دیکتاتوری و دموکراسی

دیکتاتوری و دموکراسی

 

امروز به مطلبی برخورد کردم در وبلاگی به نام پایگاه خبری که متعلق به کارگران آنارشیست ایران می باشد. این مطلب مخلوطی از نظرات خود این جریان، نویسنده مطلب  و “نظرات” روزا لوکزامبورگ در مورد انقلاب روسیه، انقلاب اکتبر، انقلاب کارگران روسیه که برای اولین بار یک دولت شورائی را بنیاد نهاد و کلاٌ دموکراسی و دیکتاتوری و رابطه بین آنها و  به باور من، درک این رفقا از دولت در جامعه سرمایه داری و کمونیسم است.

هنگامی که مطلب را، البته، بویژه  آن قسمت که بعنوان فاکت از نوشته ی روزا لوکزامبور گ آورده شده است  که  لینک  آن، در پائین  این مطلب درج شده است را، خواندم. برایم کمی نظرات روزالوکزامبورگ از آنچه  که من خوانده بودم، متفاوت آمدند. برای اینکه مسئله برایم حل گردد، مجبور شدم که کتاب  در باره انقلاب روسیه، نوشته ی روزای سرخ را دوباره بخوانم. بعدا بهتر دیدم آن قسمت از کتاب را  که رفیق آنارشیست ما،  بعنوان فاکت آورده، ولی در اینجا بطور کامل بازنویسی کرده و با چند فاکت از  مارکس ، انگلس و لنین در مورد دیکتاتوری پرولتاریا حضورتان عرضه دارم..

به باور من، خواندن آثاری همچون کتاب روزالوکزامبورگ و آثار لنین و دیگران در مورد انقلاب اکتبر، چرائی آن؟ نیروهای  اجتماعی و طبقاتی دخیل در آن و چرائی و چگونگی شکست آن ؟ و دیکتاتوری پرولتاریا- دموکراسی پرولتری و نیز دولت و نقش آن در جوامع طبقاتی تا کنونی و سرانجام آن،  در این مقطع که جهان ما، جهان تحت سلطه ی نظام خونمک، استثمارگر، جنگ طلب سرمایه داری امپریالیستی که چون اختاپوسی ۷ سر، بر ۷ قاره ی آن، تسلط دارد و از ارزش افزوده دزدیده شده از کارگران کرور کرور پول روی هم انباشته و هر روز بیشتر بر تروت خویش و فقر کارگران و زحمتکشان می افزاید و کودکان کارگران را نه فقط استثمار و آنها را مورد تجاوزات مختلف جنسی و جسمی قرار می دهد و به این هم قناعت نکرده و با ایجاد جنگ های  خان و مان سوز ، آنها را، حتی در شکم مادر و با مادر تکه تکه می کند و در یک کلام به جای شراب، خون مغز کارگران و زحمتکشان را می مکد، به چنین انقلاب هائی بیش از هر زمان دیگر نیازمند است، می توانند خیلی مفید باشند. زیرا که به باور من، ما جز یک انقلاب همه جانبه و مسلحانه و اجتماعی – کمونیستی کارگران  نظیر انقلاب اکتبر کارگران و زحمتکشان روسیه، چاره ای نداریم. انقلابی توسط کارگران متشکل و متحزب در حزبی سیاسی، حزب کارگران آگاه و کمونیست، حزبی که در شرایط کنونی اقتصادی سیاسی  مخصوصا جوامعی چون ایران سرمایه داری با دولتی چنین دیکتاتور و قاتل، به جز با در پیش گرفتن یک مبارزه ی مخفی و غیر علنی و ایجاد یک رابطه منطقی بین چنین مبارزه ای که ارگانهای ویژه خود را مانند کمیته های مخفی و انقلابی کارخانه- محل کار و زندگی کارگران  باید ایجاد کرده و داشته باشد و مبارزات روزمره و باصطلاح علنی و غیر مخفی موجودیت نمی یابد، رهبری گردد و چنین حزبی بعنوان ستاد هم سیاسی و هم اجتماعی و هم نظامی چنین انقلابی و وسیله ی آماده کردن توده ی طبقه ی کارگر و سایر زحمتکشان می باشد.

حمید قربانی

۱۶ ژوئیه ی ۲۰۱۴

نظرات روزا:

در باره دموکراسی و دیکتاتوری- (انقلاب روسیه)

با این همه، نمی توان از این نکته چشم پوشید که اشتباه اساسی ی در نگرش لنین و تروتسکی به مسأله ی دموکراسی و دیکتاتوری مربوط می شود. چرا که آن ها نیز، درست مثل کائوتسکی، دیکتاتوری و دموکراسی را در تضاد با هم می بینند و، مثل کائوتسکی، مسأ له را به صورت «یا دیکتاتوری و یا دموکراسی» مطرح می کنند. در این میانه آشکار است که کائوتسکی طبعاٌ به نفع دموکراسی بورژوائی، درست به این دلیل که این دموکراسی ما به ازای انقلاب سوسیالیستی است، رأی می دهد. اما، از سوی دیگر، لنین و تروتسکی، در ضدیت با دموکراسی بورژوائی، طرفدار دیکتاتوری شده و، در نتیجه، به نفع دیکتاتوری گروهی کوچک رأی می دهند. آن ها، در واقع، از این نکته غافلند که دیکتاتوری ی اقلیت کوچک بر اکثریت وسیع، خود نمونه ای از مُدل دیکتاتوری بورژائی است. بدین سان  در این بزنگاه، دو قطب متضاد به یک سان از سیاست  سوسیالیستی ی واقعی دور می شوند.

این نکته درست که پرولتاریا پس از کسب قدرت سیاسی نمی تواند به نصیحت ظاهرالصلاح کائوتسکی مبنی بر این که « مملکت هنوز آمادگی ندارد»- نصیحتی که معنایش پشت کردن به انقلاب سوسیالیستی و رو برگرداندن به سوی دموکراسی بورژوائی است- عمل کند چرا که در آن صورت نسبت به خود، نسبت به « انترناسیونال» و نسبت به انقلاب خیانت کرده است. و درست است که پرولتاریا باید، بلافاصله و به شکلی پر قدرت، تسلیم ناپذیر و بی تردید، دست به اجرای اقدامات سوسیالیستی بزند و، به عبارت دیگر، نوعی دیکتاتوری را اعمال کند. اما دیکتاتوری ی پرولتاریا، دیکتاتوری طبقه ی پرولتاریا به معنای عمومی ترین شکل حکومت بر اساس شراکت فعال و محدودیت ناپذیر توده های مردم *است. و به همین دلیل هم هست که می توان آن را « دموکراسی نامحدود» نیز خواند.

تروتسکی می نویسد: « ما مارکسیست ها هرگز بُت دموکراسی صوری را نمی پرستیم». این حرف کاملاٌ درست است. ما هرگز به پرستش بُت دموکراسی صوری نپرداخته ایم. اما، در عین حال، ما از سوسیالیزم و حتی مارکسیزم نیز بُت نمی سازیم تا به پرستش آن به پردازیم، ولی آیا از این نکته می توان چنین نتجه گرفت که اگر سوسیالیزم کار را بر ما مشکل سازد باید آن را، به سبک خیلی از، مثلاٌ سوسیالیست ها، به دور افکنیم؟ تروتسکی و لنین خود نمونه های زنده ی پاسخ منفی به این پرسش هستند.

پس معنای این که به گوئیم « ما هرگز بُت دموکراسی صوری را نپرستیده ایم« چیست؟ پاسخ روشن است: ما همواره «درونمایه ی اجتماعی» ی  دموکراسی بورژوائی را از « صورت سیاسی» ی آن جدا کرده ایم و نشان  داده ایم که دموکراسی بورژائی در درونه ی اصلی ی خود چیزی جز نابرابری اجتماعی و فقدان آزادی نیست. و نیز نشان داده ایم که چگونه این هسته ی تلخ را دموکراسی بورژائی در لعاب شیرینی از عدالت و آزادی ی صوری عرضه می دارد. اما، در عین حال، هدف ما از این تفکیک آن نیست که صورت سیاسی متجلی در این لعاب شیرین را نفی کرده و از طبقه ی کارگر به خواهیم که از این شیرینی دست بر دارند. هدف ما به دست آوردن قدرت سیاسی ست برای آفرینش دموکراسی سوسیالیستی و نشاندن آن به جای دموکراسی بورژوائی. پس هدف ما نمی تواند انهدام کلی ی دموکراسی باشد.

در عین حال این نکته نیز گفتنی است که دموکراسی نهالی نیست که به تواند تنها  در سر زمینی معهود و پس از شکل گرفتن نهادهای اقتصاد سوسیالیستی به وجود آید. دموکراسی را نمی توان نوعی هدیه ی کریسمس دانست، اعطا شده به مردمانی که در طول سال وفادارانه از مشتی دیکتاتوری سوسیالیست  حمایت می کنند. دموکراسی سوسیالیستی هم زمان و دوشادوش با نخستین اقدامات در راستای انهدام حکومت طبقاتی و ساختمان سوسیالیزم آغاز می شود؛ یعنی، آغاز آن هم زمان با همان لحظه ای ست که حزب سوسیالیستی قدرت را به دست می گیرد. و یک چنین دموکراسی گسترده ای  همان دیکتاتوری پرولتاریاست. چرا که این دیکتاتوری چیزی نیست جز شیوه ی درست پیاده کردن دموکراسی و نه انهدام آن از طریق وارد کردن حملات سخت و وقفه ناپذیر به «حقوق اجتماعی» و « روابط اقتصادی» ی حاصل آمده در جامعه ی بورژوائی، چرا که بی این حقوق و روابط انتقال به جامعه ی سوسیالیستی ممکن نیست. و، همان گونه که گفته شد، این  دیکتاتوری باید کار یک طبقه باشد و نه کار اقلیتی کوچک از رهبرانی که به نام طبقه عمل می کنند. یعنی، باید آن را قدم به قدم در مشارکت فعال توده ها جستجو کرد.  این دموکراسی باید نتیجه نفوذ توده ها باشد، از طریق فعالیت کامل عمومی کنترُل شود. و در نتیجه ی گسترش آموزش سیاسی در بین توده های مردم بدست آید.

اگر فشار هول ناک جنگ جهانی، حمله ی آلمان ( باضافه – جنگ داخلی و تجاوز ۱۴ دولت امپریالیستی زمان که همه ی دولت های معظم سرمایه داری آن زمان بودند و نیز قحطی و خشک سالی- حمید قربانی)  و همه ی نتایج نابهنجار آن نبود، بلشویک ها نیز بی شک همین راه را پیش می گرفتند. اما، به هر حال، وجود همین عوامل خصمانه، به طرزی ناگزیر، پیدایش انحرافاتی در سیاست های سوسیالیستی ی بلشویک ها شده اند؛ هر چند که این سیاست ها با بیشترین حُسن نیت ها و بر اساس بهترین اصول اتخاذ شده اند.

یکی از شواهد روشن این امر را می توان در توسل حکومت جماهیر شوروی به ایجاد وحشت گسترده در بین توده ها مشاهده کرد- آن هم در ایام اخیر، یعنی درست قبل از در هم فروشکستن امپریالیزم آلمان، و درست پس از سوء قصدی که به جان سفیر کبیر آلمان شده است. هم چنین اصرار مدام بر این که انقلاب رنگ صورتی به خود نمی پذیرد و همواره خونین و سُرخ رنگ است کوششی نامطلوب به نظر می رسد.

البته هر آنچه که در روسیه اتفاق می افتد قابل درک است و باید آن را نمودار زنجیره ی گریزناپذیری از علت ها و معلول ها دانست که آغازش در ناتوانی ی پرولتاریای آلمان قرار دارد و پایانش در تصرف روسیه به دست امپریالیزم آلمان. و این که از لنین و رفقای او توقع داشته داشته باشیم که در چنین شرایط دشواری بهترین شکل از دموکراسی و اعلاترین نمونه از دیکتاتوری  پرولتاریا، و پر رونق ترین اقتصاد سوسیالیستی را عرضه به دارند توقعی مافوق بشری است. آن ها با مواضع خلل ناپذیر انقلابی ی خود، با قاطعیت در عمل، و با وفاداری ی خلل ناپذیر خویش نسبت به سوسیالیزم بین المللی، هر آن چه را که در شرایط سخت و جهنمی ی کنونی ممکن بوده عرضه داشه اند. اما، خطر از آن جا آغاز می شود که آن ها ضرورت را جانشین هدف سازند و به کوشند تا همه ی تاکتیک هائی را که شرایط مهلک بیرونی بر آن ها تحمیل کرده است به یک نظام نظری ی کامل تبدیل نموده و آن گاه به خواهند تا این نظام را به عنوان سر مشقی از تاکتیک های سوسیالیستی ی پرولتاریای بین المللی توصیه نمایند. یعنی، اگر آن ها به خواهند خدمات تاریخی، تردیدناپذیر، و راستین خویش به سوسیالیزم را به دست خود در زیر مجموعه ی اقداماتی که ضرورت های خارجی بر آن ها اعمال کرده  پنهان  به دارند، می توان گفت که آنان نسبت به سوسیالیزم بین المللی که به خاطر آن جنگیده  و رنج برده اند- جفا کرده اند. چراکه، در این صورت، آنها کوشیده اند تمام انحرافاتی را که نیاز و تحمیل در روسیه پیش آورده به عنوان کشفیاتی نوین به گنجینه ی اندیشه های سوسیالیستی بیافزایند. حال آن که آن چه آنان عرضه می دارند، در آخرین تحلیل، تنها عارضه های ورشکستی ی سوسیالیزم بین المللی در جنگ جهانی کنونی است.

به گذار سوسیالیست های درون حکومت آلمان فریاد برآورند که حکومت بلشویک ها در روسیه تجلی ی معوجی از دیکتاتوری پرولتاریاست. اما می دانیم که این عوجاج خود نتیجه ی رفتار پرولتاریا آلمان است- رفتاری که خود تجلی ی معوجی از مبارزه ی طبقاتی سوسیالیستی به شمار می رود. چرا که ما همگی تایع قوانین تاریخ هستیم و تنها از راه یک اقدام بین المللی است که می توان به نظام سوسیالیستی ی جامعه تحقق بخشید. بلشویک ها، در حد خود، نشان داده اند که قادر به تحقق همه ی آن چیزهائی هستند که یک حزب واقعی ی انقلابی می تواند در محدوده ی امکانات تاریخی عرضه به دارد. اما کسی نمی تواند از آنان توقع معجزه داشته باشد. چرا که ظهور  یک انقلاب پرولتاریای نمونه و بی خدشه در یک سرزمین دور افتاده، خسته از جنگ، خفه شده در دست امپریالیزم،  خیانت شده از جانب پرولتاریای بین المللی چیزی جز معجزه نمی تواند باشد.

بدین سان، آن چه در دستور کار قرار دارد تفکیک ضروری ها از غیر ضروری ها ست و تشخیص درونه ی واقعی از تجربیاتی اتفاقی در حوزه ی سیاست های متخذه ی بلشویک ها. ما، در دوران کنونی، شاهد آخرین تلاش های سرنوشت ساز در صحنه ی جهانی هستیم، و سوسیالیزم  آتشین ترین مسأله ی زمانه ما محسوب می شود. در نتیجه، این جا و اکنون، فرصت طرح مسائل ثانوی تاکتیکی در میان نیست. چرا که مسأله ی اصلی عبارت است از میزان ظرفیت پرولتاریا برای عمل، حدود قاطعیت آن در صحنه ی عمل، و ارتقاع اراده آن برای تحقق سوسیالیزم. از این دیدگاه که بنگریم، لنین و تروتسکی و رفقای آنان پیشاهنگان ما محسوب می شوند، چرا که آنان نخستین قدم را برداشته  برای پرولتاریای جهان حکم نمونه را دارند. آنان، هم چنان و هنوز، تنها کسانی هستند که می توانند سربلندانه فریاد برآورند «ما دل این کار را داشتیم!»

این نکته در سیاست های بلشویک امری ذاتی و پایدار است. از این منظر باید از خدمات تاریخی و زوال ناپذیر آنانی که پیشاپیش پرولتاریای بین المللی حرکت کرده، قدرت سیاسی را به دست آورده، و در عمل به تحقق سوسیالیزم  پرداخته اند.  در زمینه ی تقابل بین «کار« و «سرمایه» در صحنه ی بین المللی گامی فراخ برداشته اند، قدر دانی کرد. اما باید دانست که اگر چه مسأله تحقق سوسیالیزم در روسیه طرح شدنی است اما این مسأله در درون  مرزهای روسیه حل شدنی نخواهد بود و باید آن را در سطح بین المللی حل و فصل کرد. بدین دلیل است که می توان این جمله را تکرار کرد که « در آینده همه جا به بلشویزم تعلق دارد. »

روزا لوکزامبورگ

ترجمه: انتشارات سیاهکل، سازمان چریک های فدائی خلق، فرودین ۱۳۵۸

ترجمه: رسول نوری

بازنویس: یاشار آذری

آدرس اینترنتی کتاب خانه:  http:/www.nashr.eu

http://militaant.com/wp-content/uploads/2013/02/rosa.pdf

*- در اینجا به نظر من،  این توده های مردم  اشکال دارد،زیرا که در بین این توده های مردم  که می توان ملت و خلق نیز نامید، طبقات اجتماعی واقشار مختلف خرده بورژوازی  و بویژه  بورژوازی  نیز جای می گیرند که اصولاٌ   طبقه ی سرمایه دار در جبهه متضاد با پرولتاریا می باشد- این دو طبقه در یک دولت جای نمی گیرند- به جای این، شایسته است که  امروزه ما کارگران کمونیست از توده های کارگر و زحمتکش، کارگران و زحمتکشان شهر و روستا- پرولتاریا ی شهر و روستا و نیمه ی پرولتاریا  و اینکه پرولتاریا را نه تنها پرولتاریای صنعتی و کشاورزی و معادن، بلکه پرولتاریا  را کلی تر یعنی Ankareصنعتی باضافه پرولتاریا خدماتی ( معلمان، پرستاران، رانندگان وسائل حمل و نقل، توزیع کننده گان محصولات تولید شده، فروشندگان کالا ها در فروشگاههای زنجیره ای و کارگران مغازه های غذا فروشی  و هتل ها و رستوران ها و پست چی ها نیز نامید. )، دیده و بدین مفهوم از آن صحبت نمائیم، مفید تر و روشن تر می باشد. حمید قربانی

مارکس و انگلس  در مانیفست می نویسد: «نخستین گام انقلاب طبقه ی کارگر باید پرولتاریا را به جایگاه ِ طبقه ی حاکم برکشد.» و در نامه ای به ژوزف وایدمایر به سال ۱۸۵۲ می نویسد: تا آنجا که به من مربوط میشود، هیچ امتیازی به واسطه ی کشف وجود طبقه ها در جامعه ی مدرن، یا کشفِ پیکار میان آنها ازآن ِ من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت نشان دادن این نکته ها بود:
۱) هستی ِ طبقه ها صرفاً وابسته به مرحله ی تاریخی ِ خاصی در تکامل تولید است.۲) پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری ِ پرولتاریا منجر می شود.۳) این دیکتاتوری صرفاً پایه ی گذار به انحلال تمامی ِ طبقه ها و استقرار یک جامعه ی بدون طبقه خواهد بود».

«بین جامعه سرمایه داری و کمونیستی دورانی وجود دارد که دوران تبدیل اولی به دومی است. مطابق با این دوران یک دوران گذار سیاسی نیز وجود دارد و دولت این دوران چیزی نمی تواند باشد، جز دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا.»

کارل مارکس « انتقاد از برنامه گتا» ( آوریل – اوایل مه ۱۸۷۵)

دیکتاتوری پرولتاریا- و.ای.لنین

.

“دیکتاتوری پرولتاریا، شکل خاصی از اتحاد بین پرولتاریا، پیشاهنگ مردم، و اقشار گوناگون غیر پرولتری زحمتکش (خرده بورژوازی، خرده مالکین، دهقانان، روشنفکران و غیره) یا اکثریت آنها می باشد. اتحادی است علیه سرمایه، برای سرنگونی کامل سرمایه، برای سرکوب کامل مقاومت بورژوازی و سرکوب، هر گونه تلاشی از جانب وی برای احیا شدن، اتحادی است برای بر قراری و استحکام نهائی سوسیالیسم … اتحادی بین طبقاتی است که از نظر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیکی متفاوتند.”
دیکتاتوری پرولتاریا- و.ای.لنین

«دیکتاتوری پرولتاریا،یعنی متشکل ساختن پیشاهنگ ستمکشان بصورت طبقه حاکمه برای سرکوب ستمگران،نمیتواند بطور ساده فقط به بسط دمکراسی منتج گردد.همراه با بسط عظیم دمکراتیسم که برای نخستین بار دمکراتیسم برای تهیدستان و مردم (زحمتکش) است ،دیکتاتوری پرولتاریا محرومیتهایی از لحاظ آزادی برای ستمگران،استثمارگران و سرمایه داران قائل میشود.آنها را ما باید سرکوب نماییم تا بشر از قید بردگی مزدوری رهایی یابد . مقاومت آنها باید قهرا در هم شکسته شود .بدیهی است که هر جا سرکوب و اعمال قهر وجود دارد در آنجا آزادی نیست ، دمکراسی نیست . ” لنین – دولت وانقلاب

وی درادامه این بحث محتوای سیاسی دولت کارگری به عبارت دیگر دیکتاتوری پرولتری را این چنین وصف می کند  :

“دیکتاتوری پرولتاریا محدودیت ومحرومیت هایی از لحاظ آزادی برای جباران و گردنکشان و سرمایه داران قائل خواهد بود”.اما این موضوع بدین معنا نیست که اقلیت های جامعه درزیر فشاردیکتاتوری پرولتاریا قراردارند، بلکه  برعکس با اعمال زورو قدرت بر علیه فساد وفرهنگ منحط سرمایه داری، انسان ازقیدبردگی، مزدوری و تنهایی رهایی خواهد یافت. و این رهایی انسان بمعنای تجلی سوسیالیسم وآغاز جامعه بی طبقه خواهد بود.”.

چرا دیکتاتوری پرولتاریا ضروریست؟

 یکی از شرایط اصلی پیروزی بر بورژوازی چیست؟

«دیکتاتوری پرولتاریا قاطع ترین و امان ناپذیر ترین جنگ طبقه نوین علیه دشمن مقتدرتر یعنی بورژوازی است که مقاومتش پس از سرنگونی(عجالتا در یک کشور) ده برابر شده است. و اقتدارش تنها ناشی از نیروی سرمایه بین المللی و نیرو و استواری پیوند های بین المللی بورژوازی نیست ، بلکه زاییده نیروی عادت و نیروی تولید کوچک نیز هست.

 زیرا تولید کوچک متاسفانه هنوز در جهان به میزان زیاد و بسیار هم زیاد بر جای مانده و همین تولید کوچک است که پی در پی ، هر روز و هر ساعت ، بطور خود به خودی و در مقیاس وسیع ، سرمایه داری و بورژوازی می زاید.

مجموعه این عوامل دیکتاتوری پرولتاریا را ضرور میسازد و پیروزی بر بورژوازی هم بدون یک جنگ طولانی و سرسخت ، متهورانه ، و دل از جان برگرفته ، جنگی که بردباری ، انظباط ، پایداری ، عزم راسخ و وحدت اراده لازمه آن است ، امکان پذیر نخواهد بود.

تکرار میکنم : تجربه دیکتاتوری پیروزمند پرولتاریا در روسیه به کسانی که قادر به تفکر نیستند یا به کسانی که به تعمق در باره این مسله نپرداخته بودند ، به عیان نشان داد که مرکزیت بی چون و چرا و انظباط بسیار اکید پرولتاریا ، یکی از شرایط اساسی پیروزی بر بورژوازی است.»

بیماری کودکی چپ گرایی در کمونیست – و.ا. لنین

آرش دوست حسین

آنارشیسم ضدّ اقتدار و ضدّ هیرارشی و سانترلیسم حزبی در مارکسیسم روزا لوکزامبورگ

http://asranarshism.com/1408/%D8%A2%D9%86%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D8%B6%D8%AF%D9%91-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D9%88-%D8%B6%D8%AF%D9%91-%D9%87%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B1%D8%B4%DB%8C-%D9%88-%D8%B3%D8%A7%D9%86