آخوند حسن روحانی رئیس جمهور منتصب در حالیکه هر روز جوانی را به چوبه دار می آویزد از باز شدن فضا سخن می گوید و آزادی زندانیان را وعده میدهد. او در بحثهائی که با جناح دیگر دارد در حالیکه دولتش هر روز مانع جدیدی در مقابل مردم جهت استفاده از “فضاهای مجازی” قرار میدهد از محکومیت “محدود کردن آزادیهای فردی و اجتماعی در رابطه با محدودیت فضاهای مجازی و فیلتر کردن شبکههای اجتماعی ” سخن میگوید. او با این کارها نشان داده که در فریب کاری دست کمی از “فریبا” نامی که مردم به حق به آخوند ریاکار خاتمی دادند، ندارد.
در همین رابطه اخیراً وی در همایشی در تهران چنین گفت: ” اینقدر در زندگی مردم مداخله نکنیم(۱)، ولو بخاطر دلسوزی؛ بگذاریم مردم خودشان راه بهشت را انتخاب کنند، نمیتوان با زور و شلاق مردم را به بهشت برد. همه باید کاری کنیم که آرامش در جامعه حاکم باشد.” این سخنان فوراً از سوی امام جمعه مشهد آخوند علم الهدی چنین پاسخ داده شد:” شلاق که سهل است، با همه قدرت جلوی کسانی که مانع بهشت رفتن مردم شوند خواهیم ایستاد.” و زمانی که روحانی در دفاع از خود فریاد زد برخی روحانیون”اسلام را نشناختهاند” فورا آخوند مصباح یزدی که خود از دژخیمان این رژیم سرتاسر گندیده است وارد میدان شده وبا کنایه به تحصیل روحانی در انگلستان در جواب او چنین میگوید: “مگر خود تو دینت را از کجا یاد گرفتهای؟ از فیضیه یا از انگلستان؟”.(تاکید از من است)
حسن روحانی که خود از سوی طبقه حاکم عوامفریبانه به عنوان “مدافع حقوق ملت” و فردی “میانه رو” و حاصل رأی تودهها به میدان فرستاده شده است در شرایطی به روی کار آمده است که لاپوشانی سیاستهای ضدمردمی طبقه حاکمه، شخص جدیدی را میطلبیده است وگرنه سیاستهای او در ادامه همان سیاستهای “ولی فقیه” و تداوم سیاستهای چپاولگرانه امپریالیستی است. آخوند حسن روحانی برای حفظ نظام بحران زده سرمایهداری وابسته و تداوم برنامههای امپریالیستی به میدان آمده وعمل میکند. اقدامات ضدکارگری او در تحمیل هرچه بیشتر بیکاری و بیحقوقی بر کارگران، فریبکاریهای او و رژیم جمهوری اسلامی را هرچه بیشتر آشکار میکند. او به دلیل آن که از درون همین نظام سراسر گندیده و نکبتبار بیرون آمده قادر نیست و نخواهد بود که کمترین مشکلی را در جامعه حل کند، ولی اکنون شرایط سیاسی و اقتصادی در جامعه و بخصوص وضعیت مالی دردآور کارگران و زحمتکشان که وحشت از شورش گرسنگان را سبب شده است ، سردمداران جمهوری اسلامی را به هراس انداخته است. آنها دوباره به سیاست دوجناح “کبوتر” و “باز” روی آوردهاند که مطابق آن،جناحی خواهان عملی در جهت خواست مردم است و جناحی مخالف آن. اگر او میگوید که “روحانیون اسلام را نشناختهاند” میخواهد بگوید که حکومت اسلامی و اسلام ایراد ندارد بلکه این فلان آخوند است که اسلام را نشناخته است، و به این ترتیب میخواهد در دوران جدید باز هم مذهب مورد نظر ولی فقیه را بازسازی کند و بدین ترتیب به بازی خود برای فریب تودهها ادامه دهد. اینکه تمام خواسته او از “همه” یا جناحهای دیگر، نه دخالت نکردن در زندگی مردم بلکه حفظ “حاکم بودن آرامش” در جامعه است در حقیقت خواسته همه جناحهای حاکم است زیرا دخالت در زندگی مردم از همان زمان به قدرت رسیدن این رژیم شروع شده بود، جناح دیگر نیز این “حاکم بودن آرامش” را خواهان و با جناح دیگر مشترک است ولی مسئله این است که همه درها را نباید بست و “امید به تغییر” را همچنان برای تودهها(۲) باید باز نگهداشت. گرچه سیاستهای جناحی میتواند منابع غارت و چپاول جناحهای دیگر را به مخاطره بیاندازد و به این دلیل علیه همدیگر به انتقاد برخیزند ولی در حفظ “حاکم بودن” آرامش (یعنی سرکوب مردم)، هر دو مشترکاً تا مرفق دستشان به خون مردم آلوده است.
از طرف دیگر، آخوند مصباح یزدی از جناح باصطلاح مقابل، که خود یکی از جنایتکاران رژیم است، کسی که سرکوبی تودهها و تجاوز جنسی به زندانیان از افتخارات اوست و هرگز هیچ حقی برای تودههای زحمتکش قائل نشده است (۳)، اکنون به بهانه مذهب، و در حقیقت برای آن شرایطی که در آن شرایط میتوان حاصل زحمت تودهها را به یغما بُرد دلسوزی میکند. او در پی سخنانش که وضعیت سیاسی و روانی او را بهتر توضیح میدهد چنین میگوید “مگر امام برای تحریم و اقتصاد قیام کرد؟ مگر این همه شهید برای شکم و تحریم جان خود را فدا کردند؟ مگر نه این است که همه شهدا در وصیت نامه هایشان، اسلام و پیروی از امام را گوشزد کرده اند؟”.
واقعیت این است که در طول ۳۵ سال حاکمیت ستمگرانه جمهوری اسلامی که با قتل وغارت و چپاول دسترنج تودههای زحمتکش توام بوده همواره همه جناحهای درونی این رژیم دخیل بوده اند. در تمام این سالها این جناحها علیرغم هر اختلاف واقعی ای هم که با هم داشته اند در حفظ این نظام ستمگرانه موجود شریک و مددکار هم بوده اند. این واقعیت به سردمداران جمهوری اسلامی این امکان را داده تا در جهت تداوم این رژیم، با تبلیغات فریبکارانه همیشه اینگونه جلوه دهند که جمهوری اسلامی از دو جناح “رادیکال” و “میانه رو” تشکیل شده است. دستگاه تبلیغاتی این رژیم ضد مردمی نیز با این دوجناح بازی امکانات بزرگی جهت فریب مردم کسب کرده و توانسته همیشه “امکان تغییراتی” در جهت بهتر شدن شرایط زندگی مردم را با مانع مواجه سازد. کسی فراموش نکرده که خاتمی فریبکار با ادعای اصلاح پذیری نظام، معرکه راه انداخت و با ادعای “مردمسالاری دینی” و “حکومت قانون” مدتی فریبکاری نمود. کسی که در همه قتلها و سرکوبها دخیل بود و جوانان این مملکت را با انداختن کلید بهشت به جبهههای جنگ میفرستاد ناگهان خود را معصوم و بیگناه اعلام کرده و دیگران را مقصر همه تقصیر ها جلوه داد. این فریبکاری به رژیم امکان داد تا با ریاکاری از شرایط سختی که شورشهای مردمی نتیجه آن بود گذر کند. و اکنون نوبت آخوند حسن روحانی است که با فریبکاری که خصوصیت همیشگی سیاستهای این رژیم بوده است با ادعاهای گوناگون در جهت فریب مردم تلاش کند.
جمهوری اسلامی با محکوم کردن کارگران به زندگی در زیر خط فقر و سرکوب وحشیانه هر گونه اعتراض اجتناب ناپذیر آنان به این شرایط جهنمی، زمینههای رشد مبارزه و آگاهی در میان کارگران و زحمتکشان را بر علیه کل نظام فاسد و ارتجاعی خویش بارور میکند. مبارزه ای که در جریان رشدش ریشه مادی هر گونه ظلم و استثمار و سرکوب در جامعه را نابود و سرانجام یک زندگی شایسته و انسانی در یک نظام دمکراتیک را برای کارگران ما تضمین خواهد نمود.
در تاریخ، همیشه انقلاب برای تغییر وضع نکبت بار حاکم توسط تودههای سرکوب شده انجام میشود . تودهها بپا میخیزند تا دژخمیان شان را نابود کنند و دولتمردان این نظام بغایت مرتجع نیز استثناء نیستند. و دیر یا زود مردم، جمهوری اسلامی را با هر جناح و دسته در آتش انقلاب خود به سزای اعمال و کارهایشان خواهند رسید. این جمهوری همچون سَلَفِ پادشاهی خود، گندیده، جنایتکار و فریبکار است و همچون سلف خود باید به زبالهدان تاریخ انداخته شود و بیشک انداخته خواهند شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ این جملات زمانی بیان شد که اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی، از برخورد پلیس با سه میلیون و ۶۰۰ هزار نفر از شهروندان در رابطه با حجاب طی یک سال گذشته خبر داده بود.
۲ـ ـ سازمانهای اپورتونیستی که هنوز “امید به تغییر” در این رژیم داشته و هر از گاهی از یک “نه بزرگ” مینویسند.
۳ـ “مردم چه کارهاند، مگر خودشان حق دارند که به کسی حق بدهند.” سخنرانی در مشهد ، فروردین ۸۹
جولای ۲۰۱۴
عبداله باوی