نگاهی به اوضاع کنونی!! دنیا در یک نقطه عطف سیاسی قراردارد و تقسیم مجدد خاورمیانه در دستور روز است!

از میان روزنامه ها و اخبار دنیا که رد میشویم و در تنهایی خیالات خود، تصویری مبهم و پیچیده از اوضاع دنیا را روبروی خود می بینیم که گاها گیج کننده است. وقتی به اطراف خود مینگریم همه دنبال راه حل هستیم. همه  در خلوت خود میگوییم باید کاری کرد! برای اینکه کاری کرد باید از زاویه طبقاتی به مسله نگریست چون اگر از زاویه  ملیت، قومپرستی، مذهب، زبان ، نژاد به مسله نگاه کنیم به کج راه میرویم و دوباره، دور تسلسلی خواهد شد که حالا ازآن شکایت داریم. 

 نیازی نیست زیاد به عقب برگردیم، احتیاج نیست صفحات تاریخی گذشته های دور را ورق بزنیم.  ویا خودرا به این دلخوش کنیم که گذشته چراغ راه آینده است، زیرا همه نرمها و همه حادثه ها در هر دوره تاریخی حداقل در دویست سال اخیر نشان از یک واقعیت دارد. واقعیتی که شاید برای همه آشنا باشد. دنیای سرمایه داری، دنیایی که بیش از صد و پنجاه سال پیش مارکس آنرا برایمان به دقیق ترین شیوه ترسیم کرده است. سیستمی که بنیادش بر استثمار انسان از انسان است به فاسد ترین مرحله خود رسیده و بانهایت قصاوت انسانهارا به جان هم انداخته است.

در این سیستم جان انسان اهمیتی ندارد زندگیش ثباتی ندارد، امنیتش را کسی تضمین نمیکند در یک کلام دنبال منافع خود است؛

{این منافع [یعنی منافع اقتصادی] که به حال خود رها شده اند… ضرورتا در تضاد با هم قرار میگیرند؛ راه دیگری جز جنگ وجود ندارد و حکم این جنگ بر یک طرف شکست و مرگ را رقم میزند و بر طرف دیگر تاج پیروزی می نشاند. در این جنگ با همان بی اعتنایی فاتحان بزرگ جان انسانهایی بر باد رفته است که لشکر فاتح را تشکیل میدادنده اند. هدف این فاتح تصاحب ثروت است نه خشنودی انسانها}

 (نقل به معنی، دست نوشته های اقتصادی فلسفی مارکس ۱۸۴۴ ترجمه حسن مرتضوی صفحه ۷۲)

برای اثبات این نوشته ها احتیاجی به کنکاش زیادی نیست، اگر آگاهانه به اطراف خود نگاه کنیم بعد از پایان جنگ سرد در بیست و اندی سال اخیر سرمایه برای حفظ منافع خود چه جنایتها که مرتکب نشده. اگر زمانی تاریخ نویسان از جنگهای صلیبی بعنوان دوران بربریت بشر یاد میکردند، اگر زمانی سوختن انسانها در اردوگاههای مرگ را بعنوان فاشیسم ندا میدادند، اکنون در عصر حاضر هم جنگهای صلیبی در افغانستان، ایران ، فلسطین، عراق لیبی، مصر، جنوب شرقی آسیا وجود دارد و هم کوره آدم سوزی برای کودکان فلسطینی، کوبانی، ایزدی در عراق و مردمان نیجریه براه انداخته اند یعنی این عصر برایندی از هر دو دوره تاریخی را با خود دارد. دارو دسته باند سیاهی داعش (بعنوان ترفند جدید که آخرینش نخواهد بود ) و هم سلاحهای فوق مدرن اسراییل را به جان جامعه انسانی انداخته اند.  دولت دست نشانده آمریکا در لیبی برای قاچاق نفت از هیچ جنایتی علیه مردم لیبی دریغ نمیکنند. حاکمان سرمایه داری و دولتهای دست نشانده شان همه و همه در فکر انباشت بیشتر سرمایه هستند. هم در بازار جنگهای صلیبی تولیدات دارند و علم و کتل دین را با داعش، بوکوحرام، الشباب، جهاد اسلامی ، حماس و یهودی های فناتیک حدادی میکنند و هم با سکوت خود در مقابل کوره های آدم سوزی که اسراییل برای فلیسطینیها براه انداخته اند( در همین بیست سال اخیر این سومین دور از حمله های گستره اسراییل به نوار غزه است و همچنین کشیدن دیوار بدور فلسطینی ها از ابتکارات طراحان پنتاگون و موساد در دور جدید بعد از پایان جنگ سرد است)

این جنگ بطول تاریخ سرمایه وجود داشته و تا نابودی آن برقرار خواهد بود. چرا میگویم گذشته چراغ راه آینده نیست، زیرا اعتقاد دارم که هر دوره ای با وجود صف بندی نیروهای موجود خود تعریف میشود. چند صد هزار کیلو متر فیلم و نوشته در مورد جنایت فاشیستها در کتابخانه ها هست؟؟ همه علمای دست اندرکار هم آنرا میدانند و خوانده اند. اما در باز نگریهایشان آنچنان صحبت میکنند که حاکمان فعلی در آمریکا و اروپا ناجی بشریت هستند. آنجلا مرکل و دولت محبوبش مردم یونان را با اوراق قرضه و سفته بازی  به خاک سیاه نشانده اند و نیروهای فاشیست یونانی را بر جان و مال مردم یونان حاکم کرده اند. دولت و بانکهای سوید مردم و جامعه بالتیک را به نابودی کشانده اند و در سالهای ۲۰۰۴ تا  ۲۰۱۰

 بانک  سوید کل جامعه لیتوانی را به ورطه ورشکستگی اقتصادی کشاندند.   SwedBank

بانکهای انگلیس و چین مردم آمریکای لاتین، آفریقا و جنوب شرقی آسیا را به خاک سیاه نشانده اند. حتی در خود کشورهای اروپایی ، چین و روسیه حمله به سطح معیشت مردم در دستور هرروزه دولتمردان مزدور سرمایه است. کشورهایی مثل ایران، پاکستان، هند و کره حیات خلوت برنامه های هسته ای کشورهای اروپایی وشرکتهای  آمریکایی هستند. اما کسی نیست که بپرسد لطفا پاکستان و ایران ابزار نیروی هسته ای خودرا از کجا خریداری میکنند؟؟؟ در چند سال اخیر برنامه تحریمهای اقتصادی علیه  ایران بازاری عریض و طویل برای نابودی مردم ایران بوجود آورده است و از قبل آن هزاران کارچاق کن شرکتهای گردن کلفت سرمایه داری را بوجود آورده اند. حاکمان فاسد و ضدبشر ایران و پاکستان برنامه هسته ای خودرا به قیمت فقر و فلاکت مردم این کشورها سازمان میدهند.

هم اکنون اگر به صدر اخبار روز نگاه کنیم، جوانه های تقسیم دوباره دنیا در دستور قرار گرفته است. با تولد نکبت بار نظم نوین جهانی در اوایل ۱۹۹۰ کشورهای بالکان تقسیم شدند و هر توله فاشیستی مکنت و مالی گرفت و صاحب دولت شدند. اگر به تاریخ خاورمیانه نگاه کنیم. با پایان جنگ اول جهانی و شکست امپراتوری عثمانی اروپایی ها با گونیا و نقاله خاورمیانه را خط کشی کردند. اکنون ضرورت بحران سرمایه داری و شکست افتضاح بار  سرمایه مالی در آمریکا و اروپا، با  نقشه تقسیم مجدد خاورمیانه میخواهد مفری برای کم کردن بار بحران مالی بوجود آورند.  اکنون با بحران مالی فعلی سرمایه بازار های جدید می طلبد و میخواهد با بوجود آوردن بلوکهای جدید در جغرافیای سیاسی خاورمیانه تغییراتی بوجود آورد. گروههای قومی & مذهبی و نیروهای باند سیاهی  در خاورمیانه و شمال آفریقا را برای این کار سازمان میدهند یا عده ای را هم اکنون در خط جبهه آماده کرده اند مثل نیروی باند سیاهی و شبه فاشیستی مذهبی داعش در سوریه و عراق که سریعا بعنوان یک جریان برسمیت شناخته شده و میدیای سرمایه داری در خدمتشان است.( هم اکنون چاپ کتاب خاطرات هیلاری کلینتون که در بازار آمریکا و اروپا پخش شده ،  صریح و روشن اشاره کرده که داعش در ایجاد تقسیم خاور میانه چه ماموریتی دارد.)  از نظر من این وضع موجود است. سرمایه در صدد برون رفت از بحران مالی خود است و دولتهای مزدورش را بکار انداخته است.

نقش کمونیستها و طبقه کارگر!!

اما سکه دوطرف دارد قطعا هر جا ظلم و بی عدالتی هست مقاومت هم هست، هرجا تفکر ارتجاعی هست تفکر آزادیخواهانه و بشر دوستانه خودرا نشان میدهد. هر جا نیروی استثمار هست حتما طرف مقابل که کارگران، کمونیستها ،مردم آزادیخواه و مبارز هستند که در مقابل این هجوم بصورت پراکنده میایستند، به انواع و اقسام راهها مخالفت و نارضایتی خودرا نشان میدهند. اگر به اعتراضات کارگران و مردم در ده سال اخیر نگاه کنیم. این مبارزات همیشه وجود داشته و هراز چندی توانسته است تعیین کننده باشند.(اعتراضات ضد جنگ، اعتراضات ۹۹%، اعتراضات پناهندگان و نیز از همه مهمتر اعتراضات کارگری در سراسر دنیا)  سرمایه داری برای کم کردن ضربات فشار طبقه کارگر گاها به بعضی خواستها تن داده است و میدهد.

اما در این مسله یک پاردوکسال فریبکارانه هم وجود دارد،  مثل نیروهای طرفدار حقوق بشر و یا نیروهای اصلاح طلبی که در نهایت تلاششان برای بقای سرمایه است و میخواهند ضربه گیر فشار بر سرمایه داری باشند. قطعا این مسله قابل بحث است، آیا نیرو های لیبرال میتوانند نقش داشته باشند؟؟؟؟  جواب آری است،  بشرطی که طبقه کارگر متحد و قدرتمند باشد . لیبرالیسم همیشه تیغ دولبه است،  بستگی دارد چه نیرویی توازن ، قدرت مانورش بیشتر باشد. در ثانی در جامعه افکار مختلف زیاد است، این افکار رنگا رنگ تابعی از قدرت طبقاتی در جامعه هستند. در  نبودن طبقه کارگر به ضربه گیر جامعه سرمایه داری تبدیل میشوند. اما در حضور قدرتمند طبقه کارگر میتوانند برای پیشرفت نظرات و برنامه طبقه کارگر مفید باشند.

آنچه که امروز بوفور کمبودش حس میشود نبودن صف مستقل و رادیکال طبقه کمونیسم کارگری است. بهمین خاطر است که لیبرالیسم علمدار میدان شده است. حتی در جنبش کارگری و در احزاب کمونیست و کارگری. در بیست سال اخیر آنقدر که احزاب کمونیستی کارگری مفتون کار با حقوق بشر شده اند آنقدر وزن و زمان را بر مسایل گرهی کارگری و جنبش کارگری نگذاشته اند. حاضرند سیاهی لشکر گردانهای لیبرالی حقوق بشری بشوند ولی کمترین نیرو را بر سر مسایل کارگری، بحران جنبش کمونیستی  و راه حل مشکلات جنبش کارگری در این دوره بیست ساله گذاشته اند. این خود،  ما بازای فشار سیاسی و تشکیلاتی است که سرمایه داری برجامعه روا داشته و همچنین از طرف دیگر بیسوادی یا کم سوادی سیاسی کمونیستی فعالین کارگری در این عرصه است. شاید نتوان بار این مشکل را بر دوش کسی گذاشت زیرا در مقاطعی از تاریخ بشر آنچنان حفره هایی بوجود می آید که همه جامعه تحت تاثیر قرار میگیرند و در نتیجه نو آوری و دسترسی به فضای باز مباحثات اساسی خدشه دار شده است.

برای همین مسله نمونه های تاریخی زیاد است ، مثلا در دوران قرون وسطی و حاکمیت کلیسا، در دوران جنگهای داخلی اسپانیا، دوره بعد از کمون پاریس یا اوایل دهه ۱۹۷۰ در جنوب شرقی آسیا و آمریکای لاتین. آنچنان قتل عامی از انسانها براه انداخته شد که جامعه در یک دیپرس شدید سیاسی فرو رفت.  نمونه زنده اش در دهه ۱۳۶۰ ایران و قتل عام زندانیان سیاسی در زندانها و ترور فعالین سیاسی در جامعه ایران. همه و همه نمایانگر حاکمیت سیاه سرمایه داری است که بقول مارکس تنها هدفش سود است نه جان انسانها.

بهمین خاطر است که طبقه کارگر و فعالین کارگری و کمونیستها باید اهم کار و فعالیت خودرا بر برون رفت از این مخمصه بگذارند. صف مستقل و رادیکال طبقه کارگر و ضرورت یک پیوند جهانی علیه سرمایه در مشارکت با فعالین سیاسی و کارگری کشورهای دیگر. ما امروز بیشتر از هر دوره دیگری محتاج  یک همبستگی و اتحاد جهانی نیروهای طرفدار و یا فعال جنبش کمونیسم  کارگری هستیم. ما باید خودرا در یک نرم جهانی قرار دهیم و برای یک اتحاد سراسری جنبش طبقاتی کارگری فعالیت کنیم. ما باید شدیدا تلاش کنیم خودرا با فعالین و مبارزان کارگری کشورهای دیگر پیوند دهیم و خواهان همکاری و همفکری برای برون رفت از این بن بست سیاسی شویم که کمونیستها، طبقه کارگر در سراسر جهان بدان دچار شده است. باید یک آسیب شناسی جدی سیاسی از دیدگاه منافع طبقه کارگر را شروع کنیم تا بتوانیم راه حلی درخور جواب به مشکلات را بیابیم. برای همین در همایش ها و همفکری های سراسری کارگری باید فعال برخورد کنیم. وضعیت منطقه ای و یا جهانی و فعال بودن ما در آن در گرو یک پاکت سیاسی& طبقاتی و جهانی است. امروز نیروهای افسار گسخته و فاشیستی در سراسر دنیا همدیگر را سپورت میکنند. هم اکنون فاشیستهای اسلامی چچن، جهادی های آفریقا با لشکر فاشیست داعش همراه هستند. قطعا طبقه کارگر باید بعنوان یک وزنه جهانی خودرا در مقابل سرمایه سازمان دهد تا بتواند موازنه را به نفع مردم آزادیخواه و کارگران بهم بزند. لیبرالیسم سیاسی و خودرا مشغول کردن با کارهای حقوق بشری جواب مسله نیست. قطعا و بدون هیچ کم و کاستی دست گذاشتن بر منافع طبقاتی طبقه کارگر میتواند بشریت را از این بن بستی که سرمایه داری بر جامعه انسانی تحمیل کرده است بیرون بیاورد. رهایی از این بن بست و نقطه عطف  سیاسی دنیای حاضر را ، تنها نیروی فعال کمونیستها ، کارگران مبارز و رادیکال در جامعه  میتوانند داشته باشند.