کشتار در بزرگترین زندان جهان! تهاجم نظامی اسرائیل به غزه ادامه توحش داعش در عراق است!

نوار غزه بزرگترین زندان سرباز جهان نامیده شده است که در آن ۱٫۸ میلیون زندانی محبوسند! در هر کیلومتر مربع این زندان، قریب ۵۰۰۰ زندانی اسیرند. زندانبان، دولت نژاد پرست اسرائیل است. زندانبانی خشن و بیرحم که نه تنها به هیچ قانون شناخته شده بین المللی در باره اسرا پای بند نیست بلکه به اقتضای نیازهای سیاسی وقت میتواند و ظاهرا محق است این اسرا را از هوا و دریا و زمین لت و پار کند!

۱۵ روز پیش این زندان مجددا مورد تهاجم نظامی خونین قرار گرفت. بهانه؟ قتل سه شهروند اسرائیلی در کرانه باختری رود اردن. و بهانه ای ظاهرا مشروعتر: نابودی تونلهایی زیر زمینی و سکوهای پرتاب راکت مورد استفاده حماس برای کشتار شهروندان اسرائیل.

یک نیاز متقابل سیاسی!

قتل سه شهروند اسرائیل فقط و فقط یک بهانه بود که دولت اسرائیل در هوا قاپید! در یک سطح پایه ای تر حتی نابودی تونلها و سکوها هم هدف اصلی اسرائیل برای راه انداختن حمام خون در غزه نیست. دولت اسرائیل هرگز نخواسته حضور فیزیکی و سیاسی حماس در فلسطین پایان یابد. مشهور است که افسران اسرائیلی میگفتند اگر حماس وجود نداشت باید بوجودش می آوردیم! دولت اسرائیل به حماس که خود یک سازمان اسلامی تروریست است به مثابه اکسیژن سیاسی برای تداوم حکومت نژاد پرستانه اش نگاه میکند. تروریسم دولتی اسرائیل به تروریسم اسلامی حماس نیاز دارد همچنانکه تروریسم اسلامی حماس به تروریسم دولتی اسرائیل محتاج است. اینها در عین کوبیدن همدیگر زیر بال همدیگر را گرفته اند و میگیرند که همچنان سر پا بمانند!

حاکمان اسرائیل به خوبی میدانند که با کشتار بیرحمانه مردم غزه، فقط و فقط زمین را برای حماس شخم میزنند. حتما آن کودک فلسطینی را مشاهده کردید که با سر و بدن خونین و چشمان گریان و اندوهگین خطاب به خبرنگاران گفت: من دیگر آینده و امیدی در زندگی ندارم، میروم جنگجو میشوم!

در نقطه مقابل، حماس هم خوب میداند که هر چقدر راکت و موشک بیشتری به کوچه و خیابان اسرائیل پرتاب کند و اگر بتواند بیشتر بکشد همانقدر راست نژاد پرست مذهبی در اسرائیل بیشتر تقویت میشود. حماس هم به این راست مذهی به مثابه اکسیژن سیاسی خودش نگاه میکند! بی دلیل نیست که سطح خوشحالی حامیان حماس در جمهوری اسلامی با تعداد تلفات موشکها بالا و پایین میرود!

هدف سیاسی کشتار در غزه!

انتخاب زمان این تهاجم حتما دلایل بلافاصله تاکتیکی دارد. از جمله نزدیکی اخیر حماس و الفتح برای تشکیل دولت ائتلافی. اسرائیل، دقیقا به خاطر نیازش به حماس همچون یک سازمان تروریستی حتما که علاقه ای به تحلیل رفتن حماس در ساختار دولت ائتلافی در کنار الفتح ندارد! بعلاوه، توحشی که خلیفه خودگمارده داعش در عراق راه انداخته است، شاید زمینه روانی مناسبی برای حمله به جریان تروریستی اسلامی دیگر فراهم کرده است که اخوی ایدئولوژیک – نه الزاما سیاسی- داعش است.

اما فراتر از این دلایل بلافاصله و در یک سطح پایه ای تر و از نقطه نظر زمینه ها و اهداف سیاسی اش، تهاجم نظامی اسرائیل به غزه ادامه هجوم وحشیان اسلامی داعش در غرب عراق است. شاید این در نگاه اول غریب به نظر بیاید. اما خبری در روزنامه هاآرتس در این مورد قابل توجه است. هاآرتس خبر داده است که “علیرغم حمله به غزه، چه خوب که داعش اسرائیل را تهدید نمیکند!” داعش این همسویی سیاسی با اسرائیل را اینگونه توجیه کرده است: “خداوند در قران به ما دستور نداده است پیش از جنگ با مرتدها و منافقان با اسرائیل و یهودیان بجنگیم.”! این صرفا یک توضیح ایدئولوژیک – مذهبی برای توجیه آن همسویی سیاسی پایه ای است که این دو توحش را به هم نزدیک میکند.

مساله این است که همه آن نیروهای”اهریمنی” غرب و شرق که مخصوصا بعد از ۱۱ سپتامبر به سیمای جهان خون و لجن و کثافت می پاشیدند، امروز در خاورمیانه صف آرایی کرده اند تا جایگاه خود در توازن قوای جهانی را تثبیت کنند. مهم نیست چه تعداد آواره میشوند و چه تعداد به خون کشیده میشوند؛ مهم این است که این نیروها از این نبرد قدرت پیروز بیرون بیایند!

اسرائیل به مثابه یک نیروی مهم متعلق به کمپ میلیتاریسم آمریکا و غرب در منطقه، با قتل عام در غزه دارد سهم خود را در کشمکش تاکنون نافرجام و نبرد قدرت بعد از پایان جنگ سرد ایفا میکند!

نبرد قدرت چه نیروهایی و با چه هدفی؟

به خاطر بیاورید که طراحان نظامی و سیاسی متعلق به کمپ نئوکنسرواتیوهای دوره بوش، بلافاصله بعد از فروپاشی بلوک شرق، در سندی به نام “استراتژی دفاعی برای دهه نود” روی “مناطق طوفانی” در جهان سوم تمرکز کردند. این شروع طراحی دشمن جدیدی بود که لازم بود جایگزین ابرقدرت شوروی سابق شود.در همان سند علنا اعلام شد که حفظ بالانس جهانی در موقعیت جدید مستلزم یک استراتژی نظامی و یک میلیتاریسم قدرتمند است که بتواند با “سرعت برق و اثری ویران کننده” بالانس قدرت جدید جهانی را شکل دهد و تثبیت کند. در این بالانس جهانی، آمریکا باید میتوانست به ضرب آتش نابود کننده میلیتاریستی اش نقش رهبری جهان بعد از پایان جنگ سرد را برای خود تامین کند.

تا کنون بشریت به خاطر تامین این بالانس جدید جهانی تلفات زیادی متحمل شده است و همچنان تلفات میدهد. جنگ اول خلیج به بهانه تهاجم صدام به کویت اولین پرده این نمایش خونین بود. پرده های بعدی اش در افغانستان و عراق بازی شد. خمینی و جمهوری اسلامی و ملا عمر و طالبان و بن لادن و القائده که همه محصولات چرکین کارخانه خود آمریکا و غرب در دوره جنگ سرد بودند نقش”شیطان جدید” در این تئاتر خونین را بازی کردند. در ۱۱ سپتامبر این دو کمپ تروریستی علنا در مقابل هم قرار گرفتند. دو کمپ و دو نیرویی که یکی در لباس دمکراسی و دیگری در لباس ضدیت با آمریکا به جان مردم جهان افتاده اند و البته تا کنون هیچکدام در مقابل هم نه تماما شکست خورده اند و نه تماما پیروز شده اند.

طرفین این کشکمش خونین بسیار وسیع هستند اما به طور اساسی در یک طرف این کشمکش پسا جنگ سردی، آمریکا و دول غرب و اسرائیل و متحدین سیاسی منطقه ایشان مثل عربستان و شیوخ و امرای منطقه خلیج و گانگسترهایی مثل داعش و غیره قرار دارند و در طرف مقابل جمهوری اسلامی، سوریه، حزب الله، حماس و روسیه قرار دارند.

تهاجم به عراق با اسم رمز “شوک و وحشت” در سال ۲۰۰۳ که قرار بود با “سرعت برق و اثری ویرانگر” به بالانس جدید قدرت در جهان بعد از جنگ سرد به نفع آمریکا و دول غرب نقطه پایان بگذارد تازه تبدیل شد به آغازی حتی خونین تر در نبرد قدرت. “دمکراسی در خاورمیانه بزرگ” که ژورنالیسم سرسپرده با وقاحت کم نظیری به عنوان بهشت نوین برای مردم عراق تبلیغش میکرد در اولین آزمایشگاهش یعنی عراق جهمنی برجای گذاشت که در آن از طریق یک دولت مذهبی شیعی زمین را برای عروج کرکسان اسلامی مثل داعش هموار کردند که با پرچم خونین لا اله الا الله سر میبرند و قتل عام میکنند و تجاوز سازمانیافته به زنان راه می اندازند.

جهان متمدن در مقابل جهان وحشی:

چند سال پیش، خاورمیانه و شمال آفریقا، همان منطقه ای که در “استراتژی دفاعی برای دهه نود” منطقه مساعدی برای تامین برتری آمریکا در بالانس بربریت جدید اعلام شده بود، همان منطقه ای که به میدان جولان انواع و اقسام درندگان اسلامی تبدیل شده بود، صحنه عروج انقلاباتی شد که در صورت پیروزی به طور قطع جغرافیای سیاسی جهان را تماما زیر و رو میکردند!

تصادفی نیست که این تحرک از ایران – جایی که در آن برای اولین بار در جهان معاصر جنبش اسلامی را به مقام دولت ارتقا دادند –آغاز شد؛ جایی که پیش از همه مصاف با اسلام سیاسی در حاکمیت را آغاز کرد و جایی که به نظر میرسد افتخار تشییع جنازه توحش اسلامی هم نصیبش خواهد شد!

باز هم تصادفی نیست که در نوار غزه، منطقه تحت کنترل حماس، “مانیفست جوانان غزه برای تغییر وضع موجود” با بیانی شورانگیز همه دار و دسته ها و همه قطبهای غربی و شرقی این دنیای وحشی را با این کلمات مورد خطاب قرار دادند:

“گند بزند حماس را. گند بزند اسرائیل را. گند بزند الفتح را. گند بزند سازمان ملل را. گند بزند آژانس امداد و کار سازمان ملل برای پناهندگان فلسطینی(UNRWA) را. گند بزند آمریکا را! ما جوانان غزه از اسرائیل، حماس، اشغال، تجاوز به حقوق بشر و بی تفاوتی جامعه بین المللی حالمان به هم می خورد!”

اما آن اتفاقی که در راس جهان متمدن، در راس نیروی سوم درخشید انقلابات تونس و مصر بود. انقلاباتی که در مقابل دمکراسی قومی و مذهبی غرب و در مقابل جنبش اسلامی، شعار “نان، آزادی و کرامت انسانی” سر دادند؛ انقلاباتی که با این شعاربه هردو کمپ جهان بعد از جنگ سرد، هر دو کمپی که نان و آزادی و کرامت انسانی را لگدمال کرده بودند نه گفتند؛انقلاباتی که به مالیخولیای خامنه ای در رابطه با بیداری اسلامی تف کردند و اعلام کردند از همان جوانانی درس گرفته اند که در سال ۸۸ خامنه ای و حکومت اسلامی را به مصاف کشیده بودند!

و همه شاهد بودیم که چگونه دامنه تحرک سیاسی این نیروی سوم در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا فورا به خود غرب گسترش پیدا کرد و در قالب جنبش ۹۹ درصدیها و اشغال وال استریت و …حاکمیت اقلیت یک درصدی صاحب سرمایه در خود غرب را به چالش کشید!

انقلابات منطقه، علیرغم شورانگیز بودنشان، علیرغم آرمانها و آرزوهای انسانیشان، اگر چه بر روند قهقرای جهانی ترمز گذاشتند اما نتوانستند هر چهار چرخش را از حرکت بازدارند؛ اگر چه توانستند یک گسست سیاسی جدی در این روند رو به عقب بوجود آورند اما نتوانستند به طور کامل آن را از هم بگلسند؛ و بالاخره اگر چه به همه وجوه بربریت حاکم اعلان جنگ کردند اما نتوانستند تماما پیروز شوند!

بررسی سرنوشت انقلابات مستلزم بحثی مستقل است اما آینده بشریت در گرو این است که همان نیروهایی که با انقلابات ۲۰۱۱ در منطقه جهان را شگفت زده کردند، همه آن نیروهای آزادیخواه، همه آن نیروهای برابری خواه، همه آن مبارزان راه “نان، آزادی، کرامت انسانی” تا چه حد بتوانند به عنوان یک نیروی سیاسی سوم متشکل شوند و این بار با درس گیری از انقلاباتشان به مصاف بربریت حاکم بروند. *

منتشر شده در انترناسیونال شماره ۵۶۷ به تاریخ ۳ مرداد ۱۳۹۳، ۲۵ جولای ۲۰۱۴