خاک کشانید. آن که ناقدین و انکار کنندگان حکومت اسلامی را «مجازی» می نامد، انجام ارتجاع را یاور و یاری رسان است. این گرایش، فرد و پراکنده  اگر بود، به فردیت اشان می شد که رهایشان ساخت و پنداشت که پریشانان یک جامعه اند. این گرایش سیاسی، ایدئولوژیک و دیدگاه طبقاتی و هژمونی حاکم را با همان چپ خوانی مزمن و مذموم، نمایندگی می کنند. ایدئولوژی طبقاتی مزمن و اِندِمیک، یعنی بومی شده در منطقه ای، همانند خوره که هنوز هم در گوشه هایی در جان  جهان و درون سلول های عصبی جامعه خانه  و نفوذ یافته اند، مزمنانه در برابر نواندیشی کمونیسم شورایی ومارکسی و انگلسی مقاومت می کنند.

همواره زیر چتر مسکو چه با پوتین و چه بی پوتین

  اما چه می شود گفت به آقای وکیلِ راست تبار، این «برادران» همواره زیر چتر مسکو چه با پوتین و چه بی پوتین، که روی به قدس کرملین نماز وحدت می گذارند! بیت المقدس آنان مسکو و سرمایه مافیایی است و نه «امپریالیسم جهانی»، بل که تنها «امپریالیسمی» را که رقیب کرملین بوده است و می باشد، در ذهن ناسزا می گویند. با روی کرد به یک آگاهی تاریخی، با همین چتر و عینک بود که این ترند، عصا کش امام راحل ضد امپریالیست شان گردید. با همین زرادخانه مسکویچی بود که بزرگترین جلاد تاریخ را «ضدامپریالیست» خواندند و پس در کمپ «سوسیالیسم» و «گارباچف» اشان  نشاندند. با همین تلاش بود که  بزرگترین نیروی چپ خاور میانه را در هم شکستند و «فداییان اکثریت» را سر پا گرفتند تا در پلشتی و خون، حکومت سرمایه، ۳۵ سال و هنوز هم بقا یابد. سرمایه جهانی با این سلاح سمی بود که طالبان را آفرید و فرصتی یافت تا حزب الله زاده شود، امل و حماس اسرائیل ساخته، و جهاد اسلامی و اخوان المسلمین و ووو نیرو یابند، الدعوه و اسلام اردوغانی حاکم گردند و القاعده و النصر و اینک داعش و حکومت خلیفه اسلامی در خاور میانه از ایزدی کرد و دگراندیشان و ستمکشان، جوی خون جاری سازند.

وکیل با ابرار و اصرار و این انکار بر آن است که این ها حکومت و دولت نیستد، بل که «مقاومت» اند برآمده از رای دمکراتیک مردم. سرمایه ی جهانی در هزاره سوم که گندیدگی و ماهیت ضدانسانی خود را با اسلام دوران محمد وعمر و علی، به نمایش می گذارد و نسل کنونی در هزاره سوم، «کلیپی» واقعی از صدر اسلام را به نمایش می گذارد و می توان دید که در ۱۴۰۰ سال پیش، اسلام ناب محمدی، آنگاه که هنوز دولت و حکومتی در میان نبود و۱۴ سده پیش از حماس و داعش و حزب الله، با منظقی که بر تیغه ی شمشیرشان بود، با مردمان زمانه خود در ایران و یمن و دیگر بلاد «کفر» چگونه سخن می گفتند. با وکالت وکیل باید که بر اراده ی اینان گردن سپرد تا روزی و روزگاری «خلایق را آنچه لایق» است یابند!

 مدعیان حماس گرایان که این پدیده اسلامی ضد مردم را «نماینده مقاومت مردم فلسطین» می نامند، با انگار ۱۴۰۰ سال پیشینه ایدئولوژی حماس و حکومت اسلامی، ناهمسو با انقلاب رهایی بخش، همسو با ضدانقلاب، و هنوز هم به جبهه ی ارتجاع سرمایه به گندیده ترین نمادهای مسلح  سرمایه جهانی همراه، ارتجاع را می ستایند. هنوز هم با مرام مسکویچی، ارتجاع را می ستایند و می خوانند. ملاکشان از «مردمی» و «خلقی» بودن، رای ناآگاهانه ای ستمبران است که در سراسر جهان هرجا به رنگ و نیرنگ بومی خویش، فریب خورده و بیگانه با خویش، فرمانرویان را بر دوش می گزینند تا خود همچنان باربر و برده باشند. حجت وکیل این است: « مردم غزه در یک رأی گیری واقعاً دموکراتیک، حماس را به عنوان نماینده سیاسی خود انتخاب کرده اند. … انتخاب نماینده سیاسی مردم غزه با خود مردم غزه است، نه با فلان روشنفکر سردرگم، در گوشه دیگری از دنیا که اسیر کلیشه های ذهنی و انتزاعی خویش است. » (۳) 

امپریالیسم اینان، بیرون از مرزهای روسیه و ایران و چین و خرده حکومت ها و باندهای تروریستی و مافیایی دولت هایشان در آن سوی دریاهاست. امپریالیسم آنان، «شیطان بزرگ»ی است که بنا به تبلیغ توده ایسم، سود مافوقشان به وسیله دلالان و باندهای حکومتی در ایران از گرده کارگران، جاری و مکیده نمی شود! سلاح هایشان حافظ سرمایه و حکومت سرمایه در ایران نیست، انرژی و رآکتور هسته ای نمی سازند، و نفت و گاز و هستی جامعه را به حراج نمی برند و بر سینه جامعه ننشسته اند. امپریالیسم این جماعت، سرمایه مالی، بازار بورس، کمپرادوریسم و سرمایه دلال درهم آمیخته جهانی در ایران نیست و گویی در ایران، مناسبات و مبادلات دیگری و خارج از این بازار جهانی و نولیبرالیسم جاری است و جریان سرمایه جهانی در کاخ سفید و در آنسوی جهان کارکرد و مبادله دارند!

روزی بزرگترین دماگوگ تاریخ هم تبار کشیش کالوَن، و ملاعمر و بن لادن دست پرورده ی همان «امپریالیسم» نیز چنین تلقین کردند که «امپریالیسم، شیطان لئیمی» است که  در آن سوی مرزها می زید، و گاهی دست درازی به این سوی مرز می کند و چیزی می رباید و می رود. برای این عوامفریبی و پریشان گویی، گذشت زمان و مکان نیز بی مفهوم است و بی معنا.  مستمسک دستشان، بی آنکه خود باورمند باشند، هیلفردینگ و بوخارین و کدهایی از از لنین است که ویژگی های سرمایه جهانی را در قالب امپریالیسم در دهه ۱۹۰۰ بازگشودند و مارکس و انگلس پیش از اینان، سرشت سرمایه را در جهانگشایی در مانیفست نوشتند. این روشنفکران هژمونی فرهنگی و سیاسی مناسبات حاکم را در رنگ و پوشش فریبنده و عباراتی  دستکاری  می دهند و هژمونی فرهنگی و سیاسی می گسترانند تا هژمونی سیاسی و طبقاتی  مناسبات حاکم، همچنان فرمانروا باشد. ما بر آنیم که در برابر این  هژمونی، باید هژمونی پرولتری، بر فراز آید.

از جنجال هایشان، از اینکه جنجال هایشان در شیپورهای قانونی و تریبون های بی دریغ، نواخته می شود، یا به بهانه خرد بود خردشان و مقدارشان، نباید که بی پاسخ شان گذاشت؛ زیرا که همواره ما با مبارزه و نبرد طبقاتی رویاروییم. امپریالیسم، سرمایه جهانی است، سرمایه مالی و نولیبرالیسم حاکم در تار و پود تمامی زمین است، بر خلاف دماگوژیسم اینان، سرمایه به هژمونی سرمایه مالی اکنون جهان را به بحران و رکود کشانیده  در متروپل و کشورهای پیرامونی، به نگهبانی خرده دولت ها و خرده حکومت ها، امپراتوری جهانی دارد. این دو مفهوم دولت و حکومت با هم یکی نیستند. ضد امپریالیستی و ضد کاپیتالیستی اینان، با غرب، تفسیر جلال آل احمدی و سیداحمد فردیدی و «دوگین»ی است. اینان به بیان امیرپرویز پویان انقلابی، «خشمگین از امپریالیسم و هراسناک از انقلاب اند». اینان بی آنکه از جنایات بلوک شرق و الیگارشیسم روسیه و پوتین و مافیا و یا از سرمایه داران دولتی حاکم بر چین سخنی گویند، ضد «غرب»  و ضد «آمریکا»، و نه علیه حکومت ها، نه به طبقه حاکمه و یا مناسبات حاکم در کشورهای متروپل و پیرامونشان می تازند. گویی، سرمایه برخلاف زمان ۴ سده حاکمیت، در هم تنیده نشده، جهان را در هم ننوردیده و نزدیک به یک سده از امپریالیسم، دیگر در چارچوب برخی کشورهای امپریالیستی سالهای ۱۹۰۰ هیلفردینگ، محدود مانده است. سرمایه های چند جانبه، جهان را به صورت گلوبال در هم تنیده و جهانی در پیرامون و کانون آفریده که یک اسلامی بازارش ایران است و سوی دیگرش مسکو و نیویورک و پکن و بمبئی. به نگرش دوگینی اینان، امپریالیسم و غرب اینان، طبقه کارگر، مردمان حکومت شونده، زنان ووو همه  شهروندان، کمونیست ها و سوسیالیست های انقلابی  و همه و همه  از آمریکا گرفته تا غرب و اسراییل اند که  باید نابود شوند. «مرگ برآمریکا» و اسرائیل آنان، سرنگونی طبقه و مناسبات و حکومت سرمایه داری را دربر نمی گیرد. شعارهایی که مناسبات را نشانه نمی گیرند، عبارت پردازی های ارزانی اند برای خوراک داخلی، «حسین الله کرم» ها و در خور انصار حزب الله  که همیشه در صحنه می آورندشان و بسیجیان دهه شصت و ساندیس می خورانندشان و رانتی و  جیره ای به کف اشان می افکنند. 

آقای وکیل، باید عنایت داشته باشند که، بر خلاف تبلیغات دوگینی های وطنی، از قماش راه توده ای، حماس و غزه و داعش و حزب الله و النصر و اخوان المسلمین و حزب الدعوه و القاعده و صهیونیسم و راسیسم و ووو تنها ابزار ایدئولوژیک، نظامی و سیاسی سرمایه جهانی و حکومت جهانی سرمایه اند. اینجاست که حماس و حزب الله را از حکومت سرمایه جدایی ناپذیر می دانیم و آنان را  بخشی از اجزا شاکله ی حکومت اشان می شماریم. همانگونه که دار و دسته خمینی و موتلفه و طیف توده ای سالهای ۵۷ و اخوان و مسری در مصر ۲۰۱۲ و ۱۳ و اکنون.

آنچه در خاور میانه و آسیای مرکزی و اروپای شرقی و محور اکراین می گذرد، همه و همه، در رویارویی و رقابت های اقتصادی و خونین و به میلیتاریسم کشانیده شده دو بلوک «ارواسیا» و سرمایه های چند جانبه در آمریکا و غرب و کانون جهانی باید ارزیابی کرد. حکومت و طبقه حاکمه در اسرائیل بخشی از سرمایه جهانی را در ائتلاف و در شراکت با سرمایه جهانی در ساختار دانست، به همان سان که عربستان سعودی و ایران و ترکیه. حزب الله و جهاد اسلامی و اخوان المسلمین و داعش و القاعده ها تشکیلات های نظامی، ایدئولوژیک، تروریستی، سیاسی، مذهبی و کارگزاران و در برخی از آنها مانند خرده حکومت حزب الله در لبنان جدا از آنکه تشکیلاتی از حکومت اسلامی ایران اند، و حماس در غزه، خرده حکومت های دارای بوروکراسی و ساختار حکومتی، پارلمان، زندان، ارتش ووو نیزهستند. افسانه «جنبش های آزادی بخش» و «ملی و مستقل» دستکم افزون بر یک سده است که به پایان رسیده و دیگر به درد لالایی کودکان هم نمی آید.

«امپریالیسم»، به بیان درست همان سرمایه جهانی، در گندیدگی خود، با حکومت اسلامی در ایران حکمروا شد و در ترکیه با نوعثمانیسم و در روسیه با نوتزاریسم و پوتونیسم و در آلمان و چین و عربستان با سرمایه های مالی و صنعتی حکمفرما هستند. راست توده ایسم، از مانیفست کد می آورد تا انحراف خویش را از مارکس مشروعیت بخشد.

 ««آنها هیچگونه منافعی که از منافع کلی پرولترها جدا باشد، ندارند. آنها اصول ویژه ای را به میان نمی‌آورند که بخواهند جنبش پرولتری را در چهارچوب آن اصول ویژه بگنجانند… نظریات تئوریک کمونیست ها به هیچ وجه مبتنی بر ایده ها و اصولی نیست که یک مصلح جهان کشف یا اختراع کرده باشد. »(۴)

این نقل قول چه ربطی به نیروی ارتجاعی اخوان المسلمین حاکم(حماس) بر غزه  دارد، آشکار نیست! البته برای دماگوژها زیر پرسش بردن قضایای ساده هندسی آنجا که منافع طبقاتی در میان باشد، به بیان لنین، امری همیشگی است. این فراز برای توجیه، ابتر آورده شده است تا چون شیر(کاغذی) نمایانده شود. فراز کامل درخشان مانیفست کمونیست، فرقه گرایی میان طبقه کارگر را نفی می کند و منافع طبقه کارگر را  مرکز دانسته که تنها به وسیله کمونیسم و حزب کمونیست به سبب برخورداری از فلسفه، دورنما و به گذرگاه مبارزه و میدان کارزار طبقاتی تابندگی دارد و از همین روی، از دیگر احزاب پرولتری برجستگی و ضرورت می یابد. کمونیست ها از دیدگاه مارکس بخش پیشرو و آگاه طبقه کارگر می باشند. دوربین تر از بقیه ی کنگشران و سازمانهای طبقه کارگر و  مسئولیت پذیرتر و و سازش ناپذیرتر از همه. کمونیسم مارکس، هیچ ملیت و امتی را نمایندگی نمی کند. انترناسیونالیست است و ارتجاع اسلامی ایران و غزه و حماس و صهیونیسم را ابزار ایدئولوژیک، نظامی و حکومتی مناسبات جهانی سرمایه می شناسد. مانیفست کمونیست،  کمونیست ها را جدا از طبقه کارگر نمی شناسد. اما دماگوگ های ما، بر ضد کمونیسم و مانیفست کمونیست، کمونیست ها و طبقه کارگر را علیه طبقه کارگر، جدا از طبقه و به درون حماس و به پشت جبهه ارتجاعی ترین سپاه ایدئولوژیک/نظامی سرمایه۷ به  ، همانگونه که در سال ۱۳۵۷ به سلاخ خانه حکومت اسلامی سرمایه فراخواندند، فرا می خوانند. زرافشان با آوردن این جمله از مانیفست: «آنها اصول ویژه ای را به میان نمی‌آورند که بخواهند جنبش پرولتری را در چهارچوب آن اصول ویژه بگنجانند… نظریات تئوریک کمونیست ها به هیچ وجه مبتنی بر ایده ها و اصولی نیست که یک مصلح جهان کشف یا اختراع کرده باشد…» و حذف بخش تکمیلی آن، القایی را  تلقین می کند تا همانگونه که ماکیاول های حزب توده، با خمینیسم سرمایه، راهبردارانه، به یاری ارودگاه «سوسیالیسم» اشان، یارانه شدند، کمونیسم را در ارتجاع منحل سازد. برای پیروان «الکساندر دوگین»، با دستبرد در مانیفست کمونیست، و حذف بخش تکمیلی مانیفست، تلاش می شود تا چنین القا شود که: بنا به این «آیه» کمونیست ها؛ «کاسه داغ تر از آش» نیستند و لابد هم منافعی جدا از مردم فلسطین ندارند و از آنجا که «حماس نماینده  واقعی  و مقاومت مردم است»، پس با این کبرا و صغراهای «ارسطویی»، پرولتاریا و کمونیستها و مانیفست، بپذیرانند که منافعی جدا از حماس ندارند، بنابراین به همین قیاس و منطق حزب الله، مسری در مصر، حکومت اسلامی ها در ایران و عراق و ترکیه و افغانستان ووو برآمده از دمکرات ترین و آزاد ترین انتخاباتات تاریخ را می توان و لابد که باید  در شرایطی مانند با حماس و حزب الله از آنجا که «امپریالیسم» و «غرب» را در برابر دارند، همراه شد و نماینده  مردم و جامعه خواندشان.

اینان به تجربه خونین حکومت اسلامی در ایران و کشتارهایی که می بایست و می شد با شناخت ماهیت اسلام و ایدئولوژی و سرمایه، پیش از سال ۵۷ برآن راه بست را، نادیده انگاشته و پنهان می سازند. حماس و حزب الله و حکومت اسلامی،اما هشیارانه، وفادار به طبقه و منافع خویش، بدون هیچ «توهم» و «تعارفی»، هیچ لائیست، دگراندیش و غیر خودی را نه تنها به ائتلاف راه نمی دهمد، بل که گردن نیز می زنند. برای اینان، مهم نیست که حکومت اسلامی حزب الله در لبنان و حماس در فلسطین و داعش در منطقه در فردای روزگار، حکومتی برپا کند، خونبارتر از حکومت اسلامی در ایران.

مانیفست کمونیست، اعلام می کند: «کمونیستها هیچگونه منافعی که از منافع کلی پرولترها جدا باشد، ندارند….»  برای جاسازی حماس و حزب الله زیر نام «منافع کلی» و فراموش سازی  مفهوم «پرولتاریا»، جبهه ارتجاع را تقویت می بخشد، به این مسخ سخیف تا افکار را متقاعد سازد که کمونیستها هیچگونه منافعی که از منافع کلی ارتجاع جدا باشد، ندارند!

باور نمی کنیم که اینان که رگ های گردن برآمده و به خشم بر جهیده اند و آزادیخواهان و انسان هایی را که حماس را «نماینده مقاومت» نمی شناسند به پرخاش و ناسزا گرفته اند، از دوگین و پوتین و جنایت سرمایه داران روسیه و چین، نشنیده باشند. به ویژه محال است که از نقش دوگین و صفر اوف، مشاورین ایدئولوژیک و سیاسی کرملین در سازماندهی ارواسیا، مهندسی سرکوب خیزش ها در ایران، تجهیز حکومت اسلامی به سلاح های مخوف، آموزش ماشین نظامی و سرکوب سرمایه در ایران، و حوزه ووو بی خبر باشند! «راه توده ای» های چرکین، بی خبر نیستند، آگاهانه خویش را به بی خبری زده اند و مبلغ پوتین و دوگین نیز هستند. به بیان شاملوی بیدار:

 « باری
من با دهان حیرت گفتم :

ای یاوه

        یاوه

             یاوه

                  خلایق !

مستید و منگ؟!!
یا به تظاهر تزویر می کنید؟ »(۵)

عباس منصوران ۱۵ اوت ۲۰۱۴

منابع

_______________________

(۱) ناصر زرافشان، همسوئی با مواضع امپریالیستی– صهیونیستی،در توجیه تجاوز اسرائیل با پوشش شعارهای رادیکال. http://naser-zarafshan.com/2014/08/09

 (۲) http://www.radiozamaneh.info abavi/2007/10/post_30.html.

 (۳) همان منبع ۱٫

 (۴) همان منبع یکم.

 (۵) احمد شاملو، مرثیه های خاک، شعر آفتاب.