سه شعر از سمیح ال قاسم شاعر فلسطینی

سه شعر از سمیح ال قاسم شاعر فلسطینی
ترجمه: ژاله سهند
توضیح به خوانندگان: این اشعار از متن ترجمه عربی به انگلیسی سولافا هیجاوی به فارسی برگردانده شده اند و مسلما این بازگردانی شاید تا حد زیادی آن روح اصلی اشعار را به خوانندگان فارسی زبان منتقل نکنند.درچند قسمت شعر به نظر میرسد که غلط املایی وجود دارد که بازگردان تا آنجایی که مجاز بوده است سعی کرده است که لغات اصلی را بجای انان بنشاند.
سمیح ال قاسم در کتاب خود درباره اصول و هنر، توضیح میدهد
” در حالی که هنوز در مدرسه ابتدایی بودم، فاجعه فلسطین رخ داد .من به آن تاریخ به مثابه تاریخ تولدم می نگرم ، چرا که اولین تصاویری را که من می توانم به یاد بیاورم ، حوادث ۱۹۴۸ می باشند. افکار و تصاویر من از شماره ۴۸ سرچشمه میگیرند…..”

نامه ای از زندان
………………………………..
مرا بدرد می آورد مادر
که می ترکی در اشک هایت
وقتی که یارانم می آیند و می پرسند از من
اما من باور دارم مادر
که شکوه و جلال زندگی
در زندان من زاده شده است
و باور دارم که آخرین دیدار کننده من
خفاشی بی چشم نخواهد بود
آمده در نیمه شب،
آخرین دیدار کننده من باید که روشنایی روز باشد………….

ALETTER FROM PRISON
Samīħ al-Qāsim
…………………………………..
It pains me, Mother
That you burst in tears
When my friends come
Asking about me
But I believe, mother
That the splendor of life
Is born in my prison
And I believe that my last visitor
Will not be an eyeless bat
Coming at midnight.
My last visitor must be daylight……

نامه ای از یک ورشکسته
……………………………………….
شاید نان روزانه ام را اگر شمایان اراده کنید، از دست بدهم
شاید لباس ها و تختم را بفروشم
شاید سنگ تراش، یا باربری شوم
و یا رفتگر خیابانی
شاید که در سرگین حیوانی بدنیال غذا بگردم
شاید بیهوش شوم، بی پوشاک و گرسنه شوم
دشمن روشنایی
اما من سازش نخواهم کرد
و تا به آخر
مبارزه خواهم کرد.
شاید شمایان آخرین وجب سرزمین مرا به غارت ببرید
شاید شمایان بتوانید جوانی مرا در گودال های زندان حفر کنید
آنچه را که پدر بزرگم برای من بجا نهاد بدزدید :
مقداری مبلمان و یا لباس و کوزه،
شاید شمایان بتوانید شعرها و کتاب های مرا بسوزانید
شاید شمایان سگ خود را با جسم من سیر نمایید
شاید شمایان کابوس ترور را
بر روستای من بیافکنید
دشمن روشنایی
اما من سازش نخواهم کرد
و تا به آخر مبارزه خواهم کرد.
دشمن روشنایی
نشانه های طرب و بشارت
خروش خوشحالی و سرایش
در بنادر هستیت دارند
و در افق
بادبانی باد و دریای عمیق را به جنگ می طلبد
غلبه کرده بر همه مشکلات
این بازگشت اولیس است
از رودهای گمشده
بازگشت خورشید است
و بازگشت خلع ید شدگان است
و بخاطر آنان است
که قسم میخورم
که سازش نخواهم کرد
و تا به آخر
مبارزه خواهم کرد!

A LETTER FROM A BANKRUPT
Samīħ al-Qāsim
………………………………………………………
I may lose my daily bread, if you wish
I may hawk my clothes and bed
I may become a stone cutter, or a porter
Or a street sweeper
I may search in animal dung for food
I may collapse, naked and starved
Enemy of light
I will not compromise
And to the end
I shall fight.
You may rob me of the last span of my land
You may ditch my youth in prison holes
Steel what my grandfather left me behind:
Some furniture or clothes and jars,
You may burn my poems and books
You may feed your dog on my flesh
You may impose a nightmare of your terror
On my village
Enemy of light
I shall not compromise
And to the end
I shall fight.
Enemy of light
The signs of joy and the tidings
Shouts of happiness and anthems
Are there at the port
And at the horizon
A sail is defying the wind and the deep sees
Overcoming all the challenges
It is the return of Ulysses
From the lost sees
It is the return of the sun
And the return of the ousted
And for their sake
I swear
I shall not compromise
And to the end
I shall fight!

آنتیگون
…………………….
یک
دو
سه
به پیش
به پیش
قربانی خدایان کور
گوسفند قربانی
در محراب شهوات
این عصر تاریک
یک
دو
سه
دست در دست
بگذار بگذریم از این مسیر دیوانه
آه پدر
هنوز دو چشم در رخ توست

و هنوز دو پا بر روی زمینت داری
بنابراین در سراسر شب ضربه بزن
بدترین فاجعه در تاریخ انسانی
بگذار در سراسر شب
سپیده دمی برای زندگی بیافرینیم.
آه پدر
اگر شیطان غم چشمان ترا برکند
من برای تو فانوس شب توام
سیراب از نفت ایمان تو
و فردا، پدر، قسم میخورم که برای تو باز پس بیارم
آنچه را که از تو دزدان گناهکار دزدیده اند
بنام خدا، من قسم میخورم پدر!
و بنام بشر!
یک
دو
سه
به پیش
به پیش!

ANTIGONE
Samīħ al-Qāsim
……………………………..
One
Two
Three
Forward
Forward
Victim of blind Gods
Immolation ram
At the alter of the lusts
Of this Dark Age
One
Two
Three
Hand in hand
Let us cross this lunatic path!
O Father
There are still two eyes
In your face
And you still have
Two feet on your land
So strike, across the night,
The worst catastrophe in the history of man
Let us create
Across the night
A dawn for life.
O Father,
If the devil of sorrows
Plucked your eyes
I am for you your night lamp
Drinking from the oil of faith
And tomorrow, father, I swear I will bring you back
What the pirate’s sins
Have stolen from you
I swear, father, in the name of God
And the name of Man!
One
Two
Three
Forward
Forward!

http://www.sulafahijjawi.ps/PoetryOfResistance_Sulafa_Hijjawi.pdf