آزادیخواهان جوان و حزب کمونیست کارگری هر دو احتیاج به تحولی اساسی دارند

در دهه گذشته تحول بزرگی در مدیای اجتماعی رخ داده است که تغییرات مهمی را در مناسبات اجتماعی مردم، در رابطه آنها با قدرتهای سیاسی حاکم و در مبارزات سیاسی آنها موجب شده است. با مدیای اجتماعی انحصار دولت ها و طبقات حاکم بر رسانه ها شکسته شده است و نه فقط این، که “انحصار” احزاب سیاسی نیز بر مبارزه سیاسی پایان یافته است. امروز میلیون ها اکتیویست در سراسر جهان با نوشتن روزانه میلیون ها مقاله و کامنت حرفشان را به گوش دیگران نه تنها در شهر و کشور خود که به گوش مردم در اقصی نقاط دنیا میرسانند، فعالیت سیاسی سازمان میدهند، گروههای بزرگ و کوچک راه می اندازند، کمپین های سیاسی و اجتماعی شکل میدهند و حتی به کمک مدیای اجتماعی انقلاب سازمان میدهند. این فاکتورها دنیای سیاست، مکانیزمهای مبارزه و رابطه دولت ها و مردم و رابطه مردم و احزاب سیاسی را بطور جدی تغییر داده و مبارزات مردم را وارد دوره جدیدی کرده است.

در ایران علیرغم فقدان هر نوع آزادی و فیلترینگی که جمهوری اسلامی بر اینترنت حاکم کرده است گفته میشود که ۶۰ درصد یعنی دو سوم جامعه امروز به اینترنت دسترسی دارند. تعداد بلاگرهای ایرانی به صدها هزار و کاربران فیس بوک به میلیون ها نفر میرسد. هر روز و هر ساعت هزاران مطلب و خبر و کامنت توسط کاربران ایرانی در داخل و خارج کشور در فیس بوک و تویتر منتشر میشود که اغلب در افشاگری علیه جمهوری اسلامی و قوانین و عملکرد حکومت است. دامنه فعالیت بسیاری از این فعالین به تنهائی از برخی گروههای مخالف جمهوری اسلامی وسیعتر و موثرتر است. خیلی از آنها یک مفسر سیاسی، یک کمپینر و یک سازمانده هستند. به یک معنی هر کدام برای خود یک گروه سیاسی هستند. این یک نیروی سیاسی مهم و قدرتمند در ایران است.

روشن است که هرچند تعداد قابل توجهی از این فعالین مستقیما تماسی با احزاب سیاسی ندارند و یا به سازمان سیاسی خاصی وابسته نیستند اما مانند احزاب سیاسی گرایشات سیاسی مختلفی دارند از راست تا چپ و از ناسیونالیست و ملی اسلامی تا سوسیالیست و آزادیخواه. و خیلی از آنها تحت تاثیر مستقیم و غیر مستقیم احزاب سیاسی هستند. از جمله بسیاری از مباحث و مطالبات حزب کمونیست کارگری تاثیرات غیر قابل انکاری بر این نیرو گذاشته است.

گرایش مسلط بر این طیف وسیع از فعالین گرایشی مدرن و آزادیخواهانه است. اکثرا غیر مذهبی یا ضد مذهب و مدافع حقوق زن هستند. مدافع آزادی سیاسی اند و هیچ نوع محدودیت و سانسوری بر نمیتابند، مدافع حقوق کودکند، خواهان کار و رفاهند و بسیاری خواست های انسانی دیگر دارند و اکثر قریب به اتفاق آنها خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی هستند. یعنی در مجموع ارزش های انساندوستانه، چپ و رادیکال بر آنها حاکم است. گرچه بعضا خود را سوسیالیست نمیشناسند اما قرابت نزدیکی با سوسیالیسم دارند. این مجموعه نقش زیادی در شکل دادن به حرکت های مختلف اعتراضی دارند. در عرصه مقاومت هر روزه زنان و جوانان در مقابل حجاب و سایر تحمیلات مذهبی و یا در عرصه محیط زیست، حقوق کودک، علیه اعدام، علیه اعتیاد، یا در دفاع از زندانیان سیاسی و یا دفاع از حقوق کارگران نقش موثری دارند، تلاش ارگان های مختلف حکومت در فیلترینگ را خنثی میکنند، در زمینه هنر و موسیقی ارزشها و سبک های مدرن و پیشروی حاکم کرده اند و فضای مذهب زده و عقب مانده روشنفکران و شعرا و ادبای سنتی را عقب رانده اند. بشدت مبتکرند و خلاقیت بالائی در مقابله با انواع تحمیلات حکومتی از خود نشان میدهند. بعضا تشخیص تاکتیکی بسیار بالائی از خود نشان میدهند، توازن قوا را خوب درک میکنند و موقعیت ها را خوب تشخیص میدهند. در محافل و شبکه های مختلف و یا ان جی او های متعددی خود را سازمان داده اند. هر مجرائی را رژیم کور میکند مجرای تازه ای برای مبارزه پیدا میکنند، مدام مرزها را میشکنند و عرصه های تازه ای در مقاومت و مبارزه عرضه میکنند. حکومت علیرغم همه امکانات سرکوبگرانه اش توان کنترل آنها را ندارد و در بسیاری عرصه ها ضرب شست آنها را چشیده است.

اینها یک نیروی مهم تحولند. اینها قبل از ۸۸ هم حضور داشتند اما در سال ۸۸ بعنوان یک نیروی سیاسی مهم در جامعه قد علم کردند. بطور وحشیانه سرکوب شدند، دستگیر شدند و یا از کشور فرار کردند اما نه تنها از بین نرفتند بلکه امروز بمراتب از سال ۸۸ قوی تر و گسترده تر هستند و خیلی پخته تر در صحنه سیاسی ایران مشغول فعالیت اند. اینها یک رکن مهم تحولات سیاسی و انقلاب بعدی خواهند بود.

درمورد جایگاه و خصوصیات این نیرو میتوان و باید بیشتر و مشخص تر صحبت کرد اما آنچه مهم است این است که این نیرو باید در عرصه قدرت سیاسی نمایندگی شود. این نیرو، در مصر و تونس و عراق و همه جا هست، هرچند نه در مقیاس ایران، اما علیرغم نقش بسیار مهمی که در سرنگونی دیکتاتورها داشت و علیرغم همه افشاگری ها و جانفشانی ها و آکسیون سازمان دادن ها، اما در عرصه قدرت سیاسی نمایندگی نشد و در این دور از مبارزه شکست هایی متحمل شد. به این دلیل ساده که رهبری سیاسی جامعه را در دست نداشت، در بعد کشوری متشکل نبود، پلاتفرمی برای توده های وسیع مردم نداشت، نه مطالبات سیاسی و نه اقتصادی مقابل جامعه قرار  نداد و خود را در موقعیت رهبری سیاسی جامعه در مقابل دولت و آمادگی برای تشکیل دولت بعدی ندید و بدست دشمنان مردم نهایتا شکست خورد. در بهترین حالت یک نیروی معترض و مخالف حکومت ها بود که در محافل و شبکه های مبارزاتی خود را سازمان داده بود. در مصر مبتکر انقلاب و سرنگونی مبارک بود اما اخوان المسلمینی که در جریان انقلاب کاره ای نبود، متشکل بود و ادعای قدرت داشت و بر دوش مردم انقلابی قدرت را گرفت و بلافاصله به جان انقلابیون و آزادیخواهان افتاد. جامعه دوباره و این بار در مقیاسی بزرگتر بپاخاست و اخوان المسلمین را سرنگون کرد اما بازهم این مبارزه نردبان قدرت گیری بازماندگان و ادامه دهندگان مبارک شد. در ایران سال ۵۷ هم چپ نیروی وسیعی بود، فضا در میان کارگران، معلمان، دانشجویان و بخش های مختلف مردم چپ بود. مردم علیه تبعیض و استبداد و برای رفاه و آزادی به میدان آمدند و قربانی زیادی دادند اما حتی یک جریان کوچک که خود را در مقابل دولت نماینده انقلاب مردم و نه مردم به حکومت شاه بداند، شبیه کاری که اسلامی ها کردند، وجود نداشت. هیچ سازمانی چهار مطالبه مهم مردم را برای آزادی های سیاسی و سکولاریسم و برابری زن و مرد و نیازهای رفاهی مردم بیان نکرد تا جامعه بپاخاسته را حول این پرچم متحد کند و به عنوان نیروئی اجتماعی به صحنه سیاسی بیاورد، به مردم راه نشان دهد و آنها را در مقابل حکومت شاه رهبری کند. حزبی وجود نداشت تا در قامت نیروئی که میخواهد قدرت سیاسی را بگیرد و ادعای قدرت کند خود را به جامعه بشناساند و بدینطریق به نماینده مردم در جدال قدرت تبدیل شود. چپ موتور انقلاب بود، در اکثر اعتصابات و اعتراضات کارگری و دانشجویی دست بالا داشت و سازمانها و گروههای چپ متعددی نیز در انقلاب حضور فعال داشتند، اما شکست سختی خوردند و جریان اسلامی که خود را برای قدرت آماده کرده بود قدرت را گرفت. سال ۸۸ نیز همین اتفاق افتاد. انقلابیون و آزادیخواهان جوان فداکاری زیادی کردند، قربانی زیادی دادند، ماهها با حکومت جنگ و گریز کردند و صحنه های باشکوهی خلق کردند اما نه پلاتفرم سیاسی خاصی داشتند و نه رهبری سیاسی خاصی. مثل یک نیروی معترض و مخالف عمل کردند، اما خود را در موقعیت یک نیروی سیاسی برای رهبری انقلاب مردم قرار ندادند، منتظر بودند کسان دیگری مبارزه را رهبری کنند و نتایج این نقطه ضعف و این خلاء را دیدیم. این مهمترین درس سال ۸۸ بود. یعنی نیاز به یک حزب سیاسی که با بلند کردن خواست های مردم، آنها را در جدال برای سرنگونی حکومت و کسب قدرت سیاسی نمایندگی کند.

اما در سال ۸۸ چنین حزبی یعنی حزب کمونیست کارگری حضور داشت و فعالیت هایش نیز گسترده بود. از یک تلویزیون ۲۴ ساعته با میلیون ها بیننده ای که با شور و حرارت در مباحثاتش دخالت میکردند در تماس بود. خواست های مردم را بیان میکرد، تلاش میکرد به مردم راه نشان دهد و آنها را نمایندگی کند، رهبران حزب بی وقفه درمورد جوانب مختلف مبارزه مردم صحبت میکردند و سعی میکردند فضای مبارزه را رادیکال تر کنند و خواست های فوری و اساسی مردم را در تقابل با اصلاح طلبان حکومتی برجسته کنند، در عرصه میدانی نیز صدها جمع کوچک و بزرگ که به حزب پیوسته بودند در خیابان ها حضور داشتند و به سهم خود تلاش میکردند فضا را رادیکال تر کنند، مقابل شعارهای عقب مانده الله اکبر یا حسین میرحسین و غیره بایستند و شعارهای دیگری را جایگزین کنند، در خارج نیز در کشورهای مختلف فعالین حزب تلاش میکردند ملی اسلامی ها را که نقش مخربی برای بزانو درآوردن این مبارزات داشتند افشا کنند و نماینده واقعی نیروی تحول خواه و مردم آزادیخواه و انقلابیون جوان باشند. اما آنطور که باید و شاید به این نیروی سیاسی وسیعی که توصیف شد نزدیک نبود. خود ای نیرو از نظر سیاسی عمیق و روشن نبود. خیزش ۸۸ اولین مصاف سیاسی بزرگش با حکومت بود. در عرصه فرهنگی رژیم را شکست داده بود اما ملزومات و مکانیزم های مبارزه برای سرنگونی را بخوبی نمی شناخت. در جبهه ها و عرصه های مختلفی با رژیم درافتاده بود اما تفاوت کیفی جدال برای سرنگونی را با مبارزات عرصه ای و پراکنده نمیدانست. بدرست میخواست از شکاف در حکومت استفاده کند اما نسبت به بخشی از خود رژیم بی توهم نبود و این توان و بضاعت سیاسی و تئوریک را نداشت که نیروهای مختلف سیاسی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. خواهان سرنگونی بود اما نتوانست مرز خود را با اصلاح طلبان حکومتی بخوبی روشن کند. هرچند در عرض چند ماه و مشخصا در ششم دیماه (روز عاشورا) روشن تر و رادیکال تر برای سرنگونی خیز برداشت اما حکومت و همان اصلاح طلبانی را که به آنها توهم داشت در مقابل خود یافت. حزب سیاسی دیگری نیز انتخاب نکرده بود. صرف وجود سمت و سوی کم و بیش واحد میان اکثر فعالین سیاسی که در میدان حضور داشتند و حزب کمونیست کارگری کافی نبود. اینها در دو مسیر موازی با هم حرکت میکردند و هیچکدام به نیروئی که کل جامعه را به میدان بیاورند تبدیل نشدند.

این ضعف را باید برطرف کرد

تا جایی که به حزب کمونیست کارگری مربوط میشود این نیرو و اهمیت آنرا بخوبی میشناسد و بویژه در سالهای اخیر تلاش زیادی کرده است که به این نیرو هویت بدهد، جایگاهش را در مصاف با حکومت و سنت ها و جنبش های ارتجاعی برجسته کند، نقاط قوت و پیشروی های تاکنونی اش را فرموله کند، به آن افق سیاسی روشنی بویژه در مقابل جنبش اصلاح رژیم بدهد و به خواست ها و شعارهای روشنی مسلح کند، اما روشن است که خود حزب برای رسیدن به این هدف تغییرات زیادی باید بکند. مکانیزمهای لازم برای تحکیم رابطه با این نیرو را باید ایجاد کند، به گرهگاه های فکری و سیاسی آن پاسخ بدهد، در شکل و مضمون تبلیغاتش تغییراتی ایجاد کند، مدیای اجتماعی را بیشتر و موثرتر بخدمت بگیرد، در حرکت های اجتماعی پیشروی که توسط فعالین سیاسی شکل میگیرد بیشتر خود را دخیل کند تا این نیرو تاثیر حزب را بر پیشروی خود در عرصه های مختلف مبارزه بطور ملموس و روزمره ببیند و خود را با حزب قوی تر احساس کند. تصویری که این نسل از حزب دارد باید عوض شود و این راهش حضور حزب در صحنه سیاسی جامعه است که توسط این نیرو بخوبی دیده شود. حزب باید دیده شود تا این نیرو تصویری واقعی از آن کسب کند. تا تصویر روشنی از کمونیسم انسانی و مدرن حزب و تفاوت های اساسی اش با کمونیسم رایج در بلوک شرق داشته باشد. صفی از رهبران حزب را باید هر روز و بلاانقطاع در صف اول مبارزه علیه جمهوری اسلامی و قوانین و سیاست هایش ببیند و به آن اعتماد کند. باید حزب و رهبری آن را در جدال قدرتمند و قابل مشاهده ای با جنبش ملی اسلامی و جریانات دست راستی ببیند، باید کمپینرهای متعددی از حزب را در زمینه های مختلف ببیند و بتواند با آنها همراهی و همکاری کند. اینها همه به معنی تغییراتی در خود حزب است. حزب برای رسیدن به این هدف خود موضوع تغییرات زیادی است. این حزب از هر جریان سیاسی دیگری در ایران به آمال و آرزوهای مردم نزدیک تر است و فعالیت های سیاسی و تبلیغاتی موثر و نسبتا وسیعی دارد اما روشن است که اینها کافی نیست. حزب نمیتواند با تغییرات تدریجی دلخوش باشد و نیاز به تصمیمات تاریخی و بزرگی برای منطبق کردن خود با جامعه امروز دارد. تحولات دهه گذشته ضرورت تغییرات همه جانبه ای را در مکانیزم های رهبری، ابزارهای دسترسی به جامعه، آرایش و سازمان و تبلیغات دارد. باید رابطه بسیار زنده تری با جامعه داشته باشد. تحولات چه در بعد جهانی و چه در جامعه ایران بسیار سریع و عمیق بوده است. حزب هم باید بتواند پا بپای این تحولات و با همان سرعت تحول پیدا کند. مکانیزمهای کنونی از جمله آرایش و سازمان حزب جوابگوی نیازهای این دوره نیست. خوشبختانه رهبری حزب بر این واقف است و اراده لازم برای یک تحول اساسی را دارد.

اما تا جایی که به این نیرو مربوط میشود قبل از هرچیز باید جایگاه خود را در جامعه ایران برسمیت بشناسد. بسیاری از فعالین سیاسی و کمپینرها و اکتیویست های عرصه های مختلف در ایران بطور واقعی ظرفیت قرار گرفتن در راس حرکات بزرگ اجتماعی را دارند، میتوانند رهبران سرشناس و خوشنام جامعه باشند و در سرنوشت جامعه تاثیرات بزرگی داشته باشند اما بدون سازمان و پراکنده، بدون یک پلاتفرم روشن مبارزاتی و بدون یک حزب سیاسی که آنها را در عرصه کسب قدرت نمایندگی کند تلاششان به جایی نخواهد رسید. این نیروئی است که مصاف سیاسی بزرگ در سال ۸۸ را پشت سر گذاشته است، نقش اصلاح طلبان را با گوشت و پوست لمس کرده است، اما بین چپ و راست باید انتخاب صریح و روشنی بکند. باید بداند که صرف مخالفت با حکومت و حضور در جبهه های مختلف مبارزه بدون اینکه خود را در قامت رهبران جامعه برای سرنگونی حکومت و شکل دادن به حکومتی مطلوب اکثریت مردم نگاه کند تلاشش هرچند عظیم هم باشد نهایتا به تغییرات اساسی منجر نخواهد شد و این حزب میخواهد. امروز کارگران و زنان و جوانان و اقشار مختلف مردم بی وقفه در جدال علیه وضعیت فلاکتبار اقتصادی و بیحقوقی سیاسی و اجتماعی به سر میبرند، این نیرو باید به این فکر کند که چگونه و از چه طریق میتوان این مبارزات را متحد کرد، رهبری کرد، به افق روشنی مسلح کرد و رهبری واحدی را برای این مبارزات تامین کرد. باید به این سوالات مهم پاسخ روشنی بدهد. باید به این سوال جواب بدهد که چرا در مصر و تونس و سوریه و غیره مبارزات مردم به تغییرات اساسی در زندگی شان منجر نشد، چرا منجر به ایجاد حکومت های مردمی منجر نشد، ایراد کجا بود و کمبودها چه بود؟

پاسخ به این سوالات این نیرو را متوجه یک کمبود اساسی میکند. همراهی و همگامی و پیوستن به حزبی که آنها را در جدال برای سرنگونی حکومت و رهبری انقلاب مردم آماده کند. تمام تحولات سیاسی سه سال گذشته چه در شمال آفریقا و خاور میانه و چه در جنبش ۹۹ درصدی ها در غرب یکبار دیگر نیاز به احزاب کمونیست رادیکال و دخالتگر منطبق با دهه دوم قرن بیست و یک را هزار بار بیش از گذشته تاکید کرد. به این معنی توپ هم در زمین حزب کمونیست کارگری است برای تبدیل شدن به حزبی که میداند چگونه کمونیسم امروز را نمایندگی کند و هم در زمین نسلی که خود را برای یک انقلاب سیاسی آماده میکند.

جمهوری اسلامی سالها است در بحران عمیقی دست و پا میزند و از خیلی جهات زمینگیر شده و راه پس و پیشی ندارد. در سطح جهانی نیز سرمایه داری عمق کثافت خود را علیه مردم در اقصی نقاط جهان بیش از هر زمان دیگری آشکار کرده است. قطب های سرمایه داری که زمانی برای بخشی از جامعه الگو شده بودند ماهیت واقعی خود را بیش از هر زمان نشان داده اند. کافی است یک لحظه به سیاست دولتهای آمریکا و روسیه و اروپای غربی در سوریه و عراق و فلسطین و اکراین، نگاه کنیم ببینیم چه به روز مردم آورده اند و چه محصولاتی ببار آورده اند. در چنین شرایطی یک قطب قدرتمند چپ برای تضمین یک تحول انقلابی به شیوه ای انسانی، با مطالباتی انسانی و تضمین آینده ای انسانی حیاتی است. انقلابیون جوان باید نیروی عظیم شان را برای تقویت قطب سوسیالیستی که حزب کمونیست کارگری در محور آن قرار دارد بکار گیرند. جامعه ایران برای از سر گذراندن یک تحول اساسی و انسانی به این نیرو نیاز دارد. راهی جز این مقابل ما نیست.