“تجسم آزادی”
از: زهره مهرجو
۱۹ ژولای ۲۰۱۴
“تقدیم به رضا شهابی، و سایر کارگران دربندی که جرمشان بجز آگاهی و دفاع کردن از مسلم ترین حقوق خویش و هم طبقه ای های خویش چیزی نیست.”
…
نگاهش بر آینۀ برکه ای
می تابد –
برمی چیند از زلال آب،
همچو پرنده ای
که از شاخگان
دانه ها را.
…
عاشقانه مثل ماه
می ساید بر جداره ها،
می زند چنگ بر اجسام،
می جوید –
همچو کودکی بی باک
کنجکاوانه می رود به پیش،
می شکافد حصار فاصله ها را.
…
نگاهش ما را به سوی خویش می خواند،
او که وجودش در عمق شب
می سوزد –
همچو شعله های آتش
بی امان
می دمد بر باد،
می رسد تا ابرها،
تا ستاره ها،
می درخشد بر دامن افق.
…
نگاهش ما را
به یگانگی می خواند،
به گام نهادن در راهی هدفمند،
تلاش کردن،
عشق ورزیدن،
در کنار هم ماندن،
ایثار کردن؛
…
نگاهش ما را
به آزادگی فرا می خواند ..!