آن خطوط مضحک / مینا روشن

آن خطوط مضحک

چشمانت
بادامی هستند یا گرد؟
قهوه ای یا آبی؟
پوستت
گندمی ، سیاه یا سفید؟
بگو!

به کدام زبان سخن می گویی ؟
مذهبت چیست؟
ایرانی هستی یا افغان؟
کرد یا عرب؟
چه تفاوتی می کند؟
آسمان
همه جا
همین رنگ است

درکجای جهان ایستاده ای
که زمین
اینچنین
زیر پایت خالی می شود
زیر آوار کدام خاک
مدفون می شوی
از بلندای کدام داربست
فرو می افتی؟
بر پیاده رو کدام خیابان؟
کدام شهر؟
بگو!
*
جانت را
در کجای این ناکجا
می فروشی
به بهای نانی؟
و در کدام سوی این خطوط بی رنگ
ایستاده ای؟
بگو!
*
این مرزهای جغرافیایی
برای تو
چه مفهومی دارند؟
اینطرف ایران هست
آن طرف افغانستان
سالها پیش فرق داشت
کمی این طرفتر
یا کمی آن طرف تر
چه تفاوت دارد؟
بعد از هر جنگ
قدرتمندان مرزها را جابه جا می کنند
و از نو،آن خطوطِ مضحک را
روی کاغذها ترسیم می کنند
با اینهمه
پرستوها
بدون پاسپورت
کوچ می کنند
هیرمند ازهندو کش
سرریز می شود
تاهامون
بادهای مهاجر
می وزند بی پروا
و ابرها
هرکجا که سردشان شد
می بارند
بی اعتنا به مرزبانان
وآن خطوط مضحکِ روی کاغذها

مینا روشن-اردیبهشت۹۳