در باره استقلال کردستان عراق

این روزها بحث هائی در مورد درستی یا نادرستی استقلال کردستان عراق طرح شده اند. من فعلا از پاسخ ها و نسخه های کلیشه ای صرفنظر میکنم، چرا که فکر میکنم مساله ای که امروز و در شرایط کنونی جامعه عراق به جلو صحنه پرتاب شده است، کمتر ارتباطی با ستم ملی و “حق تعیین سرنوشت ملت کرد” دارد.

 

از سناریوهای پشت پرده و پنهان نمیتوان با حدس و گمان سخن به میان آورد. اینکه آیا پیشروی سریع و برق آسای “داعش”، یکی از سناریوهائی باشد که دولت آمریکا برای تغییر آرایش سیاسی جامعه عراق، و بویژه پس از “ناکامی” در تثبیت “حکومت فدرال”، خاصه در دوره نوری المالکی”، در دستور روز گذاشته باشد، یکی از “گمانه زنی” ها است. با اینحال واقعیت این است که بویژه پس از اعلام “خلافت اسلامی” توسط  “ابوبکر البغدادی” در مسجد “نورالدین” شهر موصل، سخنگویان دولت آمریکا اعلام کردند که “دلیلی” بر غیر واقعی بودن آن تصویر ویدئوئی خلیفه مسلمین را در دست ندارند.

اما از طرف دیگر همین مقامات آمریکائی نسبت به یک اتفاق واقعی تر، جنجالی تر و بسیار صریح تر، یعنی اعلام خواست استقلال کردستان عراق توسط مسعود بارزانی، خود را به نشنیدن زدند و بر تشکیل یک دولت “فراگیر”، کماکان پای فشردند. جناب خلیفه، ظاهرا در برابر تمام نرمهای سیاسی و حتی علیرغم مخالفت صریح دولتهای منطقه، بدون هیچ “رفراندوم” و وارد شدن به هیچ پروسه “دمکراتیک”، در واقع خود را به عنوان یکی از ستونهای دولت فراگیرموعود، تحمیل کرده است. اتفاقات آتی روشن خواهد کرد که آیا هیاهوی تبلیغاتی دولت آمریکا علیه “اسلام گرایان افراطی” نوعی زدن به جاده خاکی برای رد گم کردن بند و بستهای پنهانی با ائتلاف بعثی ها و بخشی از جریانات “سنی” بوده است یا خیر. اما در هر حال یک واقعیت را از فحوای اظهار نظرهای سیاسی مقامات رسمی آمریکا و “در دستور نبودن” اقدام نظامی علیه “داعش” میتوان تشخیص داد. این جماعت در کشمکش بین جمهوری اسلامی و آمریکا، و نیز بین آمریکا و سوریه و “منافع” آنان در عراق یک وزنه و یک “گروه فشار” اند. در حکومت “فراگیر” موعود، وزن طرفداران رژیم جمهوری اسلامی در عراق، احتمالا با قانع کردن مالکی و حزب الدعوه برای دست کشیدن از سماجت “تمامیت خواهانه”، و نیز تضعیف بیشتر موقعیت “دوستان” رژیم اسلامی در میان نیروهای دولت “اقلیم” کردستان عراق، به مراتب کمتر خواهد بود. تمام سعی و تلاش دولت آمریکا همین است که به “دوستان” خود در حکومت اقلیم بفهماند که تشکیل یک دولت کمتر طرفدار رژیم جمهوری اسلامی، به نفع “کردها” هم هست و آنها در دولت فراگیرموعود بیشتر به حساب می آیند. شاید اگر میراث “کارشکنی” های نوری المالکی در ارسال سهمیه “۱۷ در صدی” حاصل از فروش نفت عراق به حکومت اقلیم ادامه یابد، آنوقت دست مقامات محلی در کردستان عراق را برای استخراج و فروش نفت خام در کردستان باز تر بگذارند. این وعده را دولت آمریکا با توجه به مناسباتی که با دولت ترکیه دارد، میتواند تضمین کند.

بعلاوه رفراندوم و “مراجعه با آراء عمومی” برای استقلال کردستان عراق، با توجه به ادعاهای دیرین ترکیه بر شهر “نفت خیز” کرکوک، و نیز وجود یک “اقلیت قومی ترکمن” میتواند مشکل ساز باشد و خطر تنش بین ترکیه و دولت اقلیم را دامن بزند. رژیم جمهوری اسلامی هم که بیکار نمینشیند و از طریق “دوستان” خود در میان جریاناتی چون اتحادیه میهنی و گوران( تغییر، جریان وابسته به نوشیروان مصطفی) و خرده فراکسیونهای اسلامی موجود در “پارلمان” فعلی اقلیم کردستان، اهداف خود را تعقیب خواهد کرد.

طرح رفراندوم و “مراجعه به مردم” از سوی مسعود بارزانی فقط سوزاندن فرصت بود. قدر مسلم این است که در صورت ادامه این وضعیت “بلاتکلیفی” سیاسی و مدنی و حقوقی در کردستان عراق، و در شرایطی که زندگی اقتصادی مردم کردستان به سهمیه ۱۷ درصدی گره خورده و در گروگان توافقنامه دوره پس از جنگ سال ۲۰۰۳ مانده است، مردم کردستان عراق در رفراندوم موعود با اعتماد و اطمینان به یک تصمیم و اراده سیاسی قاطع روبرو نخواهند بود. به احتمال زیاد، با توجه به “خطر” سقوط نفوذ سیاسی اتحادیه میهنی و جریاناتی چون گوران و اسلامی ها  که در این سالها در لابلای شکاف دیرین بین “پارتی” و اتحادیه، یا “جلالی و ملائی” و نیز جاخوش کردن در شکاف بین دولتهای منطقه، به کرسی و صندلی پارلمان اقلیم و “فراکسیون” رسیده اند، طرح رفراندوم، حداقل در مناطق تحت نفوذ این دوایر پاسخ منفی خواهد گرفت. اینها “موجودیت” خود را هم اکنون در “خطر” دیده اند و به همین دلیل است که با غرولند به مخالفت با طرح استقلال کردستان عراق برخاسته اند. تعجب آور نبود که داویر مختلف ناسیونالیسم کرد و بویژه طرفداران “خط” جلال طالبانی، انگار با دورنمای افت و ریزش سیاسی خود، بجای ذوق و شادی از طرح “آرزوهای دیرین ملت کرد” برای استقلال، به عزا نشستند و سکوتی گورستانی در پیش گرفتند. وقتی هم که قدری به استدلالهایشان گوش میدهی، انگار دارند با خط دیرین “مام جلال”(عمو جلال) بیعت میکنند و علیه رهبری “عشیره” بارزانی و مرزبندی ناموسی با ماجرای ۳۱ آب”( ۳۱ اوت سال ۱۹۹۶ که در آن در پی تهاجمات جماعت جلال طالبانی برای تسویه حساب و پاکسازی بارزانی ها و پارتی، مسعود بارزانی  موجودیت” خود را در خطر” دید و دست به دامن ارتش صدام حسین شد)

نظر شخصی من این است که مسعود بارزانی می بایست بجای حواله دادن مردم به ناکجا آباد رفراندوم و همه پرسی، و بجای تردید و دو دلی و منتظر وزش باد مساعد، بلافاصله پس از کنترل کرکوک، کردستان عراق را به عنوان دولت اعلام میکرد. موکول کردن یک تصمیم و اراده آنهم در فرصتی که تکرار آن تقریبا از محالات است، به رفراندومی با نتایج غیر قابل پیش بینی و پر از ابهام، در واقع یعنی اینکه “نگذارید” مستقل شویم. در اوضاع کنونی جامعه عراق، و در شرایطی که آینده این جامعه هنوز در تخمیر سناریوهای پشت پرده و مرموز است، یک راه سر راست برای تعیین تکلیف سرنوشت مدنی و حقوقی مردم کردستان عراق، اعلام یک دولت مستقل است.

در یک شرایط متفاوت، در اوضاعی که یک دولت بر عراق حاکم است، در اوضاع “متعارف”ی که مردم عراق تحت یک قانون، که شکی نیست حالا حالاها “بورژوائی” خواهد بود، زندگی میکنند، و در شرایطی که ما با یک عراق تکه پاره شده بین انواع جک و جانورهای قومی و قبیله ای و اسلامی روبرو نباشیم، یک راه حل واقعی و متمدنانه برای مردم کردستان، همین رفراندوم است. اما در شرایط فعلی که از شیرازه مدنی جامعه عراق اثری بر جای نمانده است، در منطقه کردستان که امکان مادی پایان دادن به بلاتکلیفی سیاسی و حقوقی فراهم شده است، رفراندوم و تغییر مساله مدنیت و سرنوشت حقوقی جامعه به مساله ملی و ستم ملی، دفع الوقت، غیر سیاسی، و رو برگرداندن از مساله واقعی پیش رو است. یک دولت بورژوائی، و در اینجا حتی آمیخته با عشیره گری در کردستان عراق، بر یک وضعیت انتظار، بلاتکلیف، آویزان و زیر کابوس همیشگی زندگی بی تضمین اقتصادی و گرو گرفته شده در قول و قرارهای یک “حکومت” فروریخته و عملا ناموجود، ارجحیت دارد.

من شخصا  بسیار علاقمند بودم که نیروی محرکه نجات وضعیت بلاتکلیف در عراق و کردستان عراق، یک جریان و سازمان و تشکل پیشرو و مترقی و سوسیالیست باشد. اما متاسفانه تاریخ را از روی لیست آرزوهای انسانها نمینویسند. گرایش و جریاناتی که در عین اینکه حرف حساب دارند و با لیستی بلند بالا از آرزوهای انسانی، در معادلات کنونی جامعه عراق، شامل کردستان آن نیز، “نیرو” نیستند. مردم، حرف و ادعاهای جریانات سیاسی را در موقعیت و وزن و نیروی سیاسی شان ضرب میکنند. تحلیل های خوب و عمیق و همه جانبه، اما فاقد پشتوانه اجتماعی و فاقد “اراده” برای به عمل در آوردن آنها، انظار مردم عادی را حتی خراش هم نمیدهند. اینجا شاید ما شاهد جلا دادن شمشیرها در دور و تسلسل تکراری و باطل “جنگ مواضع” باشیم، اما قطعا به سرنوشت میلیونها مردم عادی که از سوسیالیستها و سیاستمداران و حزب انقلابی و پیشرو انتظار رهبری جامعه و عبور دادن آن از تندپیچهای خطرناک را دارند، نا مربوط است.

۱۰ ژوئیه ۲۰۱۴

iraj.farzad@gmail.com