غزه در آتش / فریدون گیلانی

غزه در آتش / فریدون گیلانی
gilani@f-gilani.com
www.f-gilani.com
www.facebook/FereidounGilani
پیشکش به نام پرآوازه ی معین بسیسو
عکس بگیرید !
دارم فکر می کنم
اگر پلک بزنم
و نگویم که عشق یعنی تخته ی سیاه
در مدرسه های بی پناه عهد مفرغ
این خانه روی سرم خراب می شود
و آن خانه در مناره های موصل می ترکد
عکس بگیرید !
دارم فکر می کنم
نمی دانم از کدام رودخانه ای برانم که آفتا ب ساح ل منهدم
در پیچ و خم فرمان تل آویو سیاهم نکند
واشینگتن خیابان را از دو سمت باز کرده
و هم زمان برای حماس و حماقت طاس می اندازد
تل آویو
خواب سواران عثمانی را می بیند
بچه های غزه
سرب را به جای صبحانه می خورند
و شب ها به صدای هیتلر گوش می دهند
این جا کوچه به پایان نمی رسد
این جا خانه در خمیازه های جهان خلاصه نمی شود
این جا
انسان بدون حضور گرگ
بزرگ نمی شود
این جا کسی به انتظار نمی ماند که رهگذری
برای دیدن دختری که پشت پنجره منتظر است
عاشقانه دست تکان بدهد
سایه های مسلح
چنان از خروش رودخانه ی موصل به وجد آمده اند
که پنجره ها را در غزه شکسته اند
و آن همه دست عاشق را
به دریا ریخته اند
مبادا که راهیان دیوار ندبه خاک بر سر بریزند که قهرمانی ی قتل را
به ابوبکر بغدادی باخته اند
نمی دانم از کدام ساحلی به دریا بزنم
که سایه ی تانک های آلمانی
زیر پای سربازان اسرائیلی اسیرم نکند
و بتوانم آن همه کودک تیرخورده را
در بازوانم به دروازه های صبح برسانم
غزه
زمین بازی ناوگان مهاجم ندبه است
که قرار نیست کسی در تل آویو
روزی به خاک بیفتد و پای دیوارش توبه کند
هفته ها چنان فرو ریخته اند
که اگر این شب از نیمه ی خونین خود بگذرد
هیچ مرزی دیگر به نام انسان طلوع نخواهد کرد
و هیچ صیادی به ساحل نخواهد رسید
تانک های اسرائیلی
در مرزهای شکسته ی برلین سه تار آلمانی می زنند
و صدای تل آویو
برای دیوار ندبه سمفونی صبح هیتلر را نیمه کاره رها کرده
» ! اهل قبور « به گمانم که آفتا ب
آنقدر پشت کوه مانده که روز
یادش رفته شب را خط بزند
صدای تل آویو
صبح ها مارش نظامی می زند
» بنگاه شادمانی « سربازان
دیروز به طلوع آفتاب دستبند زده اند
و از بچه های فلسطینی تعهد گرفته اند
به دیوار ندبه دست بزند » سپاه قدس « که مبادا
سپاس قدس
با خون بچه های غزه دریا می سازد
و ریش های امامش را
در جنگ قدرت به اهل دیوار می بازد
لطفا نشانی مرا از این غروب غم انگیز دریغ نکنید
قرار است به زودی شعرهایم را در غزه آتش بزنم
و خودم را
داوطلبانه به رودخانه ی ابوبکر بغدادی بیندازم
اتاقم پر از تنفس ناکام بچه های غزه است
خانه ام را صدای گلوله به خیابان ریخته
اگر نتوانم باران را نگه دارم
و نبینم که هیولایی بر بهار منهدم آویخته
آن همه پنجره را
باید به باغ وحش عهد بیابان ببرم
و نفرین بچه های غزه را به جان بخرم
عکس بگیرید !
دارم فکر می کنم
بمب های اسرائیلی
در کلماتم مثل مورچه راه می روند
و ابوبکر بغدادی
بر منبر مصلای تهران
روی ریش امام شیادان
شرط می بندد
نمی دانم از کدام ساحلی به دریا بزنم
که زمین بازی ندبه
مرا مثل آن دریای تنها
در خانه های ویران غزه
از روی نقشه پاک نکند .
دوم اگوست ۴۱۰۲ / مونیخ