خشونت و قدرت در فلسفه سیاسی هانا آرنت(١)

درباره زندگی هانا آرنت

پژوهشگر نامدار, خانم هانا آرنت در دنیای غرب و به ویژه در ممالک آلمانی / انگلیسی زبان به عنوان اندیشمند ونظریه پردازی ژرف بین در قلمرو فلسفه سیاسی و تاریخ شهرت دارد.

آرنت به سال ۱۹۰۶ در شهر هانوور آلمان به دنیا آمد و پس از پایان دوره ی دبیرستان,  نزد بزرگانی چون هایدگر, هوسرل, بولتمن و کارل یاسپرس  فلسفه, الهیات و زبانهای کهن آموخت. در ۲۲ سالگی دکترای فلسفه را زیرنظر پرفسور یاسپرس به پایان رساند. دیری نگذشت که در جامعه ی دانشگاهی آلمان و نزد استادان پیشین خود همچون متفکری اصیل با نظریاتی بدیع و کاوشگری با ابتکار و دوراندیش اعتباریافت. [۱]

از جمله استادان بزرگی که هانا آرنت از آن پس پیوند فکری و مراوده ی صمیمانه و پایدار با آنها داشت کارل پاسپرس بود. پرفسور یاسپرس خیلی زود به استعداد و دانش و روحیه موشکاف و تیزبین هانا آرنت پی برد. وی در پیشگفتاری که به سال ۱۹۵۵ بر نسخه آلمانی کتاب عظیم هانا آرنت در باره توتالیتاریسم ( «عناصر و منابع سلطه توتالیتر») نگاشت, به نکته ای تاریخی اشاره دارد:

« سالها پیش از ۱۹۳۳ [ سال روی کارآمدن هیتلر] هانا آرنت متوجه ُکنه رویدادهایی شده بود که درشَرف وقوع بودند و خود من آنها را ناممکن می دانستم. او هنگامی که دیگر این وقایع (ظهور و استقرارحکومت نازیها) آغاز شدند, مطمئن بود که تاریخ ورق خورده و تأثیراتی بسیار وسیع و عمیق به وقوع پیوسته اند, سپس در اندیشه مشاهده و درک رویدادها بود. به این جهت, درکنار سایر کتب و منابع , شروع کرده بود به جمع آوری بریده های روزنامه ها. همین بریده های نشریات آن روز بود که وقتی برای بازرسی خانه اش در برلین هجوم آوردند, موجب دستگیری و زندانی شدن او شد.»

هانا آرنت پس از روی کارآمدن هیتلر مورد تعقیب قرار گرفت و دستگیر و زندانی شد. چندی بعد توانست از زندان رهایی یابد و به پاریس فرار کند. تا سال ۱۹۴۰ در فرانسه ماند  و   درکار امداد و سازماندهی یهودیان فراری از تعرّض نازیها فعال بود.  پیش از آن که ارتش هیتلر وارد خاک فرانسه شود موفق شد آن سرزمین را به قصد آمریکا ترک کند. تا پایان عمرش مقیم نیویورک باقی ماند. هانا آرنت در سال ۱۹۷۵ به بیماری قلبی درگذشت.

این نوشته ابتداء به واسطه مطالعه و بررسی نخستین ترجمه فارسی از آثار خانم هانا آرنت ، یعنی کتاب « خشونت»[۲] , به رشته تحریردر آمد و همان زمان در گاهنامه «نقد آگاه» پاییز ۱۳۶۲ منتشرشد و اکنون تحریر دوم آن  با  تغیییراتی تقدیم خوانندگان می شود.

                                                           *

کتاب خشونت (on Violence) جزء آثار متآخر نویسنده به شمار می آید. متن انگلیسی آن اولین بار به سال ۱۹۷۰ در نیویورک انتشار یافت و همان سال متن آلمانی کتاب با ویرایش خود هانا آرنت در آلمان فدرال به چاپ رسید.

کتاب مشتمل است بر سه فصل بعلاوه هیجده ضمیمه. در فصل نخست هانا آرنت وجوه گوناگون اِعمال قهر و خشونت را نکته به نکته  پیش می کشد، به نقش خشونت در فنآوری نظامی، وضعیت علوم و دانشگاهها و عصیانهای اجتماعی می پردازد و به بن بستی که جهانیان به علت تراکم بی سابقه ابزار خشونت با آن روبه رو شده اند اشاره می کند. او با کمک گرفتن از آثار متفکران گذشته و زمانه خودش نشان می دهد که ذات و محتوای خشونت تا چه حدّ ناشناخته مانده و یا به درستی  شناخته نشده است.

درفصل دوم,  وارد عرصه قدرت سیاسی می شود. در این جا به تفکیکی روشن و صریح مابین مفاهیم خشونت ( قهر) و قدرت می پردازد و با موشکافی و دقت نظر خاصی نشان می دهد که به سبب اختلاط معانی قهر و خشونت با مفهوم قدرت, در این مورد اغتشاش تعریف نزد نمایندگان مکاتب گوناگون فلسفه ی سیاسی و علوم اجتماعی به چشم می خورد.

 با تمایزی که هانا آرنت میان دو مفهوم قهر و قدرت قائل می شود و دقّت نظری که در این تفکیک معنا انجام می دهد ، نقدی روشنگر از آراء و عقاید متفکران دیگر در باره ی مفهوم قدرت ارائه می کند و از این میان به دریافتی مثبت از موضوع قدرت سیاسی می رسد.

در واقع در سراسر این فصل و نیز در سایر بخشهای کتاب ، در کنار مفهوم خشونت, مفهوم قدرت موضوع  کند و کاو و بررسی دقیق و تازه ای قرار می گیرد.  چه بسا به خاطر اهمیت هردوی این مفاهیم است که وی متن آلمانی کتاب را با عنوان  «  قدرت و قهر Macht und Gewalt  »  به چاپ می رساند.

هانا آرنت در این اثر بسیاری از نظریات علمی ، سیاسی و ایدئولوژیک در باره ی خشونت و قدرت/ علل و ماهیت اَعمال قهرآمیز را می کاود. به نقش دستگاههای بوروکراتیک دولتی و چگونگی ایستادگی جامعه خشونت زده در مقابل خطرات ناشی از زوال قدرت شهروندی توجه می دهد. او درسراسر کتاب و آثار دیگرش مبشر پیگیر و خستگی ناپذیر حضور قدرت مستقیم مردم و رشد و گسترش شبکه های اجتماعی و پیوند آزاد قدرت بی واسطه مردمان است. به این معنا ، ضعف «قدرت » را زمینه پیدایش خشونتگری می داند:

« هرگونه کاستی در قدرت به معنای دعوت به خشونتگری است ، کمترین دلیلش هم این که کسانی که زمام قدرت  را به دست می گیرند ، خواه فرمانروایان و خواه فرمانبرداران ، هنگامی که احساس کنند سررشته از دستشان بیرون می رود ، همواره دچار این وسوسه می شوند که خشونت را جانشین قدرت کنند و خلاصی از این وسوسه همیشه برایشان دشوار بوده است.» (۱/۱۲۸)

کوشش من این است که با مطالعه کتاب «خشونت» و مراجعه به دیگر آثار هانا آرنت طرحی از نظریه «خشونت و قدرت در فلسفه سیاسی» وی به خوانندگان عرضه کنم.

۱- عناصر سازنده ی مفهوم قدرت

واژه قدرت بار معنایی سحرآمیزی دارد. از دیرباز طوری از قدرت سخن رفته که گویی قدرت مظهر بار و توان خدایان اساطیری است.  واژه قدرت با آن که آثار خشونت، صولت وسطوت، فرمان و اطاعت، اجبار و اضطرار و … را به خاطر می آورد، باز به رغم  این تأثیرات کانون پرجذبه  و مرکز تمایلات و توجهات توده های مردم به شمار می آید و رابطه ذهنی مردم با این مقوله دستخوش تظادها و تناقضات فراوانی است. گویی قدرت در عین دور و غریب بودن از آنها ، چیزی است که به طور طبیعی در دست آنهاست و باید هم باشد ، چیزی که به طرزی شگفت و نامعلوم از کف آنها ربوده شده و آن گاه همچون حربه ی خصم علیه خودشان به کار رفته است! قدرت برای مردم جاذبه دارد. جاذبه ای سحرآمیز. در این واژه چه نهفته و عناصر سازنده ی این مفهوم کدامند که قدرت چنین رابطه ی پیچیده و پر تب وتابی با جامعه پیدا کرده است؟

نظریه پردازان علوم اجتماعی و سیاسی و سردمداران جنبشها ، اکثراً این واژه را به گونه ای مورد استفاده قرار داده و تعاریفی از آن عرضه کرده اند که بیش از هرچیز عنصر جبر و تحمیل را در ذهن زنده می کند. از قدمایی چون ولتر [۳] و ژونل [۴] گرفته تا معاصرینی مانند ماکس وبر[۵] ، مائوتسه تونگ [۶] ، رایت میلز[۷] ، پولانزاس[۸] و… همگی شرح و تعریفی از قدرت به دست داده اند

که متضمن « سلطه بر کس دیگر» ، « فرمان مطاع » و  « تحمیل اراده » است و درهرحال کارکردی علیه فکر ، خواست و کردار دیگران دارد و کانون جذب و تمرکز توانهای اِعمال اراده ی محض به شمار می رود.

تعاریف بزرگان فکر سیاسی ناظر به این معنا هستند که اجزاء نهفته در قدرت مجموعه ای بهم پیچیده از زور و اجبار و خشونت و الزام اطاعت و اقتضای مطلق اند. هانا آرنت بر این اغتشاش و درهم آمیختگی معانی در باب قدرت انگشت می گذارد و می نویسد:

« به نظر من این تقصیر غم انگیز متوجه وضع  فعلی علوم سیاسی است که در اصطلاحات ما تمایزی مابین این گونه مفاهیم اساسی مانند ” قدرت Power” ، ” نیرو” ، ” زور” ، ” اقتدار authority” و بالاخره  ”خشونت”  دیده نمی شود. حال آن که هریک از این الفاظ به پدیداری متمایز و متفاوت دلالت می کند که اگر وجود نداشت آن لفظ هم نبود » (۱: ۶۵-۶۶ )

این که مضامین و پدیده های گوناگون نامبرده درعمل سیاسی و درعرصه واقعیت به صورت درهم آمیخته دیده می شوند و تفاوت چندان دقیقی بارز نیست ، در زندگی عادی امری عجیب نیست. هانا آرنت به این نکته اشاره کرده می گوید:

 « هیچ چیز عادی تر از آمیختگی قدرت و خشونت نیست«  (۱: ۷۱ )

منتها برداشت نکاویده و تجزیه نشده از این واقعیت در نظریه های سیاسی و تعاریف تئوریک مورد اعتراض اوست. چه بسا فقدان تمایز صریح مابین همین واژه ها و معانی است که به قدرت جلوه ای از ابهام و اعجاز می بخشد و موجبی برای تآثیر اساطیری آن فراهم می کند. در هر حال به کارگرفتن مفهوم قدرت برای توضیح و تشریح رویدادهای سیاسی- اجتماعی مستلزم وجود معنای صریح و تفکیک دقیق آن از سایر عناصر دخیل در مفهوم رایج و سنّتی قدرت است:

« برای توصیف پدیده های سیاسی، نیاز مفرطی به تفکیک مقوله های تفکر سیاسی چون اقتدار، قدرت ، و قهر داریم. همسان شمردن این مفاهیم بنیادی معمولاً به این روش انجام می گیرد که کارکرد آنها در اجتماع بشری مانند مخرج مشترکی از عناصر یک موضوع واحد، مثلاً رابطه فرمان دهندگان و اطاعت کنندگان در نظر گرفته می شود و آن گاه استنتاج می شود که مفاهیم مذکور همگی واژگانی گوناگون از برای توضیح همان رابطه واحداند. در حالی که [ انواع اقتدار] به هیچ وجه یکسان نیستند! [فی المثل ] اطاعت از یک مرجع والامقام با نوع رابطه موجود میان آمر و مآمور در تشکیلات یا اتحادیه ای که براساس برنامه یا خواستی مشترک سازمان یافته و صرفاً از نظر رعایت صلاحیت فنی افراد تقسیماتی را معمول داشته است و بالاخره با نوع اطاعت آدمی که دربرابر لوله هفت تیر دست به جیب برده و کیف پولش را تقدیم می کند  فرق دارد»(۳: ۲۳۲ ).

در این جا هانا آرنت به سه عنصر با اهمیّت که معمولاً با مقوله قدرت تداعی می شوند اشاره می کند. نخست از اقتدار و مرجعیّت نام می برد. مثلاً در موارد صلاحیّت علمی و داشتن تبحّر خاص دریک زمینه معین. نیازی که آدمی در این گونه موارد احساس می کند خود به خود موجب قبول نظر و اطاعت از دستور کسانی است که دارای اقتدار یا مرجعیّت در آن زمینه معیّن اند. آتوریته یا اقتدار یک شخصیت روحانی نیز به قوه ِ جاذب اندیشه و اعتقادی برمی گردد که وی مظهر مجسّم تلقی می شود و مخاطبان او بدان اعتقاد دارند. همراه با زنده شدن و احیاء مضامین اساطیری و تجدید حیات فعال آداب و سنن کهن نیز نوعی از اقتدار “پیامبرگونه” ظهور می کند که به شخصیّت بارز و تراز اول این گونه جریانات جاذبه ای کاریسماتیک و فره مند می بخشد. در تمامی این موارد ما در واقع با پدیده آتوریته یا اقتدار و مرجعیّت رو به رو هستیم که خصوصیّتی واحد دارند:

« خصیصه بارز [اقتدار ،یا]مرجعیّت  شناسایی بی چون و چرای آن توسط  کسانی است که انتظار می رود آن را گردن نهند» (۶۹:۱).

توان اجرائی این گونه اقتدار(درمواردی به شدّت مسخ کننده جامعه)  ناشی از بار کهن آراء و اعتقاداتی است که چه بسا قرنها از نسلی به نسل بعد منتقل شده ، درشمار خاطره های جمعی جامعه درآمده و درشرایط بحرانی خاصی مورد تبلیغ کارگزاران و توجه انفجاری مردمان واقع شده است. اشتعال ناگهانی نیازها در این موارد بعضاً سرچشمه در اسطوره ها و افسانه های مذهبی دارد و اقبال (چشم بسته) مردم نسبت به مرجع اقتدار بیشتر به طلسمی رازگونه می ماند. «همه»  درنوعی رابطه ماوراء منطقی با مرکز احیاء شده ی یادها و باورهای کهن (مرجع اقتدار) قرار می گیرند. از تجمع و تراکم سریع انبوه بیشماری مردمان به گرد چنین محوری است که نوعی توان اجرائی استثنایی پدیدار می شود. گفت و گو و چالش گفتمانی با احاد و اقشار جامعه و اقناع فکری مردمان دراین میان نقش مهمی ایفاء نمی کند ؛ آن چه مقدم و مُسری است همان اطاعت بی چون و چراست از صاحب اقتدارو مرجعیّت!

این خصوصیّت با اطاعتی که از احساس خطر و نا بودی آنی سرمی زند – و این خود از منبع قهر و خشونت و زور ناشی می شود- یکسره فرق می کند. اعمال قهر و خشونت و بخصوص شکل شدیدی که دفعتاً مسآله بود و نبود را پیش می کشد (تهدید می کند)، البته امکان دارد به سرعت موجب اطاعت و فرمانبرداری شود ، ولی بار خاطره ها کجا و بار خطر کجا. یاد آوری این نکته مهم است که این دو نوع « اقتدار- اطاعت» ، با پذیرش داوطلبانه و پیروی آگاهانه از مرکز قدرتی که برمبنای آگاهی و توافق بنا شده باشد اساساً متفاوت است. درعین حال درهریک از این انواع و عناصرتداعی کننده قدرت می تواند  ُبرداری از خشونت آمیخته باشد. تداخل و درآمیختگی قهر و قدرت به ویژه از آن جا بیشتر می شود که تآثیر مخرّب و یا محافظ خشونت – به عنوان عامل تلاشی و ازهم گسستگی یا حفظ و امنیّتِ – بافتها و شبکه های قدرت ، کار بازشناختن خشونت از قدرت را دشوار می سازد ولی درست به دلیل اهمیّت تمایز این دو مقوله به لحاظ درک صحیح و واقع بینانه از امور و رخدادهای سیاسی، جدا کردن ویژگیهای هر یک از این دو به منظور شناختِ ماهیّت  و محتوای خاص هر کدام از آنها ضرورت اساسی دارد.

    > بخش دوم

……………………………….

منابع 

۱- هانا آرنت ، خشونت ، ترجمه عزت الله فولادوند ، انتشارات خوارزمی ، تهران ۱۳۵۹ .

۲- Nicos Poulantazas, Politische Macht und gesellschaftlische Klassen,

 A. Fischer  Taschenbuch Verlag, Frankfurt 1975.

۳٫ Hannah Arendt, Über die Revolution, R.Piper Verlag, München 1963.


[۱] – از جمله استادان بزرگی که هانا آرنت از آن پس پیوند فکری و مراوده ی صمیمانه و پایدار با آنها داشت کارل پاسپرس بود. پرفسور یاسپرس خیلی زود به استعداد و دانش و روحیه موشکاف و تیزبین هانا آرنت پی برد. وی در پیشگفتاری که به سال ۱۹۵۵ بر ترجمه ی آلمانی کتاب عظیم هانا آرنت در باره توتالیتاریسم( «عناصر و منابع سلطه توتالیتر») نگاشت, به نکته ای تاریخی اشاره دارد: « سالها پیش از ۱۹۳۳ [ سال روی کارآمدن هیتلر] هانا آرنت متوجه رویدادهایی که درشرف وقوع بودند و خود من آنها را ناممکن می دانستم, شده بود. او هنگامی که دیگر این وقایع (ظهور و استقرارحکومت نازیها) آغاز شدند, مطمئن بود که تاریخ ورق خورده و تأثیراتی بسیار وسیع و عمیق به وقوع پیوسته اند. پس در اندیشه مشاهده و درک آنها بود. به این جهت, درکنار سایر کتب و منابع , شروع کرده بود به جمع آوری بریده های روزنامه ها. همین بریده های نشریات آن روز بود که وقتی برای بازرسی خانه اش در برلین هجوم آوردند, موجب دستگیری و زندانی شدن او شد.»

مترجم محترم  آقای عزت الله فولادوند در پیشگفتار بر ترجمه ی کتاب خشونت به گوشه های دیگری از مراوده فکری و دوستی یاسپرس با هانا آرنت اشاره می کنند.

[۲] – خشونت ، هانا آرنت  ترجمه عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمی، تهران ۱۳۵۹،

[۳] – « قدرت عبارت از این است که دیگران را وادار کنم آن گونه که من میل دارم عمل کنند »(۱: ۵۶ )

[۴] – « بدون فرمان و اطاعت قدرت وجود ندارد » (۱: ۵۷ ),

[۵] –  « قدرت یعنی هرگونه امکان این که در یک رابطه اجتماعی اراده خویش را حتی در برابر مقاومت از خارج  استوار کنیم» ( ایضاً )

[۶]  – « قدرت از لوله ی تفنگ در می آید » ( ایضاً)

[۷]  – « بالاترین نوع قدرت  خشونت است » (۱: ۵۴)

[۸]  – « مفهوم قدرت در باره ی اجبار مشروع به کار می رود » (۲: ۱۰۵)