اقتصاد سیاسی به زبان ساده(۶)

شکل‌گیری جامعه‌ی‌ جدید و زوال جوامع ابتدایی

پیش‌تر نوشتیم که در حدود هفت هزار سال پیش کشاورزی و دامپروری به وجود آمد. سیر تکامل و رشد ابزار تولید و تلاش برای دست‌یابی به منابع غذایی بیشتر، سبب گردید که نخستین تقسیم کار اجتماعی بزرگ شکل بگیرد. در این نخستین تقسیم کار بین اجتماع، قبیله‌های دامپرور یا دام‌دار از قبیله‌های کشاورز جدا شدند. هر قبیله‌ در راه پیشرفت و تکامل شیوه تولید خود و با توسعه‌ی کشاورزی و دامداری، تلاش می‌کرد که محصولات غذایی بیشتری به دست آورد.

نتیجه‌ی عملی این نخستین تقسیم کار اجتماعی بزرگ، تکامل ابزار و وسایل تولید و به تبع آن، افزایش تولید منابع غذایی بود. این افزایش، زمینه‌ی لازم برای مبادله‌ی کالاهای اضافی قبیله با کالاهای دیگر مورد نیازشان را به وجود آورد. بعدها تکامل و پیشرفت ابزار و وسایل تولید سبب گردید که قبیله‌ها متلاشی شده و جای آن‌ها را خانواده بگیرد. در نتیجه نسبت به گذشته، تولید مواد مورد نیاز افزایش یافت و محصولاتی به دست آمد که بیش از نیاز آن‌ها بود. مثلا” قبایل دام‌دار اقلامی مانند پشم، شیر، گوشت و غیره، را بیشتر از نیاز مصرفی‌شان تولید‌ می‌کردند. اما به این معنی نبود که همه‌ی نیازهای‌شان برآورده شده است. تا زمانی که نیاز وجود دارد، افراد برای رفع نیاز خود، دست به هر اقدامی می‌زنند، حتا اگر آن اعمال دزدی، قتل، تجاوز و غیره باشد. در صورت بی‌نیازی افراد جامعه به تولیدات مادی جامعه است که می‌توان آرامش، صلح و صفا، انسان دوستی و برابری و آزادی را به معنای واقعی، در سطح و عمق جامعه مستقر گردانید.

به این ترتیب افزایش محصول تولید شده، این انگیزه‌ را ایجاد کرد که زورمندان و قدرتمندان خود را برای تصاحب آن آماده نمایند. اگر نمی‌توانستند به طور کامل آن محصول اضافی را در اختیار بگیرند، صاحب آن را مجاب می‌کردند که ما به منظور حفاظت از محصول شما تلاش و کوشش می‌کنیم، بنابراین باید درصدی از این محصول تولید شده را به ما بدهید! این خود زمینه‌ی لازم برای اشخاصی که بدون انجام هیچ‌گونه کاری از دسترنج دیگران تغذیه نمایند را فراهم کرد. این افراد به تدریج ثروت و قدرت را در دستان خود متمرکز کردند و با اجیر کردن افراد دیگری، منطقه مورد نفوذ خود را گسترش دادند و در نهایت در قالب یک طبقه حاکم، خود را بر مردم تحمیل کردند.

فردریک انگلس در کتاب “منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت” می‌نویسد:

“نخستین تقسیم کار اجتماعی بزرگ، با افزایش بارآوری کار، یعنی افزایش ثروت، و توسعه‌ی پهنه‌ی تولید، در آن شرایط فراگیر تاریخی معین، ناگزیر برده‌داری را به دنبال خود آورد. از نخستین تقسیم کار اجتماعی بزرگ، نخستین تقسیم بزرگ جامعه به دو طبقه، زاده شد: اربابان و برده‌گان، استثمارکننده‌گان و استثمار شونده‌گان۱.”

پیش‌تر نوشتیم که در ابتدا کشاورز و دامدار علاوه بر انجام کار کشاورزی و دامپروری، ابزار و وسایل تولید(صنایع دستی) مورد نیاز خود را نیز تهیه می‌نمودند. اما با تکامل ابزار و وسایل تولید، آن‌ها دیگر زمان کافی در اختیار نداشتند که مانند افراد متخصص، ابزار تولید بسازند. به تدریج گروه دیگری از افراد جامعه که در خانه یا کارگاهی که برای خود تهیه نموده بودند، فلزات را ذوب می‌کردند و با آن‌ها وسایلی مانند، داس، تبر، چکش، تیشه، خیش، چاقو و غیره، می‌ساختند. این افراد با انجام کار و تغییر در مواد خام برای ساختن ابزار تولید، خود نیز دچار تغییر شده و فن و تخصص خود را گسترش و تکامل می‌دادند.

نتیجه‌ی این تلاش و کوشش‌ها، رونق و گسترش صنایع دستی و شکل‌گیری گروه اجتماعی دیگری گردید و زمینه‌ی لازم برای به وجود آمدن حرفه‌ی “استاد و شاگرد” ایجاد شد. در این حرفه، استاد یکی از فرزندان خود و یا بستگان و یا شخص دیگری را به عنوان شاگرد انتخاب می‌کرد. شاگرد  علاوه بر این که در کنار دست استاد خود کار می‌کرد، باید کارهای خانه‌ی استاد را نیز انجام می‌داد. او سال‌ها، شاید ده، بیست و یا سی سال کار می‌کرد تا به درجه‌ی استادی می‌رسید، در آن صورت هم اتفاق می‌افتاد که با دختر استاد خود هم ازدواج می‌نمود.

صنایع دستی (یا صنعت‌گران کارگاهی)، دومین تقسیم بزرگ اجتماعی کار بود که بعد از متلاشی شدن قبیله و به وجود آمدن طبقات اجتماعی، از کشاورزی جدا شد.

فردریک انگلس در کتاب یاد شده، می‌نویسد:

“در مرحله‌ی بالایی بربریت…دوران شمشیر آهنی، و نیز گاوآهن و تبر آهنی است. … کشاورزی اکنون نه تنها غلات، حبوبات و میوه‌ها، بل‌که هم‌چنین روغن و شراب را- که تهیه‌ی آن‌ها فرا گرفته شده بود- فراهم می‌نمود. چنین فعالیت‌های گوناگونی را دیگر یک شخص تنها نمی‌توانست انجام دهد؛ دومین تقسیم کار بزرگ رخ داد: صنایع دستی از کشاورزی جدا شدند. افزایش پیوسته‌ی تولید، و هم‌راه با آن، افزایش بارآوری کار، به بالا بردن ارزش نیروی کار انسانی انجامید۲.”

۲٫شیوه تولید برده‌داری

نتیجه‌ی عملی دو تقسیم بزرگ اجتماعی کار، ظهور جامعه‌ی‌ برده‌داری و پایان جامعه‌ی‌ ابتدایی (که به صورت مشارکتی زندگی می‌کردند) بود. به این ترتیب افزایش تولید و مبادله محصولات، استثمار و مالکیت خصوصی را نیز به همراه خود آورد.

ذکر این نکته لازم است که زوال یک شیوه‌ی تولیدی و ظهور شیوه تولیدی دیگر به یکباره و بلافاصله در مدت زمان کوتاهی صورت نگرفته است. شیوه تولید جدید به تدریج از درون شیوه تولید کهنه شکل گرفته و به وجود می آید.

نوشتیم که تکامل ابزار تولید (که حاصل کار و کوشش انسان بود)، افزایش تولید را نیز به دنبال خود آورد. اضافه تولید سبب ایجاد اضافه ثروت گردید و ثروت به دنبال خود قدرت، زورمداری و اجیر کردن عده‌ای به منظور غلبه به دیگران را در پی داشت. در چنین شرایطی، زمینه‌ی لازم برای جنگ و غارت اموال قبایل دیگر و اسیر کردن آن‌ها فراهم شد.

در این مقطع از زندگی اجتماعی، اسیران در جنگ‌های قبیله‌ای به قتل نمی‌رسیدند، بلکه آن‌ها را وادار می‌کردند که در قبال زنده ماندن، کار کنند. در این دوران، نطفه‌ی جامعه‌ی‌ برده‌داری در درون جامعه‌ی‌ ابتدایی شکل می‌گیرد. به قول فردریک انگلس:

“… برده‌گان دیگر تنها کمک نبودند، بل‌که آن‌ها اکنون گروه گروه به کار در کشت‌زارها و کارگاه‌ها کشانده می‌شدند۳.”

در شیوه تولید برده‌داری، برای نخستین بار جامعه‌ به طبقات تقسیم شد. چنان که بالاتر بیان نمودیم نخستین و دومین تقسیم بزرگ اجتماعی، سبب افزایش تولید و مبادله گردید. افزایش تولید‌ سبب افزایش محصولات تولید‌ی گردید(افزایش ثروت) و این خود سبب به وجود آمدن زورمندان و قدرتمندان گردید که به تدریج ثروت را در دستان خود متمرکز کردند. ثروتی که قدرت را به دنبال خود می‌آورد.

امروزه افراد و گروه‌ها و یا دولت‌ها و حکومت‌هایی در جهان وجود دارند که با تکیه بر ثروتی که در اختیار دارند، به هر جایی از کره زمین لازم بدانند سر می‌کشند. این قدرتمندان ثروتمند به عنوان “طبقه حاکم”، بر دیگر طبقات اجتماعی حکمرانی می‌کنند.

 در جامعه‌ای برده‌داری، طبقه‌ی برده‌دار و طبقه‌ی برده و به عبارتی طبقات استثمارکننده و استثمارشونده به وجود آمد. استثمار در نظام برده‌داری، عریان و با شدت و خشونت هر چه تمام‌تر صورت می‌گرفت. عریان به این معنی که طبقه‌ی استثمارگر ابایی از بیان و اعمال زشت و خشونت‌آمیز خود نسبت به برده‌ها نداشت. با آن‌ها مانند یک ابزار تولید‌ برخورد می‌شد. برده‌دار مالک برده بود و می‌توانست آن را بکشد یا به برده‌دار دیگری بفروشد. به طور کلی استثمار عریان یک نُرم و عُرف اجتماعی آن زمان بود.

حال ببینیم در این مرحله، وضعیت نیروی‌های مولده از چه قرار است؟ در نظام برده‌داری، برده همراه با ابزار کارش نیروی مولده را تشکیل می‌داد. برده نه تنها مالک محصول تولید‌ی دسترنج خود نبود، بلکه جسم و پیکرش نیز به صاحب‌اش تعلق داشت. اما طبقه‌ی‌ برده‌دار مالک زمین و ابزار کار بود. این تقسیم جدید کار، علاوه بر دو طبقه‌ا‌ی فوق، یک طبقه‌ی اجتماعی دیگر در جامعه‌ی برده‌داری به وجود آورد. طبقه‌ای که با خرید و فروش تولید‌ات اضافی برده‌دارها، ظاهر گردید، سوداگران و در اصطلاح امروزی تجار و یا دلالان بودند. کار آن‌ها واسطه‌گری و خریدن محصولات اضافی به منظور فروختن بود که در نتیجه‌ی آن، پول بیشتری را نسبت به پول اولیه به جیب خود واریز می کردند.

هم اکنون و به گفته‌ی مسئولین میدان میوه‌و تره‌بار تهران، چهار هزار نفر دلال در مدت زمان بسیار کوتاهی، بسیار بیشتر از کشاورز باغ‌دار که حداقل چهار ماه زحمت کاشت و داشت و برداشت میوه را به عهده دارد، پول به دست می‌آورد. این روند در تمام شاخه‌های دیگر تولید‌ و غیر تولید‌ وجود دارد و دلالان همانند جمشید بسم‌الله بدون هیچ موانعی جولان می‌زنند.

 فردریک انگلس می‌نویسد:

“تقسیم تولید به دو شاخه‌ی بزرگ، کشاورزی و صنایع دستی، به پیدایش تولید برای مبادله، تولید کالایی انجامید؛ و هم‌راه با آن تجارت پدید آمد، نه تنها تجارت در داخل و درون مرزهای قبیله، بل‌که حتا در فراسوی دریا. … تمایز میان دارا و ندار، به تمایز میان آزادمردان و برده‌گان افزوده شد؛ تقسیم نوین کار، یک تقسیم نوین جامعه به طبقات را به دنبال آورد۴.”

چگونه در جامعه‌ی‌ برده‌داری دولت به وجود آمد؟

حال ببینیم که چگونه در جامعه‌ی‌ برده‌داری دولت به وجود آمد؟ اما قبل از آن لازم است که مفهوم ساده‌ای را از دولت بیان نماییم. در جوامع طبقاتی، دولت نماینده‌ی طبقه‌ای است که در حاکمیت قرار دارد. به بیان دیگر دولت ابزار سرکوب طبقه‌ای است که ثروت و قدرت را در اختیار دارد و فعالیت‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و نظامی آن جامعه ‌‌را در جهت منافع طبقه حاکمه، هدایت و رهبری می‌نماید.

 در جامعه‌ی‌ ابتدایی دولت وجود نداشت و در جوامع‌ طبقاتی است که به وجود می‌آید. در جامعه‌ی‌ طبقاتی همیشه تعارض وجود دارد. بر اثر استثمار عریان و فشار و شدت خشونت، برده‌ها دست به شورش و عصیان می‌زدند. بنابراین برده‌داران نمی‌توانستند به صورت فردی، نظم اجتماعی مورد نظر خود را به وجود آورند. ناچار با هم متحد شده و ارگان سرکوب‌کننده خود را به تدریج به وجود آوردند. ابزار و دستگاهی که برای سرکوبی برده‌گان و هرچه محروم‌تر کردن آن‌ها به کار می‌بردند، دولت نام گرفت. مهم‌ترین وظیفه‌ی دولت، فشار آوردن بر برده‌ها برای استثمار بیشتر و سرکوب برده‌های شورشی بود. اما به تدریج که دولت‌های برده‌دار قدرتمند می‌شدند، وظایف دیگری مانند گسترش سرزمین تحت مالکیت خود، تجاوز و غارت قبایل دیگر و گرفتن اسیر برای برده‌گی را بر عهده گرفتند.

حالا تعریف علمی دولت از زبان فردریک انگلس، دوست بسیار نزدیک کارل مارکس:

“دولت یک محصول جامعه در مرحله‌ی معینی از تکامل است؛ پذیرش این است که جامعه در یک تضاد حل ناشدنی با خود درگیر شده است، و از این‌رو به ستیزهای آشتی‌ناپذیری که توان از میان بردن آن‌ها را ندارد، تقسیم گشته است. ولی برای این که این ستیزها، طبقات با منافع اقتصادی در تضاد، خود و جامعه را در یک مبارزه‌ی ناسودمند ناتوان نسازند، می‌بایست قدرتی پدید آید که در ظاهر بر سر جامعه بایستد، تا برخوردها را کاهش دهد و آن را در محدوده‌ی “نظم” نگاه دارد؛ و این قدرت که از جامعه برمی‌خیزد، ولی خود را بر سر آن می‌گذارد، و خود را بیش از پیش از آن بیگانه می‌کند، دولت است. … سازمان‌دهی شهروندان برپایه‌ی محل و منطقه، یک ویژگی مشترک همه‌ی دولت‌ها است. … برقراری یک قدرت همه‌گانی … برای نگاه‌داری این قدرت همه‌گانی، گرفتن کمک از شهروندان ناگزیر شد: مالیات. … دولتِ طبقه‌ی قوی‌تر و از دید اقتصادی چیره … از دید سیاسی هم طبقه‌ی چیره … از این‌رو ابزار نوینی برای زیر فرمان نگه‌داشتن و استثمار طبقه‌ی ستم دیده به دست می‌آورد. پس، دولتِ عهد باستان، بیش از هر چیز دولتِ برده‌داران و برای زیر فرمان نگه‌داشتن برده‌گان بود، همان گونه که دولت فئودالی، نهاد نجیب‌زاده‌گان برای زیر فرمان داشتن دهقانان و سرف و بیگار مردان بود، و دولت برگزیده‌ی کنونی، ابزاری است برای استثمار کار مزدوری از سوی سرمایه. … در بیش‌تر دولت‌های تاریخی، حقوق شهروندان، برپایه‌ی ثروت آن‌ها معین می‌شود، و این به گونه‌یی آشکار این حقیقت را نشان می‌دهد، که دولت، یک سازمان طبقه‌ی دارا است برای نگه‌بانی از خود در برابر طبقه‌ی ندار.”

“و سرانجام، این که، طبقه‌ی دارا آشکارا از راه انتخابات همه‌گانی، حکومت می‌کند. تا زمانی که طبقه‌ی زیر ستم- و بنابراین در مورد ما پرولتاریا- برای رهایی خود به خوبی آماده نیست، در اکثریت خود، نظام موجود جامعه را تنها نظام ممکن خواهد دانست، و از دید سیاسی دنباله‌ی طبقه‌ی سرمایه‌دار را خواهد ساخت. یعنی جناح چپِ تندروی آن را. ولی به همان اندازه که این طبقه برای رهایی خود بالغ می‌شود، خود را به عنوان حزب سازمان‌دهی کرده و نمایندگان خود را برمی‌گزیند، و نه نمایندگان سرمایه‌داران را. به این گونه انتخابات همه‌گانی، میزان اندازه‌گیری بلوغ طبقه کارگر است، و در دولت کنونی، چیزی بیش از این نمی‌تواند باشد و هرگز نخواهد بود؛ ولی همین بسنده است. روزی که گرماسنج انتخابات همه‌گانی نقطه‌ی جوش را در میان کارگران نشان دهد، هم آن‌ها و هم سرمایه‌داران خواهند دانست چه باید کنند.”

“بنابراین، دولت از ازل وجود نداشته است. جامعه‌هایی بوده‌اند که بدون دولت سر کرده‌اند، و از دول و قدرت دولتی هیچ انگاشتی نداشته‌اند. در مرحله‌ی معینی از تکامل اقتصادی، که تقسیم جامعه به طبقات ناگزیر شد، دولت در پی آن به گونه‌ی یک ضرورت درآمد. اکنون ما با گام‌های سریع به مرحله‌یی در تکامل تولید نزدیک می‌شویم که در آن، نه تنها وجود این طبقات ضرورت خود را از دست خواهد داد، بل‌که به یک سد قطعی در تولید نیز بدل خواهد شد. این طبقات، به همان‌گونه که در یک مرحله‌ی نخستین به ناچار پدیدار شدند، ناپدید خواهند شد. هم‌راه با آن‌ها، دولت نیز به گونه‌ی گریزناپذیری از میان خواهد رفت. جامعه، که تولید را بر پایه‌ی یک هم‌کاری آزاد و برابرِ تولیدکنندگان، باز سازماندهی خواهد کرد، آن‌گاه ماشین دولت را به جایی خواهد فرستاد که از آن‌جا برخاسته است: در موزه‌ی آثار باستانی، در کنار دوک نخ‌ریسی و تبر مفرغی۵.”

ادامه دارد

سهراب.ن ۲۰/۰۵/۱۳۹۳


۱ – فردریک انگلس؛منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت؛ ص ۱۹۵ترجمه خسرو پارسا، نشر دیگر ۱۳۸۶

۲ – فردریک انگلس؛منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت؛صص۱۹۶ترجمه خسرو پارسا، نشر دیگر ۱۳۸۶

۳ – فردریک انگلس؛منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت؛صص۱۹۷ ترجمه خسرو پارسا، نشر دیگر ۱۳۸۶

۴ – فردریک انگلس؛منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت؛صص۱۹۷ ترجمه خسرو پارسا، نشر دیگر ۱۳۸۶

۵ – فردریک انگلس؛منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت؛ص۲۰۴لغایت ۲۰۸ ترجمه خسرو پارسا، نشر دیگر ۱۳۸۶