اقتصاد سیاسی به زبان ساده(۷)

نیروی‌های مولده در جامعه‌ی‌ برده‌داری

تولید اضافی محصولات و تصاحب آن به وسیله‌ی افراد دیگر، سبب گردید که در این مرحله بعضی از افراد جامعه‌،‌ وقت و زمان زیادی از روز را در اختیار داشته باشند. برده‌دارها برای بازدهی بیشتر تولید به دنبال وسایل تولید پیشرفته‌تری هستند و به این منظور افرادی را که اکنون متخصص شده بودند را به خدمت گرفتند. نتیجه آن شد که نیروی‌های مولده در جامعه برده‌داری به طور عجیبی تکامل یافت. گاو آهن و ابزار صنایع دستی اصلاح و تکمیل گردید و مبادله شکل وسیعی به خود گرفت. به تدریج به جای مبادله کالا با کالای دیگر، ابتدا قطعه‌های از مس و آهن برای مبادله، سپس آن‌ها را به صورت سکه‌های تقریبا” بزرگ مسی و آهنی برای داد و ستد به عنوان پول، مورد استفاده قرار دادند. بعدها طلا و نقره جای مس و آهن را می‌گیرند.

در بخش‌های پیشین نوشتیم که سه تقسیم بزرگ اجتماعی کار (نخستین تقسیم بین کشاورزی و دام‌داری، دومین تقسیم صنایع دستی از کشاورزی جدا شدند، سومین تقسیم به وجود آمدن طبقه‌ سوداگر)؛سبب افزایش تولید و در نتیجه افزایش محصول کار و مبادله گردید. محصولات تولیدی باید از محل تولید به محل مصرف برسند تا مورد استفاده قرار گیرند و فروشندگان خُرد باید کالای خود را به مردم بفروشند. اما برای آن‌ها(فروشندگان خُرد) امکان نداشت که برای تهیه مثلا” برنج، گندم، خرما و غیره به شهرهای مختلف رفته و آن‌ها را تهیه نماید. علاوه بر این راهزنان هم مزید بر علت بودند.

بنابراین افرادی آمدند و به طور مستقیم محصولات تولیدی را از تولیدکنندگان خریده و آن‌ها را در اختیار فروشندگان خُرد قرار می‌دادند. به این واسطه‌ها که پیش‌تر هم بیان نمودیم و هیچ نقشی در تولید کالاها ندارند، سوداگر، تاجر و یا دلال می‌گویند. با پیدایش تاجران، سومین تقسیم بزرگ اجتماعی کار تکمیل گردید.

در شیوه تولید برده‌داری هدف اصلی تولید، مصرف شخصی است نه انباشت. هرچند که در کنار این شیوه تولید، مبادله رونق دارد و حتا عده‌ای هم می‌توانند کالاهای‌شان را انبار کنند. اما زمان این انباشت، به دلیل فرسودگی و پوسیدگی کالا کم بود.

روابط تولیدی (مناسبات تولید) در جامعه برده‌داری  

نوشتیم که در نظام اجتماعی‌ برده‌داری جامعه‌ به دو طبقه اصلی برده و برده‌دار تقسیم شده بود. به بیان دیگر یک طبقه استثمار می‌کند و یک طبقه‌ی دیگر استثمار می‌شود. طبقه‌ای صاحب وسایل تولید (وسایل کار + موضوع کار) است و به این اعتبار صاحب و مالک محصول تولید نیز بوده و طبقه‌ی دیگر که هیچ چیزی ندارد به غیر از توانایی انجام کار که همراه با تمام پیکرش، از آن دیگری است. برده به طور کامل خود و خانواده‌اش در ازای مقادیر بسیار ناچیزی خوراک، پوشاک، و یک آلونک، برای همیشه توسط برده‌دار همانند یک ابزار تولید مثل داس، خریداری  می‌شده است. استثمار در جامعه‌ی‌ برده‌داری عریان و با شدت و خشونت بسیار زیادی همراه بوده است.

برده‌داران علاوه بر این که مالک وسایل تولید (وسایل‌کار + موضوع‌کار) بودند، برده‌ها را انسان نمی‌پنداشتند. بر آن‌ها مانند وسایل تولید احساس مالکیت کرده و هر وقت لازم می‌دیدند، آن‌ها را مانند گاو، گوسفند و بز خرید و فروش می‌کردند. حتا برده‌دارها اختیار قتل  برده‌ی خود را نیز داشتند، بدون این که مجازاتی در انتظارشان باشد. امروزه در مراکز دامداری، به منظور سرشماری و شناسایی گاو و یا گوسفندان، بر روی قسمتی از بدن این حیوانات (مانند گوش) علامتی را به وسیله‌ی آهن گداخته، حک می‌کنند و یا شماره می‌زنند. این عمل در جامعه برده‌داری توسط صاحبان برده‌ها، بر روی پیکر آن‌ها حک می‌شد، تا اگر روزی در زیر فشار و شکنجه،‌ برده اقدام به فرار کرد؛ به وسیله این علامت، مورد شناسایی نیروی دولت برده‌دار قرار گیرد و او را تحویل مالک آن دهند.

استثمار فوق‌العاده شدید، همراه با شکنجه و خشونت بسیار و غذای بسیار کم، سبب کاهش طول عمر برده‌ها گردید.

برده‌دارها برای تامین کالای رایگان خود(یعنی برده)، به دو شیوه عمل می‌کردند: یکی از طریق تولید مثل برده‌ها‌، که فرزند برده‌ به طور اتوماتیک، برده محسوب می‌شد و دیگر از طریق جنگ و به اسارت گرفتن اسیران جنگی و استفاده از آن‌ها به عنوان برده.

کارل مارکس در گروندریسه می‌نویسد:

“در نظام برده‌داری، دارنده‌ی نیروی کار متعلق به فرد مالک، متعلق به شخص خاصی‌ست و ماشین کاری او به حساب می‌آید، یعنی که مجموعه‌ی نیروی حیاتی و قدرت کاری‌اش به مالک او تعلق دارد. به همین دلیل برده از نیروی کاری خویش تلقی یک نفس آزاد را ندارد. در نظام رعیتی (سرواژ) همِ همین طور است و رعیت جزیی از مالکیت ارضی، از لوازم زمین است، درست مانند گاو نری برای شخم یا خرمن کوبی. در نظام برده‌داری، دارنده‌ی نیروی کار، فقط ماشین زنده‌ای برای کار کردن است که ارزشی دارد؛ یا ارزشی هست اما متعلق به غیر۱.”

“دزدیدن یک برده یعنی دزدیدن ابزار تولید به طور مستقیم۲.”

“برده کسی است که حق اکتساب هیچ چیزی را به نام خود در مبادله ندارد۳.”

در طول تاریخ، برده‌دارها و دولت‌های حامی آن‌ها، با استفاده از نیروی کار میلیون‌ها برده، آن‌چه را خود به آن نیاز داشتند، مانند پل‌ها، جاده‌ها، کاخ‌ها، بناهای عظیم (اهرام مصر، دیوار چین و …) و بناهای محکم نظامی برای حفاظت از خود را می‌ساختند. مانند عصر حاضر که بعضی از رهبران و روسای ممالک جهان برای حفاظت از خود در عمق زمین بناهای بسیار مستحکم می‌سازند تا از گزند حوادث اجتماعی، سیاسی و طبیعی خود را مصون نگه‌دارند.

کار برده‌گان در مزارع کشاورزی و استخراج معادن و … به صورت گسترده‌ای، افزایش داشت.

در نظام برده‌داری علاوه بر دو طبقه‌ی اصلی که اشاره کردیم، طبقه‌ی دیگری که تعداد آن‌ها زیاد نبود، وجود داشت. اگر چه آن‌ها نه برده‌دار بودند و نه برده‌، اما از نظر اقتصادی به طبقه‌ی برده‌دار نزدیک بودند و به آن‌ها آزادگان می‌گفتند. آزادگان عبارتند بودند از مالکین بزرگ زمین و دهقانان زمین‌دار و صنعت‌گران که بیش‌تر در شهرها متمرکز بودند.

آزادگان از حق داشتن مال و ثروت برخوردار بودند. بنابراین وقت آزاد هم زیاد داشتند که این خود زمینه‌ای ایجاد کرد که از میان آن‌ها دانشمندان و مخترعانی به وجود آیند. دولت‌های برده‌دار به منظور پیش‌برد کارها و فعالیت‌های خود، از این آزادگان اندیشمند، استفاده کرده و آن‌ها را در راس کارهای دولتی و علمی و هنری قرار دادند. به این ترتیب کار فکری از کار جسمانی به تدریج جدا گردید. یعنی کار فکری به آزادگان تعلق گرفت و کار جسمانی هم به برده‌ها.

پس روابط تولیدی (مناسبات تولید) در جامعه‌ی‌ برده‌داری عبارتند از مالکیت بی‌چون‌وچرای برده‌دار بر وسایل‌تولید (وسایل‌کار+ موضوع‌کار) و به طور کلی بر نیروی‌های مولده، و نیز مالکیت بر محصولی که از این استثمار عریان و شدید به دست می‌آمد. سهم برده‌ از تولید تنها مقدار ناچیزی مواد غذایی و لباس مندرسی بود که با آن خود را بپوشاند.

تضادهای نظام برده‌داری و سقوط آن

نوشتیم که در جامعه‌ی‌ برده‌داری دو طبقه‌ی اصلی یعنی برده‌دار و برده وجود داشت. برده‌دار مالک وسایل تولید (وسایل یا ابزارکار + موضوع کار) بود و برده‌ مالک هیچ چیزی، حتا مالک جان خود هم نبود. بنابراین تضاد اصلی در جامعه‌ی‌ برده‌داری تضاد بین برده‌دار و برده‌ بود. برده‌دار می‌خواست هرچه بیشتر از نیروی و توان برده، سود ببرد و برده‌ هم برای بقای زندگی خود، مجبور به مبارزه بود.

مبارزه بین برده و برده‌دار در طول دوران نظام برده‌داری وجود داشت. این مبارزه ابتدا به تدریج به صورت فرار، شکستن ابزار کار، آسیب رساندن به محصول کار و غیره شروع گردید. اما در نهایت که به اوج خود می‌رسید به صورت قیام‌های اجتماعی برده‌ها علیه برده‌دارها و شرایطی که در آن زندگی می‌کردند، انجام گرفت. نقطه عطف این قیام‌ها، اقیام اسپارتاکوس است که در سال ۷۹ تا ۶۵ قبل از میلاد انجام گرفت.

در این دوران مبارزه طبقاتی در جامعه برده‌داری به جائی می‌رسد که مناسبات حاکم دیگر توانائی اداره جامعه را ندارد. به عبارتی شیوه تولید برده‌داری کارایی خود را از دست داده و به اصطلاح این لباس به این تن نمی‌ارزد! و باید شیوه تولید و روابط تولیدی جدیدی جای آن را بگیرد. به این منظور برده‌دارها برای حفظ وسایل تولید (وسایل یا ابزار کار + موضوع کار) خود، بخشی از زمین‌های وسیعی را که در اختیار داشتند و با کار برده‌گان از آن محصول به دست می‌آوردند، به قطعات کوچک تقسیم کردند. سپس قطعه یا قطعاتی را به برده‌گان دادند تا بر روی این زمین‌ها کار کنند و محصول تولید‌ نمایند. آن‌ها اختیار داشتند مقداری از این محصول را برای تامین خوراک و پوشاک خود بردارند و بقیه را به برده‌دار صاحب زمین‌ بدهند. البته نصف مدت کار روزانه۱ را برای خود و نصف دیگر را برای برده‌دار کار می‌کردند. یعنی آن‌ها از شش روز هفته(با فرض کردن یک روز تعطیل در هفته) سه روز را برای خود و سه روز دیگر را بدون دریافت هیچ‌گونه مزدی برای مالک زمین کار می‌کردند. به این ترتیب متوجه می‌شویم که در درون نظام برده‌داری که در حال منسوخ شدن است، شیوه تولید جدید (فئودالی) در حال شکل‌گیری و پدیدار شدن است و دارد جایگزین نظام برده‌داری می‌شود.

ادامه دارد

سهراب.ن  ۲۱/۰۵/۱۳۹۳


۱ – کارل. مارکس؛ گروندریسه جلد یکم؛ صص ۴۵۹-۴۶۰ ترجمه باقر پرهام و احمد تدین

۲ – همان منبع ص۲۳

۳ – همان منبع ص۲۰۲

۱ – منظور از کار روزانه چیست؟ کار روزانه که فرضا” از صبح زود تا غروب طول می‌کشد، از دو قسمت تشکیل شده است که یکی از آن‌ها معادل است با پول دستمزد که کار لازم نام دارد و بقیه‌ی کار روزانه هر مقدار که هست، کار اضافی محسوب می‌شود که مفت و مجانی و بدون معوض در اختیار سرمایه‌دار قرار می‌گیرد. کارل مارکس می‌نویسد:

“مجموع کار لازم و اضافی، یعنی مجموع دوره‌های زمانی که طی آن کارگر به ترتیب ارزش نیروی کار خود را جایگزین و ارزش اضافی تولید می‌کند، مقدار مطلق زمان کار او یعنی کار روزانه را تشکیل می‌دهد.” …

“فرض می‌کنیم که خط A – – – – – – B بیانگر مدت یا طول زمان کار لازم، مثلا” ۶ ساعت، است. اگر کار فراتر از AB ، مثلا” ۱، ۳ یا ۶ ساعت ادامه یابد، ما سه خط دیگر خواهیم داشت:

کار روزانه‌ی الف A – – – – – – B – C

کار روزانه‌ی ب   A – – – – – – B – – – C

کار روزانه‌ی پ   A – – – – – – B – – – – – – C

“این سه خط بیانگر سه کار روزانه‌ی متفاوت ۷، ۹ و ۱۲ ساعته‌اند. پاره خط BC که امتداد یافته‌ی خط AB است، بیانگر طول کار اضافی است. از آن‌جا که کار روزانه AB + BC یا AC است، با مقدار متغیر BC تغییر می‌کند. چون AB معلوم است، همواره می‌توان نسبت BC به AB را محاسبه کرد.”

مارکس. کارل ؛ کاپیتال جلد یکم ص  ۲۵۹-۲۶۰ترجمه حسن مرتضوی، چاپ یکم سال ۱۳۸۶ انتشارات آگاه