شعری برای کودکان قربانی جنگ ها‎ / ناهید وفائی

گریه نه
مویه و زاری نه
فریاد باید بر آورد
بر این خاک خونین زهر آگین
که از هر سو و هر جا
بوی کشتار کودکان و ویرانی و تباهی می دهد
ای کودکان خسته از جنگ و آواره گی و گرسنگی!
من اگر بهار بودم
تمامی شکوفه های ام را بر سر شما می فشاند م
اگر موج بودم
زیباترین رقص ام را
فقط به شما می نمایاند م
تابستان اگر بودم
خنک ترین سایه ی درختان م را به شما می بخشیدم
اگر باغبان بودم
زیباترین گل ها را بر سر راه شما می نشاندم
ماه اگر بودم
فقط و فقط برای شما
ماه کامل می شدم
باران صلح اگر بودم
آتش تمامی جنگ های دنیا را
بخاطر شما خاموش می کردم
اما افسوس هیچکدام از اینها نیستم
و در این روزهای جنگ و کشتار و توحّش
که حتی نمی دانم غم سنگین تر از کوه قلبم را
بر کدامین شاخه ی این قلب ترک خورده بیاویزم
من دلم می خواهد
فریاد برآورم بر این خاک خونین زهر آگین
هی مردم!
کسی صدای مرا می شنود؟!
من هم صدا، هم فریاد می خواهم
فریادی که
تمام جنگ های دنیا را برای همیشه مدفون کند
فریادی که پس از آن
گهواره کودک را به خواب های شیرین راهی کند
فریادی که دستان زمین را برای همیشه
با مهربانی های کودکانه آشتی دهد…
ناهید وفائی ۱۶٫۰۷٫۱۴